دوشنبه, ۱۳ اسفند, ۱۴۰۳ / 3 March, 2025
مجله ویستا

پوشاک در اساطیر ایران



      پوشاک در اساطیر ایران
پروین بابایی

اگرچه در تاریخ جهان متمدن آغاز ساخت پوشاک و تحولات آن از طریق مطالعه تصاویر برجای مانده تا حدی قابل دسترسی است، اما تاریخ مکتوب ایران با تأخیری قابل توجه نسبت به منابع دیداری، درباره پیدایش لباس اطلاعات متفاوتی ارائه می دهد که بیشتر جنبه اساطیری دارد. از آنجایی که تاریخ اساطیری غالباً با داستان آفرینش آغاز می شود، ساختن نخستین چیزها نیز به نخستین آدمیان نسبت داده شده است. بنا بر همین داستان های اساطیری، انسان زمینیِ نخستین پس از خلقت نیاز به پوشاک را احساس کرده و آن را پدید آورده است. این اشارات اساطیری و نسبت دادن اندیشه ایجاد و ساختن لباس به پادشاهان یا شخصیت های اسطوره ای دو هدف عمده را آشکار می سازند: معرفی منشأ یک پوشش خاص توسط تبیین یک مبدأ آغاز مشخص، و تأکید بر اهمیت پیدایش یک لباس یا نحوه ساخت آن. در تاریخ بلعمی درباره ریسندگی و دوختن جامه چنین آمده است: «رسم پشم رستن و موی رستن او [کیومرث] آورد تا از آن جامه ها کردند و از ادریس جامه دوختن آموخت (سجادی،1375: 33)». نسبت دادن پیدایی یک صنعت مانند ریسندگی به کیومرث و جامه دوختن به ادریس پیامبر علاوه بر اینکه یک مبدأ خاص را معرفی می کند، حکایت از اهمیت جایگاه این دو صنعت در میان انسان ها دارد. نیز درباره پوست جانورانی که برای لباس استفاده می شود چنین می گوید: «و این مویها که در پوشند او[هوشنگ] پدید کرد، چون روباه و سمور و سنجاب (همان: 34)». به همین ترتیب هوشنگ در تاریخ ثعالبی پدید آورنده نخستین جامه ها از پوست جانوران است. «[شاه هوشنگ نخستین کسی بود که] دستور داد درندگان را بکشند و از پوستشان پوشیدنی و گستردنی بسازند (ثعالبی: 8)». پس از وی جمشید ریسیدن الیاف و بافتن پارچه و دوختن لباس را فرمان داد: «[جمشید] به رشتن ابریشم و کج و کتان و پنبه و فراهم آوردن جامه های رنگارنگ از آنها و دوختن و پوشیدن آنها فرمان داد (همان: 14)».

رسم کستی بندی از آیین های کهن ایران باستان است و در بسیاری از منابع پیدایش آن را به جمشید نسبت داده اند، اما  برخی منابع داستان های متفاوتی را نقل می کنند. ابوریحان بیرونی در آثار الباقیه پیدایش این رسم را به فریدون نسبت داده و چنین آورده: «... جشن مهرگان بزرگ که روز 21 مهر بوده، فریدون به مردم دستور داده کستی به کمر ببندند و زمزمه کنند، برای سپاسگزاری خداوند که ایشان را موفق داشته پس از هزار سال بر ضحاک پیروز شوند و از آن زمان سنت بوده است (عفیفی،1374: 586- 588)». در گزیده های زاد اسپرم کستی را اول بار، سپندارمذ (= فرشته زمین) پدید آورد و چنین آمده: «پیدایی دین بر سپندارمذ بدان گاه بود که افراسیاب آب را از ایرانشهر بازداشت و برای باز آوردن آب سپندارمذ کنیزوار به خانه منوچهر دهبُد ایرانشهر که پاسخگوی انیران (= بیگانگان) بود، پیدا آمد. او روشن جامه ای پوشیده بود که به همه سوی به درازای یک هاسر – که هست همانند فرسنگی دو- فروغ همی افکند. او زرین کستی را که خود دین مزدیسنان بود، بر میان بسته بود، زیرا دین بندی است که 33 بند بر 33 گناه بدو پیوسته است، همه گناهان را از آن 33 گناه پخش می شود. کنیزکان که سپندارمذ را بسته کستی دیدند نیکو سهستن (= زیبا به نظر آمدن) را پس از آن به بستن کستی تفته (= مشتاق) شدند... ».

برخی از داستان های اساطیری اطلاعات قابل توجهی درباره اوضاع مناطق مختلف از نظر نوع و فراوانی کالاهای موجود و حتی وضع آب و هوا ارائه می دهند. در تاریخ بلعمی در شرح داستان منوچهر می خوانیم: «ملک منوچهر با سپاه خویش همه به آمل بود ، که هیچ چیز از پوشش و خوردنی از بیرون شهر نبایست آوردن، و اندر شهر چیزهایی بود از جامه ها و گلیمهای الوان که اندر هیچ شهری نبود (سجادی، 1375: 55)». با استناد به دینکرد هنگامی که پشوتن با سپاهیانش از گنگ دژ بیرون می آید لباسی از پوست سمور سیاه در بر دارند. در کتاب نهم دینکرد آمده است: «پشوتن پسر ویشتاسب (گشتاسب) با صد و پنجاه تن از یاورانش که پوست سمور سیاه در بر دارند، از کنگ دیز صد کندک (خندق) و ده هزار درفش (دارنده) بدر آیند» بنا بر اعتقاد پورداوود از این اطلاعات معلوم می شود «که پشوتن و یاورانش از مملکت بسیار سردی می آیند، چه پوست سمور در بر دارند» (یشت ها: 221).

همچنین بسیاری از شخصیت های اساطیری با رنگ یا شکل مشخصی از لباس شناخته می شوند؛ مثلاً کیومرث به پلنگینه پوشی معروف است. چیستا در مهریشت، مقدس و زور نثار کننده (یعنی عبادت کننده) و سفید و سفیدپوش تعریف شده است. به اعتقاد پورداوود «سفیدپوش بودن چیستا یعنی ایزد علم مزدیسنا، قهراً ما را به سفیدپوش بودن آتربانان و موبدان یعنی علما ء دین مزدیسنا منتقل می سازد که از زمان قدیم تا امروز سفیدپوش بوده و هستند»(یشت ها، جلد اول: 1). همچنین لباس سفید مخصوص فرشته بهمن است (همان: 89). ناهید با جواهرات آراسته تاجی زرین به شکل چرخی که بر آن صد گوهر نورپاش نصب است بر سر دارد، از اطراف آن نوارهای پرچین آویخته طوقی زرین دور گردن و گوشواره های چهارگوشه در گوش دارد، کفشهای درخشان را در پاهای خود با بندهای زرین محکم بسته، جبه ای از پوست سی ببر که مانند سیم و زر می درخشد در بر نموده، جامه زرین پرچین در بر کرده، در بلندترین طبقه آسمان آرام دارد (همان: 167). لازم به ذکر است که در اساطیر ایران زیبایی همواره توأم با نیکی و خیر است. توصیفی که از زیبایی اناهید می شود نیز توأم با وصف نیکی های اوست: «اردویسور ناهید همیشه ظاهر می شود به صورت یک دختر جوان بسیار برومند خوش اندام کمربند به میان بسته، راست بالا آزاده نژاد و شریف که یک جبه قیمتی پرچین زرین دربردارد».  به راستی همان طوری که در قاعده است (او) بَرسَم در دست با یک گوشواره چهارگوشه زرین جلوه گر است. (آن) اردویسور ناهید بسیار شریف یک طوقی به دور گلوی نازنین خود دارد. او کمربند به میان می بندد تا سینه هایش ترکیب زیبا بگیرد و تا آنکه او مطبوع واقع شود. در بالای (سر) اردویسور ناهید تاجی با صد ستاره آراسته گذارده (یک تاج) زرین هشت گوشه به سان چرخ ساخته شده با نوارها زینت یافته (یک تاج) زیبای خوب ساخته شده که از آن چنبری پیش آمده است. اردویسور ناهید جامه ای از پوست ببر در بر دارد از سیصد ببری که چهار بچه زاید (از ببر ماده) برای آنکه ببر ماده زیباترین است چه موی آن انبوه تر است. ببر یک جانور آبی است در صورتی که پوست آن در وقت معین تهیه شود، به نظر مانند سیم و زر بسیار می درخشد» (از آبان یشت: 297). لباس مهر نیز مانند اناهید لباسی درخشان است. «مهر مانند ناموران شاهنامه خود برسر، زره زرین در بر، سپر سیمین به دوش افکنده، گرز گران به دست گرفته، به گردونه زرین که به یک طرز مینوی ساخته شده و دارای چرخهای درخشان بلند است نشسته است، چهار اسب سفید او را چست و چالاک گرد گیتی می گرداند»(یشت ها: 404). از طرف راست او دادگرترین رشن مقدس می تازد… و از طرف چپ درست کردار چیستا می تازد. آن زور نیاز کننده مقدس که سفید و سفیدپوش است و اوپمن دین مزدیسنا( همان: 493). بنا بر این توصیفات چیستا نیز سپیدپوش است.

حتی پس از مرگ نیز روان انسان به فراخور اعمالی که در زمان حیات داشته، لباسی نمادین بر تن دارد. روان فرد نیکوکار لباس سفید برتن دارد که نشانه بی گناهی و پرهیزکاری اوست. روایت پهلوی موقعیت روان درگذشته را در سه شب پس از مرگ اینگونه توصیف می کند: «اورمزد گفت که سه شب آنجا که جانش برود، پس سرش قرار گیرد، روان پرهیزگار آنجا نشیند جامه سپید دارد. این سخن گوید که نیک بودم چون کار و کرفه می کردم. خویش اورمزد هستم و به کام خویش به من نیکی کند(میرفخرایی، 1386: 143)». اما جامه روان گناهکار پوسیده و مندرس و کثیف است؛ به دلیل اینکه او خویشِ اهریمن است و اهریمن ذاتاً زشت و بدبو و پلید است. روایت پهلوی وضعیت روان گناهکار را پس از مرگ چنین بیان می کند: اورمزد گفت سه شبانروز آنجا که چون جان برود، پس سر قرار گیرد، آنجا نشیند، جامه دریده و پوسیده که از دود پوسیده پوشیده است و این را نیز گوید که بد بودم چون کار کرفه نکردم، خویش اهریمن هستم و به کدام زمین روم و که را خواهم و چه کسی این بدی را از من بازدرد(همان: 145).

 

منابع

بلعمی، ابوعلی محمد؛ 1375، گزیده تاریخ بلعمی، انتخاب و توضیح سید ضیاء الدین سجادی، تهران: انتشارات سخن

ثعالبی، ابومنصور عبدالملک؛ 1368، تاریخ ثعالبی، محمد فضائلی، تهران: نشر نقره

میرفخرایی، مهشید؛ 1386، هادخت نسک، تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی

تفضلی، احمد؛ 1380، مینوی خرد، تهران: نشر توس

پورداوود، ابراهیم؛ 1377، یشت ها، تهران: انتشارات اساطیر

عفیفی، رحیم؛ 1374، اساطیر و فرهنگ ایران در نوشته های پهلوی، تهران: انتشارات توس

 

حساب کاربر:

http://www.anthropology.ir/node/24792

ایمیل:

babaei.p.59@gmail.com