یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا
پارادوکس
مادر نگاهی به ساعت انداخت و بلند شد.
- «باباتو که میشناسی. هنوز نرسیده، چایی میخواد. بعدشم اینقدر گشنمه، گشنمه میکنه که آبروی آدمو میبره.»
مادر را تا جلوی در بدرقه کردند. مهسا هم نوزاد به خواب رفته را به اتاق برد. رعنا و سپیده روی کاناپه ولو شدند و او هم در حالیکه از لای در نیمه بازِ اتاقِ کودک، مهسا را تماشا میکرد، ایستاده بود میان اتاق. سپیده تلنگری به رعنا زد و با چشم و ابرو اشارهای به او کرد.
- «زیاد نگاه نکن هوس میکنیها!»
سر چرخاند و با لبخندی محو، نگاهی گذرا به آن دو انداخت. سپیده سری به تاسف تکان داد.
- «قدر که نمیدونی بیچاره! باید سرت بیاد تا بفهمی.»
بهانه را دستشان داده بود. میدانست وقتش شده دوباره بحث همیشگی راه بیفتد. گویی بر طبق قراری نانوشته، هربار که دور هم جمع میشدند لازم بود بدخلقیها و نقطهضعفهای مردانشان را بزرگ کرده و با صدای بلند آن را به یکدیگر اعلام کنند. نه اینکه گفتنش چیزی را عوض کند، اما شاید سبکترشان میکرد.
- مهسا، بیا بگم میلاد ایندفعه چه شاهکاری زد...!
مهسا آمده و نیامده، سپیده ماجرایش را آغاز کرد.
- اون روز افتاد رو دنده لجبازی، گفتم جهنم. عصری که اومدی، دیدی نیستم، میفهمی دنیا دست کیه. عین همیشه یه کم هارت و پورت کرد و رفت! ولی بگو بدجنس چیکار کرده بود! یه ساعت حاضر شدم، اومدم برم بیرون دیدم در قفله، کلید منم بهش نمیخوره... فهمیدین؟! همچین قفلو عوض کرده بود که من اصلاً نفهمیده بودم!
- عین آدمای عهد قجر میمونن به خدا!
- خودشون هرکار دلشون خواست میکنن، اونوقت زن بیچاره بخواد پاشو از خونه بذاره بیرون باید اجازه بگیره...
- منم که دیدی، زیر بار نمیرم. دیدم وا نمیشه، رفتم پیچگوشتی آوردم، لنگه درو کلاً باز کردم گذاشتم کنار راهرو و رفتم!
- واااااااااااای! زورت رسید؟!
- تا اون باشه پا رو دم من نذاره...
مهسا و رعنا درگیر بحث شدند. همهچیز را بالا و پایین کردند و به هرحال هم حق را به سپیده دادند که جواب ظلم و خودخواهی مردانه شوهرش را داده بود. نوبت به رعنا و مهسا هم رسید. رعنا ادعا کرد سهراب همچنان او را ندیده گرفته و یکجانبه برای همه چیز زندگیشان تصمیم میگیرد. مهسا هم با اضافه شدن نوزاد به جمع دو نفرهشان احساس میکرد فقط مسئولیتهایش چندبرابر شده و کسی هم قدرشناس زحماتی که میکشد نیست و نخواهد بود!
از او نپرسیدند چیزی برای گفتن دارد یا نه. اصلاً سابقه نداشت کسی از او بخواهد حرف بزند. آن اوایل چندباری دهان باز کرده و نکات کوچک آزاردهندهای را که پیش آمده، گفته بود؛ اما فایدهای نداشت. کسی طرف او را نمیگرفت. حرفش را نمیفهمید و دلسوزی و دلداری و همدلی هم در کار نبود. امید برای همه زنانی که او میشناخت، یک مرد ایدهآل به تمام معنا بود. چه مشکلی میتوانست وجود داشته باشد؟! لابد اگر هم وجود داشت تقصیر او بود!
تهِ دلش به همة آنها حسادت کرد. به مادر که مجبور بود مهمانی را زود ترک کند تا مبادا بهانهای به دست شوهرش بدهد. به سپیده که باید برای بیرون رفتن از خانه به اجازة همسرش عمل میکرد. به رعنا که مجبور نبود نقشی در تصمیمهای کوچک و بزرگ زندگی داشته باشد و... امید هیچ کدام از اینها نبود. اگر یک ماه تمام هم هرروز به خانه میرسید و چیزی برای خوردن آماده نبود، امکان نداشت ایرادی بگیرد. یا خودش پای گاز میایستاد و چیزی برای هردوشان آماده میکرد، یا به رستوران میرفتند، یا سفارش غذا میداد! هرگز سوال و جوابی دربارة اینکه چرا مدام از خانه بیرون میرود وجود نداشت.
برای هر تصمیم کوچک و بزرگی هم پاسخِ او تعیین کننده بود! او در خانة امید تمامِ آزادیهایی را که دیگران برایش دست و پا میزدند، بدون قید و شرط داشت... و از آن خسته بود! شاید هرگز تصورش را هم نمیکرد یک مبارزة پنهان و درونی بتواند اینقدر رنگ و روح به زندگی بدهد. حالا که امید مرد تسلیم و صلح از آب درآمده و راه به روی هر مبارزهای میبست؛ این را به خوبی درک میکرد. بدون شک با انتخاب هر مرد دیگری به جز امید میتوانست دستِکم بخشی از خوشبختیهای دیگران را تجربه کند!
از خانه مهسا که بیرون آمد، تصمیم تازهای گرفته بود. وقتی درک آنچه در ذهن داشت برای دوستانش اینقدر عجیب بود، باید با خودِ امید حرف میزد. باید زنسالاری محضی را که امید در خانه بهراه انداخته بود، نابود میکرد. دوست داشت در شرایطی برابر با هم، رقابتی تازه آغاز کنند.
شاید آنوقت او هم میتوانست کمی از این احساس آزاردهندة تکیهگاه بودن برای مردی که قرار بود تکیهگاه زندگیاش باشد، رها شود.
منبع : دخت ایرانی
همچنین مشاهده کنید
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
pameranian.com
پیچ و مهره پارس سهند
خرید میز و صندلی اداری
خرید بلیط هواپیما
گیت کنترل تردد
دولت سیستان و بلوچستان جمهوری اسلامی ایران مجلس شورای اسلامی حجاب دولت سیزدهم مجلس رئیس جمهور گشت ارشاد رئیسی امام خمینی سیدابراهیم رئیسی
آتش سوزی تهران وزارت بهداشت قتل شهرداری تهران پلیس سیل کنکور هواشناسی فضای مجازی زنان پایتخت
خودرو دلار هوش مصنوعی قیمت دلار قیمت خودرو بازار خودرو قیمت طلا بانک مرکزی سایپا ارز مسکن تورم
تلویزیون سریال مهران مدیری سینمای ایران سینما کیومرث پوراحمد موسیقی سریال پایتخت فیلم ترانه علیدوستی قرآن کریم کتاب
اینترنت کنکور ۱۴۰۳
غزه اسرائیل جنگ غزه رژیم صهیونیستی آمریکا فلسطین روسیه چین حماس اوکراین ترکیه ایالات متحده آمریکا
فوتبال پرسپولیس استقلال بازی جام حذفی سپاهان آلومینیوم اراک فوتسال تیم ملی فوتسال ایران تراکتور باشگاه پرسپولیس لیورپول
تبلیغات ناسا اپل سامسونگ فناوری نخبگان بنیاد ملی نخبگان آیفون ربات
کاهش وزن روانشناسی بارداری مالاریا آلزایمر زوال عقل