جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

آزادی مثبت در اندیشه جان لاک



      آزادی مثبت در اندیشه جان لاک
مهدی محمد طاهری

کلید واژگان اندیشه جان لاک عبارتند از: آزادي: آزادي طبيعي انسان آن است كه در روي زمين تابع قدرتي برتر از خود نباشد. « مقصود لاک از آزادی آن بود که نباید به فرد بدون رضایت او وظیفه ای تحمیل کرد«.( لاسکی،1353، 153). 

  • قرارداد اجتماعي: « مهم ترین مفهوم نظری اندیشه لیبرالیسم قرار داد اجتماعی است که بر طبق آن حکومت موسسه ای مصنوعی است و مردم آن را برای تامین نظم و امنیت و تحصیل سان تر حقوق خود ایجاد می کنند«.( بشیریه،1371، 15).
  • مالكيت خصوصي: آزادي، عقيده، مذهب، مالكيت و...از جمله مباني كه در زمره مالكيت خصوصي افراد جاي مي گيرند.
  • وضع طبيعي: « وضیعت طبیعی همانا وضیعت آزادی است نه لگام گسیختگی«.(بوردو، 1383، 49).
  • پيروي از قانون: در نگاه لاك آزادي هم راستا با پيروي از قانون تلقي مي شود.
  • حقوق فردی : «  نظریه حقوق فردی در آغاز دیباچه هایی که گروسیوس بر سه کتاب زیر عنوان واحد رساله درباره جنگ و صلح نگاشت مطرح شد سپس پیروان وی پوفاندورف و باربراک از مکتب حقوق طبیعی به رشد و گسترش آن کوشیدند و سر انجام لاک آن را در کتاب رساله درباره حکومت مدنی ساخت که تاثیر بسیار چشمگیری به جا نهاد«.(همو، 39).

 پايه گذار ليبراليسم و پدر انقلاب انگلستان كه انسان را موجودي به ذات خوب، منظم و اجتماعي قلمداد مي كند كه قابليت نظم دهي به جامعه خود را دارد.

لاك تشكيلات سياسي خود را بر دو اصل قرار مي دهد. وضع طبيعي و قرارداد اجتماعي. هر چند كه هابز نيز قبل از او بر قرارداد اجتماعي تأكيد کرده بود.

« آزادي طبيعي انسان آن است كه در روي زمين تابع قدرتي برتر از خود نباشد، بر او قانوني كه بشر ساخته است حكومت نكند و تنها حاكم بر او قوانين طبيعت باشد» .( صناعي، 1378، 88).

بايد توجه داشت قوانين طبيعت در نظر لاك معنايي مختص به خود را  دارد، او قانون طبيعت را قوانيني مي داند كه بر اعمال و رفتار انسان حاكم است پس مي توان گفت انسان زماني آزاد است كه از هيچ قدرتي برتر از خود تبعيت نكند؛ و تنها قوانين طبيعي بر او حاكم باشند.

« در وضع طبیعی انسان از قدرت مافوق بر روی زمین آزاد است اما تایع قانون طبیعت است و حقوق طبیعی به ویزه حق زندگی و مالکیت ناشی از قانون طبیعی است«.(همو، بشیریه، 16).

اعتقاد انديشمند انگليسي بر آن بود كه تمام انسانها با هم برابر و آزاد زاده شده اند و زماني از اين حق، گذشته و آن را به جامعه سياسي مي دهند كه سيستم سياسي نيز، در مقابل، امنيت و حفاظت از دارائي را به آنان ارمغان دهد با چنين تعبيري مي توان گفت از نظر لاك، مالكيت خصوصي، از جمله اركان اصلي ليبراليسم محسوب مي شود.

«بنابراين تنها و تنها وقتي اجتماعي سياسي يا مدني به وجود مي آيد كه عده اي از آدميان در يك اجتماع گرد هم آيند و هر يك از آنها از حق خود كه مربوط به اجراي قانون طبيعت است در گذرد و آن را به عهده عموم گذارد و هر جا كه عده اي از افراد كه در وضع طبيعي به سر برده اند وارد اجتماع شوند تا يك جمعيت يا يك واحد سياسي به وجود آورند و يك حكومت فائقه بر خود حاكم كنند اجتماع سياسي تشكيل مي يابد يا در غير اين صورت ممكن است هر فرد به اجتماع سياسي كه قبلاً تشكيل شده است بپيوندد و عضويت آن را قبول كند بدين ترتيب فردي كه به اجتماع ملحق مي شود به آن اجتماع قدرت و حق وضع قوانين را داده است تا آن اجتماع قوانيني را كه مطابق با خير عموم و نياز كلي جامعه افراد است وضع كند و متعهد مي شود كه در صورت لزوم براي اجراي آن قوانين با اجتماع همكاري كند و اين سبب مي گردد كه افراد از وضع طبيعي
خارج شوند و به يك اجتماع سياسي وارد گردند و دولتي بر پا دارند كه قدرت قضايي را در اختيار داشته باشد و بتواند در مورد اختلافات آنان تصميم بگيرد و اعضاي آن اجتماع را از گزند يكديگر مصون و در امان دارد در اين اجتماع سياسي قانونگذار و مجري خود دولت است.» (طاهري،1382،255).

از دید لاک دولت صرفاً وسیله ای برای دفاع از حقوق جامعه است جامعه پیش از دولت وجود داشته است و همه حقوق آن به دولت واگذار نمی شود قدرت دولت محدود به تامین منافع و علایق جامعه است.( بشیریه، 1386، ص 16).

لاك رعايت و احترام به قانون را هم راستا با آزادي مي داند چرا كه آدمي با رضاء، و خواست خود به ايجاد و تشكيل دولت كمك كرده است، بسياري از حقوق خویش را از كف داده و در قبال آن مزاياي بيشتري را كسب كرده؛ پس پيروي از قانوني كه خود خلق كرده در امتداد آزادي جاي مي گيرد؛ و با تشكيل جامعه سياسي انسان ديگر به عنوان موجود صاحب عقل و شعور در اجتماع شناخته مي شود.

«منظور از آزادي نوعي از رهايي است كه انسان را قادر مي سازد تا ضمن رعايت و احترام به قانون كه او آن را پذيرفته است به امور اعمال و رفتار، جان و مال و نيز تمام دارائي خود رسيدگي كند و آنها را مرتب و منظم سازد و اين جا او ديگر تحت سلطه اختياري و يا سلطه ديگري قرار نمي گيرد بلكه آزادانه مقاصدش را آن طور كه مي خواهد تعقيب مي كند»
(شريعت،1380، 174).

اما پيروي از قانون به تفکر انسان مرتبط است كه قوانين را بشناسد و از آن تبعيت كند. ميزان آزادي خود را تشخيص دهد، و در آزادی دیگران خللی وارد ننماید.

« عقل كه وسيله فهم و درك ما از قوانين طبيعت است»به همه افراد بشر كه از او مشورت
مي كند دستور مي دهد كه همه آزاد و يكسانند و هيچ كس حق ندارد به زندگي، سلامت، آزادي يا اموال ديگري تخطي روا دارد. » (توماس ، 1372،218).

آدمي با عقل بر مي گزيند راهي كه قانون با توجه به حقي كه از جانب مردم دريافت نموده را به انجام رساند. در عين حالي كه از آزادي خود بهره جويد.

« پس آزادي بشر و اختيار انجام آنچه اراده مي كند بر عقل او استوار است كه وي را به شناسايي قانوني كه بايد از آن تبعيت كند قادر مي سازد و به او مي فهماند كه تا چه ميزان مي تواند از آزادي و اختيار خود استفاده كند اگر به شخصي پيش از برخورداري از عقل كه راهنمايي اوست آزادي دهيم بدان معني نيست كه حق طبيعي را براي آزاد زيستن بدو تفويض كرده ايم بلكه در حقيقت او را در ميان وحوش انداخته ايم و در وضعي فلاكت بار رهايش ساخته ايم و به پايگاهي كه در خور آدمي نيست لزومش داده ايم» (جونز، 1370، 208).

مبدع ليبراليسم از جمله دارائي هاي آدمي را، بدن و عقايد مي داند، كه کسی نمي تواند بر آنها
تصرف يابد. او همچنين از آزادي مذهب و عقيده دفاع مي کند كه بشر بدون محدوديتي باید به ابراز عقايد خود بپردازد.

»...لاک... اعلام می کند که اولین دارایی انسان بدن اوست که هیچ کس نمی تواند آن را تصرف کند علاوه بر این هر چه به مدد کار پدید آمده باشد نیز جزء متعلقات اندام است ...آزادی اندیشه و آزادی مذهب که لاک نیز برایشان ارزش زیادی قائل است صرفاً در همین قلمرو مالکیت – آزادی می گنجد.لاک می پرسد:عقاید و برداشت های من مگر چیزی غیر از تولیدات آن کلیات جسمی و روحی ای است که من خوانده می شود».(لیدمان، 1384، 70).

از جمله مسائل مهم دیگری كه لاك در فلسفه خود مورد توجه قرار مي دهد تأكيد به حكام و فرمانداران جامعه سياسي است. همان گونه كه مردم در قبال نظام سياسي و فرماندار خود مسئول هستند از سوي حاكمان نيز مي بايست در برابر مردم پاسخگو باشند. قاعده اي دو طرفه كه بايد، هر دو سوي جریان سعي در درست انجام دادن وظايف خود داشته باشند.

« وقتي حكام بدون داشتن حق، اعمال قدرت كنند خود را در حالت جنگ با مردم قرار مي دهند بنابراين مردم وقتي مواجه با نقض حقوق و آزاديهاي خود شوند حق مقاومت و شورش در برابر قدرتمندان را دارند». (بشريه، 1381، 24).

لاك شورش مردم را زماني موجه مي داند كه حقوق اساسي و آزادي هاي اوليه انسانها مورد مخاطره قرار گيرد؛ در آن زمان مردم مي توانند دست به مقاومت در برابر سلاطين را داشته باشند؛ و خواهان پس گيري حق محول شده به پادشاهان باشند.

به هر ترتيب لاك از آزادي انسان دفاع؛ و آن را از اصول اصلي زندگي و جز اساسي مالكيت قلمداد می کند.

« همه انسانها...به اقتضاي طبيعت آزاد، برابر و مستقلند اين وضع را در مورد هيچ كس نمي توان تغيير داد و هيچ كس را نمي توان بدون رضايت خودش مقهور قدرت ديگران كرد» (تيندر، 1374، 82).

لاك انساني معتقد به تعاليم مسيح بود. كه با روشنفکری «سلطنت الهي حق» را به جاي «حق الهي سلطنت » نشاند او با اتكا، به آموزه هاي حضرت عیسی مبني بر خلقت آدم و حوا، راز آفرينش آدم ابوالبشر، را با فلسفه غرب در آميخت. لاك مي پنداشت آدم و حوا انسانهاي كاملاً آزادي بوده اند؛ كه با قدرت عقل و بالغ گشتن ذهن به زندگي در زمين پرداختند آنان فارغ از هر گونه بن بستی در آرامش حاكي از اراده و اختيار زندگي كردند. در حالي كه فرزندان آنها نمي توانستند در آزادي به سر برند. چرا كه بايستي تا رسيدن به بلوغ فكري و تفكر و تعمق زير چتر والدين خود تربيت شوند. پس فرزندان آدم نمي توانستند آزاد باشند.

«از آنجا كه انسانها طبيعتاً آزاد، برابر، و منطقي هستند نمي توان قبول كرد كه آنها به ميل خود به قدرت خودكامه و مطلق تسليم شوند» (اسپريگن، 1365، 44).

در انتها يادآوري اين نكته ضروری است كه لاك آزادي را در سايه قانون و حمايت دولت مي داند. اعتقاد او بر آن است كه انسان با توجه به قرارداد اجتماعي براي تامين امنيت و حفظ دارائي خود اقدام به تشكيل جامعه سياسي كرده است؛ و در كنار آن با تصويب و اجراء قانون در آسايش بيشتر خود مي كوشد؛ و زماني مردم حق طغيان و آشوب در مقابل نظام سياسي را دارند كه آزادي آنان از بين رفته باشد، چرا كه انسان ها در ابتدا از بسياري آزادي هاي خود در قبال تشكيل جامعه سياسي گذشته اند؛ و طي قرارداد اجتماعي پذیرفته اند دولت را تشكيل و اختياراتي را به آن بسپارند؛ و زماني كه نظام سياسي از اختيارات تفويض شده خارج شود و آزادي و اساس زندگي مردم را مورد حمله قرار دهد آن ها بايستي اعتراض كنند.

« جان لاك معتقد است كه پيمان بايد دو طرفه باشد و زمامداران همانطور كه داراي حقوقي هستند الزامات و تعهداتي نيز بايد داشته باشند ولي اولين تعهد زمامداران را در مقابل مردم تضمين مالكيت مي داند و بر حكومت فرض مي شمارد كه حق مالكيت اتباع خود را حفظ كند» (آيور، 1349، 23).

لاك ديد جديدي را نسبت به آزادي بر فلسفه حاكم نمود «آزادي به ضرورت طلب سعادت حقيقي و حاكميت شهوات ما بستگي دارد. » (راسل، 1351، 219).

لاك نیزبه مانند بسياري ديگر از فلاسفه به مقابله با كليسا پرداخت و با آن جنگيد.

 

منابع

  1. بشيريه، حسين، "ليبراليسم و محافظه كاري"، 1386، چاپ هفتم، تهران، نشر ني.
  2. لاسکی، هارولد جی،"سیر آزادی در اروپا"1353،چاپ اول، ترجمه رحمت الله مقدم مراغه ای، تهران، انتشارات فرانکلین.
  3. بوردو، ژرژ،"لیبرالیسم"1383،چاپ اول، ترجمه عبدالوهاب احمدی،تهران، نشر نی.
  4. صناعي، محمود، "آزادي فرد و قدرت دولت"، 1378چاپ چهارم تهران؛ نشر هرمس.
  5. طاهري، ابوالقاسم، "تاريخ انديشه هاي سياسي در غرب"، تهران، 1382،چاپ چهارم، نشر قوس.
  6. بشيريه، حسين، "كتاب توسعه"، 1371، جلد چهارم،چاپ اول، نشر توسعه.
  7. شريعت، فرشاد، "جان لاك و انديشه آزادي"، 1380، چاپ اول، تهران.
  8. توماس،هنري، دانالي توماس، "ماجراهاي جاودان در فلسفه"،1372، چاپ چهارم، ترجمه احمد شها، تهران، نشر ققنوس
  9. جونز،و.ت، "خداوندان انديشه سياسي"،1370 ،جلد دوم، قسمت اول، چاپ سوم، ترجمه علي رامين، تهران، نشر اميركبير.
  10. ليدمان، سون اريك، "سبكي فكر سنگين واقعيت درباره ي آزادي"، 1384، چاپ اول، ترجمه سعيد مقدم، تهران، نشر اختران.
  11. بشريه،حسين، "درسهاي دموكراسي براي همه"، 1381، چاپ دوم،تهران، نشر نگاه معاصر. تيندر،گلن، "تفكر سياسي"، 1374، چاپ اول، ترجمه محمود صدري، تهران، نشر انتشارات علمي و فرهنگي.
  12. اسپرنگين، توماس، "فهم نظريه هاي سياسي"، 1365، چاپ اول، ترجمه فرهنگ رجائي، تهران، نشر آگاه.
  13. مك آيور، ر. م، "جامعه و حكومت"، 1349، چاپدوم، ترجمه ابراهيم علي كني، تهران،نشر كتاب.
  14. راسل، برتراند، "تاريخ فلسفه غرب و روابط آن به اوضاع سياسي و اجتماعي از قدرم تا امروز"، 1351،چاپ دوم، ترجمه نجف دريابنده، تهران؛ نشر فرانكلين.