پنجشنبه, ۲۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 16 May, 2024
لطیفه و جوک های با مزه و خنده دار کودکانه
دنیای کودکان پر است از شور و ههیجان و لبخند،دنیایی که لحظه به لحظه اش توام با سر زندگی و به دور از دغدغه ذهنی است،سری جدیدی از مجموعه جوک های کودکانه و خنده دار با موضوع معلم و شاگرد و مدرسه برای بچه ها و ... در ادامه بخوانید.
اتوبوس سواری
مردی سوار اتوبوس دو طبقه می شود. هرچه اصرار می کنند به طبقه بالا برود، نمی رود و می گوید:دفعه پیش که سوار شدم، فهمیدم که طبقه بالا راننده ندارد!
*******************
دستور زبان
آموزگار:بچه ها توجه کنید! بعضی از کلمه ها با «ان» و «ها» جمع بسته نمی شوند. مثل «درس» که می شود «دروس» حالا یکی از شما مثال دیگری بزند.
احمد:آقا اجازه! مثل خرس که جمع آن می شود خروس!
*******************
پیراهن تنگ
مریم:مادر این پیراهن برای من خیلی کوچک شده است که به سختی می توانم نفس بکشم.
مادر:پیراهن هیچ عیبی نداره دخترم، تو سرت را از آستین بیرون آورده ای!
*******************
اهمیت بیشتر
دو نفر به شکار رفته بودند. اولی خرگوش دید، تفنگ را برداشت و خرگوش را هدف قرار داد.
ناگهان دومی به او گفت:«صبر کن، توی تفنگ فشنگ نگذاشته ای.»
اولی با ناراحتی جواب داد:ول کن بابا، حالا وقت این حرف ها نیست. تا بخواهم فشنگ بگذارم، خرگوش در رفته است.
*******************
سیری
مادر به پسرش:پسرم چرا ناهارت را نمی خوری، مگه چیزی خورده ای؟
پسر:زمین یخ زده بود، زمین خوردم. چون هوا هم سرد بود، سرما هم خوردم و خلاصه آنقدر حرص خورده ام که سیر شده ام.
*******************
شب
کاراگاهی یک شب شرلوک هلمز، کاراگاه مشهور و دستیارش واتسون در چادری خوابیده بودند. نیمه شب، هولمز، واتسون را بیدار کرد.
هولمز:واتسون، به ستاره های بالا سرت نگاه کن و بگو برداشتت چیست؟
واتسون:من میلیون ها ستاره می بینم و اگر میلیون ها ستاره وجود داشته باشند و اگر فقط چند تا از آن ها سیاره ای مثل زمین ما باشد، پس امکان وجود حیات در چنین سیاره هایی هست.
هولمز:واتسون، تو عجب آدم نادانی هستی! یک نفر چادرمان را دزدیده است، همین.
*******************
قناری
فرهاد گریه کنان پیش مادرش آمد. مادر پرسید:چی شده فرهاد، چرا گریه می کنی؟
فرهاد جواب داد:داشتم قفس قناری را تمیز می کردم یک دفعه دیدم قناری ام گم شده است.
مادر با تعجب پرسید:با چی قفس را تمیز می کردی؟ و فرهاد با خونسردی پاسخ داد:با جارو برقی.
*******************
هذیان
پزشک:بیماریش خیلی شدید است. آیا هذیان هم می گوید؟
پرستار:بله، اتفاقاً چند دقیقه پیش از این که شما تشریف بیاورید می گفت:الان عزرائیل می آید.
*******************
فرصت
شخصی با دوست خود وارد رستوران شد، پیشخدمت جلو آمد و پرسید:چی میل می فرمایید؟
آن شخص پاسخ داد:کمی به ما فرصت دهید تا صحبت هایمان تمام شود. پیشخدمت کمی فکر کرد.
گفت:فرصت داشتیم، اما مشتری های دیگر خوردند و تمام شد. چیز دیگری بفرمایید تا بیاورم.
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
پیچ و مهره پارس سهند
تعمیر جک پارکینگ
خرید بلیط هواپیما
ایران مجلس شورای اسلامی دولت سیزدهم مجلس تعطیلی شنبه ها دولت قوه قضائیه شورای نگهبان رئیس جمهور رهبر انقلاب حسن روحانی مجلس یازدهم
مشهد سیل سیل مشهد قوه قضاییه تهران هواشناسی پلیس قتل شهرداری تهران فضای مجازی بارش باران سازمان هواشناسی
خودرو مالیات قیمت دلار قیمت خودرو بازار خودرو قیمت طلا بانک مرکزی دلار مسکن سایپا بورس ایران خودرو
نمایشگاه کتاب سریال زنان کتاب نمایشگاه کتاب تهران تلویزیون فردوسی سحر دولتشاهی شاهنامه سینمای ایران دفاع مقدس سینما
دانشگاه تهران شورای عالی انقلاب فرهنگی فضا تحقیقات و فناوری
فلسطین رژیم صهیونیستی غزه اسرائیل آمریکا جنگ غزه روسیه حماس ترکیه اوکراین نوار غزه طوفان الاقصی
فوتبال استقلال پرسپولیس لیگ برتر بازی جواد نکونام لیگ برتر ایران رئال مادرید باشگاه استقلال فولاد خوزستان مهدی طارمی فولاد
هوش مصنوعی گوگل عیسی زارع پور ایرانسل تبلیغات سرعت اینترنت ناسا موبایل تلفن همراه دوربین
چای دیابت خواب سرطان چاقی کاهش وزن زوال عقل کودک بارداری سرماخوردگی