شنبه, ۲۰ بهمن, ۱۴۰۳ / 8 February, 2025
گزارش جلسه جنبش وال استریت در انجمن جامعه شناسی ایران(2)
بخش دوم
بحث اصلی من مساله وجود والاستریت به عنوان یک جنبش همگانی است. تفاوتی اساسی میان جامعهشناسی دانشگاهی و جامعهشناسی علمی وجود دارد. جامعهشناسی علمی آن نوع از جامعهشناسی بود که از فلسفه جدا شد. فلاسفه قدیم عمدتا جهان را تفسیر میکردند. از قرن نوزدهم به بعد فلاسفه به این نتیجه رسیدند که جهان را نباید تفسیر کرد بلکه باید تغییر داد. جامعهشناسی از نظر علمی باید به فکر تغییر جهان باشد.
• جیبهای خالی مردم و تزریق پول به بانکها
• سرمایهداری دیگر راهحلی ندارد
• علیرضا ثقفی
بحث اصلی من مساله وجود والاستریت به عنوان یک جنبش همگانی است. تفاوتی اساسی میان جامعهشناسی دانشگاهی و جامعهشناسی علمی وجود دارد. جامعهشناسی علمی آن نوع از جامعهشناسی بود که از فلسفه جدا شد. فلاسفه قدیم عمدتا جهان را تفسیر میکردند. از قرن نوزدهم به بعد فلاسفه به این نتیجه رسیدند که جهان را نباید تفسیر کرد بلکه باید تغییر داد. جامعهشناسی از نظر علمی باید به فکر تغییر جهان باشد. درحالی که جامعهشناسی دانشگاهی ما بیشتر به فکر تفسیر است، بنیان جنبش والاستریت بر تغییر جهان است نه بر تفسیر آن. وقتی از تغییر صحبت میکنیم منظور اندیشیدن به چیزی است که موجود است. وضع موجود بیانگر نابسامانیها، بیعدالتیها، اختلافات طبقاتی و نظایر آن است که باید تغییر کند. در جامعه جهانی نوعی اقتصاد انگلی به چشم میخورد. جامعهشناسی در چنین شرایطی باید وارد شود. اساسا چه چیزی باعث شد که عدهای خواهان تغییر وضع موجود باشند. مبنای اصلی جنبش ضدسرمایهداری که به راه افتاده، آن است که سلطه بازار مالی حاکم بر جهان موجب بدبختی موجود در جهان است. در آمریکا بیش از 40میلیون نفر زیر خط فقر هستند. نهتنها این عده زیر خط فقر هستند بلکه حتی خود سرمایهدارها هم از وضعیت موجود راضی نیستند. نگاهی گذرا به وضعیت تاریخی نشان میدهد بعد از جنگ جهانی دوم آمریکا بازار مالی جهان را بر عهده داشت. بعد از این جنگ بود که پول به دولتها منتقل شد. قبل از جنگ جهانی دوم پول در دست بانکهای خصوصی بود. در سال 1972 به دلیل بحرانهایی که سرمایهداری با آن مواجه شد، رییسجمهور آمریکا اعلام کرد دیگر پشتوانه دلار طلا نیست. در نتیجه به یکباره جیب مردم خالی شد. تمام کشورهای سرمایهداری به هر میزان که میخواستند پول چاپ کردند. کار به جایی رسید که خود پول نه به عنوان وسیله مبادله کالا، بلکه فینفسه به ارزش بدل شد. پس هرگاه سرمایهداری با بحران مواجه میشد، میکوشید آن را با پول جبران کند. تزریق پول به هر وسیله ممکن صورت میگرفت. نظام سرمایهداری به راحتی این پول را در دست بازار مالی جمع میکرد. همین اتفاق در ایران هم رخ داده است. یارانههایی که دولت در یک سال گذشته داد به راحتی در بازار مالی جمع میشود. یعنی بازار مالی و بورس ما که قبل از یارانهها کمتر از 100میلیارد دلار در گردش داشت با یارانهها به 140میلیارد دلار رسید. این بازار به قدری شکننده است که در همین دو هفته اخیر 40میلیارد دلار سقوط کرد. در نتیجه این فرآیند بازار مالی به صورت انگلی بر جامعه درآمد. یکی از مسایل اصلی دیگر صدور سرمایه بود. سرمایهداری از 1990 آغاز به صدور سرمایه کرد. اما بازار مالی به جایی رسید که این انگل دیگر توان ارتزاق نداشت. حبابی ایجاد شده بود و یکباره در سال 2008 حباب قیمتها شکست. خانهای که 700هزار دلار بود به 300هزار دلار رسید. حباب ترکید. ترکیدن حباب اولین گام برای حضور بحران جدید بود. سرمایهداری کوشید با تزریق پول وضع را بهبود بخشد، اما اینبار سیاست تزریق پول نهتنها مشکل را حل نکرد بلکه به آن دامن زد. کار به جایی رسید که خود طرفداران نظام سرمایهداری خواستار بازگشت سرمایههای صادره شدند. سیر تاریخی بحران بهطور گذرا از این قرار بود. بازار مالی با وضعیتی دشوار مواجه شد. گندیدگی این نظام به حدی است که بخشهایی از این نظام به بنبست رسیدهاند. اکنون بازگشت به دوران قبل و بازار رسمی سرمایه نهتنها برای کارگران که برای خود سرمایهداران نیز آرزو شده است. در دهههای 60 و70 شغل رسمی برای 80-70 درصد نیروی کار وجود داشت ولی از سال 1991 به بعد تمام شغلهای رسمی به قراردادهای موقت تبدیل شده است. سرمایهداری از دو دهه گذشته مجبور شد بسیاری از امتیازهایی را که پس از جنگ جهانی دوم با اکراه به کارگران و مزدبگیران اعطا کرد، پس بگیرد. همین قضیه در مورد خود سرمایهداری رسمی هم به وجود آمد. یعنی اقتصاد بازار رسمی، به یک اقتصاد بازار قاچاق و غیررسمی و بازار مالی و انگلی تبدیل شد. در دوران اخیر با حاکمیت بازار مالی اقتصاد رسمی بهطور کامل تحت فشار قرار گرفته است. اقتصاد انگلی شبیه وضعیت اشرافیت فئودالی در اواخر عمر خود شده است. این اقتصاد انگلی نه سرمایهداران را راضی میکند و نه کارگران زحمتکش را. در مبارزات جدید سازماندهی، خواستهها و روش کار با آنچه در گذشته بوده تفاوت دارد. همه چیز نشان از آن دارد که سرمایهداری دیگر راهحلی ندارد. در پرتغال سه میلیون نفر بیرون ریختهاند. به همین سیاق در اسپانیا، فرانسه و انگلیس. این مسالهای است که باید حل شود.
• تنها راهحل، انقلاب جهانی است
• بهشت دروغین سرمایهداری
• محسن حکیمی
این جنبش پرچمی را در سایت خود گذاشته که من آن را ترجمه کردم. «جنبش تصرف والاستریت یک جنبش مقاومت بدون رهبری است با مردمی از رنگها، جنسیتها و باورهای سیاسی مختلف. ما برای رسیدن به اهداف خود از راهکار انقلابی بهار عربی استفاده میکنیم و برای به حداکثر رساندن ایمنی تمام شرکتکنندگان در این جنبش کاربرد عدم خشونت را در پیش میگیریم. این جنبش به مردم واقعی اختیار میدهد که جامعه را از پایین تا بالا تغییر دهند. ما میخواهیم در هر خانه و در هر گوشه از خیابان مجمع عمومی تشکیل شود زیرا نه به والاستریت نیاز داریم و نه به سیاستمدارانی که میخواهند برای ما جامعه بهتری بسازند. تنها راهحل انقلاب جهانی است.»نقاط قوت این جنبش آن است که این جنبش یک جنبش ضدسرمایهداری است. برای اولینبار است که جنبشی صریحا سرمایهداری را نشانه رفته، ترکیب این جنبش عمدتا از بیکاران، زنان، دانشجویان و بیخانمانان است. بر اساس آماری که سازمان همکاری و توسعه اقتصادی ارایه داده است، نرخ بیکاری در آمریکا حدود 18درصد است. برخلاف تصور عموم در مورد نقش زنان در جوامع پیشرفته باوجود برخورداری از حقوق برابر در واقعیت ستم جنسی همچنان ادامه دارد. طبق آمار سازمان بینالمللی کار نرخ دستمزد زنان در شرایط مساوی حدود 70 تا 80درصد دستمزد مردان است. عامل دیگر ستم بر زنان آن است که جنبش زنان خواهان تسلط بر امور خود است، به خصوص در مورد سقط جنین. اما در آنجا زنانی به دلیل سقط جنین در زندان بهسر میبرند. همچنین خشونت علیه زن نیز وجود دارد. پس به دلیل مظاهری که سرمایهداری به زنان تحمیل کرده یک رکن جنبش را زنان تشکیل میدهند. بخش دیگری از جنبش دانشجویان هستند که به دلیل سیاستهای نئولیبرالی دهههای اخیر مقروض شده و خواهان رایگان بودن دانشگاهها هستند. نکته مهم دیگر اینکه این جنبش برای اولینبار فضاهایی را تحت پوشش قرار داده است. برای مثال در همین اجتماعها بیماران را تحت پوشش قرار میدهد یا به بیخانمانها و غیره توجه میکنند. یکی از نقاط مثبت جنبش آن است که این مسایل را تحت پوشش قرار داده است. بدنه اصلی جنبش در اعماق جامعه خوابیده است. به همین دلیل است که میگویند ما 99درصد هستیم. عامل قوت دیگر جنبش آن است که صفبندی 99درصد در مقابل یک درصد یک صفبندی طبقاتی است؛ یک طبقه کارگر در مقابل طبقه سرمایهدار. برخلاف درکهای پیشین از طبقه کارگر ما با یک جمعیت 99درصدی از طبقه کارگر روبهروییم. پس این جنبش درک قدیمی ما را از طبقه کارگر زیر سوال برده است. بعد از اوجگیری بحثهای پستمدرنیسم که مدعی آب رفتن طبقه کارگر در آمریکا بودند و طبقه کارگر را در بخش صنعتی خلاصه میکردند، این جنبش در عمل نشان داده چیزی که به عنوان طبقه کارگر علیه سرمایهداری برخاسته است، فقط به طبقه کارگر صنعتی منحصر نمیشود. معلمان، پرستاران و بیخانمانان جزو طبقه کارگرند. بنابراین این یکی از نقاط قوت جنبش است چرا که تعریف جدیدی از طبقه کارگر را ارایه میکند. البته تعریف چندان هم نو نیست بلکه تعریفی است که زیر خروارها آوار سرمایهداری رفته بود. یکی از خواستههای جنبش تغییر از پایین تا بالا است. نکته دیگر برگزاری مجمع عمومی در سراسر جامعه است. فعالان جنبش قصد دارند در چهارم جولای تدارک یک مجمع عمومی سراسری را در آمریکا ببینند. این جنبش همچنین در پیوند با جنبشهای دیگر در اروپا بیانگر نوعی انقلاب جهانی است. یونان، ایتالیا، اسپانیا و دیگران هم در معرض بحران جهانی قرار خواهند گرفت. بیشتر این کشورها بیش از 100درصد تولید ناخالص داخلی خود بدهکاری دارند. آمریکا باید تا حدود 15 سال دیگر هرساله 20درصد از بودجههای رفاهی مردم را کم کند تا سال 2026 به 60درصد برسد. این جنبش دو نقطه قوت دیگر دارد: 1- رهایی از سلطه احزاب و اتحادیههای سنتی 2- این جنبش به کسانی که وعده لیبرالدموکراسی به ایران میدهند، نشان داد این نظام یک بهشت دروغین است که نمیتواند الگوی ما باشد. الگوی ما باید فرارفتن از لیبرالدموکراسی باشد. البته جنبش اشغال والاستریت نقاط ضعفی هم دارد که بهطور گذرا به آن اشاره میکنم. این جنبش، یک جنبش متشکل و خودآگاه و پیوندخورده با جنبش کارگران شاغل نیست به همین دلیل توان لازم را برای به زانو درآوردن سرمایهداری ندارد. ضعف دیگر این است که سرمایه را یک رابطه اجتماعی نمیداند و آن را در نهادهای مالی خلاصه کرده است. ضعف دیگرش اینکه در مورد قدرت دولت نیز متوهم است. این خود ناشی از این تفکر است که جنبش مرزبندی مشخصی با سرمایهداری ندارد. آخرین ضعف آن اینکه این جنبش برای رسیدن به اهداف خود باید یک منشور مطالباتی داشته باشد و آن را از آمریکا مطالبه کند، با این هدف که توان مادی و فکری خود را افزایش دهد و با سرمایهداری مبارزه کند.
پرونده ی «وال استریت» در انسان شناسی و فرهنگ
http://anthropology.ir/node/11522
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست