جمعه, ۲۶ بهمن, ۱۴۰۳ / 14 February, 2025
مجله ویستا

مرگ، سوگوار و خاک‌سپاری؛ مطالعه‌ای میان فرهنگی (مرگ و انسجام بخشی مجدد گروه 1)



      مرگ، سوگوار و خاک‌سپاری؛ مطالعه‌ای میان فرهنگی (مرگ و انسجام بخشی مجدد گروه 1)
مالینوفسکی؛ برگردان هاجر قربانی

از تمام سرچشمه‌هاي مذهب، بزرگترين و آخرين بحران زندگي – مرگ -  دارای بيشترين اهميت است. مرگ دروازه‌اي به دنياي ديگر، در بيش از معناي آشکارش، است. بنا بر بيشتر نظريه‌هاي مذهبِ نخستین، به نظر می‌رسد بخش زيادي از آن، ازالهامات مذهبي متاثر گرديده است -  و اين ديدگاه‌هاي مذهبي،  عموماً درست است. آدمي بايد زندگيش را در سايه مرگ بگذراند، و آنكه به زندگي تعلق خاطر داشته باشد و از غنايش تمتع گيرد، بايد از تهديد به پايان آمدنش نگران و هراسان باشد. و آنكه با مرگ مواجه شود، به  وعدۀ زندگي روي  مي‌آورد. مرگ و انكار آن – جاودانگي هميشگي- هميشه- مانند امروزه- تندمزه ترين موضوع تطهیر آدمي را شكل داده است. پیچیدگی افراطی‌گونۀ واکنش‌های عاطفی انسان به مرگ، لزوماً همتای خود را در بینش انسان در قبال مرگ می‌یابد. تنها چیزی که  در زندگی در گستره‌ای وسیع   پراکنده شده و خود را  در دنباله‌ای از رویدادها و تجارب نشان داده است، در اینجا در پایان آن در  بحرانی تپانیده می‌شود  که انفجاری پیچیده و خشن ازاشعار مذهبی را برمی‌انگیزد.

حتی در میان اوّلیّه‌ترین انسان‌ها،  دیدگاه در قبال مرگ بی‌نهایت پیچیده‌تر است و، باید اضافه کنم،  نزدیک‌تر به دیدگاه خودماني از آنچه معمولا نگارش می‌شود، است. انسان شناسان اغلب بیان کرده اند که احساس غالب انسان‌هایی که جان خود را از دست داده‌اند، احساس وحشت از جسد و ترس  از روح است. این دیدگاه دوگانه پنداری توسط صاحب‌نظری با اهمیّت Wilhelm Wundt، هسته اصلی تمام باورها و مناسک  مذهبی  اتخاذ شده است.  با این وجود تنها نیمی از این ادعا صحیح است، و همۀ آن صحیح نیست. عواطف بسیار پیچیده و حتی متناقض‌اند ؛ عناصر غالب (عشق به مرگ و بیزاری از جسد)، تعلق جانانه به شخصیتی که هنوز در حوالی بدن مانده است و ترسی  داغان کننده از چیزی ماتم‌آور  که پشت‌سر باقی مانده است،  این دو عنصر به نظر با هم تداخل دارند و  متناقض یکدیگرند. این در  رفتار خود به خودی و در مراسم سنتی در هنگام مرگ منعکس است. در بذل توجّه به جسد، در حال و هوای دور  انداختن جسد، در مراسم یادبود و  ‍پس از تدفین، نزدیکترین خویشان، مادری که براي پسرش  سوگوار است، بيوه براي همسر خود، فرزند براي والدين، همواره ميزاني از ترس و وحشت توأم با عشق  مقدس مآبانه ظاهر می‌شود،امّا  عناصر منفي هرگز به تنهايي و يا  حتی آشکار و برجسته ظاهر نمی‌شود.

در سرسر جهان، مراسم تدفین شباهتی شگرف را از خود نشان می‌دهد. با نزديك شدن مرگ، نزديكترين خويشان در هر حالت، گاه همه اعضا، اطراف محتضر حلقه مي‌زنند، و مردن، عادی ترین کنشی که برای یک انسان اتفاق می‌افتد،  به واقعه‌اي همگانی(مردمی) و قبیله‌ای تبديل مي‌شود. علي القاعده، به یکباره تمايزي اعمال مي‌شود: برخي خويشان  نزديكي جسد نظاره گرند، ديگراني در تدارك پاياني قريب الوقوع و حوادث پس از آنند،  بازهم ديگراني احتمالاً در حال انجام  برخي اعمال مذهبي در لحظه‌اي مقدس هستند. بنابراين در بخشهايي از ملانزي[واقع در اقیانوس آرام]، باید  بستگان مذکّر نسبي فاصله‌ای را  حفظ کنند و تنها منسوبین  کارهای تدفین را انجام دهند، حال آنکه در برخی  قبایل استرالیا  ترتیب عکس رعایت می شود.

   به مجرد اینکه فوت واقع شد، بدن شستشو، تدهین، و تزیین می‌شود، گاهاً سوراخ‌های بدن پُر و بازوان و پاها به هم بسته می‌شوند. سپس  در  معرض دید همگان قرار می‌گیرد. و مهمترین مرحله، سوگواری آنی  شروع می‌شود. آن افرادی که شاهد مرگ و حوادث متعاقب آن در میان بدوی‌ها بوده‌اند و می‌توانند این رویدادها را با وقایع نظیرشان در  میاُن دیگر مردم بدوی مقایسه کنند، باید با شباهات اساسی این مراسم شگفت زده شوند. همواره کنشی کمابیش مرسوم و مبالغه‌آمیز از ماتم و عزاداری در [حال و هواي] تأسف وجود دارد، که اغلب  در میان بدوی‌ها به  شکل مجروح‌سازی بدن و کندن موها تبدیل می‌شود. این کار همواره در انظار عمومی انجام می‌شود و با علائم مشهود عزاداری (مانند نقاط اندوده سفید یا سیاه  بر بدن،  موهای تراشیده یا ژولیده، لباسهای عجیب  یا پاره شده) ارتباط دارد.

   عزاداری اولیه اطراف جسد ادامه می‌یابد. این مطلب، که  هرگز از آن اجتناب یا هراسیده نمی‌شود، معمولاً مرکز توجه  تقدیس‌گونه است. اغلب اشکال آیینی نواختن یا تصدیق کردن بزرگداشت وجود دارد.  بدن گهگاه بر زانوان انسان نشسته نگهداشته می‌شود،  نواخته می‌گردد و در آغوش گرفته می‌شود. همزمان این اعمال معمولا خطرناک و منزجرکننده تلقی می‌شوند -  وظایفی که باید در ازای هزینه‌ای برای انجام دهنده انجام شوند. پس از مدتی باید جسد را ا دور  انداخت. تدفین در گوری باز یا بسته، بی حفاظ گذاشتن در غارها  یا بر روی پلتفرم‌ها[=نواحی مسطح و برآمده ] ، در درختان توخالی یا بر روی زمینی در یک بیابان برهوت، سوزاندن یا  رهاسازی در کانال آب- اینها اشکال معمول دور انداختن هستند.

 این امر احتمالاً ما را به این نکته مهم سوق می‌دهد که،  گرایش دوگانه متناقضی  از یک سو برای حفظ  بدن،  برای دست‌نخورده نگهداشتنش، یا نگه‌داشتن بخش‌هایی از آن؛ و میل به  فراموش كردن آن، به برداشتن آن از سر راه،  به امحاء  کامل آن، از سویی دیگر وجود دارد. مومیائی کردن و سوزاندن دو نمود شدید این گرایش دوگانه‌اند.  نمیتوان مومیایی سازی یا سوزاندن یا هر شکل میانی دیگر را  صرفاً  تصادفی، ویژگی تاریخی یک فرهنگ، یا  چیز دیگری دانست، که  تنها از  طریق  مکانیزم انتشار و تماس  بین افراد،  گسترش جهانی یافته است؛  چرا که در این آداب و سنن، ذهنیت  بازمانده –دوست یا عاشق-، علاقه وافر به هر چيز  بازمامده از متوفّی  و  ترس و  انزجار از تحول هرسناکی است که ساخته و پرداخته دست مرگ است.

این نوشتار ادامه دارد...