دوشنبه, ۲۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 13 May, 2024
مجله ویستا

جی آر : تغییر جهان با یک دوربین (بخش اول)



      جی آر : تغییر جهان با یک دوربین (بخش اول)
امیرحسین محمدپور

درآمد: با ظهور باستان شناسی فرافرایندی در دهه 80 میلادی که خود طیف وسیعی از رویکردها و شاخه ها را در خود داشت و به نوعی سیالیت نظری و روشی را به همراه آورد باستان شناسی بیش از پیش با دیگر شاخه ها و دانشها پیوند خورد. از همین زمان هنر نیز به مثابه ابزاری برای بیان ، تفسیر و ارائه به شدت مورد توجه باستان شناسان فرامدرن قرار گرفت. حاصل این برهمکنشها میان رشته ­ای هایی مانند تئاترباستان شناسی است. امروزه باستان شناسی بسیار بیش از گذشته به اهمیت هنر و قابلیتهای آن در برساختن و انتقال مفاهیم دست یافته است. در این یادداشت و یادداشت هفته بعد برخی هنرمندان و تکنیکهای آنها  در بیان ، مستند سازی و روایت معرفی خواهند شد.

معرفی جی آر هنرمند عکاس فرانسوی

جی آر برنده ی جایزه ی سال 2011 تد، سخنان خود را اینگونه آغاز میکند:

« دو هفته پیش من در استودیوی خودم در پاریس بودم و تلفن زنگ زد و گفت: "هی، جی آر! تو جایزه ی تد 2011 رو بردی. تو باید یک آرزو برای نجات جهان بکنی." من گیج شده بودم. نمیتونستم دنیا رو نجات بدم. هیچکس نمی تونه. دنیا به گند کشیده شده، کوتاه بیا، دیکتاتورها دارن جهان رو اداره می کنند، جمعیت داره میلیونی رشد میکنه، دیگه هیچ ماهی ای تو دریا نیست، قطب شمال داره آب میشه و همه ی ما داریم چاق میشیم.

دوباره به دوستم زنگ زدم و گفتم: " ببین به همکارات تو تد بگو که من نمیام، من برای نجات دنیا نمی تونم کاری بکنم." دوستم گفت: "آرزوی تو برای نجات دنیا نیست، بلکه برای تغییر اونه." خب، اینجور خوبه پس. منظورم اینه که تکنولوژی، سیاست، کسب و کار، دنیا رو تغییر میده که همیشه هم مطلوب نیست. اما در مورد هنر چطور؟

آیا هنر می تونه دنیا رو تغییر بده؟ »

.جی آر وقتی پانزده ساله بود کارش را روی دیوارهای پاریس شروع کرد. آنزمان به هیچ وجه به تغییر دنیا فکر نمی کرد. تنها دیوارنگاری می کرد و اسم خودش را همه جای پاریس می نوشت. شهر بوم نقاشی او شده بود؛ تا وقتی که توی متروی پاریس دوربینی ارزان قیمت می یابد. عکاسی را از دوستان خود شروع می کند و عکسها را بصورت فتوکوپی های کوچک به آنها بازمی گرداند. در هجده سالگی برای اولین بار آثارش را در خیابان شانزلیزه روی دیوار و بی واسطه  برای مردم به نمایش گذاشت. او نمایشگاهی خیابانی داشت و دیگر لازم نبود کارهایش را به گالری های متفاوت نشان دهد تا آنها با سلیقه ی شخصی شان آنها را تایید کنند و اجازه ی برپایی نمایشگاه را به جی آر بدهند.

وقتی جاپای خودش را در عکاسی سفت کرد به فکر پروژهای جدیدش افتاد و در سال 2006 به سمت هیولای خاورمیانه رفت. اسرائیل.

وقتی همه ی دنیا به درگیری اسرائیل و فلسطین اشاره می کرد، او با یکی از دوستانش به آنجا رفت. می خواستند ببینند فلسطینی های واقعی چه کسانی هستند و اسرائیلی های واقعی چه کسانی! آیا خیلی باهم متفاوتند؟ آنها متوجه شدند که زندگی مردم آن منطقه با بیانیه های رسانه ای خودشان متفاوت است. پس تصمیم گرفتند تصاویری از فلسطینی ها و اسرائیلی هایی تهیه کنند که شغلهای یکسانی داشتند. راننده ی تاکسی، آشپز، وکیل؛ و از آنها خواستند ژستی بگیرند که در حقیقت نشان دهنده ی نوعی حس تعهد باشد. بدون هیچ لبخندی، بدون هیچ نشانی از هویت. پاکِ پاک. جی آر بزرگترین نمایشگاه هنری غیرقانونی را راه انداخته بود و اسمش را نیز پروژه ی چهره به چهره گذاشت. خیلی از نزدیکان به آنها هشدار تیراندازی ارتشی های اسرائیلی یا گروگان گیری نیروهای حماس را دادند ولی آنها با کمک شش دوست و دو نردبان و یک ماشین کرایه ای و یک دوربین و بیست هزار فوت مربع کاغذ، کارشان را در مرز اسرائیل و فلسطین شروع کردند.

در رام الله، مردم در حین کار از وی می پرسیدند: "شما دارین چیکار می کنین؟" او هم می گفت در حال انجام پروژه ی هنری است. عکسهای یک فلسطینی و اسرائیلی که شغل های مشابهی دارند را کنار یکدیگر قرار می دهند. مثلا دو عکس از دو راننده ی تاکسی. جی آر می گوید بعد از این گفتگو همیشه سکوت بود. سپس گفتگو اینگونه ادامه پیدا می کرد: "منظورت اینه که داری صورت یک اسرائیلی رو می چسبونی؟ اون رو اینجا می زنی؟" و جی آر همان لحظه از آنها می پرسد حالا می توانید بگویید کدام یکی چه کسی است؟ و اکثر آدمها نمی توانستند تشخیص بدهند.

جی آر حتا رو برج های ارتش اسرائیل هم عکسهایشان را چسباندند و هیچ اتفاقی نیفتاد. وقتی عکسی را روی دیوار می چسبانی تنها عکس است و چسب؛ و مردم می توانند پاره اش کنند، رویش علامت بزنند و از بین ببرندش. در انتها مردم متصدی آنها هستند. باران و باد درهر صورت عکسها را از جا می کند ولی در عین ناباوری عکسها، چهار سال بعد نیز همانجا باقی ماندند.

پروژه ی چهره به چهره به ما نشان می دهد، چیزی که غیرممکن به نظر می رسد عملاٌ ممکن است. جی آر و مارکو از حد و مرزشان نگذشتند و پایشان را از گلیمشان دراز تر نکردند، ولی نشان دادند که از آنچه هرکسی فکرش را می کرد جلوتر رفتند.

در سال 2008 جی آر در حال تماشای تلوزیون بود که خبر مهلکی از اخبار و اتفاقات ریودوژانیرو  شنید که در اولین حلبی آباد برزیل به نام "پروپدنسیا" رخ داده بود. سه کودک که همه دانش آموز بودند، بخاطر نداشتن مدارک توسط ارتش دستگیر شدند و بجای آنکه آن سه کودک را به ایستگاه پلیس تحویل دهند به حلبی نشین دشمن آنها تحویل می دهند؛ و آنها بچه ها را تکه تکه کرده بودند. تمام برزیل شوکه شده بود. البته چون آن حلبی آباد بزرگترین کارتل مواد مخدر آنجا را کنترل می کرد پرونده مختومه شده بود.

پس جی آر به آنجا رفت. در آن منطقه وی با هیچ سازمان مردم نهادی هماهنگ نکرده بود و از هیچکس خبری نبود. هیچ ناظر و هیچ آژانس توریستی آنجا نبود. جی آر جایی پا گذاشته بود که تمامی مردمش تشنه ی فرهنگ بودند. روز اول با عکاسی از چند بچه گذشت و روز بعد جی آر در میدان اصلی منطقه جلسه ای گذاشت و چند زن که به نوعی با کشتگان نسبت داشتند نیز آمده بودند. مادر آنها، مادربزرگشان و بهترین دوستهایشان. تمام آنها می خواستند این واقعه را فریاد بزنند. بعد از آن روز همه در حلبی آباد به جی آر چراغ سبز نشان دادند. او هم عکسهای بیشتری گرفت و پروژه ی جدیدش را شروع کرد. از طرفی هم اربابان مواد مخدر از اینکه درآن مکان عکس و فیلم گرفته میشد نگران بودند. خود جی آر در سخنرانی جایزه ی تدش می گوید: "به اربابان گفتم: می دونین چیه؟ من به ثبت وحشیگری و سلاح علاقه ای ندارم، شما به اندازه ی کافی از اینها در رسانه می بینید. چیزی رو که می خوام به تصویر بکشم یه زندگی محشره، و در حقیقت اینو در این چند روز اخیر در اطرافم دیدم." بنابراین این چسباندن عکسها خیلی نمادین شد.

اینگونه بود که جی آر عکسها را روی صخره ای چسباند که از  درون شهر به هیچ وجه دیده نمی شد. مکان چسباندن عکس را نیز جایی انتخاب کرد که سه کودک دستگیر شده بودند و پله های کنار همان صخره جایی بود که قاچاقچی ها همیشه می ایستادند و کلی گلوله رد و بدل می کردند. آنجا بود که همه، حتی رسانه های کل دنیا نیز پروژه را درک کردند.

نکته ی جالب این است که هیچ رسانه ای نمی توانست آنجا بیاید. آنها باید از فاصله ی خیلی دور با هلی کوپتر از صخره ها فیلم می گرفتند و زیر فیلمشان شماره تلفن و این متن را ضمیمه کرده بودند: "اگر کسی می داند در پروپدنسیا چه می گذرد به ما اطلاع دهد."

بنابراین رسانه ها باید می رفتند و زنهای درون تصویرها را می یافتند و جریان را از آنها می پرسیدند. در نتیجه با این کار پلی بین رسانه ها و مادران ناشناس برقرار شد.

اخیرا ً جی آر، پروژه ی هنری جدیدش را کلید زده است ولی دیگر از آثار هنری خودش خبری نیست. چون به نظرش دیگر امروزه مهم نیست که اثر هنری به خودت تعلق داشته باشد یا نه؛ مهم کاری است که با عکس و هنر می کنید. مثلا عکس سه مرد که ماسک گاز به سر کرده اند و در اصل متعلق به چرنوبیل است را در جنوب ایتالیا چسبانده، جایی که مافیا گاهی اوقات زباله های اتمی را در زیر زمین دفن می کند.

در کل می توان گفت در بعضی جهات، هنر می تواند دنیا را تغییر دهد و باعث شود ما انسانها جور دیگری به مسائل و اتفاقات بنگریم؛ درصورتی که هنر شاید نتواند دنیا را نجات دهد. به جایی می رسیم که حتی شاید بخواهیم خودمان دست به کار شویم؛ از شهرمان عکاسی کنیم و همچون جی آر به دیوارهایمان بچسبانیم. هنرهمین است. دیگر از اینجا به بعد این هنر ِ خاص، فقط به جی آر تعلق ندارد؛ بلکه این طرز دیدگاه جدید است که توی قلب و روح ما رخنه و جاخوش می کند. اینگونه است که می توانیم دنیا را از درون متحول کنیم. جالب اینجاست که خود جی آر آدرس وبسایت خود را برای همکاری یا کمک از راه دور به همه ی کسانی که او را در اطراف دنیا می شناسند تقدیم می کند:
www.insideoutproject.net

.

در شماره ی بعدی همین نشریه به معرفی مارینا آبرامویچ، هنرمند یوگوسلاو می نشینیم. کسی که به نوعی با روشی عکس روش جی آر در جست و جوی تغیر دنیاست البته بعلاوه ی بشریت.

ادامه دارد...

www.insideoutproject.net

.امیرحسین محمدپور

دانش آموخته کارشناسی باستان شناسی دانشگاه بیرجند

 

پرونده ی «آپارتاید اسرائیل» در انسان شناسی و فرهنگ
http://www.anthropology.ir/node/24048 

 

پرونده ی«تحولات خاور میانه» در انسان شناسی و فرهنگ
http://www.anthropology.ir/node/10253