پنجشنبه, ۲۰ دی, ۱۴۰۳ / 9 January, 2025
مجله ویستا

بررسی کتاب «آشنایان غریب»



      بررسی کتاب «آشنایان غریب»
رضا بیات

مقدمه:«رفتن» در سالهای اخیر ورد زبان بسیاری از دانشجویان و فارغ التحصیلان دانشگاهها شده؛ به شکلی که بسیاری از دانشجویان، آینده ی خود را در دیگر کشورها بویژه کشورهای غربی می بینند. این تصور که در حال حاضر بر جامعه ی علمی کشور سایه افکنده، در بسیاری از موارد برپایه ی شنیده ها و نه تحقیقات و واقعیات بنا شده است.

در اینجا واژه ی «رفتن» عموما بر خروج از کشور برای تحصیل و بعد از آن، زندگی دلالت می کند. تصمیم به رفتن در شرایطی توسط بسیاری از دانشجویان (اغلب در مقطع تحصیلات تکمیلی) گرفته می شود که آگاهی لازم از سوی آنها برای زندگی در غرب وجود ندارد. این بی اطلاعی از واقعیت های زندگی در یک فرهنگ دیگر، می تواند پیامدهایی را به همراه داشته باشد. به همین دلیل است که در حال حاضر شاهد انتشار برخی آثار در زمینه ی مهاجرت، مهاجرت نخبگان و زندگی مهاجران در کشورهای دیگر هستیم. اینکه مطالعات مهاجرت، در حال حاضر، به یکی از اولویت های پژوهشی در جهان و البته برای کشور ما بدل شده، انکار ناپذیر است. به همین جهت بررسی آثار پژوهشی در این زمینه می تواند در گسترش دامنه ی اینگونه مطالعات و همچنین افزایش کیفیت آنها تاثیر بسزایی داشته باشد.

یکی از این پژوهش ها که به بررسی زندگی نسل دوم مهاجران ایرانی در شهر وین پرداخته، «آشنایان غریب» نام دارد. پژوهشگر در این اثر تلاش کرده که با روشهای کیفیِ پژوهش های اجتماعی، به تجزیه و تحلیل موضوع مورد نظر بپردازد. این پژوهش از سه بخش اصلی و یک نتیجه گیری به ترتیب زیر تشکیل شده است:

·        بخش اول

·        مقدمه

·        درباره ی انتخاب موضوع تحقیق

·        ملاحظاتی درباره ی تئوری تحقیق

·        ملاحظاتی درباره ی روش تحقیق

·        مصاحبه ی ناراتیو

·        درباره ی مصاحبه شده ها

·        درباره ی ساختمان رساله

·        درباره ی اهمیت پیشینه ی فرهنگی خانواده ی مهاجر ایرانی

·        درباره ی جامعه و فرهنگ ایران

·        تغییرات اجتماعی

·        برخی از ویژگی های خاص خانواده ی ایرانی مهاجر مقیم وین

·        بخش دو: معرفی مصاحبه شده ها

·        بخش سه: فردگرایی و جمع گرایی

·        مدرسه

·        موضع والدین ایرانی در برابر مدرسه

·        فراگیری زبان

·        رفتار والدین نسبت به زبان فرزندان

·        بلوغ و گرایش به بیرون

·        روابط با جنس مخالف

·        واکنش والدین

·        انفصال از خانواده

·        مابعد بلوغ و شروع زندگی بزرگسالانه

·        روابط دوستانه

·        تاثیر دوستان و آشنایان اتریشی در نقشه های آتی جوانان دوفرهنگه

·        روابط همسرانه

·        رفتار در قبال «مهر بیگانگی»

·        اداره یا مدیریت تنش نزد نسل اولی ها

·        معنا و اهمیت برگزاری جلسات و جشنهای ایرانی

·        اداره یا مدیریت تنش نزد نسل دومی ها

·        رفتار در قبال مسئله ی نژادپرستی و «ضدیت با خارجیان»

·        نقشه های شغلی برای آینده

·        سخن پایانی

·        منابع

مرور و بررسیِ مطالب کتاب

این کار، همانطور که در ابتدای کتاب نیز اشاره شده، رساله ی دکترای نویسنده ی کتاب بوده که در دانشگاه جامعه شناسی دانشگاه وین نوشته شده است. رویکرد پژهش نیز به همان شکلی که اشاره شد، رویکرد کیفی بوده است. نویسنده در این اثر سعی کرده که با انجام مصاحبه های عمیق با مشارکت کنندگان (که از 4 نفر از نسل دومی های خانواده های مهاجر ایرانی مقیم وین تشکیل شده اند)، معناهایی را که این افراد برای رفتارها و اعمال خود قائلند، دست یابد.

به جهت اینکه خط اصلی و اهداف این پژوهش بهتر و واضح تر مشخص شود با بخشی از مقدمه ی کتاب شروع می کنیم. نویسنده در مقدمه در مورد فرد بیگانه در یک جامعه و فرهنگ دیگر اینچنین توضیح می دهد:

«فرد بیگانه در محیط جدید، باید برای درک و کشف روابط و ضوابط حاکم بر جامعه تلاش فراوانی به کار برد. امکان تفاهم متقابل بین اعضا و افراد یک گروه اجتماعی، مشروط به این است که خودآگاهی و یا بهتر بگوییم، ساختارهای هویتی آنها و ساختارهای واقعیت اجتماعی بر هم تطابقی هرچند نسبی داشته باشندو یا به زبان جامعه شناسی در یک سطح تجربی قرار داشته باشند. از آنجا که هویت فرد بیگانه، در فرهنگ دیگری شکل گرفته است، مستمرا با مشکلات و کمبودهایی مواجه می شود. واقعیت اجتماعی در مقابل چشمان اوست، اما یا از آنجا که همه جا را نمی بیند و یا اگر دید، قادر به تعبیر درست وقایع نیست، از نظر اجتماعی نابیناست. ضرب المثل آلمانی که می گوید: «آب در غربت سربالا می رود» در واقع، ناظر به پریشان حالی و استیصال فرد بیگانه در جامعه ای است که منطق دیگری بر آن غالب است.»(صص9و10)

«هویت کودکانی که در جامعه ی جدید چشم به جهان گشوده اند و یا در خردسالی به همراه والدین خویش کشور خود را ترک کرده اند، تحت شرایط کاملا متفاوتی شکل می گیرد و نتیجه ی آن بسیار جالب توجه است؛ اتریشی های سیاهپوست، وینی های چینی، ایرانی های اتریشی و ... که آنها را در خیابان و یا در برنامه های مختلف تلویزیونی می بینیم. رفتارهای آنها، طرز حرف زدن، لهجۀ زبان آنها کاملا «اینجایی» است، اما ظاهر و نامهای بیگانه شان، از ریشۀ بیگانۀ آنها حکایت می کند. آشنایانی هستند که هنوز علایم غریبگی را با خود حمل می کنند؛ آشنایان غریب.» (صص9و10)

پس از مقدمه و سایر ملاحظات نظری و روشی، نویسنده به معرفی پیشینه ی فرهنگی خانواده ی مهاجر می پردازد و تلاش می کند برخی ملاحظات فرهنگی خانواده های ایرانی در داخل ایران را با خانواده های ایرانی مقیم وین مقایسه کند. در این زمینه، محقق از نظریات مربوط به جوامع ساده و پیچیده که امیل دورکیم برای تمایز جوامع از یکدیگر به کار می برد، استفاده می کند.

«آیا می توان برای بررسی جامعه ی ایران از مفاهیم جامعه ی ساده و جامعه ی پیچیده ی دورکیم استفاده کرد؟ جواب به این پرسش مثبت است، اگر خصوصیت تئوریک و یا به کلام وبر، نمونه ی عالیِ این دو جامعه را فراموش نکنیم و به عبارت دیگر، مد نظر داشته باشیم که نمونه های عالی، مقولاتی تجریدی و ساخته و پرداختهی ذهن هستند که عاری از واقعیت اجتماعیند و تنها به عنوان وسایل کمکی برای ایجاد مدخل فکری به این یا آن مسئله یا موضوع اجتماعی به کار می آیند.» (صص20و21)

البته به نظر می رسد که استفاده از این مفاهیم و تفکیک جوامع به این شکل باید بسیار محتاطانه و با دقت بسیار انجام گیرد؛ چرا که به راحتی محقق را در دام تعمیم دهی هایی می اندازد که خطر بسیار بزرگی برای یک اثر پژوهشیِ اینچنینی دارد. بویژه در این بخش که پژوهشگر سعی دارد درمورد پیشینه ی فرهنگی خانواده های ایرانی توضیحاتی ارائه کند، این خطر بیشتر، کار را تهدید می کند در ابتدای کتاب (صفحه ی 12) میخوانیم:

«انگیزه ی دیگری که در انتخاب موضوع دخیل بوده است، علاقه ی رو به افزایش مردم به اطلاع از زندگی در غرب. نگارنده مایل است با انتخاب موضوعی با انتخاب و بررسی این موضوع، وزنه ی کوچکی در کفه ی مقابل منابع اطلاعاتی یک سویه قرار دهد» (منظور از این منابع یک سویه فیلم ها و رسانه های غربی است)

این هدف محقق بسیار مهم و شایسته ی تقدیر است، ولی اینکه چقدر در این کتاب توانسته به این هدف دست یابد، نیاز به بررسی دارد. به نظر می رسد در برخی از بخش های کتاب تلاش محقق برای بی طرفی کمرنگ شده است. به خصوص در این موردی که ذکر شد با مطالعه ی کتاب می توان گفت که تلاشی که در این پژوهش برای قرارگیری در کفه ی مقابل به منظور ایجاد تعادل صورت گرفته، به سنگینی کفه ی دیگر ترازو منجر شده است. به عنوان نمونه:

«برگزارکنندگان دورهمی هایی که ایرانیان در خارج از کشور برگزار می کنند مثل جشن هایی نوروز و مراسم شب شعر و ...، یا افرادی هستند که از این راه امرار معاش می کنند، یا عده ای از «ایده آلیست ها»ی وطنی منفردند و یا انجمن های فرهنگی- هنری هستند که فعالیت فرهنگی نزد آنها بیشتر به خوددرمانی انسان های گمشده در غربت می ماند که هویتشان با یک «شوت گل ساز» فلان بازیکن تیم ملی ایران در فلان مسابقه ی فوتبال قوت می گیرد و با گوشۀ قلم نویسنده ای رو به اضمحلال می گذارد.»(ص37)

در این کتاب، به فرآیند فرهنگ پذیری مشارکت کنندگان مورد نظر پرداخته می شود. برای این منظور چندین مرحله از مراحل مهم و موثر در فرهنگ پذیری این افراد بررسی شده است. این مراحل شامل مدرسه، مسائل مربوط به یادگیری زبان، مرحله ی بلوغ، روابط با جنس مخالف، انفصال از خانواده، مابعد بلوغ و شروغ زندگی بزرگسالانه، روابط دوستانه و روابط همسرانه را شامل می شود. نویسنده در خلال این بحث ها به نکات مهمی از فرآیند فرهنگ پذیری این افراد از مسیر ارتباط با دوستان اتریشی اشاره می کند:

«بچه ها در مدرسه زبان آلمانی یاد می گیرند. در روند فرهنگ پذیری، یادگیری زبان اهمیتی محوری دارد. چرا که به قول برگر و لوکمان: زبان هم محتوا و هم وسیله «اجتماع پذیری» است. جامعه، هویت، و واقعیت، از لحاظ ذهنی، جملگی تبلور یک روند واحد جذب و یادگیری اند که به موازات روند فراگیری زبان پیش می رود. (1980:144)[1] (ص93)

هرزبانی در موطن خود- به قول برگر و لوکمان- نهادی است اجتماعی با اقتدار اخلاقی که به واقعیت ها عینیت و مشروعیت می بخشد، آنرا توضیح می دهد و تعریف می کند.»

همینطور درمورد نقش بیرون رفتن در هنگام بلوغ در این کتاب می خوانیم:

برابر انگاشتن پدیده ی «بیرون رفتن» با جستجوی تفریح و کامجویی تقلیل نامجازی است. بیرون رفتن در فرهنگ غرب شرکت در نوعی «آیین» جمعی است که در محدوده ی آن نوجوانان و جوانان اولین قدم های مستقلانه را تجربه می کنند و چگونگی تقبل مسئولیت در زندگی آتی خود را می آموزند. (ص 103)

کرپنر می نویسد: با جهت گیری جوانان به سمت بیرون و به سوی گروه «همسن و سالها» مشکلات خانوادگی شدت می گیرد. جوانان صحت قواعد موجود در خانواده را مورد تردید و سوال قرار می دهند. این قواعد باید هرروز از نو و از طریق مذاکره مورد توافق قرار گیرند. (1980: 327)[2] البته به ندت پیش می آید که «صاحبان قدرت» به صورت آزادانه از بخشی از قدرت خود صرف نظر کنند. (103)

فرهنگ جوانان در غرب بدون الکل قابل تصور نیست. رویباند می گوید که مصرف الکل نزد جوانان پدیده ای جدا از دنیای بزرگسالان نیست، بلکه تصویری از آن است. (1993:21)[3] جوانان غالبا برای اولین بار در محیط خانواده نوشابه ی الکلی را «امتحان» می کنند.(ص106)

نکته ای که در انتخاب مشارکت کنندگان در این پژوهش اهمیت می یابد این است که در این تحقیق، تیپ های مختلف بررسی نشده اند. البته که بررسی تمامی تیپ ها برای پژوهش های کیفی کار دشوار و یا غیر ممکنی است؛ اما باید به یاد داشت که بدون بررسی تیپ های مختلف در یک موضوع نمیتوان به یک سری از تعمیم ها دست یافت. ذکر این نکته ضروریست که دغدغه ی این کتاب، همانطور که از روش آن بر می آید و نویسنده در ابتدای آن ذکر کرده، به هیچ وجه تعمیم دادن نتایج نیست، اما ما در جای جای کتاب بعضا با تعمیم هایی روبرو می شویم که این سوال را در ذهن ایجاد می کنند که چگونه می توان با بررسی تعداد محدودی از تیپ ها، اینگونه کلی صحبت کرد؟ علاوه بر این، نوع انتخاب مشارکت کنندگان در این اثر، این فکر را به ذهن متبادر می سازد که تمامی افراد نسل دومی مهاجران در وین، دارای خصوصیات و همچنین مشکلات اجتماعی و خانوادگی کاملا شبیه به هم می باشند؛ که البته چنین نتیجه گیری ای دور از ذهن می نماید و اگر هم واقعیت داشته باشد، با مجموعه ای از چندین پژوهش جداگانه و متعدد در همان کانتکست، به دست می آید.

یکی دیگر از مواردی که در این کتاب به آن پرداخته شده، مفهوم «داغ ننگ»[4] اروین گافمن می باشد. در این مورد، نویسنده ی اثر به نکات جالبی دست یافته است:

اروین گافمن برای فهم رفتار متقابل جامعه و افرادی که «جور دیگری هستند» تئوری جالبی ارائه داده است که مفهوم اشتیگما (Stigma) به معنای مهر، علامت، داغ یا نشانه، یکی از مفاهیم اصلی آن است. «اشتیگما» در این تئوری به علامت یا نشانه ای (قابل رویت یا غیر قابل رویت) گفته می شود که برای محیط اجتماعی، حامل اطلاعاتی است که گافمن آنرا «اطلاعات اجتماعی» می نامد. این اطلاعات محیط اجتماعی را از «آنرمال» بودن یا «دگربودگی» ناپسند فرد یا افرادی مطلع می سازد. (1977: 13- 58)[5] (ص153)

گافمن معتقد است که افراد نشانه دار و مهرخورده برای اینکه مورد اتهام جامعه قرار نگیرند و مطرود نشوند، استراتژی های مختلفی را دنبال می کنند. در مورد خاص ما، رفتار ایرانی های نسل اول در مقابل معضل «دگر بودگی» و واکنش آنها نسبت به مسائب خصومت با خارجی ها، با رفتار و واکنش فرزندان آنها متفاوت است. این تفاوتها نیز، که منجر به استراتژی های مختلف نزد این دو گروه می شود، چنانچه مشاهده خواهیم کرد، از جمله نتایج روند فرهنگ پذیری نزد نسل دومی هاست. (ص154)

در جوامع غربی، حضور فرد یا افرادی که به نحوی از انحا با دیگران فرق دارند، در جمع باعث ایجاد فضایی نامانوس و نوعی تنش می شود. بنا به نظر گافمن افراد نشانه دار که دگربودگی شان پیدا و آشکار است، اگر بخواهند مورد کم لطفی و یا خصومت اکثریت قرار نگیرند، باید تنش ی را که «نشانه»ی آنها در محیط اجتماعی اطراف ایجاد می کنند، خنثی کنند و یا از شدت آن بکاهند. گافمن این عمل را اداره یا مدیریت تنش می نامد.(1979: 129) مهمترین اقدامات «اداره ی تنش» نزد نسل اولی ها عبارتند از:

·        سازگاری ظاهر

·        تاکید بر «نقاط اشتراک» با محلی ها

·        فاصله گیری از مسلمانی

همانطور که وجود غریبه ها در یک گروه سبب شدت احساس آشنایی بین دیگر اعضای گروه می شود و همانطور که وجود فقرا، به قول دورکیم، هم برای احساس شادمانی و رضایت مندی اغنیا از ثروت خود لازم است و هم به آنها این فرصت را می دهد که لطف کردن به دیگران را بیاموزند، پیش شرط وجود «ما خوبها» وجود «جماعت بدها»ست. این مکانیزمی شناخته شده است. اصلی ترین ویژگی «عالم شر» مورد نظر ریگان این است که به ما «عالم خیر» را که محل سکونت خودش باشد- بنمایاند. (ص158)

در بخشی از کتاب، نویسنده به مسئله ی اسلام هراسی و تصویر دور از واقعیتی که از یک فرد مسلمان در جهان غرب توسط رسانه های غربی به شدت تبلیغ می شود، پرداخته است. در این بخش از کتاب نیز، محقق نتوانسته به دور از تعمیم دهی و جانبداری به یک شناخت علمی دست یابد. البته حذف کامل محقق از یک اثر، نه ممکن است و نه مفید و لازم، اما در جایی که حضور وی، به سوگیری از جانب او منجر شود، از بار علمی اثر می کاهد. به عنوان مثال در ص 160 این کتاب می خوانیم:

«ایرانی مهاجر آنچنان علاقه ای به تصحیح یا تغییر این تصویر (منظور همان تصویری که از یک فرد ایرانی مسلمان در رسانه ای غربی تبلیغ می شود می باشد) ندارد و به هیچ عنوان مایل نیست به فرهنگ و یا جامعه ای متعلق باشد که وسایل ارتباط جمعی از آن، چنین تصاویر هولناکی عرضه می کنند.»

در این نوشته چند نکته وجود دارد: اول «ایرانیان مهاجر» است که در جای جای این کتاب دیده می شود. تیپ یاد شده حاوی یک تعمیم در درون خود به تمامی ایرانیانی است که از ایران به هردلیلی مهاجرت کرده اند. اینچنین تعمیمی (حتی در مفهوم و تیپولوژی) در یک کار تحقیقی مانند این اثر، جایز به نظر نمی رسد. نکته ی بعدی به این جمله که «ایرانیان خارج از کشور علاقه ای به تغییر این دیدگاه ندارند» مربوط می شود. ایرانیان در هرجای دنیا، چه بخواهند و چه نخواهند، عناصر هویتی خودشان که ایرانی بودن، شرقی بودن و مسلمان بودن و.. است را به همراه دارند و به لحاظ منطقی از وجود مواردی که هویت آنها را نشانه رفته است در محل زندگیشان، عموما ناخرسند هستند و در بسیاری از موارد سعی می کنند حتی در میان جمع دوستان و آشنایان غربی خود این دیدگاه را تغییر دهند. البته در مواردی نیز به جای تغییر این دیدگاه، سعی در جداکردن خود از کل و کتمان هویت خود دارند. همچنین وجود دارند کسانی که خود را متعلق به این فرهنگ نمی دانند و با جداکردن خود از آن، تلاش می کنند این برچسب را از خود دور کنند. در اینجا نکته مهم این است که شاید در مورد مشارکت کنندگان پژوهش در این اثر و خانواده های آنها یا دوستان و آشنایان پژوهشگر، این مسئله صدق کند، اما در این مورد نمیتوان یک تیپ به عنوان «ایرانیان مهاجر» (که گروه زیادی در آن جای می گیرند) را درست کرد و این ویژگی اخلاقی و فرهنگی را به همه ی آنها نسبت داد.

در پایان ذکر این نکته ضروری است که پژوهش هایی از این دست برای شرایط حال حاضر کشور ما بسیار پراهمیت می نماید و هدف از بررسی این آثار، تنها کوششی است در پیشبرد این مطالعات به گامهای جلوتر. امید است که در سالهای آتی شاهد انجام و انتشار کارهای پژوهشی ای پربار در این حوزه باشیم.

 

گزیده ای از مطالب کتاب به تفکیک سرفصل

مقدمه

فرد بیگانه در محیط جدید، باید برای درک و کشف روابط و ضوابط حاکم بر جامعه تلاش فراوانی به کار برد. امکان تفاهم متقابل بین اعضا و افراد یک گروه اجتماعی، مشروط به این است که خودآگاهی و یا بهتر بگوییم، ساختارهای هویتی آنها و ساختارهای واقعیت اجتماعی بر هم تطابقی هرچند نسبی داشته باشندو یا به زبان جامعه شناسی در یک سطح تجربی قرار داشته باشند. از آنجا که هویت فرد بیگانه، در فرهنگ دیگری شکل گرفته است، مستمرا با مشکلات و کمبودهایی مواجه می شود. واقعیت اجتماعی در مقابل چشمان اوست، اما یا از آنجا که همه جا را نمی بیند و یا اگر دید، قادر به تعبیر درست وقایع نیست، از نظر اجتماعی نابیناست. ضرب المثل آلمانی که می گوید: «آب در غربت سربالا می رود» در واقع، ناظر به پریشان حالی و استیصال فرد بیگانه در جامعه ای است که منطق دیگری بر آن غالب است.(صص9و10)

هویت کودکانی که در جامعه ی جدید چشم به جهان گشوده اند و یا در خردسالی به همراه والدین خویش کشور خود را ترک کرده اند، تحت شرایط کاملا متفاوتی شکل می گیرد و نتیجه ی آن بسیار جالب توجه است؛ اتریشی های سیاهپوست، وینی های چینی، ایرانی های اتریشی و ... که آنها را در خیابان و یا در برنامه های مختلف تلویزیونی می بینیم. رفتارهای آنها، طرز حرف زدن، لهجۀ زبان آنها کاملا «اینجایی» است، اما ظاهر و نامهای بیگانه شان، از ریشۀ بیگانۀ آنها حکایت می کند. آشنایانی هستند که هنوز علایم غریبگی را با خود حمل می کنند؛ آشنایان غریب. (صص9و10)

دربارۀ انتخاب موضوع تحقیق

رولند گیرتلر معتقد است که اغلب، تجربیات شخصی محقق است که باعث جلب توجه او به این یا آن مسئله ی اجتماعی می شود.[6].... انگیزهی دیگری که در انتخاب این موضوع دخیل بوده است، علاقه ی رو به افزایش مردم ایران به اطلاع از زندگی در غرب است. نگارنده مایل است با انتخاب و بررسی این موضوع، وزنه ی کوچکی در کفه ی مقابل منابع اطلاعاتی یک سویه قرار دهد. (ص12)

به این ترتیب، اعتماد به تصویر کجی که پیشتر از آن یاد شد، بیشتر می شود و در عده ای دیگر خیال مهاجرت را بر می انگیزد و یا آنرا تقویت می کند. در نتیجه، عدۀ بیشتری دار و ندار خود را به بازی می گیرند و خود را وارد معرکه ای می کنند که در شرایط حاضر، به یک ماجراجویی ساده انگارانه شبیه است. (ص13)

ملاحظاتی دربارۀ تئوری تحقیق

هویت فرد بیگانه در محیط فرهنگی- اجتماعی جدید، ورای خواست و انگیزه ی او دستخوش تغییر و تحول می شود. این روند با «ورود» فرد بیگانه به فرهنگ جدید آغاز می شود. در همان دقایق اولیه ی اقامت، کنش و واکنش هایی بوجود می آید که روی هویت او تاثیر گذار است. حداقل اینکه با نظاره ی اطراف، این فکر ساده از خاطر او می گذرد که «آنها طور دیگری هستند» و اگر بپرسیم «طور دیگر در مقایسه با چه کسی؟»، می بینیم برای کشف بزرگ خود مجبور به استفاده از یک محک بوده است و می بینیم محک مورد استفاده، چیزی نیست جز «هویت» خود او که تا آن زمان هیچ کاه چنین در کانون توجه او نبوده است. حضور نسبتا دایمی «هویت فردی» در خودآگاهی فعال، از ویژگی های زندگی در غربت است. نظاره در حال فرد بیگانه و نظاره در حال خود، دو روی یک سکه اند. (صص13و14)

هویت کودک طی روند تعامل بی وقفه بین او و محیط اجتماعی شکل می گیرد. او در برخوردهای خود با دیگران، می آموزد که خود را جای طرف مقابل بگذارد و از دید او به خود و رفتارهای خود بنگرد. به قول مید، تنها وقتی که با خود غریبه می شود و با چشم دیگران در خود نظاره می کند، خود را باز میشناسد. طی این روند،کودک فرهنگ محیط خود را «کپی» می کند و از این طریق به پیکره ی جامعه وصل و عضو اجتماع می شود. (ص16)

ملاحظاتی دربارۀ روش تحقیق

عمل اجتماعی برای ماکس وبر، رفتاری است که همیشه دارای معنایی قابل فهم می باشد.(رفرنس اصلی 1973: 99)[7] جستجوی معناهایی که افراد برای رفتارها و اعمال خویش قایلند، مستلزم نزدیکی به واقعیت اجتماعی افراد مورد تحقیق است و این ممکن نیست، الا از طریق شرکت در یک گفتگوی واقعی و سردرآوردن از مسائلی که نه برای فرد محقق، بلکه برای افراد مورد تحقیق دارای اهمیت است. (ص17)

 دربارۀ اهمیت پیشینۀ فرهنگی خانواده ایرانی مهاجر

شاید عجیب به نظر برسد، اما خود من در میان خانواده های مهاجر مقیم اتریش با خانواده هایی برخورد داشته ام که به این خاطر وطن خویش را ترک کرده اند که خانم خانواده با چادر مخالف بوده است. می بینیم که چگونه نشست یک ارزش در ذهنیت فرد، خواه از روی تقلید باشد و خواه از راه انتخاب عقلانی، تصمیم های سرنوشت ساز زندگی او را تحت تاثیر قرار می دهد.(ص31)

انگیزه ی مصرف الکل بین جوانان اروپایی چیزی بیش از خوش گذرانی و کسب لذت است. مصرف الکل، از نظر جامعه شناسان به مثابه نوعی «رفتار آیینی» نزد جوانان اروپایی به حساب می آید.در این «آیین» است که آنها برای خودنمایی به معنای نمایش جرات، شهامت و بزرگسالی، رشد خودباورب و غلبه بر کم رویی، خجالت و ... از الکل کمک می گیرند. خودداری فرد از شرکت در اینگونه «آئین ها» که برای بوجود آمدن احساس مشترک «ما» بسیار با اهمیت است، او را به حاشیۀ گروه می راند و روی فرهنگ پذیری او تاثیر منفی به جای می گذارد؛ روندی که به نظر جامعه شناسان، بدون «عضویت» در و یا تعلق به «گروه همسن و سالها» تقریبا ناممکن است. (صص34و35)

خودداری مکرر از مصرف گوشت خوک و دیگر فرآورده های آن، فرد را از گروه جدا می کند و برای افراد گروه نشان دهنده ی ناهمگونی او در جمع دوستان است. من باب مثال هربار که گروه به مغازۀ ساندویچ فروشی مراجعه می کند، افراد گروه از نو متوجه تفاوت او با خود می شوند و «دگربودی» او به چشم می خورد؛ دیده می شود که «او مانند ما نیست» و مرز بین «مانند ما نیست» و «از ما نیست» بسیار باریک است.(ص35)

هراس و بیزاری باطنی ایرانی ها از «برانگیختن توجه» بسیار بزرگ است. نباید فراموش کرد که مفهوم «فحشا» در میان فارسی زبانان به معنی فاحش و آشکار است و فاحشه باب مونث فردی است که دیده می شود و جلب توجه می کند. (ص36)

همگونی ظاهری، تماس و ارتباط با «داخلی»ها را آسان می کند و تاثیرگذاری آن روی سیر فرهنگ پذیری، مثبت است؛ آن هم در دورانی که متاسفانه «با چشم فکر کردن» به رایج ترین نوع «تفکر» و عبارت آلمانی «لباس آدم را می سازد» به فلسفۀ زندگی اکثریت جامعه بدل گشته است. (ص37)

فقدان تجربه ی آنچنانی زندگی در غرب و در نتیجه نبود ساختارهای مشابه، مسبب پراکندگی ایرانیان مهاجر است.(ص37)

برگزارکنندگان دورهمی هایی که ایرانیان در خارج از کشور برگزار می کنند مثل جشن هایی نوروز و مراسم شب شعر و ...، یا افرادی هستند که از این راه امرار معاش می کنند، یا عده ای از «ایده آلیست ها»ی وطنی منفردند و یا انجمن های فرهنگی- هنری هستند که فعالیت فرهنگی نزد آنها بیشتر به خوددرمانی انسان های گمشده در غربت می ماند که هویتشان با یک «شوت گل ساز» فلان بازیکن تیم ملی ایران در فلان مسابقه ی فوتبال قوت می گیرد و با گوشۀ قلم نویسنده ای رو به اضمحلال می گذارد.(ص37)

بارزترین تناقضی که در رفتار ایرانی های مقیم وین توجه کسی را که با آنها مراوده داشته باشد، جلب می کند، رفتار تکروانه ی آنها و محکوم کردن همین رفتار از سوی خود آنهاست. آنها معمولا خلاف خارجی های دیگر مقیم وین، از مشارکت با یکدیگر اجتناب می کنند؛ اما وقتی اینجا و آنجا فرصت گفت و گویی پیش می آید، همگی به منتقدان سرسخت رفتار قابل سرزنش «تکروی ما ایرانی ها» تغییر چهره می دهند. این خصوصیت در سالهای اولیه اقامت در وین در خانواده های مهاجر شدید تر است. به صورتی که وقتی در جستجوی خانه ها هستند، دوست دارند آپارتمانشان در ساختمانی باشد که خانوادۀ ایرانی دیگری در آن زندگی نمی کند.(ص38)

به عقیدۀ برگر و لوک مان، فرد بیگانه برای اینکه هرچه زودتر به عضویت جامعه درآید، در دوری جستن از همه افکار و آدم هایی که با واقعیت زندگی «جدید» نامتجانس به نظر می رسند، اصرار می ورزد(1980: 170)[8].(ص38)

فاصله جویی ایرانی های مذکور از هموطنان خویش نیز تبلور امید بزرگ و در عین حال کودکانه آنها به استحاله شدن پرشتاب در محیط فرهنگی است؛ رفتاری که از سویی، خانواده ی ایرانی مهاجر را در خطر انزوا قرار می دهد و از سوی دیگر، مانع شکل گیری «محلۀ قومی» ایرانی نظیر محلۀ ترک ها و عرب ها، در کشورهای محل اقامت آنها می شود.(ص38)

بخش دوم: معرفی مصاحبه شده ها

باید توجه داشت که بازی با «فکر بازگشت» نزد ایرانیان مهاجر نسل اول، بخصوص وقتی با مشکلات بزرگ مواجه می شوند، بازی دلپذیر و آرامش بخشی است. بدون اینکه دلایل ترک کشورشان را به خاطر بیاورند اهمیت ایران به عنوان سرزمینی که در آن «حق آب و گل» دارند، ناگهان رو به افزایش می گذارد. بازگشت به ایران در یک ضربه به تمامی مشکلات غربت پایان می دهد. (ص62)

با وجود اینکه زندگی دانشجویان در جامعه ای با فرهنگ دیگر با زندگی مهاجران شباهتهایی دارد، اساسا با آن متفاوت است. مهاجران «تصمیم زندگی در غربت» را قبل از ترک کشور می گیرند. خروج از ایران برای آنها به معنی قطع «آگاهانه» با واقعیت اجتماعی و فرهنگی ایران است. این در مورد اکثر دانشجویان صدق نمی کند. اغلب آنها با این هدف به خارج می آیند که در کوتاهترین مدت ممکن تحصیل خود را به پایان برسانند و به وطن خویش مراجعت کنند. افکار و نقشه های جدید و در نتیجه، تغییر هدف اولیه، معمولا در طول تحصیل شکل می گیرد. (ص65)

ده پانزده سال پس از اولین مهاجرت ایرانیان به غرب، گاه گاهی بین ایرانی ها خبر موفقیت یکی از هموطنانشان در اروپا یا آمریکا پخش می شود؛ یک جراح پلاستیک، یک ورزشکار حرفه ای، یک هنرپیشه یا نوازنده و ... که شهرت و درآمد مالی گزاف آنها در کنار تاریخ ایران باستان، از جمله موضوعات گفت و گوی مورد علاقه ی ایرانی های مقیم خارج است. این گفت و گوها در میان افراد بیگانه ای که هویت آنها در فرهنگ بیگانه مورد تهدید قرار دارد عجیب نیست. (ص81)

الفریده فیبوک در رساله ی تحقیقی خود درباره ی جوانان ترک و صرب مقیم اتریش نشان می دهد که تمسک به «ارزشهای» مشترک، نوعی واکنش در برابر روند فرهنگ پذیری از سوی افراد بیگانه است(1994: 35) (ص81)

فردگرایی و جمع گرایی

با اینکه هر جامعه ای درجه ی مشخصی از «وفق دادن خود با اجتماع» را از فرد می طلبد، شخص کونفورمیست فردی است که از این خاصیت زیاده بهره مند است. او بدون بررسی تحقیقی و انتقادی مسائل، با همه چیز موافق است. انتقاد در جامعه ای که ساختارهای آن نه سنتی، بلکه عقلایی است، دارای اهمیت ویژه است. در چنین جامعه ای، «توافق» نتیجه ی نوعی «چانه زدن» اجتماعی است. برای همین صفت «کونفورمیست» فحوایی منفی پیدا می کندو ایرانیان مهاجر نسل اول را می توان کونفورمیست نامید، چرا که آنها اغلب با همه چیز موافقند. (ص91)

بچه ها در مدرسه زبان آلمانی یاد می گیرند. در روند فرهنگ پذیری، یادگیری زبان اهمیتی محوری دارد. چرا که به قول برگر و لوکمان: زبان هم محتوا و هم وسیله «اجتماع پذیری» است. جامعه، هویت، و واقعیت، از لحاظ ذهنی، جملگی تبلور یک روند واحد جذب و یادگیری اند که به موازات روند فراگیری زبان پیش می رود. (1980:144)[9] (ص93)

هرزبانی در موطن خود- به قول برگر و لوکمان- نهادی است اجتماعی با اقتدار اخلاقی که به واقعیت ها عینیت و مشروعیت می بخشد، آنرا توضیح می دهد و تعریف می کند. (1994:55) (ص93)

مسئله این است که فرهنگ سبد پر میوه ای نیست که بتوان به آسانس رسیده های آنرا سوا کرد. (102)

برابر انگاشتن پدیده ی «بیرون رفتن» با جستجوی تفریح و کامجویی تقلیل نامجازی است. بیرون رفتن در فرهنگ غرب شرکت در نوعی «آیین» جمعی است که در محدوده ی آن نوجوانان و جوانان اولین قدم های مستقلانه را تجربه می کنند و چگونگی تقبل مسئولیت در زندگی آتی خود را می آموزند. (ص 103)

کرپنر می نویسد: با جهت گیری جوانان به سمت بیرون و به سوی گروه «همسن و سالها» مشکلات خانوادگی شدت می گیرد. جوانان صحت قواعد موجود در خانواده را مورد تردید و سوال قرار می دهند. این قواعد باید هرروز از نو و از طریق مذاکره مورد توافق قرار گیرند. (1980: 327)[10] البته به ندت پیش می آید که «صاحبان قدرت» به صورت آزادانه از بخشی از قدرت خود صرف نظر کنند. (103)

فرهنگ جوانان در غرب بدون الکل قابل تصور نیست. رویباند می گوید که مصرف الکل نزد جوانان پدیده ای جدا از دنیای بزرگسالان نیست، بلکه تصویری از آن است. (1993:21)[11] جوانان غالبا برای اولین بار در محیط خانواده نوشابه ی الکلی را «امتحان» می کنند.(ص106)

به قول سیلبر آیزن، همزمان با افزایش ارتباط خارجی های نسل دومی با فرهنگ جوانان کشور محل اقامت خود، پیوند آنها با فرهنگی که واگذار کننده ی آن فقط والدین آنها هستند، سست می شود. (1989:134)[12] (ص114)

مونیکا علمدار نیمن که از سوی سنای برلین مسئولیت امور خارجیان را به عهده دارد، درباره ی موقعیت جوانان خارجی و از جمله جوانان ترک مقیم آلمان، گزارشی دارد که وضعیت جوانان ما را نیز شامل می شود. می گوید، نزدیکی این جوانان به «فرهنگ وقت آزاد» کشور محل اقامت خود، باعث می شود درونا از خانواده ی خویش فاصله بگیرند. رفتار آنها که به رفتار جوانان و دوستان داخلی آنها شباهت دارد، والدین را عصبانی می کند؛ چراکه این رفتارها، بخصوص وقتی که از دختران آنها سر می زند، اغلب با ارزشهای اخلاقی سنتی آنها در تناقض است. (1992:194)[13] (ص115)

الفریده فیبوک که تحقیقاتی در زمینه ی مسائل مهاجرت کرده است، می گوید: مشکلات فرزندان خانواده های مهاجر با مشکلاتی که والدین آنها با آن روبرو بوده اند، متفاوت است. فرزندان آنها غالبا با مشکلاتی مواجه بوده اند که برای والدین آنها نا آشناست و برای آنها راه حلهای سنتی وجود ندارد و یا اگر دارد، فرزندان این راه حلها را نمی پسندند. (1994: 95) (ص123)

صراحت یا رک گویی اتریشی ها که مورد پسند مشارکت کنندگان در این پژوهش است، در جامعه ی اتریش از خصوصیت های پسندیده است، در حالی که در جوامع گروهی «رک گویی» و به قول آلمانی ها «نامیدن چیزها به اسم اصلی آنها» عموما موانعی دارد. یکی از این موانع، ارزش حفظ هماهنگی حاکم بر گروه است. ایجاد توازن نسبی بین خواسته هاس فرد و تمایلات جمعی که فرد را مستلزم به رعایت حال دیگران می کند، رک گویی و بیان مستقیم را دشوار می سازد. جهت اجتناب از رک گویی که اغلب توهین آمیز جلوه می کند، ظاهرا چاره ی دیگری به جز استفاده از بیان پرپیچ و خم و منعطف و عباراتی که مضامین ومعانی چندلایه دارد، نمی ماند. رواج وسیع عناصر طعنه آمیز و کنایه ای در زبان روزمره ی فارسی دلیل این مدعاست؛ خصوصیتی که برای کسانی که آنرا می شناسند و می فهمند، عادی است و مشکلی ایجاد نمیکند، اما آنهایی را که آنرا نمی شناسند، پس می زند و اغلب باعث سوء تفاهم آنها می شود. (ص135)

فرهنگ پذیری شدنی است. اما این روندی است که چندین نسل تداوم می یابد و بی تردید بار اصلی آن بر دوش نسل اولی هاست. (ص142)

مولستر و و دیگر مبلغان جریانات «ضد خارجی»، در واقع از کلمه ی «خارجی» مهری می سازند که اطلاق آن به هر فرد بیگانه، او را به طور خود به خود به عنوان فردی معرفی می کند که از اقامت خود در اتریش هدفی جز منفعت مالی ندارد. از طرفی نیز، با مشروط شدن «رابطه ی عمیق با این جمهوری» به رنج، عرق جبین، خون گذشتگان و تبار افراد برای کشور –و نه تلاش خود افراد- «محلی شدن غریبه ها» که در کشور محل اقامت خود گذشته ای ندارند، خود به خو نا ممکن می شود. کافکا این غریبه ی همیشگی، به درستی پیش شرط ناممکن «محلی شدن» فرد بیگانه را بیان می کند. فرد بیگانه برای این کار باید «همه چیز را از نو بدست آورد.... حتی گذشته را» (نقل در باومن 1995:193) (ص153)

اروین گافمن برای فهم رفتار متقابل جامعه و افرادی که «جور دیگری هستند» تئوری جالبی ارائه داده است که مفهوم اشتیگما (Stigma) به معنای مهر، علامت، داغ یا نشانه، یکی از مفاهیم اصلی آن است. «اشتیگما» در این تئوری به علامت یا نشانه ای (قابل رویت یا غیر قابل رویت) گفته می شود که برای محیط اجتماعی، حامل اطلاعاتی است که گافمن آنرا «اطلاعات اجتماعی» می نامد. این اطلاعات محیط اجتماعی را از «آنرمال» بودن یا «دگربودگی» ناپسند فرد یا افرادی مطلع می سازد. (1977: 13- 58)[14] (ص153)

گافمن معتقد است که افراد نشانه دار و مهرخورده برای اینکه مورد اتهام جامعه قرار نگیرند و مطرود نشوند، استراتژی های مختلفی را دنبال می کنند. در مورد خاص ما، رفتار ایرانی های نسل اول در مقابل معضل «دگر بودگی» و واکنش آنها نسبت به مسائب خصومت با خارجی ها، با رفتار و واکنش فرزندان آنها متفاوت است. این تفاوتها نیز، که منجر به استراتژی های مختلف نزد این دو گروه می شود، چنانچه مشاهده خواهیم کرد، از جمله نتایج روند فرهنگ پذیری نزد نسل دومی هاست. (ص154)

در جوامع غربی، حضور فرد یا افرادی که به نحوی از انحا با دیگران فرق دارند، در جمع باعث ایجاد فضایی نامانوس و نوعی تنش می شود. بنا به نظر گافمن افراد نشانه دار که دگربودگی شان پیدا و آشکار است، اگر بخواهند مورد کم لطفی و یا خصومت اکثریت قرار نگیرند، باید تنش ی را که «نشانه»ی آنها در محیط اجتماعی اطراف ایجاد می کنند، خنثی کنند و یا از شدت آن بکاهند. گافمن این عمل را اداره یا مدیریت تنش می نامد.(1979: 129) مهمترین اقدامات «اداره ی تنش» نزد نسل اولی ها عبارتند از:

·        سازگاری ظاهر

·        تاکید بر «نقاط اشتراک» با محلی ها

·        فاصله گیری از مسلمانی

همانطور که وجود غریبه ها در یک گروه سبب شدت احساس آشنایی بین دیگر اعضای گروه می شود و همانطور که وجود فقرا، به قول دورکیم، هم برای احساس شادمانی و رضایت مندی اغنیا از ثروت خود لازم است و هم به آنها این فرصت را می دهد که لطف کردن به دیگران را بیاموزند، پیش شرط وجود «ما خوبها» وجود «جماعت بدها»ست. این مکانیزمی شناخته شده است. اصلی ترین ویژگی «عالم شر» مورد نظر ریگان این است که به ما «عالم خیر» را –که محل سکونت خودش باشد- بنمایاند. (ص158)

زندگی فرد مهرخورده و نشاندار همیشه با بحران هویتی همراه است. گافمن معتقد است اینگونه افراد برای حفاظت از هویت خویش و جلوگیری از اضمحلال آن نیازمند به ارتباط با افرادی هستند که آنها نیز دارای همان مهر و نشان باشند؛ آنطور که گافمن می گوید «مثل خودی»ها. (1977: 30)

تصویر و تعریفی که فرد از خود دارد، همیشه حاصل تعامل اجتماعی بین فرد در یک سو و «محیط اجتماعی اطراف» از سوی دیگر است. به قول برگر و لاکمن، شان و مرتبه ای که فرد برای خویش قایل است، تنها در صورت وجود «جمعی» واقعیت می یابد که آنرا مورد تایید قرار دهد. (1992: 165) ایرانی های مورد نظر ما در این تجمعات از شان، مرتبه و احترامی برخوردارند که خود را لایق آن می دانند. (ص163)

زندگی فرد بیگانه و از جمله زندگی ایرانی مهاجر، از آنجا که مقید به دو الگوی رفتاری مختلف و گاه متضاد و متناقض با یکدیگر است، در «وضعیتی اضطراری» است. او از جامعه ای که به هر دلیل آنرا نمیخواسته، گریخته و به دامان جامعه ی دیگری پناه آورده است که او را یا نمیخواهد و یا در درون خود آسان نمی پذیرد و با اعضای خود هم شان و هم ارزش نمی بیند. او نه تنها نمیتواند رفتار روزمره ی خود را بر مبنای معیارهای فرهنگی که به هویت او شکل بخشیده است، تنظیم کند، بلکه اغلب مجبور است الگوهایی را به کار بندد که بر اساس معیارها و ارزشهایی به وجود آمده اند که با نیازهای روانی او بیگانه اند و پاسخ مناسبی برای آنها ندارد. (ص164)

 سخن پایانی

عوامل مختلفی به روند فرهنگ پذیری فرزندان خانواده های مهاجر ایرانی شتاب می بخشد که مهمترین آنها عبارتست از: انگیزه ی مهاجرت نزد خانواده های ایرانی، فقدان ساختارهای قومی در کشور محل اقامت، و ویژگی غیر دینی.

تاکید بر اشتراکات، تعجیل در سازگاری با محیط، تقلید و تلاش برای ایجاد هارمونی و همرنگ سازی خود با گروه، از جنبه های خصوصیت ملی ایرانیان است (البته در کتاب قید شده که درک آنچه که خصوصیتقومی یا ملی نامیده می شود بسیار دشوار است) که دو هزار سال پیش نیز موجب حیرت تاریخ نگار یونانی، هرودوت، گشته است. او می گوید: «پارسی ها عادات اجنبی را زودتر از سایر ملل می پذیرند. لباس مادی می پوشند، زیرا آنرا زیباتر از لباس بومی خود میدانند.... از راه آشنایی همه نوع اسباب عیش را اقتباس می کنند» (پیرنیا، 1362: 1535)[15] (ص 184).

 

[1]Berger, P.L.; Luckmann, T. (1980). Die gesellschaftliche konstruktion der wirklichkeit. Frankfurt a. Mein.

[2] Kreppner, K. (1980). Sozialisation in der Familie. In Hurrelmann/Ulich (Hg.), Neues Handbuch der Sozialisationsforschung Weinheim/Basel. S. 321-334.

[3] Reuband. K.H; in: Kracke, B. (1993).Pubertät und Problemverhaltenbei Jungen. Weinheim.

[4] Stigma

[5] Goffman, E. (1977). Stigma. Frankfurt a. Mein.

[6] Girtler, Roland (1988). Methoden der qualitativen Sozialforschung. Wien.

[7] Weber, max (1973). Sozialisation, universalgeschichtliche Analysen, Politik. J. Winckelmann (Hg.), Stuttgart.

[8] Berger, P.L.; Luckmann, T. (1980). Die gesellschaftliche konstruktion der wirklichkeit. Frankfurt a. Mein.

[9]Berger, P.L.; Luckmann, T. (1980). Die gesellschaftliche konstruktion der wirklichkeit. Frankfurt a. Mein.

[10] Kreppner, K. (1980). Sozialisation in der Familie. In Hurrelmann/Ulich (Hg.), Neues Handbuch der Sozialisationsforschung Weinheim/Basel. S. 321-334.

[11] Reuband. K.H; in: Kracke, B. (1993).Pubertät und Problemverhaltenbei Jungen. Weinheim.

[12] Silbereisen, R.K. (1989). Entwicklugsübergänge und Problemverhalten bei deutschen und türkischen Jugenglichen in Berlin. In Tromsdorf, G. (Hg.): Sozialisation im Kulturvergleich. Stuttgart. 122-155.

[13] Alamdar-Nieman, M. (1992). Türkische Jugendliche im Eingleiderungsprozeß. Hamburg.

[14] Goffman, E. (1977). Stigma. Frankfurt a. Mein.

[15] حسین پیرنیا: تاریخ ایران باستان، جلد دوم، تهران.

 

 

صفحه رضا بیات در انسان شناسی و فرهنگ

http://anthropology.ir/node/25407