یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

امیدهای تازه برای جهانی قابل دفاع


امیدهای تازه برای جهانی قابل دفاع
جابه جایی بنیانهای قدرت سیاسی در آمریكا نسبت به تحولات مشابه آن در گذشته تاریخ این كشور، از دو ویژگی مهم برخوردار است:
۱- به لحاظ عمق و گستردگی آن، نتایج حاصله به دور از انتظارات عمومی بوده است.
۲- به دلیل اینكه جمهوریخواهان در دوره بوش رسالتی كاملاً متفاوت از پیشینیان برای خود تعریف كرده اند و برآن اساس درصدد تحمیل روابط بین المللی برخاسته از ایدئولوژی نومحافظه كاری بودند، این جابه جایی از هم اكنون از بعد تغییرات جاری رفتارهای سیاسی و جایگاه آتی آمریكا، دارای پیامد نوعی انقلاب با چشم انداز جهانی متفاوت می باشد. ذیلاً چهار منظر عمده از این تغییرات از نظر خواهدگذشت:
۱- پس از فروپاشی بلوك شرق همواره نگرش به دو مقوله مهم دموكراتها و جمهوریخواهان در عرصه سیاست خارجی از یكدیگر متمایز بود:
الف - تعریف رابطه قدرت نظامی و سیاسی
ب - تعریف رابطه یكجانبه گرایی و چندجانبه گرایی
برخلاف دموكراتها كه «قدرت را غلیظ شده سیاست» دانسته و به همین دلیل قدرت نظامی از دید آنها اصولاً در انتهای دیپلماسی عملاً معنی دار می گردد.
جمهوریخواهان «سیاست را غلیظ شده قدرت» تلقی می نمایند و برخلاف رقیب دیرینه خود كه معتقد است «چندجانبه گرایی هرجا كه ممكن است و یك جانبه گرایی هرجا كه لازم است»، بر این باورند كه «یكجانبه گرایی هرجا كه ممكن است و چند جانبه گرایی هرجا كه لازم است»
عملكرد نومحافظه كاران با فرصت طلبی بعد از حوادث ۱۱ سپتامبر، حتی از این استانداردهای سنتی نیز عبور كرد و آنها تصمیم گرفتند در تمامی موارد، با قدرت شروع كنند. با قدرت ادامه دهند و با قدرت نیز تمام كنند. از این رو جابه جایی اخیر قدرت داخلی در آمریكا، اولاً دارای پیامدهای بزرگی در مفهوم و كاربرد و جایگاه قدرت نظامی در روابط خارجی آمریكا خواهدبود و ثانیاً فضای تنفسی مهمی را برای چندجانبه گرایی سازمان ملل فراهم ساخته است كه باید قدر آن را دانست. ملت آمریكا مجدداً تغییر باارزشی را به جهانیان عرضه نموده و بقیه كار را باید از مجمع عمومی سازمان ملل انتظار داشت.
۲- نومحافظه كاران از آغاز به دلیل شرایط بین المللی، خود را ازجهان بسیار طلبكار نشان می دادند و از قضا درصدد وصول طلب خود در كوتاهترین زمان ممكن برآمدند. از این رو برای تحقق آرمانهایی كه لااقل با توجه به ظرفیت های ایالات متحده امروز بسیار رؤیایی بود، عجله كردند و منطق سیاست خارجی آمریكا را برمبنای آزمون و خطا بنا نهادند.
علت آن هم این بود كه در آغاز راه توان آزمون گریزگاههای غلط را داشته و لذا لزومی به فكر كردن جدی نسبت به عواقب تصمیمات خود و راههای خروج از بن بست های احتمالی را اصولاً احساس نمی كردند.
از این رو فرودآوردن چنین افرادی از اریكه قدرت در آمریكا دارای پتانسیل فكركردن و تعمق بیشتر توسط رهبران آمریكا و به منزله انسانی تر دیدن روابط بین الملل و فاصله گرفتن انگشتان دست از ماشه ها می باشد.
۳- آمریكا پس از فروپاشی بلوك شرق از یك فرصت تقریباً استثنایی تاریخی برخوردار شد. رهبر و برنده نظم قدیم برخلاف بخشهای عمده ای از تاریخ سیاسی جهان، فرصت بنیانگذاری نظم نوین را هم یافت. نظمی كه دموكراتها برای مفهوم بخشی به آن «جهانی شدن» را انتخاب كرده بودند.
معهذا جمهوریخواهان به طور جدی پس از پیروزی، هم درمورد مبانی نظم جدیدی كه باید موردحمایت قرار می گرفت و هم در آمادگی جهان برای شكل گیری این نظم تردید نمودند.
به همین دلیل در مقایسه با تحولات سیاسی داخلی آمریكا نیز، دو گام تاریخی به عقب برداشتند و چون بر این باور بودند كه قدرت حق آنها است، یازده سپتامبر را به مثابه تحقق خارجی تصویر ذهنی خود فرض نموده و با ذهنیت جدید تصمیم گرفتند جهان موردنظر خود را بر همه تحمیل نمایند.
لذا برای آنها راهی به جز اینكه:
الف - افكار عمومی و خواست و نظر ملل مختلف را ناچیز تلقی كنند.
ب- با خصوصی سازی روابط بین الملل از طریق تشكیل حلقه ای از رهبران كاریزماتیك، تحولات موردنظر خود را در سطح بین المللی هماهنگ نمایند، باقی نماند.
با این تفاصیل خروج نومحافظه كاران از قدرت، نه تنها به معنی بازگشت حتمی جمهوریخواهان آمریكا به مجاری طبیعی تاریخی آنهاست، بلكه به مفهوم بازگشت نسبی و مجدد افكار عمومی و اهمیت ملتها در روابط بین الملل و كمرنگ شدن جدی جایگاه رهبران غربی است كه درتمام طول سالهای اخیر، ملل جهان آنان را از عوامل نگرانی صلح و ثبات جهانی تلقی می كردند.
۴- اگر در خلال جنگ جهانی دوم و پس از آن اروپای آزاد موفقیت خود را مدیون حمایتهای آمریكا می دانست، تردیدی نمی توان كرد كه اكنون پس از ۶ سال حكومت محافظه كاران، آنها از طلبكاران اصلی آمریكا محسوب شده و دراین مورد نظر واقعی مردم و دول اروپایی بر هم منطبق شده است.
در تمامی طول سالهای گذشته روند تكامل اتحادیه اروپایی تحت تأثیر منفی سیاستهای مستقیم بازدارنده آمریكا و آثار غیرمستقیم رفتارها و سیاستهای تحمیلی آمریكا بوده است. زمانی استراتژی اروپای جدید در مقابل اروپای قدیم نفس اتحادیه اروپای نوپا را در سینه خفه می كرد و زمانی جلب توجه آمریكا برای پاره ای از كشورهای كوچكتر اروپایی وحدت آن را به سراشیبی سقوط نزدیك می كرد و از همه مهمتر پول واحد اروپایی و سیاست خارجی مشترك بود كه هیچگاه فرصت قبول مسئولیتهای موردنظر از یك قطب قدرت را نیافت.
لذا نزول نومحافظه كاران به معنی فرصت بازسازی چیزی كه می توان آن را به نوعی هویت اروپایی نامید نیز هست. چیزی كه باز باید به كاركرد عقلانیت اروپا امیدداشت و برای بهره برداری از این فرصت ایجاد شده، دعاكرد.
بنابراین جابه جایی بنیادهای قدرت سیاسی در آمریكا به معنی بازگشت قدرت نظامی این كشور به جایگاه مناسب آن در روابط خارجی، فرصت تازه به عقلانیت و چندجانبه گرایی برای تضمین صلح و ثبات بیشتر درجهان، خروج روابط بین الملل از تاروپود روابط شخصی و خصوصی رهبران و تعریف مجدد روابط فراآتلانتیكی برای تضمین بهتر صلح و ثبات بین المللی و منطقه ای است.
امیداست كه دموكراتها با درس گیری از تجربه به دست آمده، از قدرت مست كننده كسب شده سرمست نشده و به امیدهای جهان برای مسئولیت پذیری یك ابرقدرت كه حقیقتاً امروز پس از نگرانیهای ایجادشده حق آنان است، پاسخ مثبت دهند.
محسن طلایی سفیرجمهوری اسلامی ایران درژاپن
منبع : روزنامه ایران


همچنین مشاهده کنید