یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

چرا امریکا قدرتی غیرقابل چشم پوشی است؟


چرا امریکا قدرتی غیرقابل چشم پوشی است؟
سیاست های بین المللی در دوره معاصر با تاثیرپذیری از شکاف به وجود آمده میان ایالات متحده امریکا و دیگر کشورهای جهان، حتی کشورهای اروپایی، در حال شکل گیری است. این اختلاف در درجه اول مولود ناتوانی امریکا - به رغم برخورداری از توان نظامی بالا - در دستیابی به اهداف مورد نظرش به طور یکجانبه است. این روند به رغم همدردی تمامی کشورهای جهان با مردم امریکا به خاطر وقوع حادثه یازده سپتامبر و آن حمله تروریستی وحشیانه همچنان ادامه دارد. نتایج نظرسنجی هایی که اخیراً انجام شده نشان می دهند که اکثریت اروپایی ها به طور گسترده یی منتقد سیاست های امریکا هستند و خواهان آنند تا کشورهای اروپایی در نوع و حجم همکاری هایشان با امریکا تجدیدنظر کنند. در خلال ماه های ژوئن و جولای سال ۲۰۰۲ متحدان اروپایی ایالات متحده امریکا با شدت زیاد با سیاست های امریکا در شورای امنیت سازمان ملل در خصوص دادگاه بین المللی جنایتکاران جنگی مخالفت کردند. جک استراو وزیر امور خارجه انگلیس اظهارات جرج بوش مبنی بر محور شرارت خواندن کشورهای عراق، کره شمالی و ایران را رد کرده و از این اظهارات به عنوان ترفندهایی برای مبارزات انتخاباتی در داخل امریکا یاد کرد. در عین حال شکاف میان رویکرد امریکا و اتحادیه اروپا در خصوص مساله فلسطین که کماکان در جریان است، بیشتر می شود. ریشه های این شکاف در گرایش به قسمتی از یک گفتمان مسلط و غالب در درون دولت امریکا برمی گردد که تک روی را موجب می شود. لذا در این شرایط رهبری با یکجانبه گرایی اشتباه گرفته می شود. ایالات متحده امریکا به این سمت و سو گرایش پیدا کرده است که نگرانی ها و دغدغه های دیگر کشورهای جهان را نادیده بگیرد و معیارهایی اعم از درست یا غلط بودن را وضع کند که تنها در راستای منافع خود باشند. اولین مثال از این مدعا رد معاهده یی است که بر مبنای آن مکانیسمی از تحقیق چندجانبه در خصوص سلاح های کشتار جمعی تعیین می شود و دنبال کردن راه حل های نظامی بر مبنای یافته های خود است. در حالی که ایالات متحده بسیار بیشتر از هر کشور دیگری موجب آلودگی محیط می شود، از همکاری با کشورهای دیگر در خصوص کاهش آلودگی های زیست محیطی امتناع می کند. واشنگتن همچنین قوانین ایالات متحده را فراتر از سرزمین خود به اجرا در می آورد و تحریم هایی علیه کشورهایی که با امریکا رویارویی ندارند اعمال می کند. امریکا همچنین سیاست های اقتصادی و اجتماعی خود را به دیگر کشورها تحمیل می کند و واشنگتن در حالی که تجارت امریکا را با یارانه حمایت می کند اما موانع بلند تجاری برای کالاهای وارداتی وضع می کند. واشنگتن همچنین در شرایط بحرانی سیاست تبعیض را در پیش گرفته و با تهدید و ارعاب دیگر کشورها را به پذیرش و اجرای سیاست های مورد نظرش وادار می کند. دولت بوش در مدت زمان کمتر از یک ماه متکبرانه از چهار کنوانسیون مهم جهانی خارج شد. این معاهدات و کنوانسیون ها عبارتند از معاهده ضد موشک های بالستیک پیمان کیوتو در خصوص گرم شدن کره زمین. چنین اقداماتی از سوی واشنگتن موجب آسیب رساندن به نظام بین الملل و وارد آمدن ضربه به منافع هر کشوری که پایبند به قانون است، شد. این راه و روش از سوی دولت بوش با جدا کردن واشنگتن از جریان اصلی جهانی پی گرفته شد. این رویکرد موجب شد سیاست خارجی امریکا تقریباً از تمامی جهات دچار آسیب شود و خطرات اساسی برای نظام بین الملل به وجود آید. با در نظر گرفتن جایگاه منحصر به فرد ایالات متحده امریکا در جهان به نظر می رسد ادامه این روند متضمن مواجهه جامعه جهانی با مشکلات خواهد بود. این سیاست امریکا موجب شده اختلافات در خصوص چگونگی فراهم کردن برخی نیازهای عمومی نظیر امنیت، صلح، محیط زیست، بهداشت، تجارت و مساعدت شدت بگیرد. به معنای گسترده تر این گونه به نظر می رسد که ایالات متحده امریکا و دیگر کشورهای جهان در خصوص این مسائل در دو سوی مخالف ایستاده اند. اگر این اختلاف ها مورد بررسی قرار نگیرد ممکن است عمیق تر شده و آنگاه به شدت بر امنیت بین المللی تاثیر منفی بگذارد.
● واکنش به هژمونی
روندی که در بالا در خصوص سیاست امریکا عنوان شد مغایر با نظام جاری بین الملل است بنابراین حتی اگر مظان توزیع قدرت جهانی را که اخیراً مرسوم شده لحاظ کنیم چنین روندی در سیاست های امریکا ادامه دار نخواهد بود. نگاهی گذرا به جهان نمودار می سازد که ایالات متحده امریکا به رغم برخورداری از قدرت بسیار به تنهایی فاقد توانایی های لازم برای تحقق منافع و خواسته های خود در بحران ها و مسائل اساسی در صحنه بین المللی است. چندین شاهد مثال پس از جنگ سرد حاکی از آن است که برای اینکه ایالات متحده امریکا بتواند به طور موثر از پس هر یک از مسائل مهم بین المللی برآید حداقل به همکاری با یک یا چند قدرت منطقه یی یا جهانی نیاز دارد.
در چنین نظامی که جهان از آن برخوردار است خیلی طبیعی است اگر دیگر قدرت های بزرگ به صف ایستادگی و مقاومت در برابر سلطه یک قدرت بزرگ تر بپیوندند. در طول تاریخ، قانون سیاسی قدیمی حاکم بر جهان اینچنین بوده است که این قدرت بزرگ قدرت دیگری را در برابر خود ایجاد می کند. چنین بالانسی در عرصه نظامی، حداقل برای آینده یی قابل پیش بینی، ممکن است امکانی واقع گرایانه نباشد اما امروز ایستادگی در برابر تمایلات هژمونیک ایالات متحده امریکا پیشتر در بسیاری از عرصه ها به وقوع پیوسته است. با توجه به اینکه مفهوم امنیت دچار تغییرات بنیادی شده و مولفه های نظامی اهمیتی چند باره یافته اند، هدف شکل گیری ائتلافی علیه هژمونی نه تنها شکست قدرت برتر و مسلط خواهد شد بلکه مقابله با نفوذ و تاثیر ایالات متحده امریکا در جهان نیز هدف دیگری برای این ائتلاف محسوب می شود. در دنیای جهانی شدن، چنین تغییراتی می تواند هزینه های بسیاری داشته باشد و روند معادلات جهانی را برای مدت زمان طولانی فلج کند. به دیگر سخن ممکن است در حال حاضر رقیب هژمونیک دیگری در عرصه نظامی برای امریکا وجود نداشته باشد اما شکی نیست که ایستادگی در برابر رفتارهای هژمونیک در حال افزایش است و چه بسا آن قدرت های بزرگ در حال شکل دهی ائتلافی تعادلی باشند. ادامه روند فعلی در ارتباطات میان کشورهای بزرگ و قدرت های منطقه یی با ایالات متحده امریکا نباید نادیده انگاشته شود.
اگر دیگر قدرت ها متقاعد شوند که ایالات متحده امریکا در حال به کارگیری روشی یکجانبه و غیرقابل تحمل در معادلات جهانی است، مسلماً روابط شان با امریکا دچار تغییراتی خواهد شد. هرچه نفوذ این هژمونی بیشتر باشد مشوق ها برای قدرت های بزرگ جهت تشکیل ائتلافی برای مقابله با این هژمونی چه از طریق سیاسی و چه با استفاده از روش های روانی بیشتر خواهد بود. البته مقابله از طریق نظامی را در نظر نگیریم. این حقیقت که برخی از صاحب نظران نزدیک به دولت بوش فریاد تغییر رژیم را سر می دهند، نشان دهنده این حقیقت است که برخی در ایالات متحده امریکا مشتاقند امریکا از قدرت نظامی اش استفاده کند. تمایلات هژمونیک ایالات متحده امریکا در تضاد با واقعیت های جهانی شدن قرار دارد. این تمایلات امریکا همچنین در تضاد با مفهوم استقلال در جهان امروز قرار داشته و مفهوم جریان آزاد اطلاعات، مرزهای باز و تجارت و سرمایه گذاری یکپارچه را به چالش می کشد. تمایلات هژمونیک امریکا همچنین آسیب پذیری ما را نیز در برابر تهدید هایی چون تروریسم، سلاح های کشتار جمعی و شیوع بیماری ها افزایش می دهد. تهدیدهایی که مقابله با آنها نیازمند همکاری های نزدیک میان تمامی اعضای جامعه جهانی چه نهاد های دولتی چه نهادهای غیردولتی است.
بسیاری از کنش ها میان نهاد های دولتی و غیردولتی در درون و بیرون مرزهای ملی نشان دهنده این واقعیت است که نوعی جامعه مدنی جهانی در حال شکل گیری است. چنین نظامی مسلماً لزوم برقراری مسوولیت پذیری بیشتر در عرصه جهانی را طلب می کند. بنابراین مسائل داخلی نباید در مرکزیت توجه اختصاصی یک دولت ملی مسوول قرار گیرد. شکل گیری افکار عمومی جهان توسط تکنولوژی ارتباطات و گردش گسترده تر اطلاعات بر ارتباط و بستگی میان مسائل داخلی و خارجی که بر دوش هر دولتی قرار دارد، می افزاید. امروزه افکار عمومی بیشتر و بیشتر بر روند تصمیم گیری در خصوص مسائل داخلی تاثیر گذار است. و این مساله یی است که دولت امریکا تمایل به نادیده گرفتن اش دارد. طرح جدیدی که از سوی وزارت خارجه امریکا برای اطلاع رسانی بهتر به جامعه جهانی در خصوص سیاست های امریکا ارائه شده اگرچه کمی دیر ارائه شد اما خود به رسمیت شناختن نیاز برای مسوولیت پذیری در عرصه جهانی است. با این حال تحلیل دقیق تحولات جهانی نشان می دهد خشم و تنفر از سیاست های امریکا در سراسر جهان تنها ناشی از فقدان اطلاعات یا درک ناصحیح از سیاست های امریکا نیست، بلکه نشان دهنده درک و فهم جدی مردمی است که چه در داخل امریکا و چه در خارج امریکا کاملاً از افزایش تمایلات یکجانبه گرایانه دولت بوش آگاه هستند.
برخی تحلیلگران در امریکا سعی کرده اند تا با یکجانبه گرایی دولت امریکا با استناد به ارزش های امریکایی در خصوص آزادی، دموکراسی و بازار آزاد به مخالفت برخیزند. البته هیچ چیزی نمی تواند از واقعیت حاکم بر جهان فراتر رود. برعکس این تمایلات ایالات متحده امریکا است که دیگران را از برخورداری از ارزش هایی که در سراسر جهان محترم است تنها به خاطر تحقق منافع هژمونیک خود محروم می کند و این مساله خشم و نفرت از امریکا را افزایش می دهد.
سیاست های امریکا در تحقق هژمونی خود همچنین در مغایرت با افکار عمومی امریکا قرار دارد. در نظرسنجی های گوناگونی که انجام شده اکثریت قریب به اتفاق مردم امریکا می گویند از دیدگاه آنها هیچ لزومی برای تلاش و صرف پول برای برقراری هژمونی امریکایی وجود ندارد، چراکه این هژمونی تاثیر کم یا هیچ تاثیری بر زندگی آنها ندارد.
● خطر حال حاضر
الگوی جدید در سیاست خارجی دولت امریکا از سوی محافظه کاران امریکایی ترسیم شده است که در طول ۳۰ سال گذشته روند رو به افزایشی داشته است. این روش محافظه کاری موجب تحقیر نظام بین المللی مبتنی بر حاکمیت قانون شده و به طور سیستماتیک در لحاظ کردن منافع دیگر کشورهای جهان کوتاهی می کند. به نظر می رسد که دولت فعلی امریکا همزمان سیاست مداخله و منزوی ساختن را در دستور کار خود قرار داده است. دولت بوش برای افزایش همسویی امریکا در حالی که معیارهای جهانی و رفتارهای معمول را رد می کند و در هرگونه همکاری هدفمند و معنادار بین المللی خلل وارد می کند در امور دیگر کشورها دخالت می کند. سیاست خارجی امریکا مانند بسیاری دیگر از قدرت های بزرگ به طور عمده یی از تحولات داخلی تاثیر می پذیرد. با این حال برخلاف بسیاری از دولت ها، دولت بوش از نیروهای سیاسی با انگیزه های ایدئولوژیک تاثیر می پذیرد. نتیجه آخرین انتخابات ریاست جمهوری امریکا این گروه مداخله جو محافظه کار را قادر ساخت تا دستورالعمل خود را تا حدودی به پیش برده و سیاست خارجی امریکا را با توجه به تعدادی از مسائل حساس از جمله سرنوشت خاورمیانه بنیانگذاری کنند.
در کتابی به نام «پیش به سوی سیاست خارجی نئوریگانی» مجموعه یی از مقالات آنها در خصوص تحولات خارجی به چاپ رسیده است. گروهی از متفکران عرصه سیاست خارجی که حامی اسرائیل هستند امروز در دولت بوش خواستار سیاست خارجی «مبتنی بر هژمونی جهانی خیراندیش» به عنوان راهی برای افزایش منافع و پیشرفت اصول امریکا در جهان هستند. رابرت کیگان و ویلیام کریستول در کتاب خود به نام «خطرهای حال حاضر» به این بحث می پردازند که صلح بین المللی به هژمونی امریکا و رهبری قدرتمند امریکا در جهان بستگی دارد.آنها دولت امریکا را به خاطر ناتوانی اش در درک جنگ خلیج فارس در راستای به دست آوردن نتیجه مناسب مورد انتقاد قرار داده و معتقدند که نتیجه جنگ خلیج می بایست موجب حذف صدام حسین می شد. آنها این مدعا را این گونه توضیح می دهند که نجات و حیات دیکتاتورهای خطرناک شکستی بزرگ برای سیاست خارجی امریکا محسوب می شود. نویسندگان این کتاب همچنین دولت پیشین امریکا را به خاطر تلاش برای تعامل با دولت های بدذات به جای تلاش برای مقابله با چالش های اخلاقی و استراتژیکی که از سوی آنها ایجاد می شود مورد سرزنش قرار می دهند. یکی از چالش هایی که در این کتاب از آن یاد می شود توانایی برای تهاجم به قاره امریکا با سلاح هسته یی است.
این دو نویسنده همچنین در بخش دیگری از کتاب با ریشخند مفهوم صلح به توبیخ دولت بیل کلینتون می پردازند که چرا بودجه نظامی امریکا را از نقطه نظر تولید ناخالص ملی کاهش داد. آنها همچنین بودجه دولت فعلی امریکا با بودجه نظامی امریکا در زمان کلینتون مقایسه می کنند. در نهایت آنچه مهم است اینکه آنها صراحتاً عنوان می کنند که سیاست خارجی امریکا باید مبتنی بر هژمونی امریکا بوده و ترکیبی از اصول به همراه منافع مادی باشد. این بحث کیگان و کریستول معیاری از یک ابرقدرت جهانی است که قصد دارد فضایی بین المللی را براساس منافع خود شکل دهد.
نویسندگان این کتاب به مطرح کردن این مدعا که تهدیدها از ذات رژیم هایی چون کره شمالی و عراق برمی آید سعی می کنند تا طرحی به عنوان استراتژی ایالات متحده پیشنهاد کنند که شامل تغییر رژیم به عنوان یک ابزار اساسی است. نویسندگان کتاب همچنین مطرح می کنند که اثرگذار ترین شیوه منع تکثیر سلاح های کشتار جمعی سرنگونی رژیم های دارای این سلاح ها است. نویسندگان چنین ایده ها و پیشنهاداتی امروز یا بخشی از دولت بوش را تشکیل می دهند یا با فعالیت در حاشیه تاثیر بسیاری بر عملکرد دولت بوش دارند. اتفاق تراژیکی که در یازده سپتامبر سال ۲۰۰۱ افتاد نیز موجب شد دستاویزی قابل قبول برای این افراد ایجاد شود تا بر سیاست های ملی امریکا تاثیر گذاشته و طرح های خود را اجرایی کنند؛ طرح هایی که کمترین ارتباطی با مدعای مطرح شده از سوی آنان که همان جنگ با تروریسم است، ندارد.
● سوءاستفاده از حادثه یازده سپتامبر
شایع شدن نگاه غالب این گونه یی در واشنگتن موجب تاثیرگذاری بر بسیاری از موضوعات در عرصه بین المللی شده است. حمله تروریستی فجیع در یازده سپتامبر ۲۰۰۱ ناتوانی هر کشوری، به علاوه ایالات متحده امریکا را برای هژمون بودن در فضایی جهانی که چالش ها و تهدید های بسیاری در آن وجود دارد به برخی ثابت کرد. عملیات های تروریستی در نیویورک و واشنگتن دی سی ثابت کرد حتی قدرتمند ترین و موفق ترین کشورها نیز در مقابل آسیب های معمولی از سوی هر کدام از بازیگران دیگر عرصه نظیر تروریسم، مواد مخدر و سلاح های کشتار جمعی ایمن نیستند. تراژدی یازده سپتامبر همچنین نشان دهنده افزایش احساسات ضدامریکایی بود. این دو عامل در آمیخته با هم می توانست این مفهوم را که باید دوستان بیشتری داشت و دشمنان کمتر، اثبات کند.
اما ایالات متحده امریکا همچنان بر اقدامات نظامی یکجانبه و استفاده از ابزارهای قهری ادامه می دهد. از آنجایی که هیچ توجیهی برای استفاده از ابزار تروریسم و خشونت علیه غیرنظامیان بی گناه پذیرفتنی نیست، ضروری به نظر می رسد از ریشه های اصلی سوءاستفاده از این ابزار به منظور منحرف کردن اقدامات بشری درک صحیحی به دست آید. پس از حادثه یازده سپتامبر بسیاری از صاحبنظران در جامعه جهانی امیدوار بودند بازبینی هوشیارانه سیاست های امریکا جایگزین واکنش بی درنگ، احساسی و غیرقابل درک مقامات این کشور شود. برای مثال همچنان که نگارنده پیشتر در مجمع عمومی سازمان ملل متحد در تاریخ دوم اکتبر سال ۲۰۰۱ عرض کردم، احساس و عصبانیت تنها خصیصه هایی بشری هستند اما ما نیازمند عکس العملی اجماعی و خردمندانه هستیم تا پاسخی منطقی و از سر دوراندیشی به این حادثه بدهیم؛ پاسخی که نه تنها به این جنایت وحشتناک معطوف باشد بلکه تروریسم را نیز به طور کلی مورد توجه قرار دهد. اما آنچه که بسیار مهم تر است این است که باید ریشه های این بی عدالتی که می تواند توسط مشتی عوام فریب دستمایه اقدام علیه افراد بی گناه شود، مورد بررسی قرار گیرد. تروریسم به عنوان یک تهدید جهانی نیازمند پاسخی جهانی است که مبنای آن باید شمول، انصاف و مشروعیت بین المللی باشد. وقتی تراژدی یازده سپتامبر توسط دشمنی کورچشم حادث می شود، پاسخ به آن نمی تواند در چارچوبی تبعیض آمیز که جان بسیاری از غیرنظامیان بی گناه را در خطر قرار می دهد بگنجد. باید به تروریست ها اجازه داد تا دستور کار ما را تعیین کنند یا پاسخی را به ما دیکته کنند.
متاسفانه از تراژدی یازده سپتامبر برای پیشرفت چشم انداز هژمونیک قدیمی و منسوخ ایالات متحده امریکا که مدت ها پیش از وقوع حادثه یازده سپتامبر ایجاد شده بود، استفاده شد. این اقدام امریکا موجب شد خستگی و خمودی جهان و نفرت جهان از سیاست های امریکا تشدید شود؛ سیاست هایی که ممکن است دلیل اصلی وقوع چنین تراژدی هایی باشند. مواضع تهاجمی برای همکاری در سطح بین المللی مورد نیاز است. این تنها راهی است که موجب می شود فضای بین المللی تبدیل به محیطی نامناسب برای ایدئولوژی تروریسم شود.
در خاورمیانه دولت بوش خود را همطراز سیاست های زمان جنگ و اظهارات نخست وزیر اسرائیل آریل شارون قرار داد. اتحادی که تا پیش از این کمتر در سیاست های امریکا در خاورمیانه سابقه داشت. با توجه به این مساله سخنرانی جرج بوش در خصوص سیاست های امریکا در تاریخ ۲۴ ژوئن سال ۲۰۰۲ میلادی را می توان عنوان نقطه عطفی در سیاست های یکرویه یی که امریکا پیشتر در خاورمیانه به اجرا گذاشته بود به حساب آورد. دولت بوش در سال ۲۰۰۳ در حالی که چشمان خود را به انتخابات ریاست جمهوری آینده دوخته بود آشکارا از منافع اسرائیل دفاع کرد. به طرز تحیربرانگیزی پس از سخنان بوش اسرائیل از پذیرفتن تمامی خواسته هایی که توسط بوش در تاریخ ۴ آوریل سال ۲۰۰۲ مطرح شده بود، سر باز زد. بعدها آریل شارون اما توسط بوش با استقبال مواجه شد و او را مرد صلح نامید. شارون همان کسی است که با تمامی طرح های صلح مخالفت کرده و برای دهه ها در خط مقدم خشونت اسرائیل علیه فلسطینیان بوده است.
دولت امریکا در رویه اشتباه مساله فلسطین قرار گرفته و اعتراضات بین المللی و سیاست های خشونت آمیز اسرائیل و سرکوب حقوق ملی فلسطینیان توسط اسرائیل را نادیده می گیرد. ایالات متحده هر زمان که سازمان ملل تلاش کرد قطعنامه هایی را که حاوی درخواست هایی کم و حداقلی از اسرائیل است به تصویب برساند، آنها را وتو کرده است.
اگرچه دولت بوش با طرح دولت فلسطینی - که پیش شرط برقراری صلح و ثبات در خاورمیانه است - موافقت کرده است اما در عین حال از طرح شارون برای ممانعت از عادی سازی این روند حمایت کرده است.
سخنانی نظیر سخنان دونالد رامسفلد وزیر دفاع امریکا آنجا که وجود کشوری به نام به اصطلاح سرزمین های اشغالی را رد می کند یا نوعی از سرزمین فلسطینی که در نقطه یی برپا می شود را رد می کند در تضاد با سخنان بوش قرار دارد و این مساله نشانگر این واقعیت است که تردید های اساسی درباره برپایی دو کشور در فلسطین وجود دارد و این طرح ها تنها حیله و نیرنگ است. با درک این مساله که دولت بوش نمی تواند براساس ارزش های اخلاقی سیاست اسرائیل در اشغال را رد کند، لابی های اسرائیلی در امریکا تمام تلاش خود را برای تاثیرگذاری بر سیاستمداران امریکا به منظور جلب حمایت شان برای اشغال فلسطین به کار گرفتند و به این صورت ایالات متحده امریکا تبدیل به کشوری در جامعه بین الملل شد که به خاطر حمایت از سیاست های خشن اسرائیل مورد خشم و تنفر است.
محمدجواد ظریف
عضو هیات علمی دانشکده روابط بین الملل و نماینده سابق ایران در سازمان ملل متحد
توضیح؛ این مقاله ناظر به وضعیت ایالات متحده، پیش از حمله به عراق است
منبع : روزنامه اعتماد


همچنین مشاهده کنید