جمعه, ۳ اسفند, ۱۴۰۳ / 21 February, 2025
مجله ویستا

درباره الی



      درباره الی
سمانه معادیخواه

ژیژک در روشن سازی تز لکانی "زن وجود ندارد" از مضمون سینمایی"ناپدید شدنی که همگان آن را انکار می کنند" کمک می گیرد. خانمی که غیب می شود در نهایت همان زنی است که برقراری رابطه ی جنسی با او ممکن بود به همین دلیل است که  ناپدید شدن این زن وسیله ای است که از طریق آن رمانس سینمایی به این حقیقت وقوف می یابد که "زن وجود ندارد". در ادامه با مطرح کردن تصعید یا سقوط ابژه که بیانگر مسحورشدگی قهرمان داستان بر تصویری والا است که پس از غیب شدن ناگهانی زن و قرار گرفتن او در جایگاه ابژه والا صورت گرفته است. و در نهایت قدرت مسحر کننده تصویر والا، زن را با بعدی مرگبار مرتبط می کند. بنا به آنچه گفته شد در این مضمون غیبت زن و پس از آن مرگ او الزامی است. در این نوشته سعی در بررسی این مضمون در فیلم" درباره الی..." بوده ایم.

درباره الی...ابژه ای پس از غیبت

ناپدید شدن الی بدون انکه چیز زیادی از او بدانیم، اتفاق می افتد و گره افکنی آغاز می شود. مضمون سینمایی"ناپدید شدنی که همگان آن را انکار می کنند" بار ها و بارها توسط کارگردانان مختلف از هیچکاک در "سرگیجه" تا آنتونیونی در "ماجرا" و... به کار گرفته شده است (داستانی که از دیدگاه قهرمانی بازگو می شود که کاملا اتفاقی با زنی جذاب و ناشناس آشنا می شود. اما دیری نمی گذرد که  زن ناپدید می شود و قهرمان داستان در مسیر یافتن او با افرادی برخورد می کند که همگی وجود زن را تکذیب می کنند). با اینکه این مضمون در "درباره الی..." به "ناپدید شدنی که هیچ کس از آن اطلاع کافی ندارد" تبدیل می شود اما هنوز پیرو قواعد همان مضمون است. شخصی که ناپدید می شود بنابه قاعده، زنی متشخص است که به دشواری می توان حضور شبح زن را در این چهره ی سراب گونه تشخیص نداد، همان زنی که می تواند فقدان موجود در مرد را پر کند. همان یار و همدم آرمانی که برقراری رابطه ی جنسی با او سرانجام ممکن است. یا در یک کلام همان زنی که، بنا به نظریه ی لکانی دقیقا وجود ندارد. در نیم ساعت اول فیلم، الی زنی دوست داشتی با شرم شرقی در برابر نگاه ها و حرف های در گوشی جمع و در کل شخصیتی باوقار معرفی می شود که به نظر همه خصوصیات لازم برای ازدواج و پیوستن به مرد داستان (احمد) را دارا است. اما بعد از ناپدید شدن، الی تبدیل به ابژه ای می شود که از ناکجا وارد داستان شده و به همان ناکجا بازگشته است. در این مضمون الی از طریق غیبت ردپایش در شبکه ی اجتماعی-نمادین بر شخصیت های فیلم اشکار نمی شود بلکه خودِ غیبت و وجود نداشتن، چهره الی را خلق می کند. بعد از ناپدید شدن الی است که همه متوجه می شوند از او چیزی نمی دانند حتی اسم و مشخصات کاملش را. تنها اطلاعات آنها از الی برداشت های متفاوتی است که از رفتارهای او داشته اند و در پی گمانه زنی های متفاوت موجب خلق شخصیتی مرموز از الی می شوند. هر کس با مطرح کردن عقیده ی خود در رابطه با الی، حقیقت را متعلق به ایده ثابت (پندار) خود می داند و در نهایت غیبت الی، خالقش می شود.

همان طور که ژیژک مطرح می کند: خانمی که غیب می شود در نهایت همان زنی است که برقراری رابطه ی جنسی با او ممکن بود به همین دلیل است که  ناپدید شدن این زن وسیله ای است که از طریق آن رمانس سینمایی به این حقیقت وقوف می یابد که "زن وجود ندارد" و نتیجتا چیزی به نام رابطه ی جنسی هم در کار نیست. در واقع پذیرفتن این واقعیت که "زن وجود ندارد"  نیاز به زنی دیگر را افشا می کند تا کمبودهای زندگی مشترک را پر کند و اینگونه پایان خوش بازگشت نزد زن اول رقم می خورد. در واقع وجود این زن تنها تجربه ای است بر اصل"زن وجود ندارد" که پایان بازگشت به زن اول را هموار می کند. بنابراین این زن چیزی نیست جز چهره ای زاده ی خیال پردازی که خلاء نهفته در روابط ما با یک زن را پر می کند. بنابراین در اینجا با همان پارادوکسی روبرو می شویم که  در زنای با محارم حضور دارد یعنی منع چیزی که خود از قبل ناممکن است. همان طور که رابطه با الی با توجه به نامزد داشتنش از قبل ناممکن شده است. الی تا جایی منع می شود که دیگر وجود ندارد. به دلیل ناسازگاری میان چهره ی خیالی الی و واقعیت تجربی او که بسیار تصادفی در این جایگاه قرار گرفته است، الی محکوم به حذف و لاجرم مرگ است.

 

والایش و سقوط ابژه:

تز لکانی والایش یا تصعید، در حالی که هیچ ربطی به "جنسیت زدایی" ندارد، کاملا به مرگ مرتبط است: قدرت محصورکننده ای که یک تصویر والا اعمال می کند همواره مبشر حضور بعدی مرگبار است. والایش معمولا با حذف تمایلات جنسی برابر شمرده می شود، یعنی با جابه جایی مایه گذاری لیبیدو از ابژه حیوانی (که ارضا کننده ی یک رانه بنیادی انگاشته می شود) به ارضایی از نوع "ارتقاء یافته" و "فرهیخته" آن. بنابراین با ساخته شدن تصویر والایی از الی در نیم ساعت ابتدایی فیلم و قرار گرفتن او در این جایگاه، الی ناگزیر به سوی مرگ رانده می شود. این روند در طی تلاش شخصیت ها برای کنار زدن سایه و آشکار کردن واقعیت ابژه (الی) صورت می گیرد که نتیجه آن چیزی نیست جز از دست رفتن ابژه. همان چیزی که به صورت تفاله ای پیچیده شده در یک پلاستیک مشکی در انتهای فیلم شاهد آن هستیم.

بعد از ناپدید شدن الی و پیگیری های شخصیت های فیلم در مورد علت ناپدید شدن الی، مقصد الی و در نهایت هویت الی، چیزی جز چهره ای ناخوشایند از الی باقی نمی ماند. نکته ی اصلی نهفته در این مشاهدات آن است که کیفیت والای یک ابژه امری ذاتی نیست، بلکه یکی از آثار مقام آن ابژه در فضای خیال است. زن زمینی عادی به مقام ابژه ی والا رسیده است که او را در معرض خطری مهلک قرار می دهد. در واقع الی وظیفه تجسم بخشیدن به شیء را برعهده دارد زیرا در نهایت"زن وجود ندارد". الی با قرار گرفتن در جایگاه ابژه والا و قرار دادن نقاب بر صورت، خود را دچار قدرت مسحور کننده ی نقاب می کند و بهای آن را در انتها با مرگش می پردازد. اگر چه مرگ الی به مثابه ضربه ای ناگهانی و دردناک تجربه می شود اما می توان ادعا کرد در مورد آن هیچ نکته غیر منتظره ای وجود ندارد. در واقع وضعیت چنین مرگی را اقتضا می کند. ابژه عشق آرمانی بر لبه ی پرتگاه مرگ زندگی می کند. زندگی الی در سایه ای از مرگ غریب الوقوع سپری می شود. او داغ نوعی نفرین پنهان یا گرایش جنون آمیز به خودکشی را با خود دارد. در واقع این مرگ اجباری تنها راه ادامه سلطه او بر سوژه است. فقدان او مرد را دچار افسردگی مالیخولیایی می کند. الی به کام مغاک (دریا) کشیده می شود تا با اصل به دست نیامدن ابژه برای امتداد بعد مسحورکننده به فقدان، میل ما را همچنان مسحور خود نگاه دارد.

منبع:اسلاوی ژیژک. کژ نگریستن