چهارشنبه, ۲ خرداد, ۱۴۰۳ / 22 May, 2024
مجله ویستا

درباره «فرهنگ و برنامه ریزی»، سیمون آبرام ترجمه ی محمد خانی



      درباره «فرهنگ و برنامه ریزی»، سیمون آبرام ترجمه ی محمد خانی
گروه کتاب

این کتاب از زاویه ی نقدِ فرهنگی، به برنامه ریزی شهری می پردازد و از این منظر، سیاست های مسکنِ دولتِ تاچر در انگلستان را مورد بررسی قرار می دهد. سیاست‌هایی که منجر به تخریبِ مسکن های اجتماعیِ دولتِ رفاه، و افزایشِ نابرابری در این کشور شد.
«نگارنده در این کتاب، به دنبالِ پروراندنِ نگاهِ انتقادی و ارائه ی سوالات و دیدگاه های نظری بسیار متنوع و بینارشته ای در بابِ برنامه ریزیشهری است، تا خواننده (محققین، دانشجویان و مدیرانِ شهری) بتوانند به کمکِ آن دیده ها را بشویند و با دیدی نو به مسایلِ شهر و برنامه ریزی شهری بنگرند. وی در پایانِ کتاب صریحاً اعلام می کند که هدف وی نه بررسی چگونگیِ برخورد با فرهنگ یا مدیریتِ تعارضاتِ فرهنگی و امثالهم، که آغازِ سفرِ فکریِ نامتعارفی است که خواننده را به شگفتی بکشاند و او را به دیگرگونه اندیشیدن وادارد.
نگارنده بر آن است تا در این اثر، با نگاهی انتقادی به تقابلِ عقلانیت های حاکم در برنامه ریزی (عقلانیت های محیطی/اقتصادی) بپردازد و در پرتوِ آن، امکانِ بروزِ عقلانیت های بدیل را مطرح سازد. او برخی از انگاره های رایج در برنامه ریزی را افشا می کند و نشان می دهد که چگونه در روال های برنامه ریزی مشارکتی، از نگرشِ منفی، جلوگیری می شود. نگرشِ منفی یا منفی بودگی، به همان دیدگاهِ جادوی برنامه ریزی اشاره دارد که معتقد است، انتقادات و نگرش های منفی به روندهای برنامه ریزی و طرح ها، همچون تاثیرِ بدِ اشیاءِ جادویی بر زندگی و رفتارهای افراد، می-تواند موجب نتایجی شود که خوشایند نیست و بنابراین باید از هر گونه بروزِ نقد و شکوه و شکایتِ مردم نسبت به این طرح ها جلوگیری کرد. همچنین نگارنده به افشای این امر می پردازد که چگونه برخی از برنامه ریزانِ شهری، مالکیت و احساسِ مالکیتِ فردی را فضیلت می دانند و مدعی اند با انتقالِ این احساس به عرصه ی برنامه ریزی شهری می توان از نتایجِ این فضیلتِ فی نفسه نیز بهره مند شد. نگارنده نشان می دهد که چگونه در واقعیت، مالکیت های اجتماعی، یعنی زندگی در خانه های شورایی و شیوه ی زندگیِ جمعی  و احساسِ تعلق و پیوند با جامعه ی محلی، موجدِ احساسِ تعلقِ اجتماعی واقعی مردم به جامعه ی محلی می  شود، اما برنامه ریزان با تخریبِ این مالکیتِ اجتماعی و فرسایشِ آن شیوه های زندگیِ جمعی، بر آن اند تا آن احساس را، با رواجِ مالکیتِ خصوصی بسط دهند، چیزی که در واقعیت با موفقیتِ چندانی مواجه نبوده و تنها به بسطِ مالکیتِ خصوصی انجامید نه پیامدهای مثبتی که برنامه ریزانِ شهری مدعی آن بودند.
در ادامه، نگارنده با نگاهی به انسان، به مثابه ی "فردِ رابطه ای"، در برابرِ  "فردیتِ انتزاعیِ مجرد"، یا "فردِ منفردِ بورژوازی" واکنش نشان می دهد.  بدین سان، می کوشد تا با نقدِ انسانِ انتزاعی،  بدن زدوده شده و زمان زدوده شده، او را در بسترِ واقعیتِ تاریخیِ واقعاً موجودش بنگرد، و از اصالت بخشیدن به هر مفهومِ انتزاعی، چه دولت-ملت، چه "ملی-گرایی"، چه "نهادهای مبتنی بر نمایندگیِ مردم" و حتا چه "شهروند" و "امرِ عمومی" در برابرِ این مردمِ ملموس و عینیِ واقعاً موجود بپرهیزد. بنابراین، او بیش از آن که به دانش نظریِ مردم و دانشِ فنیِ برنامه ریزان در مورد مسائل مختلف اهمیت دهد، به "دانشِ عملیِ" ناشی از زندگی روزمره ی مردم و نیز به دانشِ عملیِ برنامه ریزان در برخورد با مردمِ واقعی می پردازد. دانشی که به زعمِ وی، بر بدنِ آن ها حک شده است. نگارنده به جایِ تقابلِ بدن و دانش (اندیشه ورزی)، انگاره ی "بدنِ اندیشه ورز" را وضع می کند و از رهگذر آن، به چگونگی منظبط شدنِ این بدن، در "مراقبت ها و تنبیه-ها"ی هر روزه، و به چگونگیِ ساخته  شدنِ "بدن های رام و مطیع" می پردازد. او به رابطه ی مدیران با انگاره ی آرمانی مردم و "امرِ عمومی" نیز می نگرد و نشان می دهد که تا چه حد، این رابطه، با مردمِ واقعاً موجود پیوند دارد. از رو، اساساً این متن، متنی افشاگر و رهایی بخش است، متنی برای فهمِ رابطه ی مردم، نهادهای مبتنی بر نمایندگی مردم و مدیران، و متنی برای اندیشیدن.
به زعمِ من، نگاهی که می خواهد نظمِ کنونی را که اینک بر جهان و بر ما حاکم است به مثابه ی نظمیِ بدیهی، و مسلم جلوه دهد، در تلاش است تا به ما بگوید، امور همیشه همین گونه بوده و همین گونه نیز خواهد بود. از این رو، با بدیهی و طبیعی جلوه دادنِ امور، نظمِ کنونی را، نظمی ابدی و ازلی جلوه  می دهد، نظمی که همچون دیگر امور طبیعی، همچون طلوع و غروب خورشید، تا حدِ زیادی خارج از ما و اراده ی ما شکل گرفته است. آن ها می کوشند مُهرِ تاریخ را از محصولاتِ تاریخی (امورِ درهم تنیده ی       انسانی-اجتماعی-فرهنگی-سیاسی) بزدایند، می کوشند تا محصولاتِ ذاتاً تاریخی را به مثابه ی محصولاتی ابدی و ازلی جلوه بدهند، به مثابه ی اموری که همواره این گونه بوده اند، و جز این نمی توانند باشند. این گونه، بر هر نظمی که به سود آن ها است و فلاکت کنونی را به وجود آورده، مهرِ جاودانگی می-زنند، و هر گونه فکر تغییر را از اذهانِ مردم می زدایند. آن ها تا آن جا پیش می روند که هر گونه مقاومت در برابرِ این نظمِ جاودانه سازی شده را اختلال در نظمِ طبیعیِ امور می نامند و این گونه، آن را مشروعیت زدایی    می کنند. حذفِ تاریخ از محصولاتِ تاریخی، یعنی حذفِ تمامی روندِ شکل گیری و تکاملِ امور، از بدوِ شکل گیری تا به امروز، یعنی حذفِ فهمِ تاریخی آن، حذفِ قابل¬ِ تغییر بودن آن. اعتقاد به تاریخ مندی امور، اعتقاد به تغییر پذیری امور است، اعتقاد به این که جهانِ کنونی، تنها جهان موجود و ممکن نبوده و جهانِ دیگری نیز ممکن است.
نزدِ من، هیچ چیز نامطلوب تر از "امرِ مسلم"، "امر بدیهی" و "امرِ طبیعی" نیست. هر آن چه که به مثابه ی امرِ مسلم، بدیهی یا طبیعی به ما عرضه می شود، به نوعی، محصولِ حرکت تاریخ است. آن چه را که ما بدیهی می انگاریم، روزی نبوده، در اثرِ تحولاتِ تاریخی، و در هم تنیدگیِ عواملِ مختلف به وجود آمده، تغییر یافته تا به امروز رسیده است. به بیانِ دیگر، تمامِ امورِ مسلم فرض شده (مثلِ، امرِ عمومی، شهروند، دولت، بازار، پول و امثالهم) همگی، محصولِ هم پیوندیِ عناصرِ واقعی در تاریخ، آن گونه که انسان تجربه کرده، بوده است، و به همین خاطر، تردید در این امور، به نوعی، تبارشناسی نیز هست، یعنی باور به حرکت، سیرورت و تاریخیت؛ یعنی فهمِ امور در حرکتِ تاریخی شان، به مثابه ی اموری ساخته شده، اموری که می توانستند به گونه ی دیگر باشند و این گونه نباشند و هنوز هم می توانند گونه ی دیگری شوند، یعنی فهمِ تاریخیِ امور در هم پیوندی عناصر مختلف و آشنایی زادیی از امور آشنا و مسلمِ کنونی. یعنی استفاده از تاریخ، برای تردید در طبیعی، مسلم  و ابدی و ازلی بودگیِ وضعیتِ کنونی، و درکِ عمیق این که «هر   آن چه سخت و استوار است، دود می شود و به هوا می رود».
به نظرِ من عنوان فرعی این کتاب می توانست، "رابطه ی مردم، نهادهای مبتنی بر نمایندگیِ مردم و مدیرانِ شهری" باشد، زیرا از زوایای مختلف و با بهره بری از ابزارهای مفهومی در مکاتبِ نظریِ مختلف می کوشد تا بر این روابط پرتو نوری افکند. مترجم این اثر، چه در دورانِ فعالیت های نظری-پژوهشی خود در مرکز مطالعاتِ راهبردیِ شهرداری تهران و چه در دورانِ فعالیت های تجربی در امورِ محلی شهری (مدیریتِ محله)، به تطابقِ انگاره ها و دستور العمل های آرمانیِ  مبتنی بر "مشارکتِ مردمی"، با "روال های واقعیِ مبتنی بر مشارکت مردمی" در شهرداری می اندیشید. کانونِ توجهِ مترجم این اثر، روابطِ میانِ مردمِ واقعی، نهادهای مبتنی بر نمایندگیِ مردم و مدیرانِ شهرداری، میزانِ اثربخشی مشارکتِ مردم در امور شهری و تأثیرِ این مشارکت در زندگیِ واقعیِ مردم از سویی و مشروعیت بخشی به طرح ها و برنامه های مدیرانِ شهری بود و در این راستا و با مشاهداتِ میدانی و عینیِ زیادی مواجه بود. اما این کتاب توانست بر آن مشاهدات پرتوِ نوری افکند و خوانشِ دیگری از آن ارائه دهد. در سال های اخیر، همواره شاهدِ   تلاش های زیادی در جهتِ ترمیم و بازسازی شهری، و نیز تلاش های بی وقفه ای در جهتِ ایجادِ روال ها و روابطِ مشارکتی در شهرداری هستیم. روال ها و روابطی که همواره تلاش می کرد، با ایجادِ نهادهای مبتنی بر تصمیم گیریِ مشارکتی (شورایاری ها، مدیریتِ محله،  نشست های مشترک میانِ مدیرانِ شهرداری، مدیرانِ محلات، شورایای ها و سازمان های مردم نهاد)در ارتباط با این نهادها، رابطه  با مردم و بدین سان، نمایندگی خود از سوی مردم را نشان دهد، و از سوی دیگر روال ها، شعائر و آیین نامه هایی وجود داشت که تا حدِ زیادی این نمایندگی های مردمی را بی خاصیت سازی می کردند و تا حدی، تلاشِ مدیرانی که دغدغه ی افزایشِ مشارکتِ مردمی را داشتند، خنثا می ساختند. این روال ها و شعائر نه تنها نهادهای مبتنی بر نمایندگی را خنثا سازی و بی اثر می ساخت، بلکه دست کم،  راهی برای کانالیزه کردنِ مشارکتِ بی میانجیِ مردمی در فرایندهایِ  بی خاصیت سازی شده و جلوگیری از حضورِ بی واسطه ی آنان، در فرایندهای تصمیم گیری و شنیدنِ نظرات و نارضایتی های آنان نیز بود،  این روال ها، شعائر و آیین نامه ها تا به نقد کشیده نشوند و بازندیشی نشوند، قابل شناسایی نیستند، و  تنها یک کوششِ نظری بی وقفه، می تواند به این امر دست یابد. به زعمِ من، این اثر در شناختِ این روال ها، کمکِ شایانی خواهد داشت» (از پیشگفتارِ مترجم –محمدِ خانی- بر ترجمه ی کتابِ سیمون آبرام، فرهنگ و برنامه ریزی (در دست چاپ)، ترجمه ی محمد خانی، تهران: انتشاراتِ تیسا (به سفارشِ اداره کلِ مطالعاتِ اجتماعی و فرهنگیِ شهرداری تهران).