شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا

مشت ایران بسته می‌ماند


مشت ایران بسته می‌ماند
ایران اسلامی از بدو ظهور خود برای امریکا همواره یک مسئله بوده است. این مسئله -که در آغاز امریکایی ها آن را آسان تصور می کردند- به تدریج و به موازات قدرتمند تر شدن ایران ابعاد تازه تری یافت و پیچیده شد. در چند سال اخیر آنگونه که استراتژیست های امریکایی خود می گویند این مسئله پیچیده تبدیل به مسئله ای لاینحل شده است. اکنون که کمتر از یک هفته به زمان انتخاب رییس جمهور جدید امریکا مانده، ساکنان فعلی و آتی کاخ سفید سخت در تلاشند تا راه های جدید پیش پای خود باز کنند. مسیرهای طی شده شاید متفاوت باشد، اما هر کس از هر راهی که رفته به همین یک نتیجه رسیده است: «باید برای کار کردن با ایران قدرتمند آماده شد».
ایده لزوم گفت وگو و تعامل با ایران اکنون قدرتمند ترین ایده موجود در فضای سیاسی امریکا و بلکه کل جهان است. باراک اوباما -که البته رییس جمهور شدن او بی تردید حاوی تهدیدهایی خطرناک برای ایران خواهد بود- توانسته با تاکید مدام بر همین یک ایده از رقیب جمهوریخواه خود فاصله ای باورنکردنی بگیرد. جان مک کین ظاهرا قربانی لجاجت خویش دردفاع از میراث بوش خواهد شد. سرسختی در این باره که همچنان می توان ایران را با فشار و تهدید مهار کرد دیگر حتی در بین سیاستمداران وفادار دولت بوش هم طرفدار و مدافع ندارد - مقاله هفته گذشته نیکلاس برنز در نیوزویک صراحتی بی مانند از این حیث داشت- چه رسد به مردم امریکا که تازه دارند می فهمند آخرین چیزی که به آن نیاز دارند دردسرهای جدید است. این مهم نیست که مک کین پیروز انتخابات ۴ نوامبر باشد یا اوباما، زمامدار آتی کاخ سفید هر کدام باشد باید «موجودیت ایدئولوژیک» و «منافع ملی» ایران را تمام و کمال به رسمیت بشناسد و به اصلاحاتی بنیادین در رفتار استراتژیک امریکا بیندیشد. اینها توصیه های مکرر کسانی است که همچنان پرنفوذترین مخازن فکری واشینگتن محسوب می شوند. دو تن از تحلیلگران سابق شورای امنیت ملی امریکا اخیرا در مقاله ای به رییس جمهور بعدی امریکا توصیه کردند «به روش های کوتاه آمدن در مقابل ایران» بیندیشد چون «همه راه های دور زدن ایران مسدود است».
هیچ مبالغه ای در کار نیست. دلیلی ندارد که دشمنان خونی ایران درباره عمق و گستره قدرت آن اغراق کنند. علت اینکه توصیه به تعامل با ایران به سکه رایج بازار تحلیل در غرب تبدیل شده، تلاش برای نجات امریکاست نه خدمت به ایران. اعتراف مقام ها و تحلیلگران غربی -خصوصا امریکایی ها و صهیونیست ها- به قدرت انکارناپذیر ایران و اینکه بدون ملاحظه منافع آن امکان بوجود آوردن هیچ ترتیبات ماندگاری در خاورمیانه، بازار جهانی انرژی و... وجود ندارد، تحسین ایران نیست؛ بل فقط بخشی از حقیقت است که ایران ستیزان غربی پس از مدت ها انکار وتوطئه، نا امید از نتیجه دادن تلاش های خود برای توقف این روند و در حالی که این تلاش های ناکام را متوقف هم نکرده اند، ناچار از اقرار به آن هستند. خشم و کینه را لابلای سطر سطر این تحلیل ها می توان به وضوح دید. مشکل فقط این است که دست ها خالی است. چه کار می توانند بکنند؟ این سؤال دیگر آرام آرام در حال تبدیل شدن به یک کابوس است. قرار نبود ایران در جمع قدرتمندان پذیرفته شود ، ایران خود را به این جمع تحمیل کرده وحالا ظاهرا باید آرایش جدیدی در بین حاضران در تالار قدرت جهانی شکل بگیرد. بالاخره وقتی میهمان جدید وارد می شود لاجرم حاضران در مجلس باید اندکی از جای بجنبند تا فضایی برای او باز شود. بدتر این است که کسانی مجبور باشند تالار را ترک کنند. آنچه امریکا را نگران می کند لزوما قدرت گرفتن ایران -بر مبنای معیارهای مادی قدرت- نیست. تحت شرایطی یک ایران قدرتمند هم شاید قابل تحمل باشد. نگرانی اصلی مربوط به خصلت «منتشر شونده» و «نظم دهنده» این قدرت است که در روندی مستمر و شتابان، و در یک گستره وسیع جغرافیایی همه آن نظمی را که امریکا طی سال های طولانی بوجود آورده بود در هم ریخته و در حال نشاندن الگوهایی کاملا نو به جای آن است.
در فلسطین صلح که به شوخی می ماند، حالا پایه های موجودیت اسراییل هم به لرزه افتاده و کسانی در تل آویو از قریب الوقوع بودن فروپاشی این رژیم جعلی خبر می دهند. در لبنان شکست نظامی سال ۲۰۰۶ بدل به یک شکست سیاسی بزرگتر برای اسراییل و حامیان آن شده و قداره کش های سابق حالا به صف ایستاده اند تا یکی یکی به حضور پذیرفته شوند. عراق فقط یک آرزوی بر باد رفته است و به طور قطع امریکایی ها پس از چند بار تعدیل اهداف خود و رساندن آنها به حداقلی ترین سطح ممکن، حتی به یکی از آنها هم دست نخواهند یافت. در افغانستان خاکستر ها در حال کنار رفتن از روی آتش است و دورنمای بحرانی مهیب پیش روی اشغالگران آشکار شده است؛ چیزی که تا یک سال پیش حتی تصور هم نمی شد. بازار جهانی انرژی اگرچه موقتا به دلیل بحران مالی که گریبان غرب را گرفته از مکانیسم عرضه و تقاضا تبعیت نمی کند، اما روشن است که در مقیاس کلان هیچ کدام از اصول اساسی حاکم بر آن تغییر نکرده و به محض بازگشت حداقلی از ثبات اندک تلاطمی در طرف عرضه بازیگران طرف تقاضا را به تلاطمی مرگبار خواهد انداخت. در مورد برنامه هسته ای ایران -که جداگانه و به تفصیل درباره آن سخن خواهیم گفت- ناکارآمدی الگوی فشار و مذاکره همزمان چون روز روشن است اما غربی ها چیز جدیدی ندارند که به جای آن بگذارند. تحریم ها به لطیفه تبدیل شده اند طوری که حتی پنتاگون هم آنها را نقض می کند. برغم همه توطئه های غرب پیوند دولت و ملت در ایران روز به روز در حال مستحکمتر شدن است و ...
این تصویر هولناک تمام فرایندهای پیچیده حاکم بر ماشین محاسبه استراتژیک امریکا را مختل کرده است. آیا نباید حق داد که غربی ها مایل باشند سر از کار آن ساختاری که این شبکه پیچیده منابع قدرت را فراهم ساخته و توسعه داده در بیاورند؟ غرب تازه به این نتیجه رسیده است که باید ایران را بهتر بشناسد، مبارک است؛ پس از سال پیشرفت خوبی است. منتها مشکل این است که غربی ها ابزار لازم برای شناخت صحیح ایران را ندارند، امکان آن را هم نخواهند یافت. ایران قصدی برای باز کردن مشت خود پیش روی دشمنانش ندارد، بوش یا اوباما فرقی نمی کند.
مهدی محمدی
منبع : روزنامه کیهان


همچنین مشاهده کنید