یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

میهمان ایرانی مصر


هرچند سیدجمال‌الدین اسدآبادی، به سال ۱۲۱۷.ش در اسدآباد همدان متولد شد اما پس از رسیدن به دوران نوجوانی تقریبا مابقی عمرش را در هجرت و مسافرت سپری كرد. تحصیل در افغانستان و انتخاب لقب افغانی* برای او این امتیاز را داشت كه بعدها دولت ایران نتواند او را به‌عنوان یك تبعه ایرانی مجبور به بازگشت به ایران كند و بتواند در كشورهای مختلف فعالیتهای فرهنگی، علمی و سیاسی خود را ادامه دهد. اما ورود سیدجمال به مصر، آغاز دوران مهمی از تاریخ بود. نه‌تنها تاریخ زندگانی شخصی او بلكه تاریخ معاصر ملتهای مسلمان پس از این ورود، طور دیگری رقم خورد. تبحر علمی، به‌علاوه شجاعت فكری و عملی، او را در موقعیتی قرارداد كه گویا بازماندگان امپراتوری عثمانی و نخبگان مصر و ایران را تشنه حضور شخصیتی همچون او می‌كرد و راه نفوذ فكری و سیاسی او را باز می‌نمود. بیشترین و ماندگارترین تاثیرات فكری سیدجمال در مصر بروز كرد و به‌ویژه تاثیر او بر اندیشمندان و نخبگان مصری حتی تا جمال عبدالناصر هم تداوم یافت. مقاله زیر نگاهی است به نقش و تاثیر سیدجمال در مصر كه از سوی یك محقق غربی نگارش یافته است.
از زمان شكل‌گیری دین اسلام تا اوایل قرن ۱۸.م، به این آیین به‌عنوان رهایی‌بخش جامعه شرقی نگاه می‌شد.[ii] مسلمانان مهاجم، به حكومت یونان در مصر و سوریه پایان دادند و نقش یك مدافع موفق را در برابر صلیبیون و مغولان بازی ‌كردند. برخلاف این توسعه‌طلبی اولیه، اسلام در مقابل تغییرات اجتماعی، سیاسی و فرهنگی بسیار سازگار و انعطاف‌پذیر بوده است. این ساختار، تا زمانی كه درهای اجتهاد[iii] باز بود، به شكل‌گیری یك جامعه ترقی‌خواه، آینده‌نگر و تعقل‌گرا اجازه نمود داد. اما با هجوم غربِ توسعه‌یافته، یك بحران تازه امت[iv] [اسلامی] را احاطه كرد. غربِ مسیحی با اسلامی كه اكنون غیرفعال شده بود، روبرو گردید. خرد انسانی در اروپا به وسیله‌ای انقلابی تبدیل شده بود و براندازی حكومت جابرانه را درصورت اقدام آن به اعمال ناعادلانه، روا می‌دانست. عصر روشنگری و انقلاب فرانسه پیش‌بینی یك جامعه پیشرفته را نوید می‌داد اما جهان اسلام همچنان راكد و ایستا بود. آنچه درخصوص وضعیت پیش‌آمده باید به اتخاذ تصمیم و داوری می‌پرداخت، اسلام بود كه بالاترین مرجع دولتی و نیز اجتماعی محسوب می‌شد. درهای اجتهاد همچنان به‌طورمحكم بسته بود و این درحالی بود كه سلطان و علما[v] قدرتمندانه حكومت را در اختیار داشتند. هنوز هم تنها بحران داخلی كه در دنیای اسلام احساس می‌شد، توسعه‌طلبی غرب بود. از سال ۱۷۶۸ تا ۱۷۷۴.م، یعنی در سالهای جنگ میان روسیه و عثمانی، یك ناوگان روسی ــ یونانی در یونان و بیروت مستقر شد. معاهده صلح «كوجیك كاینارجی» یك شكست جدی برای امپراتوری عثمانی به حساب می‌آمد.[vi] بااین‌همه، ضربه قطعی توسعه اروپا تنها در پایان سال ۱۷۹۸.م بود كه از سوی دنیای اسلام احساس شد؛ یعنی زمانی‌كه ناپلئون بناپارت در مصر پیاده شد، و به‌همراه خود، نظریات انقلاب فرانسه را نیز به آنجا وارد ساخت.
ازآنجاكه مقابله با تهاجم غرب اولین‌بار و شاید هم به سخت‌ترین وجه، از سوی مصر رخ داد، كشور مصر به مركز اصلاحات عربی ــ اسلامی تبدیل شد.[vii] در مدت سیصدسال حكومت عثمانی، تغییرات اندكی در ساختار جامعه اسلامی روی داده بود، اما ورود ناپلئون، نیاز آشكار به یك تحول را عملا نمایان ساخت. تعدی اروپائیان، جامعه اسلامی را تغییر داد، اما دكترین اسلامی همچنان بسته باقی ماند. به گفته نسیم رجوان، «یك شكاف بزرگ و فزاینده میان واقعیت و آرمان به‌وجود آمد كه وحدت سیاسی موجود را برهم زد و جامعه خراب مصر را به بی‌ثباتی و كشمكش پایدار تهدید می‌كرد.»[viii]
این وضعیت بی‌ثبات ادامه داشت تااینكه جمال‌الدین افغانی [اسدآبادی] وارد قاهره شد. او با تشخیص شدت بحرانی كه امت [اسلامی] با آن روبرو شده بود، [تفكر] سازگاری مدرنیسم با جهان اسلام را ترویج داد. درواقع برای اولین‌بار بود كه به مذهب امكان داده می‌شد تا در برابر چالش برخاسته از ناحیه غرب پایداری كند. سیدجمال با رویكرد عقلی به اسلام، یعنی بازكردن مجدد باب اجتهاد موافق بود. نفوذ افغانی فوق‌العاده بود. او در كابل، بمبئی، استانبول، قاهره، تهران، لندن، پاریس و استراسبورگ فعالیت می‌كرد.[ix] سالهای بسیار پربار عمر سیدجمال در فاصله ۱۸۷۱ــ۱۸۷۹.م در قاهره سپری شد؛ و همین دوره‌ از زندگی او در این مقاله مورد تمركز واقع شده است.
این مقاله در بررسی انتقادی فعالیتهای سیدجمال‌الدین در مصر ــ از اصلاحات مذهبی و آموزشی او تا فعالیت سیاسی‌اش ــ نقش وی را در بیداری كشور مصر در مقابل تهاجم غرب توضیح می‌دهد. علاوه‌براین، مقاله حاضر تبیین خواهد كرد كه آنچه باعث شد سیدجمال‌الدین بتواند به‌راحتی پیروانی از دانشجویان پرشور و وفادار را در اطرافِ خود گردآورد ــ دانشجویانی كه مقرر بود ساختار مصر را تغییر دهند ــ از دو عامل ساده نشأت می‌گرفت: نخست‌اینكه، مصر پیوسته تنزل می‌كرد و در نتیجه آماده اصلاحات بود؛ ثانیا، سیدجمال‌الدین فردی بود كه جذبه و كشش فوق‌العاده‌ای داشت.[x] نام و شخصیتی كه توسط سیدجمال و شاگردانش از وی ساخته شده، او را یك عالٍم رادیكال نشان می‌دهد كه خواستار ارائه اسلام مدرن برای مقابله با غرب مسیحی توسعه‌طلب بوده است.
● نظریه‌های سیاسی متضاد
یك بررسی مجدد درباره تضاد میان نظریه سیاسی اسلام و غرب، قبل از بررسی نقش ویژه افغانی [اسدآبادی]، بسیار مهم است. جهان اسلام از یك اصل عمده پیروی می‌كرد و آن این‌كه: دین، داوری نهایی را در قالب یك «سیستم ایده‌آل كه از نظر معنوی از اسلام مشتق می‌شود» مجسم ساخته است.[xi] سلطان ــ خلیفه عادل تلقی می‌شد و در راستای اجرای شریعت با علما مشورت می‌كرد. حتی در زمانی‌كه عثمانیها عمدتا با زور حكومت می‌كردند، مخالفت با وضع موجود بسیار كم بود. در اوایل قرن ۱۸.م مقاومت محدودی از سوی طریقت‌های صوفیه بروز یافت. آنها نظریه پیچیده‌ای را ترویج می‌كردند كه عدالت اجتماعی را در حكومت عالی‌رتبگان روحانی جستجو می‌كرد. انقلابی‌ترین وجه این نظریه، در جنبش ناموفق مهدیه، كه توسط محمد احمد در سودان رهبری می‌شد، پی‌ریزی شد. عدم كفایت سیاسی طریقت‌های جنبش صوفیه و وعده‌های عمل‌نشده مهدی، سرانجام باعث تقویت این نظریه شد كه مخالفت با دولت به‌تنهایی برای ایجاد تفكر انقلابی در میان توده‌های مردم كفایت نمی‌كند؛ به‌‌ویژه این مخالفت قادر نیست كه با چالش برآمده از ناحیه غرب مقابله كند. سلطان و خدیو با حمایتشان از قانون شریعت، مشورت با علما، و نیز با دادن امتیازاتی به اهل كتاب و تسهیل شرایط حج، توانستند اسلام را از لحاظ داخلی از چالشها در امان بدارند.
برخلاف دیدگاه حاكم اسلامی، نظریه سیاسی اروپائیان كه در قرن ۱۸.م رایج شد، خواستار اجرای عدالت غایی براساس خردِ انسانی بود. اگر عقل، اَ‎عمال یك حاكم را بی‌عدالتی می‌پنداشت، نیازی نبود تا مردم آنها را بپذیرند. بنابراین بینش عقلانی مردم به تجدید سازمان یك سیستم سیاسی ــ اجتماعی، كه توسط انقلاب فرانسه آشكار شد، كمك كرد. یك چنین نظریه رادیكالی، در خلأ تحقق نمی‌یافت؛ به‌بیان‌دقیق‌تر، این نظریه با یك جریان فوق‌العاده اجتماعی كه قبلا روی داده بود، همراه گردید، و با انقلاب صنعتی و اكتشافات علمی به آن دامن زده شد.[xii] باید توجه داشت كه جهان اسلام تااین‌زمان در معرض چنین ایده‌الهایی قرار نگرفته بود؛ گذشته‌ازآنكه این قبیل نظریات با رسوم اسلامی موجود در قرن ۱۹.م تضاد داشتند. به‌همین‌دلیل، رودررویی مذكور جهان اسلام را از خواب و رخوت بیدار و آن را مجبور كرد تا در رابطه خود با غرب تجدیدنظر نماید.● واكنش در برابر غرب: جذب و دفع
واضح‌ترین واكنشها در برابر غرب به صورت اصلاحات نظامی و سیاسی روی داد. امپراتوری عثمانی علاوه‌بر افزایش به‌‌هم‌ریختگی اقتصادی، آهنگ سریع فروپاشی قلمرو خود را تجربه كرد. در زمان حكومت محمود دوم (۱۸۰۸ــ۱۸۳۹.م) ناسیونالیسم در میان مسیحیان بالكان شعله‌ور شد، یونانیان به استقلال دست یافتند، مصر نیز به استقلال ظاهری دست یافت و حتی سوریه و حجاز بعد از مدت كوتاهی از دست عثمانی خارج شدند.[xiii] بااین‌وجود سلطان هنوز قادر بود مخالفت جان‌نثاران و علما را دفع كند و اصلاحات مهمی را انجام دهد. او قدمهای بزرگی در زمینه آموزش و سازمان اداری مدرن برداشت. وی با حذف جان‌نثاران و تحدید نفوذ علما، به‌طرزموثری قدرت دولت را متمركز نمود. مهمتراینكه محمود دوم به یك‌سلسله فعالیتهای سازمان‌یافته جهت نوسازی ارتش مبادرت كرد. این تلاشها در سطح وسیعی پذیرفته شد، به‌خصوص‌كه شكستهای پیاپی و تحقیرآمیز، غرور عثمانی را جریحه‌دار كرده بود. اصلاح نیروهای نظامی، تنها نیازمند بازسازی ساختار حوزه نظامی بود و دولت غیرنظامی نیز فقط می‌بایستی خود را با انجام اصلاحات نظامی تطبیق می‌داد، اما در ارتباط با اكثریت توده مردم، بیش‌ازهرچیز نیاز بود كه آنان به لزوم انجام اصلاحات اجتماعی متقاعد ‌شوند.[xiv] در زمان حكومت عبدالمجید (۱۸۳۹ــ۱۸۶۱.م) آنچنان كه او هدف تنظیمات را بیان می‌كرد، تنظیمات درصدد بود «به‌اجبار به موازین اروپایی رایج درباره قانون و اداره مملكت و نیز به همه موارد مساوات اجتماعی و آزادیهای معمول تن دهد.»[xv] این تلاشها به فساد و ناكارآمدی پایان داد و در نتیجه باعث برانگیختن مجدد حس مسئولیت در سیستم اداری شد. اصلاحات سیاسی خواستار محدودشدن قدرت سلطان بود و اصلاحات اجتماعی همه مردم را در موضع قانون برابر قرار داد (به‌ویژه التهابات بالكانیها را فرونشاند) و اصلاحات آموزشی نیز دانشگاه مدرن سكولار را (در مقابله با سنت سابقه‌دار آموزش اسلامی) پایه‌ریزی كرد. با وجود این تلاشهای موثر، اصلاحات در اصل بر روی كاغذ باقی ماند. همچنین در زمان حكومت مستبد عبدالحمید دوم (۱۸۷۶ــ۱۹۰۹.م) اصلاحات محدود بود و این ساختار نادیده گرفته شد.
واكنش به تهاجم غرب از طریق اصلاحات، شاید در مصرِ زمان محمدعلی (۱۸۰۵ــ۱۸۴۸.م) چشمگیرتر بود. مصر در این دوره برادركشی و فساد اداری را كنار گذاشت تا به یك ملت موفق با ارتشی مهیب تبدیل شود. خدیو اسماعیل (۱۸۶۳ــ۱۸۷۹.م) بیش‌ازپیش كشور را توسعه داد. او دوستدار آموزش و نیز علاقمند به انجام اصلاحات در حوزه‌ای گسترده‌ بود. افزایش قیمت پنبه در زمان جنگهای داخلی امریكا، سبب رونق اقتصادی شد و كمك كرد تا قاهره و اسكندریه به مراكز فرهنگی اعراب تبدیل شوند.[xvi] به‌هرحال اسماعیل دولت را با سختی به‌دست گرفت و به شیوه‌ای خودكامه‌ حكومت كرد. مجلس نمایندگان مصر در زمان اسماعیل به‌نظر می‌رسد چیزی بیش از یك آزمایش نبود. واكنش محافظه‌كارانه نسبت به تلاشهای اصلاح‌طلبانه، با واكنش اولیه‌ای كه در برابر غرب شكل گرفت، برابری می‌كرد. درحالی‌كه محمدعلی و محمود دوم تلاش قابل‌توجهی برای ایجاد تغییرات اجتماعی و نظامی انجام دادند، در دوران خدیو اسماعیل و عبدالحمید (درحالی‌كه به‌ویژه از لحاظ روش كار كاملا با هم متفاوت بودند) زمینه رفتار در حوزه سیاسی بسیار محدود بود.
از این بخش چه نتیجه‌ای می‌توان گرفت؟ درواقع باید گفت: مقدار قابل‌توجهی از اصلاحات (اعم از موثر یا غیرموثر)، بر حوزه‌های سیاسی، اجتماعی و نظامی متمركز بود؛ به‌عبارتی، نه‌تنها هیچ تلاشی برای سازماندهی مجدد اسلام یا بررسی سازگاری آن با مدرنیزاسیون صورت نگرفت بلكه اصلاح‌طلبان، جدای از اسلام عمل می‌كردند و بارها در درگیری با نظریه اسلامی، باعث تعمیق شكاف و بحران شدند؛ حداقل‌اینكه اصلاحات به‌ شیوه اسلامی، نادیده انگاشته شده بود. پذیرفتن ریسك برهم‌زدن این معادله و ایجاد تناسب میان اصلاحات و نظریه اسلامی، تنها از عهده یك ذهن نوآور و مبدع، و نیز از یك رهبری كاریزماتیك، روشنفكر و جسور برمی‌آمد؛ و این وظیفه‌ای بود كه جمال‌الدین افغانی [اسدآبادی] آن را پذیرفت.
● قبل از مصر
محل تولد افغانی [اسدآبادی] به امری مجادله‌برانگیز در حوزه‌های علمی تبدیل شده است. خود او ادعای دوگانه‌ای درباره خاستگاه ایرانی و افغانی‌اش مطرح كرده است. نیكی آر. كدی، كه كارهای اخیرش تاحدودی ابهامات مربوط به افغانی را روشن كرده است، اظهار داشته كه ادعای سیدجمال درباره خاستگاه ایرانی‌اش تاحدزیادی شبیه خودداری وی از داشتن پیوند با اقلیت شیعه است.[xvii] سیدجمال‌الدین در سال ۱۸۳۸ــ۱۸۳۹.م متولد شد، درحالی‌كه عنوان افغانی را در سال ۱۸۶۸.م انتخاب كرد. مدارك جدید حاكی‌ است كه محل تولد او اسدآباد،[xviii] واقع در شمال‌ غرب ایران می‌باشد.
از سن ده‌سالگی به بعد، افغانی تحصیلاتش را در ایران ادامه داد. در سن هیجده‌سالگی بود كه در صرف‌ونحو عربی، فلسفه، تاریخ اسلام و الهیات، عرفان، منطق، فلسفه، فیزیك، ریاضیات، پزشكی و دیگر موضوعات مختلف، تبحر یافت.[xix] در سن هیجده‌سالگی كه در هند به مطالعه می‌پرداخت، بر علوم اروپایی تمركز كرد. او یك‌سال‌ونیم بعد، با بازگشت به افغانستان، در دستگاه حكومت امیر دوست‌محمدخان به خدمت پرداخت و بالاخره صدراعظم شد. هفت‌سال بعد، رقیب او، امیرشیرعلی، با پشتیبانی بریتانیا دوست‌محمدخان را بركنار كرد و سیدجمال‌الدین آن كشور را ترك كرد.
در سال ۱۸۶۹.م سیدجمال اجازه یافت به مكه برود. تصمیم او مبنی بر عبور از هند، سبب شد تا دولت بریتانیای هند مصمم شود از ایراد سخنرانیها یا شركت او در مجالس رهبران مسلمان جلوگیری كند. با بی‌نتیجه‌ماندن این محدودیتها، افغانی یك ماه بعد آنجا را با كشتی به مقصد سوئز ترك كرد، و به قاهره رفت. هرچند اقامت او در قاهره به مدتی بسیار كوتاه (تنها چهل روز) طول كشید، اما نفوذ او بسیار مهم بود. او همواره به الازهر می‌رفت و سخنرانی‌هایی را در خانه خودش برگزار می‌كرد.[xx] بیشترین تاثیر او توسط شخصی پذیرفته شد كه مقدر بود مهم‌ترین شاگرد او باشد، یعنی محمد عبدْه، كه بعدها یكی از دانشجویان الازهر شد. رشیدرضا (یكی از كسانی كه شرح حال عبده را نگاشته) نحوه این آشنایی را چنین توضیح می‌دهد: «او از آنها (عبدْه و شیخ حسن‌ الطویل) درباره برخی آیه‌های قرآن و تفاسیر مفسران و فقها از این آیه‌ها سوال كرد و سپس خود او به تفسیر این آیه‌ها پرداخت. شیخ عبدْه از نحوه تفسیر سیدجمال بسیار برانگیخته و مشعوف گردید؛ زیرا تفسیر قرآن و تصوف دو مایه چشم‌روشنی او و یا چنانكه خود او گفته است، آنها دو دروازه خوشحالی او بودند.»[xxi]همچنین سیدجمال تاثیر مطلوبی بر رشیدرضا، سیاستمدار برجسته دولت اسماعیل و یك تاثیر مخالف آن بر اساتید الازهر برجای گذاشت. درواقع به‌خاطر این دو تاثیر بود كه وی سال بعد مجددا به مصر بازگشت.
به‌درخواست سلطان عبدالعزیز (۱۸۴۱ــ۱۸۷۶.م) سیدجمال سفرش به مكه را عقب انداخت تا در قسطنطنیه ساكن شود، یعنی جایی‌كه در آنجا شهرت و افتخارات بزرگی به‌دست آورد.[xxii] جایگاه قسطنطنیه به‌عنوان مركز امپراتوری عثمانی احتمالا از دلایلی بود كه باعث برانگیختن علاقه افغانی به آنجا شد. زمان‌بندی این دعوت نیز مهم بود. او به تنظیمات، به مثابه ابزاری برای پیشبرد آخرین گام در راستای احیای [مذهبی] می‌نگریست و منتظر بود تا فرصتی برای نفوذ بیشتر نظریاتش به‌دست آورد.[xxiii] افغانی مدت كوتاهی پس از ورودش به عثمانی، با شخصیتهای مهم در عرصه رهبری‌ آنجا درآمیخت. وی یكی از پنج سخنران اصلی در هنگام افتتاح دارالفنون، نخستین دانشگاه مدرن قسطنطنیه، بود و بعدها به‌عنوان عضو شورای آموزشی آن منصوب شد. تقاضای وی برای اصلاحات آموزشی، مخالفت شیخ‌الاسلام حسن فهمی را علیه او برانگیخت. فعالیتهای سیدجمال در دارالفنون دلالتهایی را نشان می‌داد كه وی در پی دستیابی به یك نظریه سكولار برای مخالفت با علمای مذهبی می‌باشد. او در دسامبر ۱۸۷۰.م طی یك سخنرانی با عنوان «پیشرفت علوم و هنر»، دیدگاهی رادیكال درباره پیامبری ارائه داد. چكیده‌ای از نظریه وی چنین بود: «پیامبری، همچون علم و فلسفه به یك هنر و حتی بالاتر از هنر تبدیل شد و هدف آن ابلاغ حقایق وحیانی دینی بود؛ حقایقی كه با عقل سازگارند اما عوام قابلیت درك آنها را ندارند.»[xxiv]
این سخنرانی كه «هنر» بودن پیامبری را تبلیغ می‌كرد، سبب شد تا شیخ‌الاسلام به او اتهام ارتداد بزند. سیدجمال برای پاسخگویی به این ادعا خواستار دادخواهی بود. این موضوع موجب شد تا افغانی «تقاضای» ترك قسطنطنیه را مطرح سازد.[xxv]
در پایان، دولت بریتانیا در كشور افغانستان و هند با سیدجمال‌الدین به مقابله پرداخت. در كشور نخست [افغانستان]، بحث بر سر اعمال سیاسی او بود، درحالی‌كه در دومی [هند] بحث بر سر مشكل سركوبی نظریات بحث‌برانگیزتر سیاسی و مذهبی‌اش بود. چه در افغانستان و چه در هند، سیدجمال نسبت به افزایش نفوذ بریتانیا ابراز انزجار می‌كرد. فعالیتهای وی در قسطنطنیه از مخالفت او با علمای محافظه‌كار حكایت داشت، اما درواقع قصد داشت با ترویج اصلاحات به رویارویی با آنها بپردازد. درحقیقت وقتی‌كه افغانی مجددا در سال ۱۸۷۱.م به مصر بازمی‌گشت، یك میراث مهم از خود بر جای گذاشته بود: مخالفت شدید با اقدامات بریتانیا.
● مصر ۱۸۷۱ــ۱۸۷۹.م: برخورد اولیه
در سال ۱۸۷۸.م مصر در زمینه داخلی و خارجی دچار بحران شد. در زمینه بحران خارجی، مصر شاهد درگیری‌های روس ــ عثمانی، كودتای مدحت‌پاشا در قسطنطنیه، اعلام حكومت مشروطه عثمانی و كنگره برلین بود. همه این مسائل به‌زودی در آینده مصر نقش بازی كردند.[xxvi] از لحاظ داخلی، بحران مالی كه به وضعیتی دشوار انجامیده بود، با مخارج بیهوده اسماعیل برای افتتاح كانال سوئز وخیم‌تر شد. این مساله، باعث شد یك هیات بررسی به ریاست ریاض‌پاشا با شركت سرریورز ویلسون (Sir Rivers Wilson) به‌عنوان معاون رئیس‌جمهور تشكیل شود. نتیجه گزارش هیات ابراز می‌داشت كه خدیو اسماعیل مسئول اصلی بحران مالی است و دارایی او بایستی به دولت واگذار شود. خدیو با شرایط گزارش موافق بود. او دولت جدیدی را به ریاست نوبرپاشا تشكیل داد و ریاض‌پاشا را نیز به‌عنوان وزیر داخله آن منصوب كرد. دِ بلیگنیرز (De Blignieres) و ویلسون (Wilson) نیز به‌ترتیب به‌عنوان نمایندگان منافع فرانسه و بریتانیا در كابینه حضور داشتند.[xxvii]
به‌هرحال، پس‌ازآنكه خدیو برای دستیابی به قدرت بیشتر شروع به آشوب‌آفرینی كرد، نوبرپاشا استعفا نمود. با رفتن نوبر، اسماعیل نارضایتی خود را به سوی رشیدپاشا متمركز كرد. در آوریل ۱۸۷۹.م سركنسول بریتانیا از یك‌سلسله مبارزات پنهانی و فزاینده از سوی خدیو و علما علیه ریاض‌پاشا و وزرای اروپایی پرده برداشت. ریاض به «دوستداری مسیحیان» محكوم شد و سرانجام اسماعیل به او دستورداد از هیات بررسی استعفا دهد. ریاض در بیست‌ودوم آوریل با تقاضای حمایت از سر ریورز ویلسون، آنجا را به مقصد ناپل ترك كرد. او تا زمانی‌كه اسماعیل بركنار شد و توفیق، خدیویت را بر عهده گرفت، در تبعید به سر برد.[xxviii] بااینكه هیات بررسی تاثیر فوری بر سیاستهای مصر برجای‌گذاشته بود، استعفای نوبر و تبعید ریاض نشان می‌داد كه خدیو همچنان نومیدانه برای حفظ قدرت تلاش می‌كند؛ و این از طبیعت انعطاف‌ناپذیر سیستم دیكتاتوری حكایت دارد.
درخصوص بازگشت سیدجمال به مصر دو سوال مهم مطرح می‌شود: چرا دولت مصر به وی علاقمند بود؟ و چرا سیدجمال به مصر علاقمند بود؟[xxix] به گفته عبدْه، سیدجمال‌الدین به‌عنوان یك توریست وارد مصر شد و سپس یك مقرری ماهانه هزار پیاستری[xxx] به او پیشنهاد گردید. ظاهرا حامی او، ریاض‌پاشا، در ازای این مقرری، انتظار خاصی از او نداشته است. اما سایر منابع معاصر، اظهاركرده‌اند كه آن پاداش افتخاری در ازای كرسی تدریس در الازهر بوده كه ظاهرا سیدجمال مدت كوتاهی این مسئولیت را بر ‌عهده داشته است.[xxxi] پس چه چیزی دولت مصر را وسوسه می‌كرد تا از وی حمایت كند؟ گرچه بریتانیا در سال ۱۸۷۱.م حضور چندانی در مصر نداشت، اما اسماعیل به دلیل مواضع آشكارا ضدبریتانیایی‌ افغانی نمی‌توانست به او گرایش داشته باشد.
دلیل محتمل دیگری كه برخی صاحبنظران ابراز داشته‌اند، رقابت آشكار اسماعیل با سلطان است. خدیو با دعوت از سیدجمال، پیغام صریحی مبنی بر عدم اطاعت برای پورته (Porte) ارسال كرده بود: «بازكردن در به روی روشنفكران ناراضی، یكی از راههای به‌چالش‌كشیدن و آزار و اذیت سلطان است.»[xxxii] به‌هرحال نزدیكترین احتمال این است كه اسماعیل به دلیل موضع مصمم سیدجمال برای اصلاحات آموزشی مجذوب او شد.[xxxiii] خدیو برخلاف گرایش پدرش، محمدعلی، به سنت، به‌ آموزش مدرن تمایل داشت. او پروژه‌های آموزشی را پایه‌گذاری كرد و در ۱۸۷۲.م دارالعلوم را كه دانشگاهی با همان ویژگی‌های دارالفنون بود، افتتاح كرد. ازخودگذشتگی افغانی برای اصلاحات آموزشی بدون‌شك مورد علاقه اسماعیل بود، و احتمالا به‌همین‌خاطر بود كه سیدجمال پیشنهاد تدریس در الازهر را از سوی اسماعیل دریافت كرده بود.
احتمالا پاسخ سوال دوم، یعنی علاقه افغانی به مصر، آسان‌تر است. در زمان حكومت سلسله محمدعلی، دولت مصر آزادیهای فردی مهمی به مردم‌ داده بود. درواقع این وضعیت به روشنفكران اجازه داد تا رشد كنند. امكان اصلاح الازهر نیز می‌توانست یك محرك جذاب باشد، هرچند این‌كار گرچه ناممكن نبود، اما در كوتاه‌مدت می‌توانست مشكل‌ساز باشد. همان‌طور كه در بالا گفته شد، سیدجمال بسیار علاقمند بود مدت كوتاهی در الازهر تدریس كند، اما برخورد وی با علما اجتناب‌ناپذیر بود. به گفته ادیب اسحاق ــ یكی از پیروان و شاگردان بسیار نزدیك افغانی ــ «مناظره‌ای بین او و علمای الازهر شكل گرفت كه به كدورت منجر گردید و به‌همین‌دلیل او خانه‌نشین شد.»[xxxiv]لازم به ذكر است كه علمای الازهر تفاوت چندانی با سنت‌گرایانی كه افغانی را در قسطنطنیه محكوم كرده بودند، نداشتند. از نظر افغانی، الازهر موضوعات فراوانی را مدتها بود كه به فراموشی سپرده بود ــ موضوعاتی نظیر فلسفه، منطق، علم‌الاخلاق، ریاضیات و علوم تجربی ــ حال‌آنكه در یك آموزش نوین این موضوعات به‌شدت حائز اهمیت بودند. افغانی تصور می‌كرد روشهای گفتمان این علما زمخت و بی‌روح است. چنین شواهدی این نظریه را تقویت می‌كند كه گرایش افغانی به مصر به دلیل نظرات صریح او در زمینه اصلاحات آموزشی بوده است و نظر به تلاشهای ناموفق وی در قسطنطنیه، منطقی به نظر می‌رسید كه گام بعدی او، قاهره باشد.
با اخراج از الازهر، سیدجمال تدریس را در منزل خود پی گرفت. به گفته عبده، او درباره تصوف، حقوق اسلامی، الهیات، فلسفه و نجوم تدریس می‌كرد.[xxxv] تهور سیدجمال خشم اساتید و علمای الازهر را برانگیخت كه معتقد بودند تفكر خردگرا، افراد را از راه راست خارج می‌سازد. بیشترین تهدیدهای حاوی حملات ركیك و توهین‌آمیز، از سوی دانشجویان الازهر ــ كه به لحاظ كمی و كیفی در سطح بالایی قرار داشتند و بیش‌ازهمه با مقالات سیدجمال سروكار داشتند ــ برانگیخته می‌شد. هیلباوی كه بعدها جزء پیروان سیدجمال درآمد، می‌گوید اساتید الازهر افغانی را ملحدی تلقی می‌كردند «كه برای هدایت مردم به سوی الحاد و گمراهی، به مصر آمده است و تعدادی شاگرد و طرفدار را دور خود جمع كرده است تا اشتباهات و الحاد او را ترویج ‌كنند.»[xxxvi] بیشترین ضدیت را می‌توان در عنوان احتجاجات شیخ عبدالقاهر قیناوی علیه سیدجمال تحت عنوان: تحذیر الامه من كلب العجم (برحذرداشتن امت از سگ خارجی)[xxxvii] مشاهده كرد.
این فعالیتها در محافل سنت‌گرا با واكنشی فراتر از یك محكومیت مواجه شدند. افغانی هنوز در خانه‌اش با شاگردانش ملاقات می‌كرد، اما هنگامی‌كه سنگهایی به پنجره خانه او پرتاب شد، دریافت كه بیش‌ازاین نخواهد توانست به این كار ادامه دهد؛ و لذا كار خود را در كافه‌های قاهره ادامه داد. جالب‌اینكه او شاگردانش را در خفا ملاقات می‌كرد. هیلباوی ادعا می‌كند كه سعد ذغلول، كه بعدا در شمار یكی از نمایندگان پیشرو وَفد قرار گرفت، به‌طورسری با سیدجمال ملاقات می‌كرد تا «از خطرات فعالیتهایی كه علیه او و پیروانش صورت می‌گرفت، جلوگیری ‌كند.»[xxxviii] رشد نارضایتی از وضعیت سیاسی و اقتصادی مصر صرفا باعث افزایش محبوبیت افغانی شد. از همین سالها، به سیدجمال عنوان والای «حكیم الشرق [فرزانه شرق]» داده شد.[xxxix] سیدجمال روشنفكران باهوشی را كه از كم‌وكیف بحران موجود آگاه بودند، دور خود جمع كرده بود؛ كه بسیاری از آنها در جریان نهضت بیداری ناسیونالیسم مصر نقشی اساسی ایفا نمودند.
● فعالیتهای انتشاراتی
سیدجمال در طی هشت‌سال اقامت در مصر، از یك مربی آموزشی به یك فعال سیاسی تبدیل شد؛ تغییری كه مستقیما از نفوذ اروپائیان در حوزه‌های سیاسی، اقتصادی و اجتماعی ناشی می‌شد. نخستین سالهای فعالیت او به‌عنوان یك معلم مخفی، از این جهت مهم بود كه به جمع‌آوری گروهی از پیروان جوان كه بعدها به چهره‌های كلیدی در دنیای عرب و به‌ویژه در سیاستهای مصر مبدل شدند و حتی بعضی از آنها نیز فعالانه در اصلاحات مذهبی مشاركت می‌كردند، پرداخت. مهمترین وسیله آنها برای اظهار نظراتشان، نشریات بودند.[xl] سیدجمال نویسنده ماهری نبود، اما شاگردانش را تشویق می‌كرد تا نظریات او را در مقالات و نوشته‌های خود شرح دهند. مجله‌ای كه كاملا تحت‌تاثیر افغانی بود، مجله «مصر» نام داشت كه در سال ۱۸۷۷.م توسط پیروان مسیحی ــ سوری افغانی، یعنی ادیب اسحاق و سلیم ‌النقاش، تاسیس شد. این مجله، یك نشریه پرسروصدای سیاسی بود كه فقط توانست تا دوره توفیق دوام آورد.[xli] بسیاری از نظرات سیاسی افغانی‌ با نام خود او و یا با نام مستعار مظهربن‌وداح در آن منتشر می‌شد. مهمترین دستاورد مصر رواج نام سیدجمال در بین توده‌های مردم بود. [xlii]
افغانی سپس ادیب اسحاق و سلیم ‌النقاش را راهنمایی كرد تا روزنامه هفتگی «مصر» و یومیه «التجاره» را در اسكندریه منتشر كنند. این روزنامه اولین نشریه مصری بود كه به عضویت آبونمان آژانس خبرگزاری جهانی رویترز درآمد. التجاره به وزرای اروپایی دِ بلیگنیرز و ویلسون حمله كرد و در عوض به مدت دو هفته به حالت تعلیق درآمد. این نشریه، سال بعد هنگامی كه حاضر نشد لحن سیاسی‌ تند خود را تغییر دهد، غیرمجاز اعلام شد.[xliii]
دیگر مهاجر سیاسی كه تحت تاثیر افغانی قرار گرفت، سلیمان النوری بود كه به كمك سیدجمال مجوز «مرآت‌الشرق» را گرفت و در فوریه ۱۸۷۹.م آن را منتشر كرد. به‌هرحال، او چند ماه بعد سردبیری روزنامه را رها كرد و لقانی این مسئولیت را به‌عهده گرفت. هنگامی‌كه سیدجمال در آگوست ۱۸۷۹.م از الازهر اخراج شد، مرآت‌الشرق از او دفاع كرد و به‌همین‌دلیل به دستور دولت بسته شد. محمد عبدْه اگرچه در آن زمان مقالاتی برای روزنامه دولتی الاهرام قاهره می‌نوشت، اما در آنچه وی آن را مكتب روزنامه‌نگاری افغانی می‌نامد، كمتر دست داشت. از شاگردان دیگر سیدجمال، ادیب اسحاق به عنوان سردبیر روزنامه (و جنبشِ) «مصر الفتاهِٔ» اسكندریه مشغول كار شد. این روزنامه به دو زبان عربی و فرانسوی منتشر می‌شد و سطح بسیار پیشرفته‌ای از مشروطه‌خواهی را ترویج می‌كرد.
این جوش‌وخروش نتایج مستقیمی داشت. اولین و آنی‌ترین تاثیر آن، رواج نام سیدجمال و خلق یك شخصیت معتبر بود. ستایشهای متعددی در مقالات آن زمان به دست آمده كه سیدجمال را با دادن عناوین معتبری از قبیل «گنجینه اسرار حكمت» و «كاشف ستارگان علوم»[xliv] تحسین كرده‌اند. چنین اظهارات ستایشگرانه‌ای، كه در آغاز در بین عده‌ای از مردم یافت می‌شد، باعث بزرگ‌جلوه‌كردن افغانی، همچنین باعث اغراق‌گویی درباره شخصیت او و فراگیرشدن شهرت وی در بین طبقه باسواد شد.
مساله دوم و شاید مساله مهمتر، ‌این بود كه همه مجلات و روزنامه‌های فوق‌، از اولین نشریاتی بودند كه از جانب دولت حمایت نمی‌شدند. درواقع سیدجمال با همت شخصی خودش تعدادی از آنها را پی‌ریزی كرد.[xlv] این مجلات ازآنجاكه مستقل بودند، از سیاست اعمال سانسور اسماعیل‌پاشا در امان بودند (هرچند اگر دولت تصمیم به تعطیلی آنها می‌گرفت، هیچ‌كس نمی‌توانست با این تصمیم مخالفت كند). كمیت و كیفیت چاپ و نشر در مصر در اواخر دهه ۱۸۷۰.م پیشرفت چشمگیری داشت، كه بیشتر آن به دخالتهای افغانی برمی‌گشت. شاهد این مدعا مقاله‌ای است كه در تایمز لندن در ۱۸۷۹.م نوشته شده است. در این مقاله آمده است: شاید اروپائیان تهدید ناشی از یك حزب ملی مصر را به تمسخر بگیرند، اما نمی‌توانند رونق سریع صنعت روزنامه‌نگاری عربی را كه «كاملا منتقدانه و آزاد درباره رویدادهای اجتماع به نقد می‌پردازند»[xlvi] انكار كنند. بدون‌شك، علاقه‌ای كه سیدجمال به چاپ و نشر به‌خاطر مفیدبودن این صنعت در امر آموزش و اقناع توده‌ها پیدا كرد، یكی از مهمترین رویدادهایی به‌حساب می‌آید كه به سود خاورمیانه بوده است.● فراماسونری
ما تا اینجا نقش سیدجمال را در تحولات سیاسی و مذهبی مصر مورد بحث قراردادیم. او پس‌ازآنكه از الازهر اخراج شد، به ارائه سخنرانی‌های شخصی پرداخت و هنگامی‌كه پایگاه محكمی از شاگردانش به‌وجود آمد، دامنه این فعالیت خود را به سراسر مصر كشانید. افغانی در سال ۱۸۷۱.م تحت حمایت ریاض‌پاشا و به‌عنوان دوست خدیو وارد مصر شد، اما از سال ۱۸۷۹.م به یك دشمن پرسروصدای قدرت‌طلبی‌های مستبدانه اسماعیل تبدیل شد. درحالی‌كه برخی فعالیتهای سیدجمال علیه دولت به‌خوبی شناخته‌شده و آشكار هستند، اما نقش او به‌عنوان یك فراماسون در پرده ابهام باقی ‌مانده است. پرداختن به تاریخ مختصری از فراماسونری در مصر برای بررسی نقش او مفید خواهد بود.
تاریخ ماسونی بیان می‌دارد كه ناپلئون در ۱۷۹۸ لژی را براساس حق ممفیس (Right of Memphis)، در قاهره تاسیس كرد. خواه این ادعا درست باشد یا نه، ماسونری در خاورمیانه به دو شعبه تقسیم شده بود: شرق اعظم (Grand Orient) كه نفوذ آن از اواخر قرن ۱۸.م افزایش یافت و لژ ژنرال اسكات (General Scotch Lodge) كه در سال ۱۸۰۴.م تاسیس شد. هر دو جریان به‌خوبی در مصر و سوریه برای خودشان جای پا بازكرده بودند. به‌هرحال هنگامی‌كه شرق اعظم به‌عنوان یكی از شروط عضویت، بی‌اعتقادی اعضا به «معمار بزرگ هستی» را اجباری ندانست، میان دو شعبه مذكور اختلاف روی داد.[xlvii]
از برخی اسناد خاص چنین به‌نظر می‌آید كه سیدجمال به‌احتمال‌زیاد در ۱۸۷۵.م یكی از اعضای لژ اسكات بوده است اما به دلیل مخالفت با شرط فوق، آن را رها كرده است. در گزارشی كه توسط سركنسول بریتانیا در هنگام تبعید افغانی به جده نوشته شده: آمده است كه «[سیدجمال] اخیرا از لژ فراماسونری قاهره، به دلیل فاش‌شدن بی‌اعتقادی این اثر به وجود برتر [خدا] خارج شده است.» [xlviii] افغانی بعد از ترك لژ ژنرال اسكات، به‌عنوان رهبر لژ ستاره شرقی ــ شعبه‌ای از شرق اعظم ــ انتخاب شد. كناره‌گیری از لژ ژنرال اسكات و حضور او در لژ جدید، از رادیكالیسم سیدجمال حكایت دارد: «او در ماسونری جنبه توسعه‌یافته و مدرنی از اسلام دگراندیش اولیه‌ را می‌دید كه او آشكارا به آن متمایل بود.»[xlix]
بااین‌همه، برخلاف این نظر، مدارك دیگری نشان‌ می‌دهند كه علاقه و موضع افغانی در ماسونری كاملا سیاسی بوده، و اعتقاد یا بی‌اعتقادی او به وجودی برتر در این مساله چندان دخیل نبوده است. در سرمقاله یك مجله جدیدالتاسیس، سیدجمال شكایت می‌كند كه وی پس از اخراج از مصر به‌طورناروایی متهم به ریاست لژی شده كه بنیانگذاری آن برای «انهدام مذهب و جهان»[l] بوده است. عبده و مخزومی هر دو ادعا می‌كنند كه علاقه سیدجمال به ماسونری صرفا سیاسی بوده است. در مقایسه با گزارش ژنرال كنسول بریتانیا، مخزومی حتی خاطرنشان می‌كند كه افغانی، لژ اول را به‌خاطر اختلاف با یك شخص هم‌مسلك خود كه معتقد بود ماسونری امری غیرسیاسی است، ترك كرد. رشیدرضا، شاگرد عبده و نویسنده زندگینامه او، بعدها اعلام كرد كه لژ دوم سیدجمال برای اهداف سیاسی شكل گرفت. استدلال شاگردانِ استاد این بود كه لژها از اساس با استبداد مخالف بوده‌اند. علاوه‌براین، از طریق لژ ستاره‌ شرقی بود كه دخالت افغانی در سیاستهای مصر افزایش یافت «و او توانست افرادی از شخصیتهای صاحب نفوذ كشور را كه به تغییرات سیاسی علاقمند بودند، به آنجا جذب كند.»[li]
بدون‌شك راز گرایش سیدجمال به ماسونری، به باور وی مبنی بر ارتباط تنگاتنگ میان فراماسونری و آزاداندیشی، به‌ویژه در خاور نزدیك قرن هیجدهم، مربوط بوده است. درحقیقت وجه سیاسی فراماسونری به‌خوبی برای جهان اسلام شناخته‌شده بود. در ایران، ناصرالدین‌شاه تذكرات جدی به اعضای آن داد و در عثمانی نیز، قبل از كودتای تركان جوان، ماسونری با حقارت مشابهی در میان صاحبان قدرت مواجه شد؛ به‌ویژه استبداد مصری نیز ترس شدیدی از ماسونری داشت. در اوایل دهه ۱۸۶۰.م اسماعیل استفاده سیاسی شاهزاده حلیم (پسر جوان‌تر محمدعلی) از ماسونری برای تقویت موضع خود در ادعای خدیویت را برملا ساخت، و در واكنش به این مساله در ۱۸۶۸.م همه لژها را بست. این لژها تنها پس‌ازآنكه حلیم در سال ۱۸۷۲.م تبعید گردید، دوباره باز شدند.
ارتباط مستقیم‌تر میان فعالیتهای سیاسی افغانی و نقش او به‌عنوان یك ماسونی، موضوع بحثی است كه به طبیعت سری ماسونری و ابهام منابع مربوط به این مساله برمی‌گردد. بااین‌همه، بدون‌شك فعالیتهای سیاسی زیر را باید از نقطه‌نظر برخی دیدگاههای ماسونی سیدجمال، و نه به‌خاطر ماسونی‌بودن او، مورد ملاحظه قرار داد.
● اهداف و فعالیتهای سیاسی
تلاش همه‌جانبه سیدجمال برای برانگیختن مردم مصر علیه استبداد و تهاجم خارجی، به فعالیت جنون‌آمیز سیاسی او در سال ۱۸۷۹.م منجر شد ‌كه وی به همكاری بیش‌ازپیش با رهبران مخالف در مجلس نمایندگان روی آورد. ارتباط افغانی با شریف‌پاشا، چهره مشروطه‌خواه و كلیدی نهضت ملی‌گرایی مدنی، برای فعالیتهایی كه او دنبال می‌كرد، مهم بود. اهداف سیدجمال دارای سه جنبه بود: نخست، او می‌خواست یك حزب ملی تاسیس كند (كه درواقع ادعا داشت كه آن را انجام داده است)؛ دوم، او می‌‌خواست به ‌طرفداری از توفیق، اسماعیل را خلع كند. افكار عمومی قدرت مطلقه اسماعیل را عامل اصلی ناكارآمدی او در رهبری می‌دانستند و لذا معتقد شده بودند كه محدودكردن قدرت رهبران برای هرگونه اقدام به تغییر ساختار جامعه ضروری است و سرانجام اینكه سیدجمال از تاسیس یك دولت مشروطه، كه تاحدِی براساس مدل فرانسه بود، طرفداری می‌كرد. او در این دیدگاه خود با سیاستمداران و روشنفكران برجسته آن زمان، كه بسیاری از آنها در مدارس فرانسوی تحصیل كرده بودند، هم‌عقیده بود.[lii]
مشروطه‌خواهان مصر تحت رهبری شریف‌پاشا، «به غلط فكر می‌كردند كه پیشرفت اروپا به شكل دولت آن برمی‌گردد»؛ بی‌خبر از این واقعیت كه «موسسات دولتی انعكاسی از نیروهای اجتماعی داخل جامعه هستند.»[liii] افغانی از معدود كسانی بود كه این تفاوت را تشخیص داد. او در بهار ۱۸۷۹.م رهبری هیات نمایندگی مصریان نزد كنسول فرانسه، تریكو، را برای اصرار بر تغییر حكام برعهده داشت. سیدجمال در این دیدار ادعا ‌كرد كه رهبر یك حزب ملی است. تریكو آشكارا این درخواست را چندان مهم تلقی نكرد؛ كماآنكه در گزارشهای فرانسه نیز نامی از افغانی برده نشده است (درواقع، كنسول بریتانیا كه فقط یك‌بار به تبعید او اشاره كرده، در آنجا‌ از نقش او به‌عنوان رهبر یك «حزب ملی» خبر داده است. شاید شاگردان یا نویسندگان زندگینامه‌ او درباره این مساله اغراق كرده باشند.)[liv] پس‌ از این ملاقات بی‌ثمر با تریكو، سیدجمال و گروهی از افراد سرشناس، شریف‌پاشا را متقاعد كردند از اسماعیل بخواهد از سلطنت كناره‌گیری كند. اما نتیجه این كار به نفع آنها نبود. همان‌طوركه قبلا گفته شد، رشیدپاشا بركنار شد و دولت جدیدی كه توسط نوبرپاشا تشكیل شد، نتایج هولناكی برای افغانی داشت. با ازدست‌رفتن شریف‌پاشا كه از سیستم مشروطه طرفداری می‌كرد و درواقع حامی این دیدگاه بود، اكنون افغانی امیدش را برای مداخله در ساختار سیاسی جدید مصر ازدست‌رفته می‌دید. تازمانی‌كه اسماعیل در راس قدرت قرار داشت، و شریف‌پاشا از قدرت به‌ دور بود، افغانی نتوانست هیچ نفوذی در دولت پیدا كند.درواقع دلیل محكمی وجود داشت تا سیدجمال برای ‌حل مشكل دست به كار شود و نقشه ترور اسماعیل را طرح‌ریزی كند. در سال ۱۹۰۳.م اورابی درباره تحول ۱۸۷۹.م به ویلفرد بلونت گفته است: «حذف اسماعیل بار سنگینی را از روی شانه‌های ما برداشت و همه جهان خوشحال شدند. اما اگر ما خودمان این كار را انجام می‌دادیم، بهتر بود؛ زیرا آنگاه ما می‌توانستیم از شر كل خانواده محمدعلی ــ كه هیچ‌كس از آنها، جز سعید، برای حكومت مناسب نبودند ــ خلاص شویم و اعلام جمهوری كنیم. شیخ‌جمال‌الدین به محمد عبده پیشنهاد كرد اسماعیل را روی پل قصر نیل ترور كنند و محمد عبده نیز درخواست او را قبول كرد.»[lv]
هنگامی‌كه بلونت درباره طرح‌ریزی توطئه ترور خدیو (موضوعی كه به احتمال زیاد عبده دوست نداشت درباره آن صحبت كند) از عبده سوال كرد، او پاسخ داد كه قاطعانه پیشنهاد مذكور را پذیرفت؛ و در ادامه افزود: «اگر ما در آن زمان [اورابی] را می‌شناختیم، شاید مساله را با او هماهنگ می‌كردیم، و این بهترین وجه قضیه بود كه می‌توانست روی دهد، زیرا این مساله می‌توانست از دخالت اروپایی‌ها جلوگیری كند.»[lvi] همچنانكه بعدا مفتی اعظم [عبده] همه‌چیز را روشن ساخت، بركنارشدن توفیق نه تحت فشار سیدجمال و شریف‌پاشا، بلكه بیشتر ناشی از نفوذ بریتانیا و فرانسه بوده است. درواقع احتمالا افغانی از توفیق انتظار همكاری داشت، اما دخالت خارجی همه این امیدها را برهم زد.
سیدجمال و توفیق قبلا با هم همكاری داشتند، و محتمل به‌نظر می‌رسد كه خدیو جدید نیز از اعضای لژ سیدجمال بوده است.[lvii] به‌همین‌دلیل او بر این باور بود كه توفیق با پیشنهاد او برای اصلاح دولت، از جمله با كم‌كردن دخالت اروپائیان، موافقت خواهد كرد. پس از حذف اسماعیل از قدرت، افغانی به توفیق توصیه كرد «برای ایجاد مشاركت ملی در دولت تعجیل كند... و بایستی ترتیب انتخاباتی برای گزینش نمایندگان قانونگذاری داده شود.»[lviii] او به‌زودی متوجه اشتباه خود شد، زیرا مشخص گردید كه توفیق چندان هم از فلسفه سیاسی افغانی طرفداری نمی‌كند. «اكنون توفیق به‌سمت خارجی‌هایی چرخیده بود كه او را منصوب كرده بودند و با همكاران پرشور قبلی [سیدجمال و...] خصمانه برخورد می‌كردند.»[lix] این تغییر، سیدجمال را عصبانی كرد و باعث شد او با یك تجدید قوا، فعالیت ضدخارجی‌اش را دوباره از سر گیرد (درباره این دوره كوتاه بعدا مفصلتر صحبت خواهیم كرد.) تشكیل انجمن جوانان مصر در ۱۸۷۹.م در اسكندریه، اقدامی بود كه صرفا در ظاهر با افغانی ارتباط داشت. انجمن جوانان مصر در یك مرامنامه رسمی و نیز در روزنامه‌شان (مصرالفئهٔ) یك فراخوان مدرن و مفصل برای اصلاحات مشروطه ارائه دادند. هنگامی‌كه آنها برای پیشبرد اهداف خود شروع به فعالیت كردند، ریاض‌پاشا، نخست‌وزیر وقت، روزنامه آنها را تعطیل كرد. نقش افغانی در انجمن جوانان مصر سوال‌برانگیز است. باوجوداینكه این انجمن توسط پیروان او تاسیس شد، اما هیچ نشانه‌ای دال بر این‌كه افغانی در تدوین مرامنامه آن كمك نموده و یا حتی آن را تایید كرده باشد، وجود ندارد.[lx]
درواقع، چنانكه بعدا خواهیم گفت، جایگاه او در دولت مشروطه مبهم است.
مساله‌ای كه قطعی است، این است كه نقش او در سیاستهای پیش از سقوط اسماعیل، برای جلب توجه رسانه‌های بریتانیا كافی بوده است. تایمز لندن در یكی از گزارشهای خود درباره نقش سیدجمال می‌گوید: او «در این اواخر به نفوذ قابل‌ملاحظه‌ای بر طبقات پایین‌ و متعصب‌ جامعه دست‌یافته است» و «از سوی [شریف]پاشا حمایت می‌شود.»[lxi] همكاری با شریف‌پاشا در این مقطع، نكته مهمی است؛ چراكه به توضیح تغییراتی كه در فعالیت سیدجمال پس از بركناری شریف رخ داد، كمك می‌كند. از زمانی‌كه نوبرپاشا در دولت جدید منصوب شد، حزب ملی سیدجمال نیز از صحنه محو شد. درواقع، وقتی‌كه سیدجمال از دخالت استراتژیك در سیاستها [به‌خاطر بركناری شریف] محروم شد، مجبور گردید دوباره به خطابه و سخنرانی‌ روی آورد و بنابراین بخش عمده‌ای از جهت پیامش را از دولت به‌سوی توده مردم تغییر داد. تحلیل انتقادی از سخنرانی‌های نهایی او به درك ما از تصمیم توفیق برای تبعید افغانی از مصر در آگوست ۱۸۷۹.م كمك بیشتری خواهد كرد.
● مقالات، سخنرانی‌ها و نطق‌ها: جزئیات اندیشه سیدجمال
افغانی زیركانه از رسانه‌ها استفاده می‌كرد. او فلسفه سیاسی مجادله‌آمیزی را ترویج می‌كرد كه منجر به تبعید او نه‌تنها از مصر بلكه تقریبا از همه كشورهای اسلامی گردید كه او از آنها بازدید می‌كرد. بارزترین مشخصه تعلیمات سیدجمال، دشمنی شدید او با بریتانیا بود. در مقاله‌ای كه در ۱۸۷۸.م در نشریه «مصر» چاپ و منتشر گردید، افغانی به‌هنگام بحث درباره حضور بریتانیا در هند می‌گوید: «هیچ فرد هندی نیست كه برای پیشروی روسها به‌ سوی مرزهای هند دعا نكند و كیست در آنجا كه بی‌صبرانه ــ ولو به‌گونه‌ای مضحك ــ منتظر مژده ورود روسها نباشد تا حداقل به فرصتی برای رهایی از سلطه انگلیس دست یابد.»[lxii] او در ادامه در تحلیل خود از جنگ دوم افغان ــ بریتانیا، می‌گوید: «همه این دشمنی‌ها، نتیجه آزمندی بریتانیا بود.» وقتی‌كه روزنامه‌نگاران بریتانیایی به مخالفت با مقاله سیدجمال پرداختند، او در پاسخ اعلام كرد كه وی در گفته‌هایش «یك ‌از هزار اعمال بد آنها» را بیان كرده است.[lxiii] او به ادبیات ضدبریتانیایی حتی پرشورتر از زمانی‌كه به هنگام تبعید در پاریس مجله عروهٔ‌الوثقی را تاسیس كرد، ادامه داد. شاید بتوان همسخن با زكی بداوی معتقد شد كه نفرت از توسعه‌طلبی‌های اروپائیان، نقش یك نیروی محرك را در زندگی سیدجمال ایفا می‌كرده است. او یك‌بار به مخزومی گفته بود: «اگر همه دستاوردهای علمی و هر پیامد خوب تمدن این ملتها (غرب)، با جنگها و آسیب و رنج ناشی از سوی آنها مقایسه شود، بدون‌شك این دستاوردهای مثبت بسیار كم، و جنگ و درد و رنجها بسیار زیاد خواهند بود. چنین پیشرفت، تمدن و علمی با این روش و با این نتایج، صرفا غفلت، جهالت، بربریسم و وحشی‌گری محض است. انسان از این نظر حتی از حیوان كمتر است.»[lxiv]دیدگاه افغانی نسبت به تجاوز غرب در طول زندگی‌اش تزلزل‌ناپذیر بود. حتی پس‌ازآنكه دیگر نظریات سیاسی‌اش تغییر كردند، احساسات ضدبریتانیایی او همچنان باقی ماند. اما دیدگاه او درباره فرانسه و روسها، به این شدت نبود. او سیاستهای آنها را عادلانه می‌دانست و درهمان‌حال‌كه ممكن بود از حضور فرانسه در مصر رنجش داشته باشد، قطعا فرانسه را بر بریتانیا ترجیح می‌داد. با آن‌همه سروصدایی كه او به راه انداخت، مسلما قدرتهای اروپایی متوجه او شده بودند.
یكی دیگر از وجوه بارز نظریات افغانی، رویكرد فلسفی او به تلفیق و آشتی اسلام با غرب می‌باشد. دو مقاله‌ای كه محمد عبده از سخنرانی‌های سیدجمال استخراج كرد و آنها را در روزنامه «مصر» به چاپ رساند، نظریه فلسفی سیدجمال درخصوص بی‌تفاوتی غرب را تشریح می‌كنند.[lxv] مقاله نخست به این مساله می‌پردازد كه چگونه افغانی فلسفه سنتی را وسیله‌ای برای حل مشكلات معاصر می‌دانسته است. سیدجمال‌الدین در این مقاله، درباره تضاد میان غرب و اسلام راه‌حلهایی پیشنهاد می‌كند كه می‌توان آنها را به دو دسته تقسیم كرد: نظریات فلسفی و راهكار عملی. در بخش نخست، وی استفاده درست از عقل را توصیه می‌كند؛ ‌كه به‌نظر او، این عامل می‌تواند به شكل‌گیری یك جامعه خواهان ترقی و پیشرفت بینجامد كه پذیرای دریافت خصوصیات بایسته غرب باشد، و درعین‌حال زواید و مسائل به‌دردنخور آن را از خود دور ‌كند. نكته مهمی كه در اینجا باید به آن اشاره شود، این است كه افغانی در بحث از هر دو جنبه سیاسی و فیلسوفانه، بر این دیدگاه خود تاكید می‌نهد كه اسلام ــ و نه صرفا جامعه مسلمانان ــ كاملا با مدرنیسم سازگار است. درخصوص بخش «راهكار عملی» نیز باید گفت: این مساله به شكلهای متعددی صورت می‌گیرد. سیدجمال در كل آموزش و صنعت را شایان توجه می‌دانست؛ به‌ویژه او آموزش را برای خارج‌كردن جهان اسلام از ركود، سخت مورد حمایت قرار می‌داد.
شواهد زندگی افغانی به‌گواه فعالیتهای او در دارالفنون و الازهر، نشان‌دهنده این است كه او آموزش نوین را یك راه‌حل بسیار مناسب برای این هدف می‌دانست.
دومین مقاله مورد بررسی، از شخصی معاصر، یعنی از پتروس بوستانی است كه از دایرهٔالمعارف عربی استخراج شده است. سیدجمال، كار را تحسین می‌كرد، و در توضیح، ابراز می‌داشت كه وجود انسانی از دو وجه برخوردار است: جوهر نورانی عقلانی و وجه تیره حیوانی. او می‌گفت: بیشترین بخش وجود انسان، تحت‌تاثیر ذات حیوانی او قرار دارد و فقط قسمت كمی از آن تحت سلطه عقل می‌باشد. او انسان عاقل را نیز به دو گروه تقسیم می‌كرد: حاكمان كه از عقل برای توجیه قتل و غارت استفاده می‌كنند، و عقلا، دانشمندان و مخترعان كه همواره سعی می‌كنند ذات حیوانی را از وجودشان پاك كنند و معلومات خود را توسعه بخشند. سیدجمال در پایان می‌گوید: «ای پسران شرق، آیا نمی‌دانید كه قدرت غربی‌ها و برتری آنها بر شما، به‌خاطر پیشرفت آنان و عقب‌ماندگی شما در آموزش‌وپرورش است؟ ... آیا شما كه در گذشته دستاوردهایی داشتید و از طریق آموزش‌وپرورش به اوج قله‌های افتخار رسیده بودید، هم‌اینك راضی هستید كه به‌دلیل غوطه‌ورشدن در جهل و اشتباه، در وضع مفلوكی قرار بگیرید؟... تلاش كنید تا دانش كسب كنید و با نور حقیقت وارسته شوید تا شكوه و عظمت ازدست‌رفته را جبران كنید و استقلال حقیقی را به‌دست آورید.»[lxvi]
سیدجمال از این سخنان، نتیجه‌ای می‌گیرد كه پیام مقاله نخست او را به یاد می‌آورد. او هنگامی‌كه مجددا به نیاز به آموزش اشاره می‌كند، اظهار می‌دارد كه افول جهان اسلام در درجه اول به این خاطر است كه آنها به دستاوردهای گذشته دل‌خوش كرده‌اند و هیچ اراده‌ای از خودشان برای رهایی از غفلت به خرج نمی‌دهند. او علاوه بر آموزش، استفاده از عقل را برای احیای استقلال ضروری می‌داند. بنابراین باید گفت سیدجمال‌الدین به آموزش و قابلیت قوه تعقل، به مثابه حلقه اساسی دستیابی به استقلال و عدالت واقعی می‌نگریست.[lxvii]
مقاله‌ای كه توسط سیدجمال در فوریه ۱۸۷۹.م در روزنامه «مصر» چاپ شد، به‌خوبی نظرات سیاسی او را بیان می‌كند. این مقاله ــ تحت عنوان «دولت خودكامه» ــ با این اظهارات شروع می‌شود كه جهان اسلام به دلیل وجود سه مانع، نتوانسته است به سمت شكل‌گیری یك دولت جمهوریخواه حركت كند: حكومت مطلقه جباران، جهل ناشی از خرافات و مخالفت با علوم حقیقی. همه این موانع، نمی‌گذارند كه درباره دولت جمهوری گفتمانی شكل بگیرد كه طی آن، «ذات واقعی جمهوری؛ ارزشهای آن؛ خوشبختی كسانی كه به آن ‌دست یافته‌اند؛ و این حقیقت كه كسانی كه به این شیوه حكومت زندگی می‌كنند، در موقعیتی برتر و بهتر نسبت به سایر افراد نژاد بشری قرار گرفته‌اند، آشكار گردد.»[lxviii] این سه مانع همچنین از بحث درباره دولت مشروطه، كه افغانی مدت مدیدی از آن ستایش می‌كرد، ممانعت می‌كنند. مقاله سپس دولت مطلق را شرح داده، و آن را به چهار گروه تقسیم كرده است: ظالم، سركوبگر، دلسوز و منور. سیدجمال در سراسر مقاله، دولت منور را به‌خاطرآنكه این دولتها جوامع شكوفایی را ایجاد می‌كنند و به‌خاطر بهره‌گیری از مشورت متخصصان، از لحاظ علمی، اقتصادی و حقوق انسانی پیشرفته هستند، مورد ستایش قرار می‌دهد. مقاله با یك تذكر زیركانه به حاكمان استبداد شرقی به پایان می‌رسد.
مقاله مذكور، فهم روشنی از نظریات سیاسی افغانی به‌دست می‌دهد. به‌نظر او دولت جمهوری و مشروطه، بهترین‌ نوع حكومت هستند؛ اهمیت این نكته، آن است كه معلوم می‌شود او هنوز این نوع حكومت را دست اول می‌دانست. ممكن است ستایش فراوان از استبداد منور، پیشنهاد زیركانه‌ای برای دولت وقت باشد. سیدجمال پیش‌ازاین به جان‌سختی حاكمان مستبد پی برده بود، و لذا ممكن است برای‌آنكه می‌خواسته از سانسور و آزار و اذیت خدیو در امان باشد، از ارائه پیشنهاد مستقیم مبنی بر تشكیل دولت مشروطه اجتناب كرده باشد. زكی بداوی دو امكان دیگر را برای بیان استبداد منور ذكر می‌كند. از نظر او، ممكن است كه افغانی در این برهه در سازگاری دولت مشروطه با فهم‌های موجود از اسلام تردید كرده باشد. ازسوی‌‌دیگر، ممكن است برخی گرایشات اقتدارگرایانه بر سیدجمال تاثیر گذاشته باشند، چراكه بنا به گفته توفیق، افغانی به وی پیشنهاد برگزاری انتخاباتی را می‌داد كه از نظر او: «باعث تحكیم سلطنت و موجب دوام اقتدار ما می‌شد.»[lxix] گرچه ممكن است سیدجمال درخصوص دولت مطلوب به نتیجه‌ای قطعی نرسیده بوده باشد، اما او درخصوص دو دیدگاه بنیادین و اساسی كه خود او آنها را به مصر آورد، تردید نداشت: نخست‌اینكه حكومت، بلاشرط و ارث هیچ نژاد یا خانواده‌ای نیست، دوم‌اینكه حفظ حكومت منوط به انجام وظایف خاص حكمرانی است.[lxx] این فریاد رادیكال كه در سراسر مصر طنین‌انداز شد، در فعالیتهای سیاسی سعد ذغلول به اوج خود رسید.
همچنین سیدجمال نظریات ناسیونالیستی خاصی را بیان كرده است. او از جمله متفكرین اسلامی بود كه مفهوم وطن یا سرزمین پدری را به كار برد. «حكیم‌الشرق» كه در بیست‌وچهارم می ۱۸۷۹.م منتشر شد، تنها نسخه كامل از یك سخنرانی است كه توسط افغانی ارائه شده است. این سخنرانی از یك لحن رادیكال برخوردار است، كه بدون‌شك با نظریه اسلام درباره «امت» اختلاف دارد. ارزیابی شرایطی كه سخنرانی در آن ارائه شده، قبل از پرداختن به آن، ضروری است. سخنرانی به‌ درخواست «مردان روشنفكر جوان اسكندریه» در تالاری در اسكندریه برگزار شد، و درآمد حاصل از فروش بلیط آن برای مستمندان صرف گردید.[lxxi] نحوه سخنرانی بیانگر آن است كه حضار غالبا از نخبگان بوده‌اند، كه بدون‌شك بر نوع سخنرانی تاثیرگذار بوده است. سیدجمال به حضار به‌گونه‌ای اشاره می‌كند كه همه آنها می‌توانند ادعا كنند دارای ریشه‌های مصری، فینیقی و كلدی هستند (اشاره به حضاری كه سوری و مصری بودند). افغانی اظهار كرد كه بناهای تاریخی این مردمان، خود سرزنشی واقعی بر عقیده‌ای است كه شرق را پایین‌تر از غرب و ناتوان از پیشرفت می‌داند.سیدجمال در ادامه می‌افزاید: تقسیم‌بندی مرزها كه از قبل در جهان اسلام انجام شده است، از عقب‌‌ماندگی آنها ناشی می‌شود كه خود دو علت دارد: تعصب [عصبیت] و استبداد. وی عامل نخست (تعصب) را نتیجه سوءاستفاده از مذهب می‌داند. افغانی خاطرنشان می‌كند كه بانیان همه مذاهب، توصیه كرده‌اند كه حقیقت فقط از خداوند ناشی می‌شود، و به پیروانشان توصیه كرده‌اند كه راه حق را بپیمایند. اما نسلهایی از آن پیروان، به‌علت تفرقه، از این تعالیم گمراه شدند. استبداد، حاصل گره‌‌زدن سرنوشت یك ملت به خواسته یك شخص است. او بیان داشت كه مصر به‌دلیل پارلمانی‌بودن چندان ساختار استبدادی را تحمل نخواهد كرد، اما این ساختار جدید نیازمند حمایتی فوق‌العاده است و این حمایت تنها در صورت وجود تعصب امكان‌پذیر خواهد بود. سیدجمال تعصب را كلید رهایی از مشكلات موجود می‌دانست. «تعداد كمی از شهروندان دارای تعصب هستند و آنانند كه می‌دانند افتخارشان تنها به نژاد (جنس) آنها است، قدرتشان تنها در امت آنها، و افتخار و عزتشان تنها در سرزمین پدری‌ (وطن) است.»[lxxii] او در ادامه توصیه ‌می‌كند: «ازاین‌رو من امیدوارم شما آقایان یك حزب ملی (حزباً وطنیاً) تاسیس كنید كه از حقوق كشور ما حفاظت كند و جلال و شكوه آن را حفظ نماید... امیدوارم كه شما از آرمان سرزمین پدری حمایت كنید و آن را در حكومت پارلمانی تقویت نمایید، تا عدالت و انصاف بنیان نهاده شود و شما دیگر به هیچ كشور خارجی نیازمند نباشید...
شكی نیست كه شما می‌دانید حزب ملی (الحزب الوطنی) قدرت و دوامی نخواهد داشت تا زمانی‌كه مردم كشور، از یك زبان مشترك كه با روشی مناسب ارتقا یافته باشد، برخوردار نشوند... شاید یك‌نفر بپرسد: چگونه می‌توان تعصب را گسترش داد، حزب ملی تاسیس نمود و زبان را احیا كرد؟ ما جواب می‌دهیم: مهمترین عامل برای دستیابی به این هدف، ایجاد یك سالن سخنرانی، یعنی جایی‌ است‌ كه سخنرانان مستعد بایستند و درباره تعصب و غیرت صحبت ‌كنند، حقوق و وظایف ما را توضیح دهند، و افتخارات نیاكان ما و خفت و خواری فرزندانمان را به ما یادآور شوند، وضع خارجیان، توان، ثروت، افتخارات و قدرت آنها را به ما نشان دهند تا ما دلایل و ویژگیهای افول خود را بدانیم. این امر باید با تاسیس روزنامه‌‌های آزاد میهن‌دوستانه كه حقایق را به ما بگویند، دنبال شود. این روزنامه‌ها باید دوردستها را برای ما از نزدیك نمایش دهند، حوادث عظیم گذشته را توضیح داده و وضع همسایگان ما را برای ما تشریح كنند و نیز آنچه را كه مفید و مضر است، به ما نشان دهند تا از اولی پیروی و از دومی پرهیز كنیم... .»[lxxiii]
از دید سیدجمال، ناسیونالیسم نیازمند یك جامعه تحصیلكرده و مقداری تعصب بود؛ وگرنه بدون این شرایط، یك دولت مشروطه قابل حمایت نبود. این سخنرانی در محتوای خود، حاوی این نگرانی است كه مردم مصر مهیای دولت مشروطه نیستند؛ و سعی در ایجاد یك ساختار همانند دولتهای اروپایی، با این ریسك توأم است كه توده مردم به‌خاطر عدم برخورداری از آموزش كافی از آن حمایت لازم را به عمل نخواهند آورد. پیشنهاد افغانی برای حل این مشكل، اقدامات خود او را به یاد می‌آورد و با نوعی لحن خودستایانه همراه است: افتتاح یك سالن سخنرانی برای «سخنرانان مستعد»، انتشار روزنامه‌های آزادی «كه حقیقت را بگویند». این موارد، درواقع فعالیتهایی بودند كه باعث شهرت افغانی شدند.
● نتیجه
با این توضیحات، نقش سیدجمال در مصر در رویارویی با پیشرفتهای اروپایی چه بود؟ در پاسخ گفتنی است: پیش‌ازهرچیز او بر گروه كوچك اما موثری از روشنفكران مصری و سوری تاثیر گذاشت كه بسیاری از آنها در حوزه‌های سیاسی و دینی به مدارج قدرت دست یافتند، و ازاین‌طریق به‌نوعی در بیداری ملی مصر نقش داشت. افغانی از نشریات به‌عنوان وسیله‌ای موثر استفاده كرد. دامنه مخاطب سخنرانی‌های پرشور او حتی از روزنامه‌هایی كه وی در آنها نقش داشت، گسترده‌تر بود؛ چراكه طبقات بی‌سواد را نیز دربرمی‌گرفت. نقش او به‌عنوان یك فراماسون سوال‌برانگیز است، اما همین‌بس كه گفته شود او از آن به‌مثابه محلی برای عمل سیاسی استفاده می‌كرد و به این هدف خود در زمان وزارت شریف‌پاشا دست یافت.
رادیكالیسم سیدجمال را در پیشنهاد وی مبنی بر ترور خدیو اسماعیل، شخصیت كاریزمایی او را در اظهارات ستایش‌گرانه‌ای كه در مقالات شاگردانش یافت می‌شود و پایداری او را در انتقاد شدید او از استعمار بریتانیا می‌توان سراغ گرفت. هرچند ممكن است درباره نقش او توسط زندگینامه‌نویسان خاصی ــ به‌عنوان‌مثال در نوشته‌های محمد عبده ــ غلو شده باشد، اما شكی نیست كه سیدجمال تاحدزیادی در بیداری مصریان نقش داشته؛ چنانكه پس از مرگش بر فعالیت سعد ذغلول و احتمالا بر جمال عبدالناصر نیز تاثیرگذار بوده است. وضعیت ركود دنیای اسلام در قرن ۱۹.م، افول امپراتوری عثمانی و نیز وضعیت رقت‌بار دولت تجزیه‌شده اسماعیل در مصر، همگی فضا را برای اقدام افغانی به تبلیغ و تلاش موثر برای احیای دنیای اسلام فراهم كرده بودند.

پی‌نوشت‌ها
[i]ــ این مقاله ترجمه‌ای از منبع زیر می‌باشد:
Daniel Nerenberg, “Jamal ad – Din al – Afghani: a Critical Assessment of His Role in Egypt” Mcgill Journal of middle East Studies, V. ۷. ۲۰۰۲-۲۰۰۳
(دانیل نرنبرگ لیسانسیه دانشگاه مك‌گیل است كه در یك برنامه افتخاری با ‌«مركز مطالعات و علوم سیاسی خاورمیانه» همكاری می‌كند.)
* نامیدن سیدجمال‌الدین اسدآبادی به افغانی صرفا به دلیل شهرت وی به افغانی است و هیچ سند قابل‌قبولی تاكنون مبنی بر افغانی‌بودن وی به دست نیامده است. (مترجم)
[ii] - Rejwan, Nissim, Arabs Face the Modern World: Religious, Cultural, and Political Responses to the West, Ganesville: University press of Florida, ۱۹۹۸: p. ۱
[iii]ــ پژوهش شخصی برای بیان حكمی شرعی درباره مطلبی مشخص، توسط مجتهد یا شخص واجد شرایط تحقیق. همه واژه‌ها از واژه‌نامه زیر تعریف شده‌اند:
Marshall G. S. Hadgson, The Venture of Islam, Volume III, Chicago: University of Chicago press, ۱۹۷۴
[iv]ــ هركدام از پیروان یك پیامبر، به‌ویژه مسلمانان، به‌عنوان جامعه‌ای كه پیروان محمد(ص) را تشكیل می‌دهند.[v]ــ گروهی از افراد فرزانه، به‌ویژه كسانی كه دانش‌آموخته مطالعات فقهی و مذهبی اسلام هستند.
[vi] - Hourani, Albert, The Emergence of the Modern Middle East, Berkeley: University of California press, ۱۹۸۱: p. ۱۸۲
[vii] - Rejwan, p. ۴
[viii] - Ibid, p. ۴
[ix] - Kudsi – Zadeh, Albert A. “Islamic Reform in Egypt: Some Observations on the role of Afghani,” Reprinted from The Muslim World. Hortford, Conn: Hartford Seminary Foundation, ۱۹۷۱, LXI (۱): p. ۱
[x] - Badawi, Zaki, The Reformers of Egypt – A Critigue of Al – Afghani, Abduh and Ridha, Slough Berks, ۱۹۷۶: p. ۱
[xi] - Hourani, ۱۷۹
[xii] - Ibid, ۱۸۰
[xiii] - Hodgson, Marshall G. S. The Venture of Islam. Chicago: University of Chicago Press, ۱۹۷۴: p. ۲۲۹
[xiv] - Ibid, p. ۲۳۱
[xv] - Ibid.
[xvi] - Ibid, p. ۲۴۰
[xvii] - Keddie, Nikkie R. An Islamic Response to Imperialism. Berkeley: University of California Press, ۱۹۶۸: p. ۶
[xviii]ــ شهرستان اسدآباد در استان همدان و حدود پنجاه كیلومتری شهر همدان قرار دارد. سیدجمال‌الدین اسدآبادی در سال ۱۲۱۷.ش در محله سیدان جنب امام‌زاده احمد اسدآباد همدان به‌دنیا آمد. پدر وی سیدصفدر فرزند سیدعلی از نسل هشتم سیدعبدالله معاصر امامزاده شهید احمد، است. این خاندان از سال ۶۷۳.ق در محله سیدان اسدآباد همدان وطن گزیدند. آنان پشت‌درپشت عالم بوده و رهبری جامعه را بر عهده داشتند. این خاندان در میان مردم اسدآباد به طایفه شیخ‌الاسلامی معروف بوده و هستند. مادر سیدجمال‌الدین نیز از میان همین سادات بزرگوار حسینی بود. سیدجمال‌الدین تحصیلات خود را در پنج مرحله گذراند: ۱ــ دوران طفولیت در اسدآباد ۲ــ دوران كودكی در قزوین ۳ــ دوران نوجوانی در نجف ۴ــ دوران جوانی در افغانستان، هند و پاكستان ۵ــ دوران میانسالی در مصر و اروپا.
[xix] - Rejwan, ۵
[xx] - Ibid, ۶
[xxi] - Keddie, Nikkie R. Sayyid Jamal ad – Din “al – Afghani,” Berkeley: University of California Press, ۱۹۷۲: p. ۸۹
[xxii] - Rejwan. P. ۶
[xxiii] - Kudsi – Zadeh. ۱۹۷۱, p. ۲
[xxiv] - Ibid, p. ۳
[xxv] - Rejwan. P. ۶
[xxvi] - Kedourie, p. ۲۳
[xxvii] - Ibid, p. ۲۴
[xxviii] - Ibid.
[xxix] - Kudsi – Zadeh. ۱۹۷۱, p. ۶
[xxx]ــ پیاستر واحد پولی در كشور مصر است كه معادل یك‌صدم لیره است.
[xxxi] - Keddie, ۱۹۷۲. P. ۸۱
[xxxii] - Kudsi – Zadeh, ۱۹۷۱, p. ۵
[xxxiii] - Ibid, p. ۶
[xxxiv] - Ibid, p. ۶
[xxxv] - Kudsi – Zadeh. ۱۹۷۱. P. ۸
[xxxvi] - Ibid, p. ۹
[xxxvii] - Kudsi – Zadeh. ۱۹۷۰, p. ۲۹۹
[xxxviii] - Ibid, p. ۳۰۰
[xxxix] - Kudsi – Zadeh, ۱۹۷۱, p. ۴
[xl] - Kudsi – Zadeh, ۱۹۷۰, p. ۳۰۲
[xli] - Kedourie, Elie. Afghani and ‘Abduh. New York: Humanities Press, ۱۹۶۶: p. ۲۳
[xlii] - Kudsi – Zadeh. ۱۹۷۰, p. ۳۰۲
[xliii] - Ibid, p. ۳۰۳
[xliv] - Kedourie, p. ۲۳
[xlv] - Kudsi – Zadeh. ۱۹۷۰, p. ۳۰۱
[xlvi] - Ibid, p. ۳۰۲
[xlvii]- Ibid, p. ۲۱
[xlviii] - Ibid, p. ۲۰
[xlix] - Ibid.
[l] - Ibid.
[li] - Keddie. ۱۹۶۸, p. ۲۰
[lii] - Badawi. P. ۲
[liii] - Ibid.
[liv] - Keddie. ۱۹۷۲, p. ۱۱۳
[lv] - Ibid, p. ۱۱۳
[lvi] - Kedourie. P. ۲۵
[lvii] - Keddie. ۱۹۷۲, p. ۱۱۴
[lviii] - Badawi. P. ۲
[lix] - Keddie. ۱۹۷۲, p. ۱۱۴
[lx] - Ibid, p. ۱۱۵
[lxi] - Ibid, p. ۱۱۶
[lxii] - Ibid, p. ۱۰۲
[lxiii] - Ibid, p. ۱۰۳
[lxiv] - Badawi. P. ۳
[lxv] - Keddie. ۱۹۷۲, p. ۱۰۶
[lxvi] - Keddie. ۱۹۷۲, p. ۱۰۷
[lxvii] - Ibid, p. ۱۰۷
[lxviii] - Ibid, p. ۱۰۷-۱۰۸
[lxix] - Badawi. P. ۲
[lxx] - Ibid, p. ۳
[lxxi] - Keddie. ۱۹۷۲, p. ۱۰۹
[lxxii] - Ibid, p. ۱۰۹
[lxxiii] - Ibid, p. ۱۱۰
دانیل نرنبرگ
ترجمه: محمد مروار
منبع : ماهنامه زمانه


همچنین مشاهده کنید