چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا

کانادا؛ قدم زدن در مرز تجزیه


کانادا؛ قدم زدن در مرز تجزیه
چارلز دوگل که در فاصله ۱۹۵۹ تا ۱۹۶۹ رئیس جمهوری فرانسه بود دو سال قبل از آن که کاخ الیزه را ترک کند سفری نسبتا تاریخی به ایالت کبک کانادا داشت. او در این سفر آشکارا از تمایلات استقلال طلبانه در این ایالت حمایت کرد. سخنرانی معروف دوگل درشهر معروف ایالت کبک، یعنی مونترال، با این جملات پایان گرفت؛ «زنده باد کبک آزاد، زنده باد کانادای فرانسوی، زنده باد فرانسه».
از سخنرانی دوگل اکنون دهه ها می گذرد، اما مسئله استقلال کبک کماکان یکی از مشغولیات اصلی سیاستمداران این ایالت و کل کاناداست. تنها ۱۰ درصد مردم کبک خود را «کانادایی» می دانند و زبان مادری ۸۳ درصد جمعیت نیز فرانسوی است. این زبان در ضمن تنها زبان رسمی ایالت هم هست.
با این همه گرایش به جدایی طلبی و استقلال خواهی در تمامی دهه های گذشته روند ثابت و یکسویی نداشته و تابعی بوده از معادلات قدرت در خود کبک و نیز نوع مناسبات دولت مرکزی با این ایالت. کانادا دومین کشور بزرگ جهان است و ایالت کبک با مساحتی نزدیک به مساحت ایران بزرگ ترین ایالت کاناداست .
● در دهلیز تاریخ
کبک با مساحتی نزدیک به مساحت ایران (یک میلیون و ۵۴۰هزار کیلومتر مربع) بزرگ ترین ایالت کانادا به شمار می رود. این ایالت که هفت میلیون و ۵۰۰ هزار جمعیت دارد اولین منطقه در آمریکا شمالی بود که به محل سکونت مهاجران اروپایی بدل شد. اکثر این مهاجران از منطقه نرماندی فرانسه آمده بودند. از ۱۵۳۴ تا ۱۷۵۳ کبک رسما «فرانسه نو» خوانده می شد و مستعمره فرانسه بود.
در نتیجه جنگ های معروف به «جنگ های هفت ساله»، فرانسه سال ۱۷۶۳ نهایتا مجبور شد کبک را به انگلستان واگذارد. در این هنگام گرچه جمعیت بخش انگلیسی نشین کانادا از یک میلیون نفر فراتر می رفت و اهالی بومی نیز شمارشان به ۶۰۰ هزار نفر می رسید اما در کبک تنها ۵۵ هزار نفر ساکن بودند.
به رغم تن دادن دولت انگلستان به پاره ای اصلاحات مورد نظر کبکی ها، گرایش استقلال طلبی در این ایالت در قرن نوزدهم به اوج خود رسید، ولی جنبش هایی که در این رابطه به راه افتادند سرکوب شدند. این تحولات نهایتا به ایجاد اتحادیه کانادا انجامید.
قانون مصوب پارلمان انگلستان در سال ۱۸۶۷ به «استان کانادا» که سال ۱۸۴۱ از اتحاد کانادای علیا و کانادای سفلی (کبک) تشکیل شده بود استقلال معینی بخشید. نهایتا در سال های پس از جنگ جهانی اول کانادا به عنوان کشوری مستقل وارد نهادهای بین المللی شد، هر چند که این استقلال رسما سال ۱۹۸۲ سندیت و رسمیت یافت.
تا سال های پس از جنگ جهانی دوم نیز حاکمیت کبک عمدتا از سوی کلیسای کاتولیک هدایت و رهبری می شد. تنها در دهه ۶۰ بود که مدرن سازی کبک تحت رهبری حزب لیبرال به روندی ثابت و پایدار بدل گشت و کلیسای کاتولیک را عملا به حاشیه راند.
در همین دوران بود که کارزارها و برنامه های فشرده ای هم برای حمایت از زبان فرانسوی و تقویت آن در برابر زبان انگلیسی آغاز شد. این فعالیت ها چه به لحاظ اشاعه و یکدست سازی زبان فرانسوی و چه از جنبه واژه سازی برای بی نیازکردن این زبان از استفاده از واژه های انگلیسی گستره و ابعادی وسیع یافت و با توفیق هم همراه بود، به گونه ای که زبان فرانسوی در خود فرانسه نیز از این تحولات بهره مند شده است.
● سیاست های فشرده زبانی و فرهنگی
همزمان با مدرن سازی کبک و توجه بیشتر به جنبه های هویت ملی که از جمله در اشاعه و تقویت زبان فرانسه بروز یافت گرایش های استقلال طلبانه نیز بروز و برآمد معینی پیدا کرد، و حتی گروه هایی با اقدامات مسلحانه و تروریستی برای تحقق این خواست به میدان آمدند.
سال ۱۹۶۸، یعنی یک سالی پس از سخنرانی معروف ژنرال دوگل در کبک، «حزب کبکی ها» در این ایالت تشکیل شد و از آن پس جنبش استقلا ل طلبی عمدتا در سیما و تبلیغات این حزب تبارز یافته است. حزب کبکی ها در فاصله میان ۱۹۷۶ تا ۲۰۰۳ زمام امور کبک را در دست داشت و در همین مدت دوبار برای جداکردن این ایالت از کانادا همه پرسی برگزار کرد.
در همه پرسی سال ۱۹۸۰ نزدیک به ۶۰ درصد کبکی ها به ماندن ایالتشان در مجموعه کانادا رای دادند. ۱۵ سال بعد، یعنی در سال ۱۹۹۵، که همه پرسی دوم برگزار شد مخالفان جدایی تنها با نیم درصد از موافقان جلو افتادند.
این افزایش گرایش به جدایی طلبی بیش از همه به سیاست دولت مرکزی کانادا در دهه ۹۰ مربوط می شد. این دولت به ریاست «پیر ترودو» با حزب کبکی های حاکم بر ایالت کبک میانه خوبی نداشت و به ویژه از اقدام آن به برگزاری همه پرسی در سال ۱۹۸۰ ناخشنود بود.
این ناخشنودی عمدتا در کم توجهی به کبک در قیاس با سایر ایالات بروز یافت و به سهم خود گرایش به جدایی طلبی را شدت و حدت بیشتری بخشید، روندی که نتیجه آن در ارقام همه پرسی سال ۱۹۹۵ به خوبی قابل مشاهده بود. این ارقام از افزایش هواخواهان استقلال کبک حکایت داشتند. البته بعدها معلوم شد که دولت مرکزی کانادا با کمک های مالی خود برای شکست رفراندوم و پیروزسازی مخالفان جدایی کبک تلاش گسترده ای داشته است.
● روند جدایی طلبی معکوس می شود
سال ۲۰۰۳ سرانجام پس از ۲۷ سال قدرت در ایالت کبک از حزب استقلال طلب کبکی ها به «حزب لیبرال» این ایالت منتقل شد. در چند سال گذشته و به ویژه از سال پیش که دولت مرکزی کانادا به دست «حزب محافظه کار» به رهبری «استفن هارپر» افتاده مناسبات میان این دولت و دولت محلی کبک تحولات و چرخش های مثبتی به خود دیده است.
دولت هارپر کمک های مالی ویژه ای را به کبک اختصاص داده و در اقدامی کم سابقه با صدور بیانیه ای در برابر مجلس کانادا، مردم کبک را به عنوان «یک ملت در درون کانادای واحد» توصیف کرده است.
علاوه بر تحولات مثبت یادشده، تغییر نسل ها در کبک و در مجموعه کانادا نیز مسئله جدایی و استقلال را تا حدودی از حوزه اصلی علاقه عمومی به دور برده است. این نیز هست که تثبیت زبان و فرهنگ فرانسوی در کبک، رشد و توسعه اقتصادی خوب این ایالت که بیکاری را به پایین ترین سطح در ۳۲ سال گذشته رسانده است و همچنین گرم شدن رابطه میان بخش های فرانسوی زبان و انگلیسی زبان کانادا در مجموع مردم کبک را با این سوال روبه رو کرده که استقلال از کانادا به راستی چه مزیت و پیامد مثبتی برایشان خواهد داشت.
بد نیست اشاره شود که این نه کشور مادر، یعنی فرانسه، بلکه انگلستان و آمریکا هستند که طرف های اصلی مناسبات اقتصادی کبک به شمار می روند. فرانسه در این مناسبات در مقام پنجم ایستاده است. برخی مسائل منفی نیز در این اواخر اگر اهمیتی بیشتر از استقلال خواهی نداشته اند، دستکم مشغولیت ذهنی شمار کثیری از مردم کبک بوده اند. از آن جمله می توان به افزایش دم افزون سهم سالمندان در ترکیب جمعیت و یا بوروکراسی پرحجم نهادهای محلی و همچنین قروض چشمگیر کبک اشاره کرد.
● سوالی که در انتخابات اخیر پاسخ گرفت
در آستانه انتخابات پارلمانی کبک در دوشنبه گذشته (۲۶ مارس) همه دلایل فوق کم و بیش شک و تردیدهایی را درباره قدرت بسیج گری شعار استقلال طلبی ایجاد کرده بودند و حد موفقیت حزب اصلی مدافع این گرایش، یعنی حزب کبکی ها، به یکی از سوال های اساسی انتخابات بدل شده بود.
این حزب برای آنکه شعار محوری خود، یعنی لزوم استقلال کبک از کانادا را جلوه و جذابیت بیشتری بخشد اعلام کرده بود که در صورت پیروزی، بر خلاف دوران قبلی زمامداری اش، بیش از آنکه احساسات ملی کبکی ها را در راستای تشدید گرایش استقلال طلبی تحریک کند، طرح های مشخصی را در مورد عملیاتی کردن امر استقلال پیش خواهد نهاد.
برای مثال، کبک در صورت استقلال، بر خلاف کل کانادا که هنوز هم اسما تحت قیمومت ملکه انگلیس قرار دارد، دارای نظام جمهوری خواهد شد و قدرت و ساختار نهادهای «جمهوری کبک» و نیز مضمون قانون اساسی آتی برای این ایالت را در مرکز بحث های عمومی قرار خواهد داد. حزب کبکی ها به رغم جنبه های ملی گرایانه اش در مسائل اجتماعی گرایشی چپ گرایانه دارد.
شمارش آرای انتخابات ۲۶ مارس گرچه شکست فاحشی برای حزب حاکم لیبرال بود و شمار کرسی های آن را از ۷۴ به ۴۸ کرسی کاهش داد، اما حزب استقلال طلب کبکی ها را هم با شکست نسبتا فاحشی رو به رو کرد. این حزب ۹ کرسی از کرسی های قبلی خود را از دست داد و اینک به سومین حزب صحنه سیاسی کشور بدل شده است.
برنده اصلی انتخابات «حزب اقدام دموکراتیک کبک» بود که گرچه گرایش راست پوپولیستی دارد، اما خواهان ماندن کبک در مجموعه کاناداست، هرچند که خودمختاری بیشتری را هم برای این ایالت طلب می کند.
سختگیری بیشتر نسبت به مهاجران و ملزم کردن بیشتر آنها به دمسازشدن خود با موازین فرهنگی و حقوقی کبک از دیگر اجزای برنامه انتخاباتی حزب اقدام دموکراتیک کبک بوده است.
در انتخابات اخیر، این حزب توانست در یک پیروزی خیره کننده شمار کرسی ها خود را از ۶ به ۴۱ کرسی افزایش دهد. با توجه به گرایش احزاب اصلی در مجلس بعید است که ائتلافی میان آنها به وجود آید و احتمالا حزب لیبرال یک دولت اقلیت تشکیل خواهد داد. چنین دولتی در تاریخ سیاسی ۱۲۹ ساله کانادا کبک بی سابقه است.● درس انتخابات اخیر
در مجموع در میان همه ارزیابی هایی که از نتایج انتخابات اخیر در کبک کانادا می توان به عمل آورد، مهمترین اش شاید نه شکست حزب حاکم لیبرال که افول فزآینده ستاره اقبال حزب استقلال طلب کبکی ها در سال های اخیر است. اینکه حزبی که محور اصلی برنامه و فعالیتش استقلال کبک بوده سال ۲۰۰۳، پس از ۲۷ زمامداری ناچار به واگذاری قدرت شود و در انتخابات اخیر نیز از مقام دوم در صحنه سیاسی به مرتبه سوم تنزل یابد بیش از همه نشانه کاهش گرایش به استقلال طلبی در کبک است.
در افول چنین گرایشی همچنان که گفته شد هم چرخش مثبت در رفتار و رویکرد دولت مرکزی کانادا، هم تحقق بخش مهمی از خواست ها و تمنیات ملی و فرهنگی کبکی ها، هم تعویض نسل ها، هم شناورشدن نسبی هویت ها در اثر روندهای جهانی شدن و هم عمده شدن مسائلی غیر از مسئله استقلال، نقش عمده ای داشته اند.
● پا پس کشیدن اروپایی ها از افغانستان
علاقه چندین متحد اروپایی آمریکا به جنگ در افغانستان، به سرعت کاهش می یابد. نبردی که از دید آنها، جنگ توسعه طلبانه آمریکا در خاورمیانه و جنوب آسیا می باشد. به همین سبب نیز خروج از افغانستان و دور شدن از این کشور را آغاز کرده اند. انگلستان اعلام کرده که یکهزار و۶۰۰ نفر از نیروهای نظامی خود را از عراق خارج می کند و هلند نیز گفته که از این روند پیروی خواهد کرد.
این ضربه ای محکم به دولت بوش و کوشش های این دولت در جنگ عراق محسوب می شود. این حرکات نشان می دهد که اروپا از ماجراجویی های آمریکا در خاورمیانه خسته شده است، چرا که گرچه این اظهارات به دو کشور انگلستان و هلند مربوط می شود، اما آنها تنها کشورهای اروپایی نیستند که از حضور آمریکا در عراق خسته شده اند، بلکه بیشتر کشورهای اروپایی از آن رو نمی توانند احساس ناخرسندی خود را نشان بدهند که نیرویی در عراق ندارند که آن را فرا بخوانند. بنابراین این دسته از کشورها عدم رضایت خود را در جایی دیگر، یعنی افغانستان نشان می دهند.
دولت ائتلافی «رومانو پرودی» نخست وزیر ایتالیا به سبب عدم موافقت در مورد سیاست خارجی خود در افغانستان، سقوط کرده است، چرا که چپ گرایان ایتالیا مایل نبودند حضور ۰۰۹۱ نظامی کشورشان در افغانستان تمدید شود، اما پرودی کوشید با رای گیری این مسئله را پیش ببرد، که در نهایت سبب پایان کار دولت ائتلافی و استعفای وی گردید.
البته وی مجددا از سوی رئیس جمهور جورجیو ناپولی تانو و با رای اعتماد شکننده سنا و اکثریت مجلس عوام تشکیل دولت داد، اما مخالفت چپ های به جای خود باقی است. البته ایتالیا تنها موردی نیست که آمریکا باید نگرانش باشد، چراکه ممکن است این اتفاق پیش درآمدی برای رخدادهای مشابه در آینده باشد.
در آذر ۸۵۳۱ فرانسه اعلام کرد که ۲۰۰ نفر از نیروهای واحد ویژه خود را از افغانستان خارج خواهد ساخت. هلندی ها نیز گفته اند که پس از تابستان ±³۸· در افغانستان نمی مانند. حتی کانادا یعنی همسایه ای که با آمریکا هم قاره نیز هست، گفته که پس از انقضای تعهدش در سال ۹۰۰۲ (۸۸۳۱)، حضور نیروهایش را تمدید نخواهد کرد. آلمان نیز مانند سایر کشورهای اروپایی، به کرات از استفاده از نظامیان خود در مواردی به جز آموزش نظامیان افغان، نیروهای امدادی امنیت بین المللی و عملیات در شمال و عملیات بازسازی، خودداری کرده است.
آیا این عدم پذیرش ها و خودداری ها نشانه کمبود یا نبود منافع در افغانستان، از دست دادن اعتقاد به توانایی آمریکا در کسب موفقیت و یا نشانگر نومیدی فزآینده اروپا از آمریکاست؟
ایالات متحده در پیوند با اعضای پیمان آتلانتیک شمالی (ناتو) و تدارک پشتیبانی از افغانستان قول های زیادی داده، ولی عکس العمل چندانی از جانب اروپا مشاهده نکرده است، چرا که در حالی که آمریکا متعهد شده برای کارهای بازسازی ۱۰ میلیارد و۰۰۶ میلیون دلار به افغانستان بپردازد، اروپا در یک دوره چهار ساله مبلغی بسیار کمتر، یعنی ··· میلیون دلار به این امر اختصاص داده است.
هدف از این کمک اروپا، تقویت نهادها و نقش قانون است. گرچه چنین پولی نیز به شدت مورد نیاز است، اما در مقایسه با کمک آمریکا ناچیز به شمار می رود. با نگاهی به محدودیت های ماموریت نیروهای نظامی و پشتیبانی اقتصادی اروپا، روشن می شود که قاره اروپا دارد به آرامی از افغانستان عقب می کشد. بنابراین ممکن است سقوط موقت ائتلاف پرودی نخستین نمونه از این دست در اروپا باشد.
اما سبب این عقب نشینی چیست؟ اروپا به آمریکا به مثابه نیرویی در حال گسترش می نگرد که می کوشد به نحوی ناهنجار نفوذ خود را در سراسر جهان گسترش دهد. در حالی که اکثر کشورهای اروپایی از ابتدا با حمله به عراق موافق نبودند، اینک اعتماد به پیروزی آمریکا را هم از دست داده اند. به علاوه اروپا باید با احتمال ورود تندروهای عراقی به کشورهای این قاره نیز تعامل کند، چرا که جامعه مسلمانان در بسیاری از کشورهای اروپایی از جمله فرانسه، انگلستان و آلمان بزرگ است.
بنابراین احتمال اینکه عناصر تندرو آموزش هایی را که در عراق دیده اند با خود به اروپا ببرند، بیشتر از چنین احتمالی در مورد آمریکاست. مشکل دیگر این است که اروپایی ها به نحوی فزاینده عراق و افغانستان را به مثابه مسئله ای واحد می نگرند.
افغانستانی که در ابتدا به عنوان ماموریتی با اجازه سازمان ملل متحد و پشتیبانی ناتو تلقی می شد. چرا که به موازاتی که آمریکا با پشتیبانی از چیزی که «مبارزه جهانی بر علیه تروریسم» نامیده می شود، به عملیات جنگی خود در جنوب افغانستان ادامه می دهد، این مقوله بسیار به عملیات جنگی در عراق شباهت پیدا می کند. لذا مادامی که عملیات عراق با عدم موفقیت روبه رو است و در عین حال دوباره سرو کله طالبان پیدا می شود، بسیاری از کشورهای اروپایی تشابه زیادی بین افغانستان و عراق می بینند.دولت آمریکا در این مورد تنها می تواند خود را ملامت کند، چرا که با گسترش شعار «مبارزه جهانی بر علیه تروریسم»، دیدگاه ها در مورد عملیات گوناگون را به صورت کوششی واحد در آورده است.
همچنین آمریکا در ابتدا عنوان کرده بود که موفقیت اولیه در افغانستان با عراق پیوند می خورد، اما حالا که نتیجه معکوس شده، این شکست در عراق است که با افغانستان پیوند خورده است.
برای تجسم این مقوله می توان به سخنان «ماسیسمو دالما» وزیر خارجه فعلی و نخست وزیر پیشین ایتالیا توجه کرد. او گفت که در بحث بر سر تمدید مدت حضور نظامیان این کشور، «بین عملیات نظامی در افغانستان که با توافق سازمان ملل متحد صورت گرفته، با عملیات در عراق، تفاوتی بسیار برجسته وجود دارد». البته مجلس ایتالیا این تفاوت را جدی نگرفت و بلافاصله با این تمدید مخالفت کرد. متعاقب این مخالفت بود که دولت آن کشور ساقط شد.
گرچه این رخداد در ایتالیا اتفاق افتاد، اما به آسانی می توان احساس مشابهی را در سراسر اروپا مشاهده کرد،چرا که تفاوت بین عراق و افغانستان دارد در ذهن اروپایی ها محو می شود. در عین حال به موازاتی که طالبان قوی تر می شود، علاقه اروپاییان برای خروج از جایی که آن را یک باتلاق دیگر آمریکایی می دانند نیز افزایش می یابد.
منبع : روزنامه کارگزاران


همچنین مشاهده کنید