چهارشنبه, ۲ خرداد, ۱۴۰۳ / 22 May, 2024
نگاهی بر «مطالعات مرگ» در جهان: بخش دوم
همانطور که در مقدمۀ پیشین این نوشتار بیان شد: «فهمِ مقولههای مرتبط با مرگ امروزه مدیونِ مجموعهای از رشتهها است. رشتههایی همچون انسانشناسی، تاریخ، روانشناسی و جامعهشناسی که «مرگ» در آنها مورد سوال قرار گرفته است».
تاریخ
از دیگر رویکردهایی که محققان به مرگ و مفاهیمِ مرتبط با آن پرداختهاند تاریخ است. مهمترین تاریخدانی که مرگ را از این دریچه مطالعه کرده است مورخِ فرانسوی فیلیپ آریس نام دارد. « آریس سیرِتکاملیِ چهار اسلوب ذهنی بیش از هزار سال از تاریخِ اروپا و اینکه چگونه آنهابر عقاید، باورها و اعمال پیرامونِ مرگ تأثیرگذاشتند، را به تصویر کشیده است » (والتر). از دیگر محققانی که همچون آریس مطالعهاش در حوزۀ مرگ چندین قرن را در برمیگیرد«وول» در سال 1983 است که هنوز به زبانِ انگلیسی ترجمه نشده است.
جامعهشناسی
اما جامعهشناسی بیشترین خدمت را، در بازۀ زمانیای که مطالعاتِ مرگ انجام شده است، به فهمِ مقولۀ مرگ کرده است. اگر بخواهیمِ سیرِ تاریخی مطالعاتِ مرگ را با رویکرد جامعهشناختی بررسی کنیم باید از «فانس و فالتون» در 1958، سپس «وارنر» و مدلِ تحلیلیِ دورکیمی او در سال 1959 که از گورستانی آمریکایی و دربابِ یادبودها بود نام برد. از مطالعاتِ روششناسیِ قومیِ کلاسیک نیز میتوان به مطالعۀ «سادنو» در سال 1967 از مدیریتِ روزانۀ مرگ در یک بیمارستان نام برد. بهترینِ نمونۀ مطالعۀ روششناسی گراند تئوری در حوزۀ مرگ به اثر «گلیسر و استراوس» در سالهای 1965 تا 1968 و در ارتباط با تجربۀ سرطانی نام برده میشود. والتر در مقالهاش بیان میکند که این اثر همچون اثر «گافمن»؛ [کتابِ] Asylums« یکی از معدود تکنگاریهای تحقیقاتِ جامعهشناختی است کهــ با فراهم کردنِ آینه تمامنمایی برای رفتارهای نهادیــ سوال پرسیدن و تغییرات بعدی در رفتارسازمانی را برانگیخت» (والتر).
«بلانر» (1966) تحت تأثیر نظریۀ دیگر منسوخشدۀ disengagement کهنسالی (کامینگ و هنری 1961)، بهصورت قانعکنندهای استدلال کرد که تأثیرِ ایجاده شده توسط یک مرگ بستگی به جایگاه اجتماعی و درگیربودن متوفی [در اجتماع] دارد. نمونۀ بارز مرگ مدرن از یک شخص پیر که دیگر در اصل درگیرِ نهادهای کلیدی کار یا حضانتِ فرزند نیست، هر چه هم تأثیر روانشناختیِش بر تعداد کمی از افراد زیاد باشد، نظمِ اجتماعی را بهطور قابل توجهی برهم نمیزند. «پارسونز» [نیز] (پارسونز و لیدز 1967؛ پارسونز و دیگران. 1972) مشاهدات نظری مرتبطِ مشابهی انجام داد.
پس از آن در غربِ آمریکا جامعهشناختی مرگ تا حدِ زیادی در خاموشی فرو رفت، اگرچه «لوفلند» (1978) تحلیلی پرشور از چیزی که او جنبشِ «مرگت مبارک» مینامد، ارائه داد؛ «چارمز» (1980) یک کتابِ مطالعاتی مؤثر نوشت، «فاکس» (1979) و «هافرتی» (1991) نشان دادند که چگونه مشاهدۀ کالبدشکافیها و هدایتِ تشریحها به دانشجویانِ پزشکی کمک میکند که تبدیل به دکترهای سرد و گرم چشیدهای شوند، و «کریستاکیس» (1999) نمودارِ دانشِ پیشآگهی پزشکی را رسم کرد. کهنسالشناسان عمدتا فراموش میکردند که همۀ انسانهای پیر میمیرند؛ اگر چه کتابِ جامعهشناسیِ پیری و جاندادن «مارشال» (1980) یک استثناء خوشآیند است. مجموعهای از بخشهای [مطالعاتِ] عمدتا آمریکایی در اثر «فاولتون» و «بندیکسن» (1994) یک تصویری از حوزۀ محدودشدۀ جامعهشناختی را نشان داد. از اواسطِ دهۀ 1970، مطبوعات دانشگاهی آمریکای شمالی در مورد مرگ، در مسیر روانشناختی و پزشکی سیر نزولی داشتند (برای نمونه نولاند 1994). اینکه چرا پیش آهنگی [رویکردِ] جامعهشناختی ایالات متحده باید از دست میرفت، سؤال جالبی است.
اندکی پس از مطالعاتِ آمریکاییها در حوزۀ جامعهشناسی مرگ، محققانِ بریتانیایی به مطالعۀ مرگ به صورت جدی پرداختند. از اولین افرادی که به این موضوع پرداخته است و سردمدارِ اینگونه پژوهشها در بریتانیا است، «جفری گورر» انسانشناس بود. او در سال 1965 به بررسی جامعهشناختیِ به نگرشِ مرگ و درد و رنج برپایۀ یک نمونۀ دقیق کشوری پرداخت. این اثر همانند آثار آریس و کوبلر راس از آثارِ پژوهشیای است که کماکان به آن ارجاع داده میشود. از موضوعاتِ دیگری که جامعهشناسی بریتانیا به آن پرداخته است: «مطالعۀ تجربی از زنان بیوه: یک بررسی روانشناختیــاجتماعیِ نظری از فقدان».
تا قبل از 1990 میلادی هرآنچه در حوزۀ مرگ مورد پژوهش قرار میگرفت مورد شناساییِ دقیق برای دیگر پژوهشگران نبود. به عبارتی هیچگونه کنفرانس و یا مجلهای نبود که صرفاً به چنین موضوعاتی بپردازد و همگیِ آنها میانرشتهای بودند.
افرادی که در آن زمان به چنین مطالعاتی گرایش پیدا کرده بودند: آرمسترانگ 1987، فیلد 1989، پریور 1989، کلارک 1993، والتر 1994، هوراس 1996، جاپ 1996، سیل 1998، هالام 1999.
بیشتری کارهایی که تا به آن زمان انجام میشد مراقبتهای تسکیندهنده را شرح میداد، که بخصوص رفتار را تحت تأثیر قرار میداد. به عبارتی بیشتر کارها جامعهشناسی پزشکی بود، «اما ارتباطات موثری با جامعهشناسی دین، کهنسالی، بدن و رسانه ایجاد شده بود، و البته ارتباط با انسانشناسی و تاریخــ بریتانیا جایی بود که جنبشِ جامعهشناختی مرگ در دهۀ 1990 بود» (والتر). در سال 2006 اولین کتابی که در حوزۀ جامعهشناسی مرگ برای دانشجویان بریتانیایی نگاشته شد از «هوراث» بود.
از سوی دیگر کلر در نوشتاری با عنوان وضعیت کنونی جامعهشناسی مرگ در سال 2007 مینویسد که « در یک سو متفکران روشنفکری شاملِ برخی از جامعهشناسان بزرگ مثلِ «زیگموند باومن» (1992)، نظریهپردازانِ فرهنگی مانند «ژان بودریار» (1993) و نظریهپردازان روانکاوی مثل «ارنست بکر» (1973) که ارجاعات اندکی به مطالعاتِ تجربی میدهند، قرار دارند. در سوی دیگر، برای مثال، مطالعاتِ تجربیِ ارتباط بین پرستاران و بیمارانِ سرطانی به صورت فزایندهای تکراری، بیاهمیت و به لحاظِ نظری خشک و بیروح هستند. و در حالیکه آیینهای گذار از سوی انسانشناسان و عزاداری از سوی روانشناسان یک پیوستگیِ نظریه و داده به خود دیدهاند، خودِ [مفهوم] جاندادن (به جای مراقبت از بیمارانِ در حالِ مرگ) تقریباً بهکلی به نظریه در نیامده است» (والتر).
روانشناسی
مطالعاتِ مرتبط با فقدان و غمو اندوه بیشتر با رویکرد روانشناختی انجام شده است. از محققانی که به این موضوع بهصورت تجربی پرداختهاند: فروید، بالبی، پارکز، کلس، استروب و اسکات را میتوان نام برد. از دیگر کتابهایی که فروشِ میلیونی داشت و بسیار هم مورد انتقاد بود کتابِ «پیرامون مرگ و مردن» الیزابت کوبلر راس است.
« محدودیتهای اصلی روانشناسی غم و اندوه آن است که به طرزی وحشتنناک در مورد غرب و سفیدپوستان بحث میکند، و غم و اندوه بیشتر به عنوان یک مسألۀ مجزا، و نه محصولِ فرآیندهای اجتماعی و یا حتی سیاسی است. با وجود این، چند تن از پژوهشگران تلاش کردهاند تا برای تفسیرِ عزاداری در زمانها («روزنبالت» 1983؛ روزنبالت و همکاران 1976) و مکانهای دیگر («کونکلین» 2001)، از [رویکرد] روانشناسی غم و اندوه غربی استفاده کنند، تعدادی هم مقالات مطالعاتی (لیفتون 1968) و مروری (ایسن برچ 1984؛ استروب و استروب 1987، فصل 3) بینفرهنگی مفید وجود دارد» (والتر).
بهطور کلی مباحثِ پیرامون غمو اندوه کمتر مورد توجه جامعهشناسان قرار گرفته است و استثناهای اخیر نیز کسانی نیستند جز والتر، ریچز و داوسون که در ابتدای قرن بیستویکم به آن پرداختهاند.
*خلاصهای از مقالۀ جامعهشناسی مرگ اثر تونی والتر.
این نوشتار ادامه دارد.
ایمیل نویسنده: hajar.ghorbani64@gmail.com
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
پیچ و مهره پارس سهند
تعمیر جک پارکینگ
خرید بلیط هواپیما
سید ابراهیم رئیسی رئیس جمهور سقوط بالگرد رئیسی شهدای خدمت شهید جمهور ابراهیم رئیسی شهادت ایران حسین امیرعبداللهیان سقوط بالگرد بالگرد تبریز
هواشناسی فرودگاه مهرآباد مترو بارش باران شهرداری تهران امتحانات نهایی کنکور شهر تهران آموزش و پرورش تهران هلال احمر قوه قضاییه
قیمت دلار قیمت طلا قیمت خودرو خودرو بازار خودرو دلار یارانه بورس حقوق بازنشستگان سایپا ایران خودرو بازنشستگان
سینمای ایران سینما جشنواره کن آیت الله سید ابراهیم رئیسی تلویزیون رسانه ملی هنرمندان شعر قرآن کریم
فلسطین حماس رژیم صهیونیستی اسرائیل روسیه غزه امیرعبداللهیان ترکیه جنگ غزه آمریکا چین ولادیمیر پوتین
پرسپولیس فوتبال استقلال رئال مادرید تونی کروس لیگ برتر باشگاه پرسپولیس والیبال لیگ برتر انگلیس لیگ برتر ایران فدراسیون فوتبال باشگاه استقلال
هوش مصنوعی اپل سامسونگ مایکروسافت تبلیغات مغز گوگل فناوری ناسا
سلامت ویتامین آلزایمر سلامت روان دیابت خواب کاهش وزن طول عمر