سه شنبه, ۱۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 30 April, 2024
مجله ویستا


به یاد یکی از استادان سینما


به یاد یکی از استادان سینما
آیا می توان در باره كارگردانی كه یكی از غول های سینما بوده چیزی نوشت، بی گمان بسیار دشوار خواهد بود. اما از آن سخت تر آنكه به گفته خود او و بسیاری سینما شناسان تمامی آثار این كارگردان بازتاب زندگی پر فراز و نشیب او باشد و بخواهید آثارش را از زندگی اش تفكیك كنید. بی گمان بسیار دشوار خواهد بود. زندگی وآثار او در هم تنیده اند و برای جست وجو در یكی از آن ها دیگری را هم باید سراغ گرفت. . .
● برگمان در كودكی
اینگمار برگمان در ۱۴ ژوئیه ۱۹۱۸ در خانواده ای مذهبی دیده به جهان گشود پدر او یك كشیش و روحانی لوتری متعلق به دربار سلطنتی سوئد بود. كه مردی سختگیر و مستبد بود وآثار تربیتش برروح و جان برگمان همیشه سنگینی می كرد. با این وجود برگمان در محیط تئاتر و اپرا تربیت شد. زمینه های زندگی تئاتری او را می توان در خیلی پیشتر و در دوران كودكی اش جست وجو كرد. او می گوید: مدت ها تئاتر عروسكی داشتم. من و خواهرم هر داستانی را كه در مجموعه قصه های پریان می یافتیم نمایش می دادیم. ما بیشتر وقتمان را با این تئاتر عروسكی می گذراندیم. اولباس ها را می دوخت و من دكورها را رنگ می كردم. مادرم تماشاگری صبور و علاقه مند بود و یك پرده مخمل گلدوزی شده زیبا به ما هدیه داد.
● برگمان و تئاتر
درونمایه آثار او به دو تن از غول های درام نویسی سده نوزدهم هنریك ایبسن و آگوست استریندبرگ بازمی گردد. اگر از لارنس اولیویه به عنوان یك شكسپیر شناس یاد می كنند از برگمان نیز می توان به عنوان یك استریندبرگ شناس یاد كرد. برگمان اولین نمایش خود را در۲۰ سالگی روی صحنه برد و در ۲۳ سالگی با نوشتن نمایشنامه مرگ آكاكاسپرز نویسندگی را تجربه كرد. او از كارل تئودور درایر نیز تاثیرات عمیقی گرفته است. او آثار نمایشنامه نویسان بزرگ دنیا شامل استریندبرگ، شكسپیر، ایبسن، مولیر و نویسندگان معاصرش مانند آلبی تنسی ویلیامز و یوجین اونیل را به صحنه برد. برگمان كارگردانی اپرا را نیزدر كارنامه پر بارش دارد. مهم ترین اصل تئاتر برای برگمان بازیگران هستند و به آن ها توصیه می كند: بازیگران نباید با ژرفا سنگین شوند آن ها باید چابك، برونگرا و قابل درك باشند. او نظم و ترتیب و كار مداوم را از عوامل موفقیت یك بازیگر می داند. از خاطرات خود در انگلستان و تمرین با لارنس الیویر برای اجرای نمایش هداگابلر می گوید: لرد اولیویه سرطان داشت اما هر صبح ساعت ۹ در مكان محقر اداری اش ظاهر می شد و سخت كار می كرد و هفته ای چند شب شیلاك را بازی می كرد گاهی دو اجرا در یك روز! و در جای دیگر می گوید: یكی ازاولین درس هایی كه آموختم این بود كه به صحنه بردن باید روشن و رهبری شده باشد. ابهام در هیجان ها و هدف ها باید از میان برداشته شود، علامت ها و پیام ها از سوی همه بازیگران به تماشاگران باید ساده و واضح باشد. همیشه فقط یك علامت در یك زمان ترجیحا سریع، ممكن است علامتی علامت دیگری را نقض كند اما این باید به نحوی هدفمند و با قصد قبلی باشد. باید توهم خود انگیختگی و بروز علامت از عمق وجود بازیگر به تماشاگران القا شود. رویدادهای روی صحنه باید در هر لحظه به تماشاگر برسد حقیقت در بیان پس از آن می آید. بازیگران خوب همیشه منابعی برای بازی كردن به مثابه واسطه هایی برای انعكاس حقیقت دارند. برگمان از ۱۹۶۳ریاست تئاتر سلطنتی دراماتیك در استكهلم را به عهده داشت. او مدتی را هم در تئاتر آلمان فعالیت كرد و در این باب می گوید: كوركورانه به تئاتر رزیدنش رفتم. اصول و ایده هایی با خودم بردم كه از یك زندگی حرفه ای طولانی در كنج محفوظی در حاشیه دنیا برخاسته بود. با آزمودن الگوهای سوئدی در موقعیت های آلمانی خطای احمقانه ای مرتكب شدم. . . . حماقت از من بود.
● برگمان و سینما
سوئد سه سینماگر اثر گذار دارد كه عبارتند: موریس استیلر، ویكتور شوستروم و اینگمار برگمان. درواقع برگمان ادامه دهنده مسیر آن دو و كامل كننده آنان بود. برگمان از آغازنوعی از سینمای متفكر را انتخاب كرد. او ابتدا از رئالیسم شاعرانه فرانسوی پیروی كرد و روش كار مارسل كارنه برایش جذاب بود اما خیلی زود سبك مستقل خود را یافت و تصمیم گرفت نوشته هایش به زبان تصویر و با واحدهای تصویری باشدو از همین دوران سبك خاص او كه سبكی تفكر گرا، اندیشمند و فلسفی بود شكل گرفت. او اغلب بر الگوهایی چون تقابل بین خیر و شر، نیكی و بدی، زشتی و زیبایی، مفاهیم اهریمنی و الهی ونیز تناقضات رفتارهای انسانی همچون دشواری برقرار كردن ارتباط بین انسان ها تاكید داشت. چیزی كه به وضوح در آثارش به چشم می خورد ناامیدی و اندوه و یاس و بدبینی است كه برخی آن را متاثر از دوران پر رنج كودكی اش دانسته اند. نخستین بار در فیلم «شكنجه/ هتس- ۱۹۴۴» فیلمی از شوبرگ نام او به عنوان فیلمنامه نویس بر پرده ظاهر شد. تاده سال بعد برگمان سیزده فیلم نه چندان جذاب را كارگردانی كردكه در آنها به مفاهیمی چون زتدگی تنهایی و بیگانگی پرداخت. برخی از آنها عبارتند از: عطش میان پرده تابستانی و مونیكا. اما نخستین بار برگمان با فیلم لبخندهای یك شب تابستانی-۱۹۵۵ توجه منتقدان جهان را به خود جلب كرد. در۱۹۵۶ با ساخت مهر هفتم برگمان خود را به عنوان هنرمندی اثر گذار به جهان معرفی كرد كه برخی این اثر را مهم ترین بیانیه او نامیده اند. در این فیلم شوالیه ای قرون وسطایی، با مرگ شطرنج بازی می كند و از مرگ شكست می خورد! اما فیلم بعدی او توت فرنگی های وحشی - ۱۹۵۷ بود كه برترین اثرش در دهه ۱۹۵۰ و یكی از تحسین شده های تاریخ سینما نام گرفت. این فیلم شاعرانه براساس رویاها و خاطراتی بنا شده كه به ذهن پروفسور سالخورده ای هجوم می آوردند كه نقش او را ویكتور شوستروم كارگردان و بازیگر برجسته سوئدی به استادی ایفا می كند. او باسفری بزرگ درطول كشور سوئد كه در واقع سفری بزرگتر در ذهن اوست رو در روی خودش قرار می گیرد. توت فرنگی های وحشی همواره در فهرست شاهكار های سینما قرار دارد. یكی از ویژگی های برگمان همكاری طولانی او با گروهی ثابت از برجسته ترین بازیگران و سینماگران سوئد بوده است ماكس فون سیدو، اینگرید تولین، گونل لیندبلوم، هریت اندرسن، بی بی اندرسن، اوا دالبك، لیو اولمان و ارلاند یوزفسن از این دسته اند واز تكنسین های سینما می توان به گونر فیشر و سون نیكوست فیلمبرداران برجسته اشاره كرد. ازدیگر ویژگی های سینمای برگمان اینكه او ابتدا فیلمنامه هایش را به صورت رمان می نوشت و سپس چكیده آن را به صورت فیلمنامه و سرانجام به صورت تصاویر سمعی و بصری درمی آورد. اینگمار برگمان اصولا فیلمسازی ملی وسوئدی بود و هیچ گاه فیلمسازی در خارج از وطن خود را به جز ۶ سالی كه به دلیل عدم پرداخت مالیات سوئد را به مقصد آلمان ترك كرد نپذیرفت كه این خود یكی دیگر از ویژگی های سینمای اوست. او نیز همچون كوروساوا دیگر استاد بزرگ سینما فیلم هایش را در چارچوب فضای میهنش ساخته است. او خود در این باره می گوید: من می خواهم هنرمندی باشم كه در مجموعه اندیشه سرزمینم وجود دارم زیرا بخشی از وجودم در تمامیت سرزمینم برجا می ماند. لذت من ساختن فیلم با حالات روحی و عواطف، تصویرها، ریتم ها و كاراكترهایی است كه در درون خود دارم. وسیله بیان یا رسانه من فیلم است نه كلام مكتوب. . . به نظر من زیباترین وسیله بیان بازیگر نگاه اوست. سادگی تمركز و آگاهی بر جزئیات باید، نقاط ثابت و محكم هر صحنه ای از هر مجموعه ای باشد. البته او تحت تاثیر مذهب بوده است. سه گانه مذهبی اوشامل همچون در یك آینه - ،۱۹۶۲ نور زمستانی - ۱۹۶۱ و شاهكاری به نام سكوت- ۱۹۶۳ است. در واقع منتقدان كایه دو سینما، او را با سكوت كشف كردند كه در آن از پیچیدگی های روح آدمی گفت و این جست و جو در هزار توی شخصیت انسان را با سه گانه روانشناختی اش پرسونا/ كاراكتر- ،۱۹۶۶ ساعت گرگ و میش -۱۹۶۸ و شرم- ۱۹۶۸ادامه داد و با ساخت فریادها و نجواها- ۱۹۷۲ كامل كرد. او در فیلم هایش پرسش های بنیادینی در باره انسان و هستی او مطرح می كند: معنای درد و رنج ومرگ تنهایی انسان در جهان تضادها و تناقض ها و. . . . گرچه او در فیلمهایش انسان های ناامید را می آفریند و رنج آدمی را به تصویر می كشد اما به نظر برگمان عشق می تواند نجات دهنده و رهایی بخش باشد واین مفهوم در فیلمهای او بسیار برجسته است طوری كه عشق به خداوند و عشق به انسان از رنج شخصیت های او می كاهد. از منظر برگمان فیلمسازی یك كار هنری و گروهی است. او فیلمسازی را اغلب با فرآیند بنا كردن یك كلیسای جامع مقایسه كرده است كه در آن هر كسی حداكثر مهارت خود را بدون نام و نشان در خدمت شكوه خداوند قرار می دهد چنانكه خود نوشته است: «من جدا از آن كه مومن باشم یا نه مسیحی باشم یا نباشم سهم خود را در بنا كردن یك كلیسای جامع ادا می كردم» او در ۱۹۷۶ هنگام تمرین نمایش رقص مرگ استریندبرگ به اتهام تخلفات مالیاتی بازداشت شد كه بعدها تبرئه شد اما دچار افسردگی شدیدی گردید و سوئد را ترك كرد. سپس راه پاریس را در پیش گرفت و سرانجام ساكن آلمان شد و در آنجا تخم مار را ساخت. سپس به سوئد برگشت و سونات پاییزی را با بازیگر بزرگ اینگرید برگمن ونیز لیو اولمان كارگردانی كرد كه درباره روابط از هم گسیخته خانواده یك پیانیست چیره دست بود. در ۱۹۸۳ فیلم زیبای فانی و الكساندر را از زندگینامه خودش ساخت كه پرزرق و برق ترین اثر او لقب گرفت و نسخه های ۳۱۲ دقیقه ای و ۱۹۷ دقیقه ای به نمایش درآمد وچهار جایزه اسكار را نیز ربود. سپس رسما اعلام كرد دیگر فیلم نمی سازد: «من آرامش می خواهم. دیگر قدرتش را ندارم.» البته خوشبختانه این خواسته عملی نشد و اوچند فیلم تلویزیونی دیگر ساخت از جمله: یك فیلم مستند از پشت صحنه فانی و الكساندر و فیلم كوتاه صورت كارین (۱۹۸۶) كه درباره مادرش بود.
● جوایز و افتخارات
برگمان، او علاوه بر جوایز بسیاری در كشور سوئد پنج بار نامزد اسكار بهترین فیلمنامه، سه بار نامزد اسكار بهترین كارگردانی، ۴ بار نامزد اسكار بهترین فیلم خارجی برای فیلم های فریادها و نجواها، فانی و الكساندر، چشمه باكرگی و همچون در یك آیینه و برنده جایزه ایروینگ تالبرگ از سوی آكادمی اسكار در سال ۱۹۷۰ میلادی شده است. او همچنین در سال ۱۹۸۵ به دلیل تلاش های بی وقفه اش در عرصه فیلم و نمایش به دریافت بالاترین نشان فرانسه لژیون دونور نائل آمد. برگمان در ۱۹۹۵ در نیویورك برنده جایزه ۲۵ هزار دلاری دوروتی و لیلیان گیش شد و دو سال بعد به مناسبت پنجاه سالگی جشنواره كن یك نخل طلای ویژه دریافت كرد. تمام برندگان قبلی نخل طلای بهترین كارگردانی او را لایق ترین فیلمساز زنده برای دریافت این جایزه تشخیص دادند اما برگمان حاضر نشد به كن برود و همسر قبلی اش لیو اولمان به جای او جایزه را دریافت كرد. اولمان تا آخر عمر برگمان همكاری وفادار برای او باقی ماند. برگمان نه تنها خود فیلمساز بزرگی بود بلكه مبنای الهام كارگردانان بسیاری نیز بوده است. فیلم هایی مانند بهترین نیات-۱۹۹۱ توسط بیل آگوست فیلمساز دانماركی با اقتباس از فیلمنامه ای از برگمان ساخته شدكه برنده نخل طلای جشنواره كن شد. پسر برگمان دانیل نیز با اقتباس از یكی از فیلمنامه های دیگر پدرش فیلم بچه های یكشنبه را ساخت. لیو اولمان نیز با استفاده از فیلمنامه های برگمان فیلم های اعترافات خصوصی- ۱۹۹۶ و بی وفا-۲۰۰۰ را كارگردانی كرده است. برگمان در ۱۹۸۸ كتاب زندگینامه خودرا به نام فانوس خیال منتشر كرد كه بسیاری از دوران فعالیت سینمایی و تئاتری او را باز تاب می دهد. درسال ۲۰۰۲ برگمان در سن ۸۴ سالگی ساخت فیلم تلویزیونی ساراباند را آغاز كرد. اوتا آخرین روزهای زندگی اش همچنان به فعالیت هنری خود ادامه می داد و اجرا و تولید چندین نمایش و برنامه تلویزیونی را بر عهده گرفته بود.
برگمان برای آخرین بار در سال ۲۰۰۴ در یك برنامه كه از طریق رادیو ملی سوئد پخش شد به تشریح زندگی و آثارش پرداخت. اینگمار برگمان به گفته كارگردان بزرگ سینما وودی آلن بزرگترین هنرمند سینما از زمان ابداع دوربین فیلمبرداری بوده است اما سرانجام فانوس عمر این تصویرگر فریادهای روح آدمی و نجواگر سكوت های انسانی در ۳۰ ژوئیه ۲۰۰۷ در یك شب تابستانی و درآستانه ۹۰سالگی به خاموشی گرایید.
منبع : روزنامه جوان


همچنین مشاهده کنید