شنبه, ۱۱ اسفند, ۱۴۰۳ / 1 March, 2025
مجله ویستا

تنگه واشی: مصداقی بارز بر گردشگری انبوه



      تنگه واشی: مصداقی بارز بر گردشگری انبوه
امیر هاشمی مقدم

اواخر تیرماه بود که به دعوت یکی از دوستان، قرار شد همراه تور مسافرتی به تنگه واشی بروم. از مازندران به تهران رفته و به دیگر اعضا و سرپرستان تور پیوستم. راه افتادیم به طرف تنگه واشی. از مسیر فیروزکوه، پیش از آنکه وارد شهر فیروزکوه شویم، وارد جاده­ای فرعی در سمت چپ شدیم تا به سمت تنگه واشی برویم. ورودی همین جاده، خودروی نیروی انتظامی جلوی اتوبوس­مان را گرفت و اجازه رفتن نداد. می­گفتند چون روز جمعه است، خیلی شلوغ است و بنابراین نه جای پارک در روستا پیدا می­شود و نه ازدحام جمعیت اجازه بازدید ساده از تنگه واشی را می­دهد. محدودیت تعداد برای بازدیدکنندگان از جاذبه­ها (چه جاذبه­های طبیعی و چه فرهنگی-تاریخی) در بسیاری از کشورها رایج است. عموماً هنگامی که تعداد گردشگران در یک نقطه، بیش از ظرفیت تحمل آن نقطه و در نتیجه مایه آسییب­رسانی شوند، این محدودیتها اعمال می­شود (برای نمونه می­توان به سواحل شمال شرقی استرالیا اشاره کرد). شنیده بودم که روزهای جمعه در فصل تابستان، خیلی شلوغ می­شود. برای همین به نظرم کار نیروی انتظامی چندان بی­ربط نبود. اما مسئول راهنمای تور ما مدام با مأموران چک و چانه می­زد که چون مجوز داریم و مسیر طولانی­ای را پیموده­ایم، بنابراین باید اجازه بدهید برویم. شاید لازم باشد پیش از برنامه­ریزی، هماهنگی بیشتری بین آژانسهای مسافرتی و نهادهای مسئول صورت بگیرد. پس از ده دقیقه چک و چانه­زنی طرفین، بالاخره مأموران اجازه حرکت دادند. البته در این بین، خودروهای شخصی بسیاری به سوی تنگه واشی می­رفتند؛ اما تمرکز نیروی انتظامی بر وسایل نقلیه عمومی مانند اتوبوس، میدل­باس و مینی­بوس بود. نزدیک 10 کیلومتر باید از دوراهی دور شد تا به روستای جلیزجند رسید. روستایی با کوچه­های خاکی و خانه­هایی که هنوز بخش قابل توجهی­شان کاهگلی است. در گوشه و کنار روستا هم می­شد کاه­دانها یا آغل گوسفندان را دید که درون تپه­ها و صخره­ها تراشیده شده و دربی چوبی جلوی ورودی آن نصب کرده­اند. چند تا از بچه­ها می­خواستند به دستشویی بروند؛ اما هیچ دستشویی عمومی­ای در روستا وجود نداشت. فقط یک مسجد داشت که آن هم درش بسته بود. چند مغازه کوچک، وسایلی همچون دمپایی، توپ بادی، فلاکس چای، زغال، آتش­زنه و... به گردشگران می­فروختند. همچون برخی از دیگر شهرها و روستاهای شمالی استان تهران، گویش اهالی این روستا هم تبری (مازندرانی) بود. پس از عبور از میان کوچه­های روستا که با خودروهای فراوان اشباع شده بود، باید 5-4 کیلومتر دیگر رفت تا به تنگه واشی رسید. بومیان با نیسان یا حتی موتورسیکلت، گردشگران را تا نزدیکی تنگه واشی می­رسانند. کرایه سوار نیسان شدن برای هر نفر هزار تومان، و کرایه سوار موتورسیکلت شدن برای هر نفر 3 هزار تومان بود. هر نیسان معمولاً تا سی مسافر و هر موتور سیکلت دو نفر را سوار می­کنند. ما هم سوار یک خودرو نیسان شدیم. کلی طول کشید تا راننده توانست کرایه را جمع کند. خیلی از همراهان سفر ما، راننده را دست به سر می­کردند تا پول نپردازند. قابل پیش­بینی است که دیر یا زود، همانگونه که ظرفیت تحمل فیزیکی این منطقه اشباع شده است، ظرفیت تحمل فرهنگی و اجتماعی بومیان آن هم تکمیل شود و آنگاه تنش­ها و برخوردها بین گردشگران و بومیان پیش بیاید. حتی هنگام پیاده­روی و عبور از میان روستا هم گردشگران بدون توجه به فرهنگ بومیان، با همدیگر شوخی می­کنند، بلند بلند آواز می­خوانند یا کارهایی می­کنند که واکنش بومیان را می­توان در نگاه تأسف­بار و پچ پچ­هایی که در گوش یکدیگر می­کنند، دید. بالاخره کرایه جمع شد و راه افتادیم به سوی تنگه واشی. بسیاری از گردشگران ترجیح می­دادند مسیر بین روستا تا تنگه را با پای پیاده بروند. این مسیر با مزارع و باغهای میوه پوشیده شده است. ترافیک نسبتاً سنگینی در بخشهایی از مسیر بود، به­ویژه خروجی روستا و ورودی محوطه تنگه واشی. به­واسطه همین ترافیک، پیش از رسیدن به محوطه مجبور شدیم از نیسان پیاده شویم. چند سالن غذاخوری، فروشگاه و تعداد قابل توجهی دستفروش که عمدتاً عینک آفتابی و دمپایی می­فروختند در محوطه دیده می­شد. همراهانی که نیاز به دستشویی داشتند، سریعاً آدرس دستشویی­های عمومی را پرسیدند و به طرف آنها رفتند. اما یکی از دستشویی­ها خراب بود. بنابراین به طرف دستشویی دوم رفتند که صفی طولانی جلویش ایستاده بود. چهار دستشویی برای مردها و احتمالاً به همین تعداد هم دستشویی برای زنها داشت. در همان نزدیکی، تنگه شروع می­شود. تنگه واشی شامل دو تنگه و فضای بین آنها می­شود. تنگه نخست که به «واشی» معروف است، حدود 300 متر درازا دارد. سپس وارد دشتی بزرگ می­شوی که اگر نزدیک به دو کیلومتر در این دشت پیاده­روی کنی، به تنگه دومی می­رسی که حدود 800 متر درازا دارد و نامش «سا» است. از همین رو، مجموعاً این محوطه را «ساواشی» هم می­نامند. عمق آب در تنگه نخستی (واشی) بین 20 تا 50 سانتی­متر است. اما جاهای عمیق­تر هم دارد. پهنای تنگه 4-3 متر است و دو طرفش را دو صخره سنگی فرا گرفته که ارتفاع­شان بی­تردید بیش از پنجاه متر است. از همین رو کمتر پیش می­آید که نور آفتاب به گردشگران برسد. برای وارد شدن به تنگه هم باید توی صف می­ایستادیم. سخت­ترین لحظه، هنگام وارد شدن به آب است که از شدت سرما، برخی از گردشگران را پشیمان می­کند؛ اگرچه اکثر قریب به اتفاق ترجیح می­دهند این تجربه را از دست ندهند. چرا که یک دقیقه بودن در آب بودن و راه رفتن، باعث عادت می­شود و می­توان راه را ادامه داد. به واسطه سنگهای کف رودخانه، باید حتماً با کفش وارد آب شد. آنها که با دمپایی می­آیند، سنگ­ریزه­هایی که آب وارد دمپایی­شان می­کند، آزارشان می­رساند. علیرغم عمق کم آب، شدتش زیاد است. از همین رو بسیاری از افراد دمپایی­ها یا صندل­هایی که به پا دارند را از دست می­دهند. همه با لباس وارد آب می­شوند و از همین رو تا بالای شلوار خیس می­شود. برخی ترجیح می­دهند از کناره­ها حرکت کنند تا بتوانند دست­شان را به دیواره صخره­ها به­عنوان تکیه­گاه بگیرند. در بیشتر نقاط تنگه، ترافیکی از گردشگران تشکیل می­شد و رفت و آمد را دشوار می­ساخت. برخی از گردشگران سوار بر یابو و اسب، این مسیر را می­پیمودند. این حیوانات باری توسط بومیان اجاره داده می­شوند و البته خود بومیان افسار آنها را تا مقصد به دست می­گیرند. هنگام عبور افراد سواره، رفت و آمد برای پیاده­ها دشوارتر می­شود. در میانه تنگه، به سنگ­نگاره معروف این تنگه می­رسیم که یکی از سه سنگ­نگاره مشهور دوره قاجاری است. این سنگ­نگاره به دستور فتحعلی­شاه کنده­کاری شده است و ابعاد تقریبی 8 در 7 متر دارد. بر این سنگ­نگاره تصاویری از شکار شاه و فرزندانش دیده می­شود. ارتفاع این سنگ­نگاره از بستر رودخانه حدود 2 متر است و از همین رو برخی از گردشگران از آن بالا می­روند تا روی لبه تاقچه­مانند آن ایستاده و عکس یادگاری بگیرند. به واسطه تماس مکرر نقوش آن با دستان گردشگران، آسیبهایی به آن وارد شده است. راه را که ادامه بدهی، به انتهای تنگه اولی نزدیک می­شوی. اما بیشترین ترافیک برای ما در همینجا بود. به گونه­ای که مدت زمانی نزدیک به 15 دقیقه، جمعیت به­طور فشرده در هم گره خورده بود و نه امکان رفت بود و نه امکان برگشت. برخی­ها عصبانی بودند و تلاش می­کردند با داد و فریاد، راه را باز کنند. اما بیشتر گردشگران علیرغم آنکه پاهای­شان در آب سرد، بی­حس شده بود، با سوت و جیغ کشیدن، تخلیه هیجان می­کردند. به واسطه دیواره­های بلند صخره­ها، صداها بسیار می­پیچید و بازتاب داشت. بالاخره از تنگه اولی بیرون آمده و پا به دشت سرسبز و زیبایی گذاشتیم. در جای جای این دشت، مسافران دور هم جمع شده و به استراحت می­پرداختند یا آنکه مشغول آماده کردن و خوردن ناهار بودند. ما هم پس از صرف ناهار و کمی استراحت، به طرف تنگه دوم به راه افتادیم. مسیری نزدیک به دو کیلومتر را پیمودیم. دکه­ها و قهوه­خانه­هایی در این مسیر، پذیرای گردشگران است. سبدهای فلزی بزرگی که برای زباله درست شده بود، به تعداد زیادی در طول مسیر کار گذاشته شده است؛ اما حجم زباله­های گردشگران بسیار بیشتر از این سبدها است. بنابراین زباله­های بسیاری نه تنها در اطراف سبدهای کار گذاشته شده، بلکه در جای جای مسیر دیده می­شود. تنگه دوم هم درازایش بیشتر از تنگه نخست است و هم پهنایش (به­طور متوسط 7-6 متر) و بنابراین عمق آب کمتر است (عموماً 15-10 سانتی­متر). اما آبش سردتر به نظر می­رسد. شاید به دلیل نزدیک بودن به سرچشمه. برخلاف تنگه نخست که هموار بود، در اینجا بستر رودخانه و تنگه در چند نقطه پلکانی بود و باید در مسیر آب، از سنگها بالا بروی. پس از بالا رفتن از آخرین مانع سنگی، به نقطه پایانی مسیر می­رسی که آبشاری است با ارتفاع 5-4 متر. برخی گردشگران می­رفتند و زیر آب آبشار می­ایستادند. برخی هم تلاش می­کردند از بخشی از سنگهای آبشار بالا بروند. پس از بازگشت، بیشتر گردشگران که خسته شده بودند ترجیح می­دادند به جای گذشتن دوباره از تنگه اول برای رسیدن به روستا، سوار نیسان­های مسافربر شوند. این نیسانها از جاده­ای خاکی و مسیری کوهستانی و صعب­العبور، گردشگران را از این سوی تنگه واشی به آن سو می­برند. از همین رو کرایه این مسیر برای هر نفر بین 6 تا 8 هزار تومان است. اگر بخواهی از آنجا به روستا بروی، باید کرایه­ای جداگانه بپردازی. بیشتر گردشگران از نرخ بالای کرایه گلایه داشته و در برخی موارد با راننده­ها جر و بحث می­کردند. سهم بومیان روستا از این همه گردشگر، ارائه خدماتی از این دست است که آن هم در ازای شنیدن طعنه و زخم­زبانهایی بسیار است. عصر هنگام هم روستا دوباره مملو از گردشگرانی شده بود که می­خواستند به شهرشان برگردند. به واسطه نزدیکی تقریبی به تهران، بیشتر گردشگران تهرانی هستند و بیشتر آژانسهای تهران هم در تابستان تورهای یک­روزه به این مقصد دارند.

این نخستین (و شاید آخرین) تجربه سفرم در قالب تور بود. یکی از بهترین راهکارها برای تبدیل گردشگری انبوه و توده­ای به گردشگری پایدار، کمک گرفتن از آژانسهای مسافرتی و تورگردانها است. گردشگری پایدار برخلاف گردشگری انبوه که باعث آسیب­رسانی به جاذبه­های گردشگری و فرهنگ و اقتصاد بومیان آن منطقه می­شود، زمینه­ساز آگاهی گردشگران درباره جاذبه­ها، فرهنگ، اقتصاد و محیط زیست بومیان است. در کشورها و مناطقی که گردشگری انبوه حضور دارد، از آنجا که نمی­توان کنترل چندانی بر گردشهای خانوادگی یا گروهی مستقل داشت، تورها یکی از بهترین گزینه­ها هستند. کارکنان آژانسها در هنگام ثبت­نام متقاضیان، و راهنمایان تور پیش از رسیدن به مقصد، اطلاعات لازم را درباره منطقه­ای که به آن وارد می­شوند، در اختیار گردشگران قرار داده و از این راه، کمک شایانی به توسعه گردشگری پایدار می­رسانند. اما بر اساس تجربیات دوستانم، خواندن سفرنامه­های بسیار در فضای مجازی، و بالاخره تجربه اخیری که شخصاً داشتم، تورهای طبیعت­گردی ایران را عموماً (و نه همه) در راستای گردشگری انبوه می­بینم.

امیر هاشمی مقدم: مدیر گروه و عضو هیئت علمی گروه مدیریت جهانگردی و هتلداری موسسه آموزش عالی مازیار است.

moghaddames@gmail.com

 

 

دوست و همکار گرامی

چنانکه از مطالب و مقالات منتشر شده به وسیله «انسان شناسی و فرهنگ» بهره می برید و انتشار آزاد آنها را مفید می دانید، دقت کنید که برای تداوم کار این سایت و خدمات دیگر مرکز انسان شناسی و فرهنگ، در کنار همکاری علمی،  نیاز به کمک مالی همه همکاران و علاقمندان وجود دارد. برای اطلاع از چگونگی کمک رسانی و اقدام در این جهت خبر زیر را بخوانید

http://anthropology.ir/node/11294