جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا


غنای فرهنگی آثار بیضایی بی‌نظیر است


غنای فرهنگی آثار بیضایی بی‌نظیر است
سوابق فرهنگی و ظاهر بهرام بیضایی در عکس‌هایی که در مطبوعات از او چاپ می‌شود گویای شخصی بسیار جدی و شاید کمی بداخلاق است. برای همین کسانی که برای نخستین‌بار از نزدیک با او برخورد می‌کنند مدتی طول می‌کشد تا باورشان شود شوخی‌ها و نکته‌هایی حتی در میان یک بحث جدی از او می‌شنوند. خیال می‌کنند اشتباه از آنهاست یا اشتباهی شنیده‌اند و اغلب بلاتکلیف می‌مانند و نمی‌دانند باید بخندند یا نه، سخت باورشان می‌شود بیضایی که اغلب استاد خطابش می‌کنند، شوخی هم می‌کند حتی در جاها و لحظاتی که کسی انتظار ندارد. اغلب این شوخی‌ها حرف دل بیضایی است که شاید نتوان در قالب جدی گفت؛ یا شاید در شوخی اندکی زهر آنها گرفته می‌شود. معمولا مدتی طول می‌کشد تا یخ کسانی که بار اول است او را می‌بینند باز شود. و در مواردی حتی تا پایان به اصطلاح دوزاری کسی نمی‌افتد. بسیار شاهد این لحظات بوده‌ام. فکر می‌کنم فیلم «وقتی همه خوابیم» مشابه یکی از همین موقعیت‌هاست، «وقتی همه خوابیم» یک شوخی بیضایی‌وار است با سینما. و مثل اغلب شوخی‌های او هم تلخی و گزندگی در آن دیده می‌شود و هم بزرگنمایی تناقض‌ها و هم ریشه‌های واقعیت‌های بیرونی. واقعیت‌های تلخی که او سعی کرده با بیان طنز اندکی از زهر آن بکاهد. واکنش برخی به فیلم همان وضعیت بلاتکلیف کسانی است که از بیضایی انتظار دارند جدی و اخمو باشد و فقط حرف‌های خیلی مهم درباره تاریخ و اسطوره بزند. آشنایی من با آقای بیضایی کاملا تصادفی بود اما همیشه به‌عنوان یکی از فرخنده ترین اتفاقات زندگی‌ام از آن یاد می‌کنم. اولین‌بار ایشان را در منزل دوستی مشترک دیدم. تقریبا آقای بیضایی هیچ حرفی در آن جلسه نزدند. حتی رفتارشان کمی هم برای من عجیب بود چون گاهی زیر لب‌سوت می‌زد و زمزمه می‌کرد و یک جا آرام نمی‌گرفت. دائم در حال راه رفتن بود.
با این حال فکر می‌کنم به تمام بحث‌هایی که آنجا صورت می‌گرفت، گوش می‌داد. به خاطر می‌آورم من و آقای سپانلو راجع به مسائل زنان صحبت می‌کردیم. من از موقعیت زن در اسطوره‌ها و تاریخ نانوشته زندگی زنان صحبت می‌کردم. به نظرم می‌آمد آقای بیضایی بی‌توجه‌ترین فرد به صحبت‌های من در آن جمع بود، اما دو سه روز بعد ایشان به دفتر من آمدند، تقریبا دو ساعت صحبت کردند و پیشنهاد دادند، فیلمنامه‌هایشان را من چاپ کنم. به جز یک یا دو فیلمنامه نوشته دیگری از ایشان نخوانده بودم به این دلیل که در آن دوره، فیلمنامه خواندن خیلی باب نبود. ما بیشتر کتاب می‌خواندیم. همان زمان آقای بیضایی به من گفتند، شخصی راجع به ایشان مطلبی می‌نویسد و از من خواستند بخش مربوط به زن در آثارشان را بنویسم. زاون قوکاسیان در حال نوشتن کتاب بیضایی بود که نشر «آگاه» آن را چاپ می‌کرد. با وجود اینکه زمان کمی در اختیار داشتم، فیلم‌های ایشان را دیدم، بخشی از نوشته‌هایشان را خواندم و شروع کردم به نوشتن، مطلب من بیش از آنچه که مدنظر آقای قوکاسیان باشد بود گفتند حجم آن را کمتر کنم. اما دلم نمی‌خواست این کار را انجام دهم چون به تازگی ناشر شده بودم، تصمیم گرفتم آن را به صورت یک کتاب مستقل منتشر کنم. «سیمای زن در آثار بهرام بیضایی» جزو اولین کتاب‌هایی بود که انتشارات «روشنگران» چاپ کرد. این کتاب تقریبا یک سال نیم در سانسور ممیزی معطل ماند و انگ‌های مختلفی به آن زدند. همیشه متعجب بودم چرا این اتفاق افتاد، هر چند که پس از چند سال به دلایل آن پی بردم. حرف من این بود که ویژگی کار بیضایی چه در فیلم‌هایش (بسیاری از آنها اجازه اکران عمومی نداشت. حتی مرگ یزدگرد هم به شکل محدودی اکران شد و دیگر اجازه نمایش پیدا نکرد. سرانجام در اکران‌های خصوصی موفق به تماشای آنها شدم.) که بیضایی نقش‌های محوری و اصلی‌اش را به زنان می‌سپارد و جایگاه واقعی آنان را به تصویر می‌کشد در آن دوره در فیلم‌های فارسی زنان نقش‌های مخرب را برعهده داشتند و افرادی که این فیلم‌ها را می‌ساختند، نقش زن را طوری تداعی می‌کردند که فعالیت زنان به خواندن آواز در کاباره‌ها و... محدود می‌شود انگار هیچ زن معلم و استاد دانشگاه در این جامع وجود ندارد. در حالی که بیضایی درست عکس آنان عمل کرد و به خصوص در فیلم «کلاغ» که زن مسنی نقش اصلی را برعهده داشت به او محوریت بخشید و تاثیر سازنده آن زن را در زندگی به تصویر کشید. البته جامعه روشنفکری ایران با فیلم «رگبار» و بعد با «غریبه و مه» این موضوع را کشف کرده بود اما این نوع درک و تحلیل فقط در یک جامعه محدود شکل گرفت و عمومیت نداشت.
در آن زمان دو نمایشنامه «چهار صندوق» و «جنگنامه غلامان» به همراه فیلمنامه‌های «طومار شیخ شرزین» و «دیباچه نوین شاهنامه» چاپ شد که در ابتدا نمایشنامه‌ها منتشر شد و کمی بعد از آن فیلمنامه‌ها به چاپ رسید. این آغاز همکاری من با آقای بیضایی بود که تبدیل به فرخنده ترین اتفاق زندگی من شد. در ابتدا خیلی امید نداشتم که این کتاب‌ها مورد استقبال قرار بگیرد اما بعدها «طومار شیخ شرزین» به‌عنوان بهترین اثر سینمایی شناخته شد، هر چند بیضایی هیچ‌وقت امکان ساخت آن را پیدا نکرد. اما این فیلمنامه از پرطرفدارترین آثار ایشان شد.
چاپ هفتم و هشتم این کتاب هم منتشر شده و برای یک فیلمنامه که خواننده عادت ندارد. به گمان من این رقم بسیار بالایی است. چاپ آثار بیضایی فصل جدیدی در فعالیت انتشاراتی من باز کرد. بسیاری فکر می‌کنند، من نمایشنامه و فیلمنامه چاپ می‌کنم و در حالی که فقط در این حیطه، آثار بیضایی را منتشر می‌کنم. من معتقدم بیضایی زبانی در آثار نمایش ایران خلق کرده که بی‌نظیر است. این زبان از تسلط شگرف او بر فرهنگ و زبان ایران سرچشمه می‌گیرد. خیلی‌ها سعی کردند مانند او بنویسند و حتی از او تقلید و همسان‌سازی کردند اما آثار هیچ‌یک از آنان غنای اصیل نوشته‌های بیضایی را ندارد. به‌خاطر می‌آورم، زمانی که آثار بیضایی در بیناله وین درآمد پشت در سینما نشسته بودم و فقط صدای فیلم «مرگ یزدگرد» را می‌شنیدم که محسور زبان فوق‌العاده، فخیم و درخشان اثر شدم.
در حالی که پیش از آن چندین بار این نمایشنامه را خوانده بودم و آن فیلم را دیده بودم. به نظر من بیضایی بیشترین خدمت را به زبان ما در حداقل ۳۰ ساله اخیر کرده و به همین دلیل فکر می‌کنم هیچ خللی در توجه نسل جوان به آثار او بر اثر بعضی اظهارنظرات درباره فیلم‌هایش رخ ندهد. شاگردانی که او را به استادی پذیرفتند، اهمیت و ارزش‌این زبان غنایی و دراماتیک را می‌دانند. این جز توانایی‌های بیضایی است و فکر می‌کنم در میان تمام نمایشنامه‌نویسان و فیلمنامه‌نویسان مگر بزرگانی چون شکسپیر بی‌نظیر است. زمانی که نمایشنامه «مرگ یزدگرد» و «فتحنامه کلات» به زبان انگلیسی ترجمه شد، کاملا اینطور به نظر می‌آمد که قدرت کلام او عینا مانند آثار شکسپیر است.
«مرگ یزدگرد» اثر شگفت‌انگیزی است و در برگردان انگلیسی همان قوت و قدرت آثار نمایشنامه‌نویسان کلاسیک بزرگ دنیا را دارد. این اثر آنچنان شکوه و عظمتی در برگردان انگلیسی دارد که حتی به اعتقاد من «مکبث» هم به پای او نمی‌رسد.
نقطه مشترکی که من را به آثار آقای بیضایی متصل می‌کند به‌عنوان یک ناشر و کسی که مسائل زنان یکی از مهم‌ترین شاخه‌های فعالیتش است، محوریت زن در آثار اوست.
خیلی‌ها خواستند از او دراین‌باره تقلید و شبیه‌سازی کنند اما اصالتی که آثار او دارد دلیلی بر صداقتش است. بیضایی براساس باورهایش می‌نویسد، او می‌گوید اصلا متوجه نیست آنچه می نویسد با چه عظمتی بر محوریت زن تاکید دارد. برخلاف آنچه بعضی ‌گویند که تصویر بیضایی از زن اسطوره‌است و شاید نمود واقعی نداشته باشد به اعتقاد من قهرمانان کتاب‌های تاریخی بیضایی، قهرمانان دوران شکست‌اند و شاید این اهمیت کار اوست. بیضایی به شدت علاقه‌مند به تاریخ ایران است اما خود را گول نمی‌زند. بیضایی فریب تاریخ و سنگ نوشته را نمی‌خورد. بیضایی به مردم در دوران شکست و در طول این تاریخ پرفراز و نشیب می‌پردازد و قهرمانان شگفت‌انگیز او اکثرا زنان هستند. او بر این باور است که زنان ناقلان فرهنگ‌اند و بر این اساس داستانش را می‌نویسد. او معتقد است، ناخودآگاه این اتفاق می‌افتد اما من فکر می‌کنم حتما تربیت فضایی که او در آن بزرگ شده و نقش مادر و مادربزرگش که قصه‌های کودکانه را از آنها شنیده بی‌تاثیر روی او نبوده است. بیضایی با قصد اینکه یک اثر فمینیستی بنویسد، کار نمی‌کند. او فقط آنچه از درونش می‌جوشد را می‌نویسد. این عظمت را در «چریکه تارا» و «باشو غریبه‌ای کوچک» می‌بینیم. «او در باشو...» یک مادر جهانی را تصویر می‌کند که احاطه بر تمامی جهان دارد. مادری که می‌تواند مادر همه موجودات زنده اطرافش باشد و با همه زبان گفتمان داشته باشد. بله او یک مادر اسطوره‌ای است اما نمود واقعی‌اش «نایی» است. رفتار واقعی او را با کودکی که معلوم نیست از کجا آمده می‌بینیم و بلافاصله نقش مادر را برعهده می‌گیرد که نمود عینی او وجود دارد.
در آثار بیضایی هیچگونه غلو تاریخی نمی‌بینیم. او هرگز در آثارش از بار افتخار تاریخی حرف نمی‌زند چون خودش هم به آن اعتقادی ندارد و این یکی از ویژگی‌های کار بیضایی است. می‌گوید باید در تاریخ یک آینه مقابل چشمانمان بگیریم و واقعیت‌ها را ببینیم اگر چین و چروکی بر چهره‌مان هست آن را بشناسیم تا بتوانیم رفع کنیم. بخشی از داستان‌های او حماسی اما حماسه‌های دوران شکست است که در بیشتر آنان زن نقش اصلی و شجاعانه تسلیم‌نشدنی را دارد اما قهرمان پیروز او به صورتی که ما از حماسه‌های تاریخی می‌سازیم، نیست. قهرما‌ن‌های او از بین مردم عادی‌اند. بخشی از نکاتی که او به آنها می‌پردازد، نقدی بر رفتار اجتماعی ماست. نقد بر قدرت، خشونت و قهرمان پروری‌‌های ما. زنان ضد قهرمان او که گاهی قهرمان دوران شکست هستند همیشه علیه قدرت غالب و چیره جنگیدند. توصیف‌های بیضایی در این زمینه بی‌نظیر است. در قصه‌های «میر‌کفن‌پوش» صحنه‌ای است که دختری را به زور مجبور می‌کنند به چادر خان برود. این توصیف صحنه، هنوز بعد از چندین سال، پشت من را به لرزه درمی‌آورد.
لباس‌های دختر کم‌کم از چادر بیرون انداخته می‌شود و در آخر سر بریده خان به بیرون پرتاب می‌شود. همیشه فکر می‌کنم این صحنه اگر به تصویر درآید چه شکوهی خواهد داشت. در «پرده‌نئی» صحنه‌‌ای وجود دارد که موهای دختر شعله آتش می‌شود اما ناگهان او مانند مرغ خاکستر از درون آتش برمی‌خیزد و به درمان می‌پردازد. زنان پرقدرت قصه‌های بیضایی همیشه سنگ صبور هم هستند. آنان همیشه مادر، طبیب و درمانگر هستند و همین‌ها است که کار او را ویژه می‌کند. همیشه مفتخرم که آثار او را منتشر می‌کنم. معمولا این من هستم که التماس می‌کنم و آقای بیضایی به دلیل گرفتاری‌هایش نمی‌تواند به موقع کار را تحویل دهد و من هم همه‌اش غر می‌زنم با این حال انتشارات روشنگران دربست در اختیار ایشان است. هرمقدار که در نوشته‌هایشان تغییر دهند و هر چقدر اصلاح کنند ما در خدمت‌شان خواهیم بود. ما خوشحال می‌شویم و مفتخریم از این نقشی که عهده ما به لحاظ تاریخی گذاشته شده است. پرکاری آقای بیضایی و صبوری من باعث شد که این همراهی تا به امروز به طول بینجامد. ما سعی کردیم، همه خواسته‌های ایشان را در چاپ کتاب‌هایشان رعایت کنیم، هرچند گاهی از ما راضی نبوده‌اند. با این حال ایشان هم به ما اعتماد دارند و می‌دانند که چقدر دوستشان داریم. زمانی که همسر من زنده بود ما روابط خانوادگی بسیار نزدیکی با ایشان داشتیم و روابط بسیار دوستانه‌ای بین ما وجود داشت که خوشبختانه ادامه پیدا کرده است. مژده شمسایی یکی از محترم‌ترین زنانی است که در عمرم دیده و شناخته‌ام و بسیار زن باشکوه و فهیمی است. ما از این جنس زنان در دنیا کم داریم. همیشه به دوستی با او و این خانواده افتخار می‌کنم و خوشحالم که چنین موهبتی نصیب من شد.
مژده شمسایی
منبع : روزنامه اعتماد ملی


همچنین مشاهده کنید