دوشنبه, ۲۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 13 May, 2024
مجله ویستا

حقوق بشر پروژه سیاسی نیست


حقوق بشر پروژه سیاسی نیست

حقوق پیشاسیاسی صاحب حق, انسان به عنوان شهروند جهانی یا «جهان وند» است و در حقوق پساسیاسی, شهروند تابع یک جامعه سیاسی صاحب حق است «انسان چونان انسان», بی رنگ, بی زبان, بی آیین و بی تبار است

در فیلم ترمینال، تام هنکس در نقش «ناورسکی» از اهالی کشوری به نام «کراکوزیا» قصد دارد از طریق فرودگاه جان اف کندی شهر نیویورک وارد خاک امریکا شود. در این هنگام به او خبر می دهند که در کشورش یک کودتای نظامی رخ داده است. با فروپاشی نظام سیاسی قدیم، دولت امریکا، دولت نظامی جدید را به رسمیت نمی شناسد.

در واقع ناورسکی نه می تواند به خاک امریکا وارد شود و نه می تواند به کشورش بازگردد. وی تنها می تواند در یک «منطقه مبهم» به نام «ترمینال بین المللی» در داخل فرودگاه به طور موقت بماند. سوال اینجاست که در چنین شرایطی در مقام یک فعال حقوق بشر در ابتدا باید از حقوق شهروندی وی مانند حق مشارکت سیاسی یا آزادی بیان دفاع کرد؛ یا باید از حقوق جهان وندی او مانند حق بودنش و از حق زندگی کردنش در یک سرزمین معین دفاع کرد؟ در ظاهر پاسخ به این سوال، بدیهی است اما این تنها آغاز مساله است.

● شهروندی و جهان وندی

اهمیت سوال فوق در یادآوری این نکته است که برخی از حقوق، پیشاسیاسی و برخی دیگر پساسیاسی هستند. در حقوق پیشاسیاسی صاحب حق، انسان به عنوان شهروند جهانی یا «جهان وند» است و در حقوق پساسیاسی، شهروند تابع یک جامعه سیاسی صاحب حق است. «انسان چونان انسان»، بی رنگ، بی زبان، بی آیین و بی تبار است.

او تنها یک انسان جهان وند است بدون آنکه شناسنامه ای با درج مشخصات ملیتی، دینی و دولتی داشته باشد. او به واسطه انسان بودنش دارای حقوقی است نه به واسطه عضویتش در یک جامعه سیاسی. فرضیه این متن آن است که آنچه به عنوان «حقوق بشر» شناخته می شود مربوط به جهان وندی اوست و نه شهروندی اش و طبیعتاً باید در یک رویکرد حقوقی و فراسیاسی به آن پرداخت نه در قالب پروژه های معین سیاسی.

در مواجهه با این مدعا البته می توان انتقاداتی را پیش بینی کرد. یکی آنکه اگر حقوق جهان وندی یا حقوق بشر ماهیتی جدا از حقوق شهروندی دارند، پس چگونه بسیاری از مواد اعلامیه جهانی حقوق بشر به حقوق شهروندی افراد از جمله حق مشارکت سیاسی در تعیین سرنوشت، آزادی بیان و بسیاری از حقوق اجتماعی اشاره دارد که مخاطبشان دولت های ملی هستند. نقد دوم نیز اینگونه مطرح می شود که چگونه رویکرد فعالین اجتماعی به حقوق بشر باید غیرسیاسی باشد در حالی که به قول برخی از اندیشمندان، حقوق بشر تنها در یک نظام دموکراتیک تضمین شدنی است و مبارزه در راه کسب حقوق انسانی در درجه نخست، مبارزه در راه دموکراسی سیاسی است. پیش از بررسی انتقادات فوق الذکر، می توان به بررسی پیشینه این بحث پرداخت که چه نیازی به تفکیک نظری حقوق جهان وندی و حقوق شهروندی است و متعاقب آن چه نیازی به جداسازی فعال حقوق بشر از فعال سیاسی.

● مواجهه حقوقی یا مواجهه سیاسی

نظام های سیاسی از یک سو و اپوزیسیون آنها از سویی دیگر از سیاسی کردن «عبارات حقوقی» سود می برند. به عبارتی دیگر تفسیر سیاسی از عبارات حقوقی متضمن منافعی دوسویه است که ماهیت سیاسی دارند. واژگانی مانند نظم، امنیت یا توطئه می توانند یک برداشت حقوقی و یک برداشت سیاسی داشته باشند.

دولت ها از این واژگان تفسیری سیاسی دارند اما با متهمان برخوردی حقوقی می کنند. از سویی دیگر گروه های اپوزیسیون نیز با ارائه تفسیرهای ایدئولوژیک از مفاهیم حقوقی بیشتر در پی ضربه زدن به دولت ها هستند تا دفاع حقوقی از متهمان. حال وقتی منظور ما از حقوق، حقوق بشر با ماهیت ارزشی و مبانی متافیزیک عمیق باشد، وضعیت بسیار وخیم تر خواهد بود. مدتی است که حقوق بشر از نظر اپوزیسیون دولت ها تبدیل به یک ابزار یا یک وسیله شده است؛ چیزی شبیه به یک چماق یا اسلحه یا یک بمب.

از نظر ایشان می توان از این اسلحه برای ضربه زدن به نظام های سیاسی استفاده کرد. منظور آن دسته از نظام های سیاسی است که موارد زیادی از نقض حقوق بشر را در پرونده خود جای داده اند. پروژه رادیکالیسم از این نقطه آغاز می شود. هرچه موارد نقض حقوق بشر در یک کشور بیشتر باشد، «اسلحه حقوق بشر» نیز موثرتر خواهد بود.

به عبارت دیگر از نظر رادیکال ها برای تقویت ابزار مبارزه با یک رژیم سیاسی غیردموکراتیک، افزایش موارد نقض حقوق بشر «امری مطلوب» است. در نتیجه با رادیکال تر کردن فضای سیاسی می توان حاکمیت را تحریک به برخورد بیشتر و در نتیجه تشویق به نقض بیشتر حقوق شهروندی کرد. این یک فاجعه هولناک است. ناگهان متوجه خواهیم شد که حقوق بشر قلب ماهیت داده و تبدیل به یک پروژه سیاسی شده است.

اگر هر نوع اصلاح حقوقی از سوی اپوزیسیون تعبیر به شکست و عقب نشینی دولت شود، طبیعی است که دولت ها در برابر این تغییرات حقوقی مقاومت می کنند. به همین دلیل است که گاهی بسیاری از خواسته های صنفی، حقوقی و غیرسیاسی فعالان کارگری یا جنبش زنان با اتهام های امنیتی از سوی دولت ها مواجه می شود.

فرض کردن حقوق بشر به مثابه ابزاری سیاسی برای پیشبرد اهداف یک پروژه سیاسی، صدمات شدید و جبران ناپذیری به آن می زند. شاید این صدمه هم سنگ صدماتی باشد که نظام های سیاسی غیردموکراتیک به آن وارد می کنند. تهی کردن محتوای ارزشی حقوق بشر و تقلیل آن تا حد ابزار دست ایدئولوژی های سیاسی گناهی نابخشودنی است. یکی از اهداف شفاف سازی مرزهای مبهم سیاست ورزی می تواند جلوگیری از این آفت ها و انحرافات سیاسی در بحث های حقوقی باشد. اینگونه به ذهن انسان خطور می کند که باید مرزبندی ها و تعاریف شفاف تری از فعالیت سیاسی و فعالیت حقوق بشری ارائه کرد.

● پدیده آوارگی

شیوه زندگی ناورسکی در ترمینال فرودگاه نیویورک، نمایشی از «پدیده آوارگی» است. آوارگی هنگامی رخ می دهد که انسانی به هر دلیل (جنگ، فلاکت اقتصادی، تخریب زیست محیطی و...) تابعیت سیاسی خود و در واقع میهن خود را از دست بدهد.

اولین اتفاقی که برای او رخ می دهد از دست دادن همه آن حقوق شهروندی است که به واسطه تابعیت سیاسی پیشین خود دارا بود. اما چه چیز برای او باقی خواهد ماند؟ اگر ۲۵۰ سال قبل این سوال را طرح می کردیم تنها یک جواب داشت؛ هیچ. اما با آغاز عصر مدرن و با گسترش جهانی شدن و به تبع آن نزدیکی بیشتر انسان ها به یکدیگر، می توان به جای پاسخ «هیچ»، این بار از حقوق بشر سخن گفت.

از آنجا که آوارگی ممکن است برای هر انسانی از هر نژاد و آیینی رخ دهد، پس لازم است به جای ارجاع آوارگان به موسسات خیریه در پی تدوین یک سری حقوق عام و فراگیر برای همه انسان های آواره و به عبارتی انسان بدون تابعیت سیاسی بود. حقوقی که به انسان جهان وند تعلق دارد، به «انسان چونان انسان» فارغ از هر آیین و نژاد و تبار.

به دلیل آنکه آوارگی به وضعیت انسان پیش از سیاست اشاره دارد، پذیرش بودن یک انسان و پذیرش «فردیت آزاد مدرن» وی امری پیشاسیاسی است یعنی این پذیرش پیش از پذیرش حقوق شهروندی وی به عنوان عضوی از یک جامعه سیاسی صورت می پذیرد.

از این رو است که هانا آرنت می گوید تنها یک حق پیشاسیاسی وجود دارد و آن نیز حق برخورداری از حق شهروندی یعنی حق تعلق به یک اجتماع سیاسی است و از آن پس سایر حقوق، پساسیاسی هستند و جزء حقوق شهروندی. با همین استدلال است که برخی حقوق بشر را تنها شامل حقوق جهان وندی نمی دانند بلکه مجموعه ای از حقوق جهان وندی و حقوق شهروندی را برای آن برمی شمارند.

در اعلامیه حقوق بشر نیز برخی از حقوق به انسان جهان وند اشاره دارد و برخی دیگر به صورت شکلی مربوط به حقوق شهروندی افراد است و دولت ها را مخاطب قرار می دهد. از این زاویه دید، نمی توان تفکیکی ماهیتی میان حقوق شهروندی و حقوق جهان وندی مندرج در اعلامیه جهانی حقوق بشر در نظر گرفت چراکه هر دو دسته، چه حقوق پیشاسیاسی و چه حقوق پساسیاسی، ماهیتاً جزء حقوق بشر محسوب می شوند.

در اینجا یک مناظره کلامی بر سر ماهیت برخی از مواد اعلامیه حقوق بشر در می گیرد. موادی چون مواد ۷ ، ۹ ، ۲۱ ، ۲۳ و ... به صورت شکلی شبیه به قوانین شهروندی نظام های سیاسی هستند و مخاطب آنها دولت ها هستند. این مواد به تساوی شهروندان در برابر قوانین، قوانین قضایی کشورها، حق مشارکت سیاسی شهروندان، قوانین اجتماعی و... اشاره دارند. این شباهت شکلی باعث شده است که برخی این حقوق را ماهیتاً حقوق شهروندی (و نه جهان وندی) تلقی کنند و دستیابی به حقوق بشر را از طریق مبارزات سیاسی برای اکتساب حقوق شهروندی ممکن بدانند.

محمدرضا نیکفر ضمن تحلیل موارد فوق به نکته دیگری نیز اشاره می کند؛ «به حقوق بایسته غواجب و ضروریف بشری تنها از طریق کسب حقوق شهروندی می توان دست یافت.» در واقع همانطور که هانا آرنت نیز تاکید می کند «هر حقی در درون یک اجتماع سیاسی موجود تحقق می یابد.» حکم نهایی نیکفر این است؛ «درهم آمیخته بودن حقوق بشر و حقوق شهروندی به این معنا است که حقوق بشر تنها در نظامی دموکراتیک تضمین شدنی هستند... مبارزه در راه کسب حقوق انسانی در درجه نخست مبارزه در راه دموکراسی سیاسی است.» (نشریه نگاه نو، شماره ۳۹) به تبع این حکم دیگر نمی توان تفکیکی میان افراد پیگیر حقوق شهروندی (فعال سیاسی) و افراد پیگیر حقوق جهان وندی (فعال حقوق بشر) قائل شد چراکه هر مبارزه دموکراتیک سیاسی ماهیتاً فعالیت حقوق بشری محسوب می شود.

در حقیقت اگر چه برخی از اندیشمندان به تفکیک نظری حقوق بشر از حقوق شهروندی قائل اند و این تفکیک نظری را لازمه اثبات جهانی بودن حقوق بشر و مخالفت با «نسبیت باوری فرهنگی» می دانند اما «در عمل» تفکیک و تمایزی میان آن دو نمی بینند. در واقع ایشان تنها بر فراسیاسی بودن حقوق شهروندی مندرج در اعلامیه حقوق بشر باور دارند درحالی که می توان آن مواد را پیشاسیاسی نیز محسوب کرد و از این زاویه به تفکیک آنها از حقوق شهروندی مندرج در قوانین اساسی نظام های سیاسی پرداخت.

به نظر می رسد که در این بین به ماهیت متفاوت حقوق شهروندی و حقوق جهان وندی از حیث عام بودن و پیشاسیاسی بودن آنها کمتر توجه شده است. در حقیقت آن دسته از حقوق شهروندی که به صورت شکلی در بیانیه حقوق بشر گنجانده شده اند نیز مربوط به جهان وندی انسان است؛ بدان معنا که فارغ از قوانین اساسی و موضوعه هر کشوری، انسان می بایست دارای حقوق ذاتی شهروندی باشد چنانکه با تغییر تابعیت وی از یک مرز سیاسی به مرزهای سیاسی دیگر، اخلالی در دسترسی وی به این حقوق به وجود نیاید.

یعنی این مواد به حقوق جهان وندی افراد بازمی گردد تا حقوق سیاسی شهروندی وی در یک اقلیم خاص. اگرچه اینجا در ظاهر بحث بر سر «فراسیاسی» بودن این حقوق است اما تاکید مهم بر روی «پیشاسیاسی» بودن آنهاست. انسان نه تنها در وضعیت فراسیاسی که حتی در وضعیت پیشاسیاسی نیز صاحب این حقوق است، اگرچه ممکن است به کارش نیایند. انسان ذاتاً و بماهو انسان و به صورت بالقوه دارنده حقوقی است که به محض پذیرفتن تابعیت سیاسی بالفعل شده و به کار می آیند. به عنوان مثال بشر در مرحله آوارگی و پیش از پذیرش تابعیت سیاسی کشوری، ذاتاً و ماهیتاً دارای حق رای و حق مشارکت سیاسی نیز هست اما استفاده از این حق پس از پذیرش تابعیت سیاسی او صورت می گیرد و از این رو هیچ تفاوتی نمی کند که در چارچوب کدام قانون اساسی زندگی خواهد کرد، چرا که حقوق جهان وندی وی ثابت و مستقل از قوانین کشورهاست.

عماد بهاور


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.