دوشنبه, ۱۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 6 May, 2024
مجله ویستا

جغرافیای تاریخی مازندران (2): شرحی مختصر بر جغرافیای تاریخی رویان



      جغرافیای تاریخی مازندران (2): شرحی مختصر بر جغرافیای تاریخی رویان
مجتبی صفری، جواد کلارستاقی

اگر فرض را بر آن نهیم که تبرستان از شمال به دریا از جنوب به کوههای شمال ایران از غرب به گیلان و از شرق به گرگان می رسد، حد فاصل بین رود هزار تا گیلان را رویان می نامند. که گویا قدیمترین اشارات به این نام در زامیادیشت (سرود دینی ایرانیان و چکامه رزمی بین ایرانیان و تورانیان)بوده به نام راوی دیتا « Raoidhita» یعنی کوهی که رنگ آن به سرخی می زند. در بندهشن فصل 12- فقرات 27 و 2(کتاب دینی و تاریخی در باره آفرینش) « روئیشن مند» « Royishnmand» آمده است (اوشیدری 1371: 56). در لغت نامه دهخدا به معنای روئیدن است (مظفری، 1384 :21). بلاذری در فتوح البلدان مربوط به قرن سوم هجری از هشت ناحیه در تبرستان نام می برد (بلاذری، 1364: 97-92). رویـــان یکی از این هشت ناحیه است که وی از آن نام برده و توصیف می کند.
پایتخت تبرستان به تناوب متغیر بوده ولی آنچه که در تواریخ متعدد ذکری از آن به میان رفته اینست که آمل پایتخت جلگه ای و رویان پایتخت کوهستانی تبرستان بوده است(بیات 1367: 311)، مصداق این گفته را می توان در معجم البلدان یاقوت حموی دید که می گوید بزرگترین شهر دشت و زمین های پست، آمل و بزرگترین شهر کوهستان رویان است(کبیری، 1386: 49). رویان یک شهر بزرگ و دارای توابع بسیار است و در جبال طبرستان بزرگ ترین شهر آن سامان محسوب می شود. ( اولیاء الله آملی، 1313: 3-6) منظور از رویان سرزمین وسیعی است که شامل شهرهای مختلفی از نور تا چالوس می باشد. چه در کوهستان و چه در دشت( ظفری، 1384: 21).  
در متون تاریخی آمده است که اولین کسی که رویان را بعد از مورد اسلام به طبرستان فتح نمود سعید بن العاص در سده اول هجری در سال 29-30 بوده است که خود او نیز از طرف عثمان حاکم کوفه مأمور فتح رویان شد. (مرعشی، 1368: 15)
تاریخ اساطیری رویان
بعد از قتل فرزندان فریدون ( سلم – تور – ایرج ) فریدون سالها زندگی کرد تا از غصه مرگ فرزندان موهایش سفید شده بود. از ایرج دختری مانده بود که فریدون آن را به یکی از برادر زادگان خود به زنی داد. بعد از مدتی کوتاه دختر ایرج صاحب فرزند پسری شد. ملازمان پسر را پیش فریدون بردند و چون چهره پسر بسیار شبیه چهره ایرج بود فریدون او را منوچهر نام نهاد ( اولیاء الله آملی، 1313: 16-17).
بعد از مرگ فریدون پادشاهی ایران به منوچهر رسید ، افراسیاب ( پسر پشنگ ) برای انتقام از قتل سلم به طرف ایران لشگر کشید. وقتی منوچهر از قصد افراسیاب آگاه شد کاوه و آرش را به همراه قباد (برای منوچهر ) مأمور جنگ با افراسیاب کرد. افراسیاب بعد از دیدن سپاه بزرگ ایران جنگ را بیهوده دید. پس نامه ای با زبان خود به کاوه نوشت. و متن نامه چنین بود ای کاوه نامه ای که به ما نوشته ای را خواندم و دیدم که تو نیز به هواداری ما بر می خیزی پس وقتی من بر منوچهر پیروز شدم پادشاهی ایران را به تو می دهم. پس دستور داد نامه را به منوچهر تسلیم کنند (مرعشی 1368: 107-108). منوچهر وقتی نامه را خواند دستور داد تا کاوه را دستگیر و به زندان اندازند و آرش را فرمانده لشگر کرد و وقتی که منوچهر به زندان افتاد افراسیاب به لشگر ایران هجوم برد و آن را شکست داد. پس منوچهر از حیله افراسیاب آگاه شد و کاوه را رها کرد و از او عذرخواهی کرد. فرماندهی لشکر را به کاوه داد. لشکر دو کشور بار دیگر در دولاب تهران با هم مبارزه کردند و این بار نیز افراسیاب پیروز گشت. (مرعشی 1363: 15) منوچهر دستور را تا طبرک(1)1 قلعه ای بنا کنند و منوچهر در آن قلعه پناه گرفت ( ظهیرالدین مرعشی 1368: 108) و تا مدتی در آنجا ماند و بعد از شش ماه شبانگاه از شهر گریخت و به طبرستان آمد و افراسیاب با سپاه خود به تعقیب او بود. پس منوچهر به رویان پناهنده شده و در آنجا دوازده سال ماند ( اولیاء الله آملی، 1312: 19). افراسیاب در حوالی آمل که خسرو اباد خوانند رسید. منوچهر در مانهیر(2)2 دژی ساخت تا در مقابل افراسیاب از خود دفاع کند. بعد از دوازده سال افراسیاب از دستگیری منوچهر مأیوس شد و دو پادشاه توافق کردند  که با تیری مرز میان دو کشور را معلوم کنند. که این تیر توسط آرش پرتاپ شد ( ظهیرالدین مرعشی 1363: 16-17). البته جایی که آرش تیر خود را از آن‌جا پرتاب کرد، در کتاب اوستا کوه «اَیریو خَشوثه» است که جای آن‌را به درستی نمی‌توان معین کرد. در مأخذ اسلامی چند مبدأ متفاوت برای افکنده شدن تیر ذکر شده است. از جمله: جغرافیدانان و مورخینی چون طبری، ثعالبی مرغنی، مقدسی و ابن‌اثیر تیر از (طبرستان)؛ بنا بر بیرونی و گردیزدی از (کوه رویان)؛ و بنا بر نوشته مجمل‌التواریخ از (قلعۀ آمل)،  بنا بر بلعمی از (کوه دماوند) و همچنین فخرالدین اسعد گرگانی از (ساری) به عنوان محل پرتاپ تیر ذکر می کند. پس از پرتاب تیر، خداوند باد را فرمان داد تا تیر آرش را از کوه رویان بردارد و به اقصای خراسان، میان فرغانه (احتمالا فرخار) و طبرستان (ظاهرا طخارستان یا طالقان در افغانستان کنونی) برساند. تیر رفت و بر درخت گرودی تناوری نشست. بنا به روایت ثعالبی، این تیر که افراسیاب بر آن نشانه‌ای از خود نهاده بود در هنگام طلوع آفتاب رها شد و از طبرستان به بادغیس رسید. همین که نزدیک به فرود آمدن بود به فرمان خداوند فرشته‌ای (بنا بر روایت بیرونی و مقدسی) باد آن تیر را به پرواز در آورد تا به زمین خُلم در بلخ رسید و آن‌جا در محلی به‌نام کوزین ( تصحیف گَوزبُن، که احتمالا ناحیه‌ای است میان گَوزگان و جیحون) به هنگام غروب آفتاب فرود آمد. سپس تیر را از خُلم به «طبرستان»، نزد افراسیاب باز آوردند؛ و بدین‌سان مرز ایران و توران معین شد.
از رویان و نور در شاهنامه به اسم تمیشان در زمان رستم نیز یاد شده است. البته افرادی که در رویان زندگی می کنند معتقدند که رستم با دیو سپید در روستایی که در جنوب رویان فعلی وجود دارد به مبارزه پرداخت.

رویان در  نوشته های مورخان و جغرافی نویسان تاریخی
ابن خردادبه آورده است که، در کتاب مسالک الممالک که بین  سالهای 232 تا 272 هـ.. ق. تألیف نموده است. در بخشی تحت عنوان خبرالجربـــی آورده است که جربـــــی قسمتی از خاک شمالی است که یک چهارم خاک تمام مملکت است. وی ادامه می دهد که نواحی ارمیینه، آذربایجان، ری، دماوند، طبرستان، رویان، آمل، ساری، چالوس، لارز، شزر، تمیشه، دهستان، کلار، گیلان، بد شوارجر، ببر، طیلسان (تالشان)، خزر، صقلاب و ابر جزء خاک جربی است ( ابن خرداد به، 1306: 119-118). وی در فصل مربوط به کوهها، از کوهستان رویان نام می برد آنجا که می گوید در اقلیم پنجم 29 کوه است (همان: 232).
ابن فقیه همدانی در کتابی با عنوان  البلدان تألیف سال 290 هـ .ق.، فصلی را به طبرستان اختصاص داده و زیر عنوان القول فی طبرستان آورده است که شهرهای خاک طبرستان که به طرف ناحیه دیلمان و در مجاورت آن قرار گرفته اند بدین قرارند: در دشت شهرناتــل در پنج فرسنگی آمل و چالوس به عنوان مرز طبرستان و دیلمان و در کوهستان شهر کــلار به عنوان مرز طبرستان و دیلمان. وی سپس به شهر کوچک سعید آباد و رویان اشاره می کند و رویان را بزرگترین شهر کوهستان معرفی می نماید. ابن فقیه به وجود دهکده های زیادی میان رویان و دیلمان اشاره می کند و می گوید در هر یک از آنها چهار صد تا هزار مرد وجود دارد وروی هم تا پنج هزار مرد جنگی در این دهکده ها زندگی می کنند. وی خراج رویان را در زمان هارون الرشید عباسی به میزان 150 هزار درهم گزارش می دهد. وی همچنین از وجود شهری به نام کجـــه در خاک رویان اطلاع می دهد و آن را مرکز حاکم نشین رویان می نامد. فاصله شهر کجه تا چالوس را هشت فرسنگ ذکر می کند(ستوده،1374 :9-8).
ابن رسته در کتاب اعلاق النفسیه که بین سالهای 290 تا 300 هـ.. ق. تألیف نموده است. ضمن تعیین حدود طبرستان و طول و عرض آن به ذکر کوه های آن می پردازد و می نویسد که چهارده کوه طبرستان که در آنها مسجد بنا شده است شهرهای نمار، ناتل، چالوس، رویان، کلار و … هستند (ابن رسته، 1892: 150). اصطخری که کتاب مسالک الممالک خود را میان سالهای 318 و 322 هـ.. ق. تألیف نموده، در بخشی از آن ضمن برشمردن کوههای روینج (رویان) و کوههای پادوسبان و قارن و گرگان، می نویسد که هر کدام از این کوهها سلطانی جداگانه دارد (اصطخری، 1340: 5- 204). ابن حوقل نیز در صوره الارض تألیف سال 367 هـ.. ق. نیز مطالب اصطخری ذکر شده است (ابن حوقل، 1938).
در کتاب حدود العالم من المشرق و المغرب که در سال 372 هـ. ق. تألیف شده است، حاشیة جنوبی دریای خزر را دیلمـــان نامیده است و آن را به چهار بخش جداگانة گرگان، طبرستان، دیلمان خاصه و گیلان تقسیم می نماید. وی در خصوص حدود خاک طبرستان می نویسد که از شرق به تمیشه، از غرب به چالوس، از جنوب به ری، و از شمال به دریا ختم می شود. وی همچنین اشاره می کند که قسمتی از خاک طبرستان، سلطان و حاکمی مسقل به نام استنــــدار داشت و شهرهای ناتل، چالوس، روذان (رویان)، و کلار جزء این قسمت بود (ستوده، 1340: 150-143).
یاقوت حمـــوی در معجم البلــدان که در سال 623 هـ.. ق. تألیف نموده است ضمن ارائة گزارشی از طول و عرض جغرافیائیِ رویان (76 درجه و 35 دقیقه طول و 37 درجه و 10 دقیقه عرض)، آن را شهری بزرگ و کوره ای وسیع در کوههای طبرستان معرفی می کند. یاقوت، رویان را از مناطق اقلیم چهارم محسوب می دارد و می نویسد که بزرگترین شهر کوهستانی طبرستان است و این در حالی است که بزرگترین شهر جلگه ای طبرستان، آمل بوده است (حموی، 1383).
منوچهر ستوده در تصحیح کتاب تاریخ رویان بیان می کند، که در کتاب نخبه الدهر نیز شهرهای ناتل، کلار، رویان، و چند شهر دیگر را جزء خاک طبرستان به شمار آورده است. وی که کتاب تاریخی خود را در اواخر قرن هفتم و اوائل قرن هشتم هجری به رشتة تحریر در آورده، همانند اصطخری کوههای روینج (رویان)، پادوسبان، و رویان را جزء کوههای دیلمان دانسته است (ستوده، 1340: 150-143). عبدالمؤمن در سال 700 هجری قمری در مراصدالاطلاع همانند یاقوت حموی و ابن فقیه همدانی، رویان را بزرگترین شهر کوهستان در خاک طبرستان معرفی می کند. وی می گوید حدود خاک آن به کوههای ری می رسد و نام رویان به یکی از محلات ری نیز اطلاق می شود.
منوچهر ستوده در مقدمة تاریخ رویان تألیف اولیاءالله آملی، پس از ارائة گزارشهای مورخان و جغرافیانویسان مسلمان از سده های اولیة هجری قمری تا قرن هشتم، ضمن یک تحلیل و جمع بندی، می نویسد که کورة رویـــان خاکی است شامل کوه و دشت در مغرب خاک طبرستان شامل شهرهای ناتل، چالوس، کلار، سعیدآباد، کجه یا شهر رویان (حاکم نشین رویان یا کجور)، گیلاناباد، پای دشت، بهرامه ده، قراطادان، و ولاشجرد. وی همچنین می نویسد که حد شمالی رویان دریا، جنوبی آن کوههای ری، مرز غربی آن چالوس و کلار، و محدودة شرقی آن دهکده های ناتل رستاق است (ستوده، 1348: 12). ستوده در همین مقدمه به چگونگی وضع و استعمال لغت رستمــدار از دو جزء رستم و دار به معنای درخت که از اوائل قرن هفتم هجری قمری در متون تاریخی و جغرافیائی به کار رفته، اشاره می کند و معتقد است که حدود خاک رستمدار کاملاً قابل انطباق با خاک رویان است. از اوائل قرن هفتم هجری لغت کهنسال رویان رفته رفته به باد فراموشی سپرده شد و کلمة رستمدار بر این ناحیة قدیمی اطلاق شد (همان: 16-13).

تاریخ مکتوب رویان ( قبل از اسلام )
در زمان سلطنت شاه فیروز ساسانی فرزند یزدگرد ( پسر بهرام ) در هیاطله اجستوان پادشاهی می کرد شاه فیروز قسمتی از سرزمین هیاطله را تصرف کرده که موجب نزاع میان دو پادشاه شده بعد مدتی به موجب قرارادادی میان فیروز و شاه هیاطله غرب جیحون ساسانیان و شرق جیحون به کشور هیاطله پیوست بعد از مدتی اجستوان پیمان را شکست و به سرزمینهای شرقی ایران لشگر کشید فیروزشاه با سپاهی بزرگ به طرف هیاطله حرکت کرد سپاه هیاطله توانست با حمله ای قافلگیرانه سپاه فیروز را نابود کنند و فیروز شاه با تمام خدمتکاران و فرزندانش دستگیر شد ( اولیاء الله آملی، 1313: 21).
ولیعهد شاه در مداین سوخرا نام داشت که نسبش را به قارن از نوادگان کاوه می رساند افرادی که از صحنه جنگ گریخته بودند خود را به سوخرا رساندند. سوخرا در مدت یکسال سپاهی گران از سراسر ایران جمع کرده و به هیاطله حمله کرد. اجستوان بعد از دیدن سپاه بزرگ ایران از جنگ منصرف شد و فیروز و همراهانش را آزاد و به سوخرا تحویل داد و فیروز سوخرا را به وزارت خود برگزید ( مرعشی، 1368: 68).
فیروز سه فرزند داشت به نام بلاش، قباد و جاماسب بعد از فوت فیروز بلاش به پادشاهی می رسد و جاماسب با او بیعت کرده ولی قباد به پادشاهی برادر راضی نبود و با او مخالفت کرد و به خراسان گریخت. به دربار خاقان پناهنده شد و از او کمک خواست و سپاهی در اختیار قباد نهاد تا به ایران حمله کند. قباد بعد از 4 سال پادشاهی برادر با سپاهی بزرگ به ری رسید. در این زمان بود که بلاش فوت کرد سوخرا از درباریان و سپاهیان برای پادشاهی قباد بیعت گرفت و فرستاده ای را به ری گسیل کرد تا به قباد بگوید که سپاه را به خراسان باز گرداند و خود به مداین رود. و قباد چنان کرد که سوخرا خواسته بود. پس سوخرا پادشاهی ایران زمین را به قباد داد . جامساب بخاطر بیعت با بلاش با قباد بیعت نکرده و به ارمنستان گریخت ( اولیاء الله آملی، 1313: 22). قباد از قدرت سوخرا ترسیده و او را از وزارت خلع کرد و شاپور را به جای او نشاند. در این میان حاسدان از سوخرا نزد شاه نقل ها کرده و سخنها گفتند تا جایی که سوخرا با ترس از گزند شاه و اطرافیانش از شهر فرار کرده و با 9 پسرش به طبرستان گریخت قباد سپاهی را به طبرستان برای دستگیری سوخرا و فرزندانش فرستاد فرزندان سوخرا طبرستان را نا امن دیده و به بداخشان گریختند. قباد بعد از 40 سال پادشاهی وفات کرده و انوشیروان که به عدل معروف است به جای او بر سریر سلطنت تکیه زد. انوشیروان در فکر آن بود که چرا در با سوخرا این رفتار را داشته است و به این سبب کسانی را به سراسر قلمرو پادشاهی فرستاد تا فرزندان سوخرا را دریابند. در این زمان پادشاه ترکمنستان به خراسان و طبرستان لشگر کشید. انوشیروان با سپاه خود به طرف ساه ترکمنستان رفت، در روز نبرد ناگهان در میان دو سپاه 3000 سرباز با علم های سبز و لباس هایی با همین رنگ ظاهر شدند و در مقابل سپاه ترکان قرار گرفتند. از هر دو سپاه نمایندگانی به طرف این 3000 نفر گسیل شدند که بفهمند کیستند که به میان آنها آمدند( مرعشی 1363: 35-36).
آنها ناگهان به طرف لشگر ترکان حمله ور شدند و انوشیروان سپاه خود را به همراهی آنان فرستاد، ترکان شکست خورده و گریختند ( اولیاء الله آملی، 1313: 24).  و این 3000 تن نیز به راهی که امده بودند برگشتند. و پادشاه نیز به دنبال آنها رفت. تا دریابند که آنها که بودند و بعد از مدتی خود را فرزندان سوخرا معرفی کردند. انوشیروان خواست وزارت را به آنها دهد ولی آنها قبول نکردند، پس رزمهر  پادشاهی زابلستان و قارن سلطنت بر طبرستان را برگزیدند. (مرعشی، 1368: 7) پس قارن در کوه فرین مسکن ساخت. در قبل آورده بودیم که جاماسب در ارمنستان ساکن شده بود و از کفایت پادشاهی او این سرزمین را وسعت داد و بعد از مرگ جاماسب پادشاهی به فرزندش نرسی رسید. نرسی نیز مانند پدر به گسترش سرزمین خود دست زد و با انوشیروان بیعت کرد. بعد از نرسی فرزندش فیروز  به سلطنت رسید ( اولیاء الله آملی، 1312: 24-25). او نیز کشورش را گسترش داده تا به گیلان رسید و از شاهزادگان گیلان کسی را به زنی گرفت. از این زن پسری به دنیا آمد که او را جیلان شاه نام نهادند. منجمان و پیشگویان به شاه متذکر شدند که از نوادگان پسر شخصی ظهور می کند که خود جدا از ساسانیان پادشاهی کند. بعد از مدتی فیروز در گیلان بماند. بعد از مدتی سلطنت به یکی از نوادگانش به نام جیل بن جیلان شاه رسید  و وزیران او را به لشگر کشی به طبرستان ترغیب کردند. او نیز نایبی را به سلطنت گیلان نشاند و خود پیاده به طرف طبرستان حرکت کرد (مرعشی، 1363: 38-39). نایب امپراطور ساسانی در طبرستان شخصی بود به نام آذر اولاش که از شجاعت و نیک رفتاری گاوباره را دید او را به دربار خود دعوت کرد و به وزارت گمارد در همین احوال اعراب به غرب و به فارس و ترکان از شرق به خراسان حمله کردند. گاوباره در جنگ با ترکان از خود شجاعت و شهامت نشان داد. در روزی پیش اولاش آمد و خواستار رفتن به گیلان شد تا با خانواده به طبرستان باز گردد. (مرعشی، 1368: 8-9).  گاوباره به گیلان امد و لشگر و سپاه تدارک دید و بعد از یکسال به طبرستان حمله کرد. اولاش از قصد گاوباره آگاهی یافت و پیکی را به مداین فرستاد. در این زمان پادشاه ایران یزدگردشاه بود. یزدگرد نامه ای به اولاش نوشت و در آن خواستار ان شد که از نسب گاوباره پرس و جو کند. پس اولاش زندگی گاوباره و پدران او را برای شاه شرح داد (مرعشی، 1363: 40-41).  یزدگرد از تاریخ دانان و پیشگویان دربار در مورد گاوباره پرسید. تاریخ دانان جواب دادند که او از نوادگان جاماسب است، پس شاهنامه ای به اولاش نوشت و گفت که او شاهزاده است پس روا نیست که با او بجنگی و اولاش طبرستان را به گاوباره داد و خود نیز کمکی برای پادشاهیش شد. گاوباره 15 سال بر طبرستان و گیلان پادشاهی کرد تا بمرد. او دو پسر داد به نام دابویه و پادوسبان. بادویه پادشاه گیلان شد و طبرستان به پادوسبان رسید. پس پادوسبان به رویان آمد و در آنجا ماند و پادشاهی طبرستان و گیلان را به دابویه بخشید. بعد از دابویه فرزندانش به مدت 119 سال در این دیار حکومت کردند ( اولیاء الله آملی، 1312: 30-28).
تاریخ رویان (صدر اسلام)
طبرستان آخرین قسمت از ایران بوده که به کیش مسلمانی در آمده است و حکمرانان آن دیار به نام اسپهبدان تبرستان بیش از یک قرن پس از فتوحات عربها در کوهستان های خود مستقل باقی ماندند و تا نیمه قرن دوم قرن 2 ه.ق هنوز روی سکه هایی که در آن منطقه ضرب می شد خط پهلوی نقش بسته بود و مردم بر دین زردشتی باقی بودند. درباره اولین حمله عربها به تبرستان روایاتی متعدد موجود است. از جمله اینکه مسلمانان در زمان خلافت عمر وارد تبرستان شده اند(ملگونوف 1364: 29) و برخی نویسندگان دیگر می گویند که در سال 30 ه.ق در زمان خلافت عثمان، سعید بن عاص درصدد فتح تبرستان برآمد که توانست سواحل تبرستان، رویان و دماوند را به تصرف خود درآورد(عطاری 1386: 615). ولی دیری نپایید که دوباره تبرستانیان قیام کرده و سر از اطاعت اعراب سرباز زده اند. پس از وی مصقله بن هبیره در زمان معاویه به این ولایت رهسپار شد که کشته شد(بیات 1367: 295). برای اولین بار در گزارش مطمئنی درباره شورش قطری بن الفجاء خوارجی در سال 78-9 هجری و سپس در سال 83 هجری از اسپهبد تبرستان ذکری به میان رفته است. سکه های این امیر نشین ابتدا با سال 60 تبری مطابق 92 هجری - 710 میلادی بوده است(مارکوارت 1373: 248). در عهد سلیمان بن عبدالملک(96-99ه.ق) خالد نامی به جنگ تبرستان شتافت که وی نیز از بین رفت.
در سال 137 ه.ق عمر بن العلاء که قصابی از اهالی ری بوده آمل را تصرف نمود که با این گشایش اندک اندک پای مسلمین به این ناحیه باز شد. در مجموع این درگیریها تا زمان صفویه ادامه داشته است، به گونه ای که در برخی اوقات حاکمان محلی تبرستان بر این ایالت فرمانروایی کرده و در برخی مواقع نیز مسلمانان بر این سرزمین موستولی می گشته اند ولی با این وجود دوباره اسپهبدان نقطه اصلی حکومت بر این ایالت بودند(بیات 1367: 295). مقارن فتوحات اسلام از چند سلسله نام برده شده که در تبرستان و یا بخشی از آن حکومت داشته اند که عبارتند از: پادوسبانان(از 45 تا 1006 ه.ق، قلمرو ایشان از تبرستان تا رستمدار، رویان، نور و کجور)، آل باوند یا باوندیان(از45 تا 750ه.ق، در تبرستان حکومت داشته و به سه شاخه: کیوسیه، اسپهبدان و کینه خواریه تقسیم می شدند)، افراسیابیان(تا 909 ه.ق، که بدست شاه اسماعیل از بین رفته اند(بیات 1367: 294). در این میان پادوسبانان که در رویان از سال 45 هـ تا سال 1006 بر رویان ( نواحی میان گیلان تا آمل) حکومت می کردند در سال 1006 شاه عباس کبیر به رویان حمله می کند و آخرین پادشاه پادوسی را می کشد.
علویان در رویان:
حکومت علویان از سال 250 هـ . ق با پادشاهی حسن بن زید شروع شد، آورده اند که در زمان طاهریان ( محمدبن اوسی بلخی) سالی سه بار از مردم رویان مالیات می گرفت مردم رویان از ظلم او به تنگ آمدند در آن زمان در شهر کجور شخصی بود به نام محمد کیا دبیر صالحان که از نوادگان حضرت علی (ع) بود زندگی می کرد (بازیار و درویش: 1375). مردم جمع شده و به پیش او در کجود روند و سرگذشت خود را برای او گفتند، از او خواستند تا حاکم رویان شود گفتند چون او سید است و از نوادگان پیامبر به پیش او آمدند تا آن ها را از ظلم حکام نجات دهد، سید محمد گفت که نمی تواند و نمی خواهد که حاکم باشد سپس نامه ای به پیش داماد خود در ری فرستاد که نامش حسن بن زید است که بعدها به داشی کبیر شهرت یافت. حسن بن زید نامه را خواند و در همان روز جواب آن را نوشت و به رویان فرستاد او قبول کرده بود که حاکم رویان شود و سپس وقتی که سبک نامه را به رویان آورد عبدالله بن وندا آمد نامه را خواند و از قصد او آگاه شد. در روز سه شنبه بیست و پنج رمضان سال 250 هـ مردم رویان و عبدالله بن وندا امیر به روستای سعید آباد رفتند و با او بیعت کردند ( اولیاء الله آملی 1313: 65). سن بن زید در روز پنج شنبه 27 رمضان 250 هـ به کجور رفت و سه روز عید فطر همان سال در مصلی کجور نماز خواند و به منبر رفت و خطبه خواند (بازیار و درویش: 1375). و چند تن را به چالوس به نزد حسین بن محمد الحمدی الحنفی  فرستا تا مردم چالوس نیز با او بیعت کنند. قیام علویان در تاریخ قیامی معروف بوده و فرمانروایی علویان در رویان تا سال 316 هـ. ق به طول انجامید.
در این زمان رویان شامل دشت رویان از روستای ناتل رستاق تا چالوس بوده ( تمام شهر نور و حومه، شهر چمستان، رویان فعلی، نوشهر، چالوس) در کوه، بلده و کجور تا کوه های شمال ری بوده است. رویان تا زمان شاه عباس به صورت مستقل بود تا شاه عباس ایران را به صورت یک پارچه در آورد و رویان نیز به قلمرو سلطنت او پیوست ( مظفری، 1384).
1-طبرک  در زبان طبری منظور از طبر کوه است
2-رویان

منابع و مآخذ
ابن حوقل، ابوالقاسم محمد، 1938، صورت الارض، ترجمه و تصحیح کرامرس، لیدن.
ابن رسته، ابوعلی احمد بن عمر، 1892، الاعلاق النفیســـه، تصحیح م.ی.دخویه، لیدن.
ابن خردادبه، ابوالقاسم عبیدالله بن عبدالله، 1306، المسالک والممالک، تصحیح م.ی.دخویه، لیدن.
اصطخری، ابواسحاق ابراهیم بن محمد، 1340، صورالاقالیم و المسالک الممالک، به کوشش ایرج افشار، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب.
آملی، مولانا اولیاء الله ،1313، تاریخ رویان،  تهران،  انتشارات اقبال.
آملی، مولانا اولیاء الله ، 1348، تاریخ رویـــــان، تصحیح و تحشیة منوچهر ستوده، تهران، انتشارات بنیاد فرهنگ ایران.
اوشیدری، جهانگیر، 1371، دانشنامه مزد یسنا(واژه نامه توضیحی آیین زرتشت)، نشر مرکز، تهران.
بازیار، حمزه علی و درویش، سهراب با همکاری سیف الله محمودزاده و عارف رضایی، 1357، رویان در گذر تاریخ،  ناشر شهرداری رویان.
بلاذری، احمد ابن یحیی، 1364، فتوح البلدان (بخش مربوط به ایران)، ترجمة آذرتاش آذرنوش، تهران، انتشارات سروش، چاپ دوم.
بیات، عزیزالله، 1367، کلیات جغرافیای طبیعی و تاریخی ایران، تهران، انتشارات امیرکبیر، چاپ اول.
حموی بغدادی، یاقوت؛ 1383، "معجم البلدان"، تهران، انتشارات سازمان میراث فرهنگی،.
ستوده، منوچهر، 1348، تاریخ رویان، تصحیح و تحشیة منوچهر ستوده، انتشارات بنیاد فرهنگ ایران، مقدمه کتاب.
ستوده، منوچهر، 1374، از آستارا تا استرآباد (آثار و بناهای مازندران غربی)، انتشارات معاونت فرهنگی وزارت فرهنگ و ارشاد و انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، جلد سوم، چاپ دوم.
عطاری، عباس، 1386، تاریخ شهرهای ایران، تهران، نشر آسیم، چاپ اول.
مارکوارت، یوزف، 1373، ایرانشهر بر مبنای جغرافیای موسی خورنی، ترجمه مریم میراحمدی، تهران، انتشارات اطلاعات، چاپ اول.
مرعشی، سید ظهیرالدین، 1363، تاریخ طبرستان، رویان و مازندران به اهتمام بر نهارد دارن، تهران ، انتشارات نشر گسستن، چاپ اول.
مرعشی، سیدظهیرالدین بن سید نصیرالدین، 1368، تاریخ طبرستان رویان و مازندران، به کوشش محمدحسین تسبیحی، تهران، انتشارات شرق، چاپ سوم.
ملگونوف، گریگوری، 1364، سفرنامه ملگونوف به سواحل جنوبی دریای خزر، ترجمه مسعود گلزاری، تهران، انتشارات دادجو، چاپ اول.
مظفری، داوود، 1384، ناتل ( نگاهی به وقایع هزاره اول هجری جلگه نور)، تهران، انتشارات میرماه،  چاپ اول.

مجتبی صفری عضو هیئت علمی دانشگاه نیما و همچنین مدرس دانشگاه مازیار است.
جواد کلارستاقی   پژوهشگر حوزه مازنداران است.