شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا

مثلث استراتژیک جدید


مثلث استراتژیک جدید
شكاف میان دو سوی اقیانوس اطلس بر سر پیشنهاد اتحادیه اروپا مبنی بر برداشتن تحریم های تسلیحاتی علیه چین، نشان از تغییر نظم جهانی دارد به گونه ای كه در سال های آینده، تعامل میان اروپا، آمریكا و چین شكل و مشخصات نظام بین الملل را تعیین خواهد كرد. این سه قدرت قاره ای، روز به روز سهم بیشتری از اقتصاد جهانی، قدرت نظامی، نفوذ سیاسی را به خود اختصاص می دهند و در تعیین نرم ها و قواعد حاكم بر نظام بین الملل نقش بیشتری بازی می كنند. تركیب وزن اقتصادی، سیاسی و استراتژیك این سه بازیگر اصلی در صحنه جهانی، اقتضا می كند كه سیاستگزاران و تحلیلگران تعامل میان این مثلث استراتژیك جدید را بیشتر مورد توجه قرار دهند.در نظم جدید جهانی چهار روند اصلی به چشم می خورد: ۱ تفوق و برتری نظامی آمریكا، ۲ پیوستگی روزافزون اروپا و وزن فزاینده اقتصادی آن، ۳ شتاب جهانی شدن تكنولوژی و اقتصادی و ۴ ظهور چین به عرصه امور بین الملل. در ترتیبات جدید جهانی، چین به یك بازیگر مسئول در صحنه جهانی تبدیل و در موضوعات بین المللی مانند مبارزه با تروریسم، تخریب محیط زیست، گرم شدن كره زمین، امنیت انرژی، عدم اشاعه هسته ای، بهداشت عمومی و ثبات سیستم مالی جهان، بیشتر درگیر می شود.
تحول خط مشی پكن از یك بازیگر غیرفعال و آزاد به مشاركت فعال در یافتن پاسخ به چالش های جهانی، نشانه آن است كه رهبران چین اعتماد به نفس بیشتری یافته اند و به موازات افزایش نفوذ و قدرت خود، احساس مسئولیت بیشتری در صحنه بین المللی می كنند. به موازات افزایش ورود چین به نظام جهانی، تعامل ایالات متحده و اروپا با پكن بیشتر شده و در چالش های جهانی این كشور را به مشاركت فرامی خوانند. اما در برخی حوزه ها نیز منافع آنها متفاوت از یكدیگر است.اختلاف نظر دو سوی اقیانوس اطلس بر سر برداشتن تحریم های تسلیحاتی چین، به طور چشمگیری نشان دهنده تفاوت نگرش اروپا و آمریكا در مورد بر آمدن چین به عرصه جهانی است اگرچه نقاط اشتراك زیادی در رویكرد اروپا و آمریكا نسبت به چین وجود دارد كه نباید آنها را كم اهمیت دانست اما در عین حال باید نقاط اختلاف را نیز شناسایی كرد. اگر اروپا هم در جنوب شرق آسیا منافع استراتژیك چشمگیر یا حضور نظامی داشت و یا نسبت به امنیت تایوان متعهد شده بود، رهبران اروپایی هم شاید چندان مشتاق برداشتن تحریم های تسلیحاتی بودند با این حال اختلاف نظر اروپا و آمریكا، نباید بزرگنمایی شود چرا كه آنها دیدگاه های مشتركی در مورد جایگاه چین در جامعه بین الملل دارند و حاصل جمع مشتركات دو سوی آتلانتیك بیشتر از اختلاف نظر آنها است.در سطوح زیربنایی، ایالات متحده و اروپا به طور مشترك تمایل دارند كه جایگاه چین در جهان تحكیم و میزان سهم آن در نظام جهانی بیشتر شود.
هر دو، می خواهند كه چین یك قدرت حافظ وضع موجود باشد تا یك قدرت تجدیدنظرطلب و هر دو بر این باورند كه چین هر چه بیشتر و گسترده تر در شبكه نهادهای بین المللی وارد شود، بیشتر می توان اطمینان داشت كه پكن براساس نرم ها و قواعد بین المللی رفتار كند. بر این اساس اروپا و آمریكا از ورود و مشاركت سازنده چین در نظام بین الملل استقبال می كنند. این قضیه، هسته اصلی سیاست های آمریكا و اروپا نسبت به چین در سال های دهه ۱۹۸۰ بود. در واقع در سال ۱۹۶۸ تحلیل ریچارد نیكسون مبنی بر اینكه كناره گیری چین از جامعه بین الملل موجب بی ثباتی در روابط بین الملل است، انگیزه اصلی وی در گشایش روابط با پكن در سال ۱۹۷۲ بود. روسای جمهوری بعدی آمریكا یعنی جیمی كارتر، رونالد ریگان، جورج بوش پدر نیز همین دیدگاه را نسبت به چین داشتند. بیل كلینتون در دور دوم ریاست جمهوری خود مذاكرات پیوستن چین به WTO را به انجام رساند. اگرچه دولت فعلی آمریكا شهرت خوبی در پذیرش نهادهای بین المللی ندارد. اما به طور مرتب بر لزوم مشاركت سازنده چین در نهادهای بین المللی تاكید دارد، هر چند در عمل تلاش كرده است در مسائل جهانی با چین به طور دوجانبه تعامل كند.
روی هم رفته، ایالات متحده همواره مدافع ادغام چین در نظم نهادینه بین المللی بوده است.اروپا نیز از مدت ها پیش، شاید حتی بیشتر از آمریكا، به ملزم كردن چین به نظم نهادینه بین المللی باور داشت. این باور اروپایی ها ریشه در اصول بنیادی و منطق نگاه اروپایی ها به نام بین الملل دارد كه عبارتند از: ۱ در میان قدرت های مسلط جهانی باید موازنه وجود داشته باشد، ۲ جهان چندقطبی از ثبات بیشتری برخوردار است تا نظم مبتنی بر برتری یك قدرت فائقه یا حاكمیت هرج و مرج بر روابط بین الملل، ۳ ملت ها باید به حقوق بین الملل و رفتارهای قاعده مند وفادار باشند، ۴ نهادهای بین المللی برای حكمرانی جهانی موثر باید تقویت و قدرت لازم را در اختیار داشته باشند، ۵ حاكمیت ملی دارای محدودیت هایی است و در شرایط خاصی مانند اتحادیه اروپا می تواند به اشتراك گذاشته شود، ۶ قدرت نرم افزاری دیپلماسی باید نافذتر از قدرت سخت افزاری نیروی نظامی باشد. اینها هسته اصلی نگرش اروپا نسبت به چین و نقش بالقوه ای كه در نظام بین الملل بازی می كند را تشكیل می دهد.
●مشتركات دو سوی آتلانتیك در مورد چین
الف ـ بهبود و تقویت حقوق بشر
اروپا و آمریكا همچنین در زمینه بهبود و پیشرفت وضعیت حقوق بشر در چین اشتراك نظر دارند. اگرچه ابزارهای سیاسی و تاكتیك هایی كه هر یك برای رسیدن به این هدف مشترك مورد استفاده قرار داده اند متفاوت بوده است. ایالات متحده به به كارگیری دیپلماسی عمومی و مكانیسم قطعنامه در كمیسیون حقوق بشر در ژنو تمایل داشته است اما اروپا دیپلماسی پنهان را ترجیح داده و به ویژه از كاربرد مكانیسم های سازمان ملل پرهیز كرده است، با این حال اروپا همیشه چین را به تصویب و پیوستن به پیمان های گوناگون سازمان ملل در مورد حقوق بشر تشویق كرده است.با وجود باور مشترك اروپا و آمریكا به حقوق بشر، اما برای ارتقای حقوق بشر در چین، آمریكا و اروپا موضوعات متفاوتی را مورد توجه و تاكید قرار می دهند. واشینگتن همیشه بر حقوق زندانیان و مخالفان سیاسی تاكید كرده و در سال های اخیر به ویژه در دولت جورج بوش بر آزادی مذهب اولویت داده است. واشینگتن به طور مشخص رویه چین در سقط جنین اجباری و كشتن نوزادان دختر را محكوم می كند.
كنگره آمریكا نیز سركوب فرهنگی و مذهبی در تبت را به شدت زیر نظر داشته و محكوم می كند همچنین ایده تبت آزاد توجه آزادی در كنگره را به خود جلب كرده است.در مقابل به نظر می رسد كه اروپایی ها كمتر نگران مخالفان سیاسی، فعالان زیرزمینی دموكراسی و آزادی مذهب هستند بلكه بیشتر به مقامات چینی التماس می كنند كه ایمنی محل كار را بهبود بخشیده، تبعیض جنسی و كنترل روی رسانه ها را كاهش داده، شرایط زندان ها را بهبود بخشیده و مجازات مرگ را حذف كند. در میان كشورهای اروپایی، انگلیس، هلند، آلمان و كشورهای اسكاندیناوی با نگرانی های آمریكا نسبت به تبت هم نظرند اما حمایت از اقلیت های قومی و نژادی در چین یك نگرانی عمده اروپایی هم به شمار می رود. فراتر از همه اینها، آرزوی بزرگ اروپایی ها بهبود و پیشرفت تمام اشكال جامعه مدنی در چین است. این رویكرد گاهی منجر به مشاجره میان اروپا و چین می شود. با وجود تاكیدهای متفاوت اروپا و آمریكا، حقوق بشر حوزه ای است كه اروپا و آمریكا نظرات همسویی دارند و تاكیدهای آنها بیشتر جنبه تكمیلی دارد تا تناقض.
ب ـ ایجاد و تحكیم حاكمیت قانون
ایالات متحده آمریكا و اروپا همچنین بر ضرورت ایجاد و تحكیم حاكمیت قانون در چین تاكید دارند. آنها معتقدند كه دستیابی به این هدف، زیربنای رسیدن به طیف وسیعی از اهداف دیگر است مثل احترام به حقوق بشر، كاركرد آرام اقتصاد بازارمحور، قابلیت پیش بینی برای سرمایه گذاران خارجی، ریشه كن كردن فساد مالی و ایجاد ضمانت های قانونی در برابر استبداد و سركوب. اروپا در زمینه حاكمیت قانون در چین بسیار بیشتر از آمریكا سرمایه گذاری می كند. تنها از سال ۲۰۰۳ به بعد بود كه كنگره آمریكا به دولت اجازه داد برای برنامه های حاكمیت قانون در چین از بودجه عمومی هزینه كند. مجازات های قانونی كه كنگره از ۱۹۸۹ وضع كرد همچنان پابرجاست و دولت و به ویژه آژانس توسعه بین المللی آمریكا را از اجرای بسیاری از برنامه های كمك به چین بازمی دارد. اتحادیه اروپا و برخی از كشورها به تنهایی مثل سوئد و بریتانیا طی سال ها منابع چشمگیری را به انجام برنامه های گوناگون آموزش های حقوقی، قضایی و كیفری اختصاص داده اند.
پ ـ پیوستن به پیمان NPT
اروپا و آمریكا منافع مشتركی در پیوستن چین به پیمان عدم اشاعه هسته ای دارند. چین در ۱۹۹۲ به این پیمان پیوست. اقدامات گذشته چین در اشاعه هسته ای برای مدت طولانی یكی از نگرانی های عمده دولت آمریكا بود و به همین خاطر مذاكرات فشرده ای را با پكن آغاز و گاهی هم شركت های چینی را مجازات كرد. اتحادیه اروپا نیز در سال های اخیر گفت وگوهای جداگانه ای در مورد عدم گسترش هسته ای با چین آغاز كرد. این تلاش مشترك به نتیجه رسید و پكن مقررات ویژه ای برای كنترل صادرات خود تدوین كرد و نسبت به خطرات ناشی از مواد مرتبط با اشاعه سلاح های هسته ای حساسیت بیشتری نشان می دهد. پكن همچنین كنترل های خود در مورد اشاعه موشك های بالستیك و اجزای آن را بهبود بخشیده است.
ت ـ عضویت در WTO
اروپا و آمریكا منافع ثابت و پایداری در عضویت كامل چین در سازمان جهانی تجارت و عمل به تكالیفش به عنوان یك عضو این سازمان دارند. واشینگتن و بروكسل تلاش مشتركی را به كار بستند تا چین را به درون WTO بیاورند و اكنون همراه با پكن تلاش های موازی را در زمینه اجرای طیف گسترده ای از اصلاحات مالی و اقتصادی دنبال می كنند كه به طور مشخص عبارتند از: حمایت از حقوق مالكیت معنوی، آزادی خدمات مالی خارجی در چین، عدم وضع قوانین تنظیم كننده خرده فروشی كالاهای مصرفی، كاهش موانع غیرتعرفه ای و حذف اقدامات دامپینگ. با وجود رقابت مستقیم شركت های اروپایی و آمریكایی در بازار چین، اما در زمینه موضوعات مرتبط با بازرگانی، در سطح دولت ها همبستگی استواری وجود داشته است. در بعضی موارد حتی اتحادیه اروپا در مذاكرات پیوستن چین به سازمان جهانی تجارت، از ایالات متحده مواضع سخت تری داشت. اتحادیه اروپا به طور مشخص در پی محكم كردن تكالیف چین در WTO بود و در پاسخ به درخواست این كشور مبنی بر كسب وضعیت اقتصاد بازارمحور كه موجب حذف موثر تعرفه های ضددامپینگ می شد، اتحادیه اروپا بسیار مقاومت می كرد. در سال ۲۰۰۴، پكن برای كسب وضعیت اقتصاد بازارمحور و رهایی از مجازات های ضددامپینگ اتحادیه اروپا علیه خود، بروكسل را به شدت تحت فشار قرار داد. ایالات متحده نیز به نوبه خود شكایات زیادی از اقدامات دامپینگ علیه شركت های چینی مطرح كرده است. رویه آمریكا و اروپا نه تنها نشان دهنده عملكرد بازرگانی غیرعادلانه چین بلكه افزایش كسری تراز تجاری آمریكا و اروپا با چین است.
●اختلاف نظر اروپا و آمریكا
اگرچه در بسیاری از حوزه های سیاسی، میان اروپا و آمریكا همگرایی به چشم می خورد، اما از آنجا كه هر یك برداشت و فهم خاصی از برآمدن چین به عنوان یك قدرت جهانی دارند، در رویكردهای آنها نسبت به این قضیه واگرایی مشاهده می شود. دانستن این اختلاف ها در سیاست های اصلی نیازمند درك زیربناهای فلسفی تجزیه و تحلیل هر یك از برآمدن چین به عرصه جهانی است.بسیاری از اروپایی ها از دامنه و به كارگیری قدرت جهانی آمریكا به ویژه نیروی نظامی آن و دكترین پیشگیرانه آن ناراحت اند. اكثر كشورهای غرب اروپا بر این باورند كه یك نظام چندقطبی بیشتر از نظام یك قطبی ما را به سوی ثبات جهانی می برد و در چارچوب نظام چندقطبی، منافع امنیتی و اقتصادی اروپا پیشرفت خواهد كرد. آلمان، فرانسه، كشورهای ینلوكس و كشورهای اسكاندیناوی به این دیدگاه قویا اعتقاد دارند. بسیاری از مردم انگلیس نیز این دیدگاه را قبول دارند، هر چند كه دولت انگلیس در جریان جنگ خلیج فارس با آمریكا هم نظر شد. اگرچه ده كشور تازه پیوسته به اتحادیه اروپا اروپای جدید تمایلی به پشتیبانی از نظام چندقطبی ندارند اما آنها نیز از یك اروپای قوی و متحد پشتیبانی می كنند.در نتیجه با توجه به ساختار جهانی قدرت، اروپا و چین دلایل مشتركی برای ایجاد و تقویت قطب های جدید و سازمان های منطقه ای مثل اتحادیه اروپا، اتحادیه كشورهای جنوب شرق آسیا و سازمان همكاری شانگهای دارند و هر دو بر این باورند كه تفوق و برتری آمریكا باید رقیق و متوازن شود.علاوه بر این، اروپا و چین دیدگاه مشابهی درباره چندجانبه گرایی دارند. پكن و بروكسل هم نظرند كه نهادهای جهانی به ویژه سازمان ملل متحد باید تقویت شوند اولا به این خاطر كه سازمان ملل همچون یك نهاد كنترل كننده در برابر سیطره یكجانبه آمریكا عمل كند، ثانیا سازمان ملل باید در بررسی و ارائه پاسخ به چالش های گوناگون حكمرانی جهانی، بازیگر اصلی باشد. به همین دلیل پكن به نوبه خود از نقش نهادهای جهانی و منطقه ای استقبال می كند و به آنها پایبند است.اما برعكس آمریكایی ها نسبت به نهادها و رژیم های بین المللی عمیقا بدبین بوده و دولت با حیله و نیرنگ نسبت به این سازمان ها پیش دستی كرده یا اقتدار و اختیار آنها را تضعیف می كند. ایالات متحده غالبا سازمان ملل را به استهزا می گیرد و آن را نهادی دست و پاگیر، مزاحم، ناتوان و نیازمند اصلاحات اساسی می داند. واشینگتن اغلب سازمان های منطقه ای مثل آسه آن را بی فایده و توخالی می داند كه به دلیل مكانیسم های ضعیف تصمیم گیری و اقدام، دستاوردهای ملموسی ندارند و بیشتر یك محل سخنرانی اند تا سازمان منطقه ای. دولت آمریكا چنین نهادهایی را بیهوده می شمرد زیرا قدرت سخت افزاری و مسئولیت و تعهدات الزام آور ندارند یا بسیار كم دارند. اما دولت های آسیایی و اروپایی با نهادهایی كه از راه اجماع و به كارگیری قدرت نرم افزاری به ایجاد رویه و رفتارهای قاعده مند می پردازند، هیچ گونه مشكلی ندارند. چنین نگرش و رویكردی از سوی این كشورها ممكن است نتیجه طبیعی ضعف نسبی آنها در زمینه قدرت سخت افزاری باشد اما در عین حال نشانگر آن است كه حل اختلاف از راه مذاكرات مرضی الطرفین را ترجیح می دهند.با وجود آنكه آمریكا بر یك نظام فدرالیسم غیرمتمركز بنا شده است اما بسیاری از آمریكایی ها با تجربه اروپایی ها در اشتراك حاكمیت كاملا بیگانه و ناآشنا هستند. آنها به هیچ وجه به ایده قربانی كردن حقوق و اختیارات حاكمیت برای تاسیس یك «ابردولت منطقه ای» اعتماد ندارند. با تمام این احوال، برای آمریكایی ها فهم تحولات، قدرت و مهم تر از همه اثراتی كه اتحادیه اروپا بر زندگی روزانه و منافع اقتصادی آنها می گذارد، مهم است.
●دریافت متفاوت اروپا و آمریكا از برآمدن چین
زیربنای تفاوت رویكرد اروپا و آمریكا نسبت به ظهور چین به عنوان یك قدرت جهانی، اختلاف نظر ساختاری، تفاوت برداشت و تحلیل آنها از این امر است. نگرانی اصلی و عمومی ایالات متحده نسبت به چین «افزایش قدرت سخت افزاری این كشور و اثرات آن بر منافع ملی آمریكا در جنوب شرق آسیا» است. با وجود ناخشنودی عمومی مردم آمریكا از مازاد بازرگانی چین و تولیدات انبوه آن كشور كه باعث از دست رفتن بسیاری از مشاغل شده، اما تمام این بحث ها در درجه دوم اهمیت و منافع امنیتی آمریكا همچنان در رده اول قرار دارد.اما اروپا، ظهور چین را بیشتر در چارچوب مسائل داخلی ارزیابی می كند. اروپایی ها چین را یك كشور در حال توسعه و در میانه دوره انتقالی می بینند كه این كشور را از سوسیالیسم دولتی دور و به سوی اقتصاد بازارمحور، جامعه باز و دولت مبتنی بر نمایندگی مردم و قابل محاسبه هدایت می كند.
برخلاف تحلیلگران آمریكایی كه بر موضع گیری خارجی چین متمركزند، تحلیلگران اروپایی در درجه اول به مسائل داخلی آن دقت می كنند و همین امر اختلاف اصلی است كه تصمیمات و سیاست های متفاوت در قبال چین را به دنبال می آورد.با چنین چشم اندازی، سیاست های اصلی اروپا نسبت به چین عبارت است از كمك برای موفقیت در اصلاحات و تحولات داخلی این كشور. اروپا نمی خواهد كه چین به یك دولت ناكام در اصلاحات تبدیل شود. اروپا بیشتر تمایل دارد چین را همانگونه كه هست بپذیرد و به پكن در رویارویی با چالش هایش كمك كند. متناسب با چنین برداشتی، دولت های اروپایی و كمیسیون اروپا بر این باورند كه منابع مادی و معنوی توصیه زیادی می توانند در اختیار چین بگذارند. اروپایی ها همچنین بسیار علاقه مندند در زمینه اصلاحات صنعتی، تحصیلات عالی، برنامه های علمی و فنی، عدم كنترل های قانونی رسانه ها، خصوصی سازی حمل و نقل عمومی، شفاف سازی سیاسی و حوزه های دیگر، تجربه های خود را در اختیار چین قرار دهند.برمبنای چنین فهمی، برنامه مشاركت استراتژیك میان چین و اتحادیه اروپا در سال ۲۰۰۳ مورد توافق قرار گرفت. این توافق نشانگر آن است كه از نگاه اروپایی ها، چین به یك بازیگر كلیدی در موضوعات امنیتی سطح پایین نرم اما مهم برای اروپا تبدیل شده است. اروپا بر این باور است كه منابع اصلی تهدیدكننده امنیت این قاره را مهاجرت غیرقانونی، جرایم بین المللی، میكروب ها و بیماری های مسری، انرژی، محیط زیست و مشكلات ناشی از دولت های فقیر تشكیل می دهد و چین بازیگر اصلی در شكل گیری نتایج و آثار آنها است.
●چگونگی راهبری مثلث آمریكا، چین، اروپا
روابط میان واشینگتن، بروكسل و پكن، با آنچه كه میان مسكو، واشینگتن و پكن در سال های دهه ۱۹۷۰ و ۱۹۸۰ در جریان بود كاملا متفاوت خواهد بود. روابط میان سه بازیگر جدید، دارای تفاوت های كلیدی با روابط میان آمریكا، شوروی و چین است. نخست آنكه پایه های این مثلث جدید ثابت نبوده و متغیر است به گونه ای كه اقدام در یك طرف موجب واكنش مخالف در طرف مقابل نمی شود. علاوه بر این، دو بازیگر دو ضلع مثلث متحد استراتژیك علیه بازیگر سوم نیستند. همچنین برخلاف مثلث قدیم كه در آن چین و ایالات متحده یا اتحاد شوروی تماس كمی داشتند اعضای این مثلث جدید دارای تعامل های بسیار بیشتری اند. امروزه، دولت، جامعه و اقتصاد هر سه بازیگر در زمینه های گوناگونی به هم مرتبط هستند و رشته های عمیق وابستگی متقابل میان آنها وجود دارد. در چنین شرایطی، روابط میان سه بازیگر براساس «حاصل جمع صفر دو بازیگر علیه بازیگر سوم» نیست بلكه بیشتر براساس «حاصل جمع مثبت برای هر سه بازیگر» و تامین كننده منافع مشترك غالبا هر سه بازیگر است. ایالات متحده و اروپا در زمینه های گوناگونی دیدگاه های مشتركی نسبت به همگرایی چین در نظم بین الملل، احترام به حقوق بشر، انتقاد به اقتصاد بازارمحور، ایجاد حاكمیت قانون، تقویت جامعه مدنی، آزادسازی نظام سیاسی، استقلال رسانه ها و حفاظت محیط زیست دارند.
اتحادیه اروپا و چین نیز منافع مشتركی در ایجاد نظام چندقطبی، چندجانبه گرایی و مسائل بازرگانی و فرهنگی دارند. اما واقعیت آن است كه هر سه ضلع این مثلث جدید، نسبت به موضوعاتی مثل عدم گسترش هسته ای و آزادی تجارت جهانی توافق دارند.دومین تفاوت كلیدی آن است كه برخلاف دوره جنگ سرد، نگرانی های امنیت ملی عامل تعیین كننده و حاكم بر روابط میان سه بازیگر اصلی نیست. اگر چه این نگرانی ها در روابط آمریكا چین نقش عمیق و برجسته ای بازی می كنند، به ویژه در زمینه مسئله تایوان، اما روابط آمریكا چین در سطوح مختلف دولتی و زیرمجموعه های آن فوق العاده و عمیق بوده و ارتباطات وسیعی میان جوامع دو كشور برقرار است. میان اروپا و چین نیز اساسا نگرانی های امنیت ملی جایگاهی ندارند بلكه روابط میان این دو قدرت بیشتر تحت تاثیر مسائل بازرگانی، جاذبه های فزاینده فرهنگی، علاقه اروپا به كمك به برنامه اصلاحات چین و دیدگاه مشترك در ایجاد نظم بین المللی مبتنی بر اندیشه مساوات و نهادهای بین المللی است. بنابراین برخلاف دهه های جنگ سرد، روابط میان سه قدرت جهانی براساس توازن وحشت و رقابت جهانی بر سر پیدا كردن مشتری بیشتر و گسترش حوزه نفوذ یا حاصل جمع صفر برای سیاست ها و رفتارهای رقیب در صحنه جهان نیست.سومین تفاوت اساسی همكاری سه ضلع مثلث همزمان با حفظ نظرات خاص هر یك پیرامون موضوعات مختلف است. ایالات متحده آمریكا و اروپا بر سر موضوع عراق، یك سری از معاهدات و رژیم های بین المللی، نقش آمریكا در جهان و تحریم نظامی چین اختلاف نظر دارند. از سوی دیگر چین و اروپا بر سر تجارت، برخورداری چین از وضعیت اقتصاد بازارمحور، اقدامات چین در زمینه اشاعه هسته ای و حقوق بشر با هم مشاجره دارند. آمریكا و چین نیز بر سر حقوق بشر، تجارت، اشاعه سلاح های كشتار جمعی، تایوان، دفاع موشكی و امنیت در جنوب شرق آسیا اختلاف نظر دارند. این ویژگی ها در مجموع نوعی روابط میان سه بازیگر جهانی را به وجود آورده كه ویژگی اصلی آن سیالیت و انعطاف پذیری است.
در این چارچوب جدید، در بعضی موارد هر سه بازیگر منافع مشتركی پیدا می كنند در عین حال كه مشاجرات هر یك با یك یا دو طرف دیگر به قوت خود باقی است.دلایل فوق و دلایل دیگری سبب شده است كه جوهر و پویایی روابط میان مثلث استراتژیك آمریكا، چین و اتحادیه اروپا با آنچه در دهه ۱۹۷۰ و آغاز روابط میان چین و آمریكا و یا نزدیكی چین و شوروی در دهه ۱۹۸۰، روابط بین الملل و معادلات جهانی را متاثر می كرد، متفاوت باشد. وجود تنش ها و اختلافاتی میان سه بازیگر بر سر مسائلی مانند تایوان، كره شمالی، عراق، نقش سازمان ملل، بازرگانی و... هیچ گاه باعث به وجود آمدن رقابت یا دشمنی میان آنها نشده است. نكته بسیار مهم و زیربنایی این است كه هر سه بازیگر این مثلث جدید توافق دارند كه مدیریت ادغام و ورود چین به نظام بین الملل به صورت آرام و مسالمت آمیز انجام شود.تاریخ نشان داده است كه بالا آمدن قدرت های جدید به عرصه جهانی غالبا موجب شكاف و گسست فاجعه آمیز نظم جهانی شده است و اكنون هر سه بازیگر لازم می دانند كه از تكرار تاریخ جلوگیری كنند. برای این كار هر سه بازیگر مسائل كلان را به دقت زیر نظر دارند تا در باتلاق مشاجرات كوچك و خرد فرونروند. همچنین دیالوگ در درون نظام سیاسی هر یك از سه بازیگر و در میان آنها تقویت شود. ملاقات سالانه یا هر شش ماه یك بار میان سران و دیدار منظم گروه های كاری سه قدرت جهانی می تواند سازوكار مفیدی برای یافتن رویكردهای مشترك به چالش های جهانی باشد اگر این سه قدرت راه خود به سوی دیالوگ سازنده، هماهنگی در سیاست های كلان و همكاری های ملموس پیدا كنند، در آن صورت ثبات بیشتری بر جهان حكمفرما خواهد شد. به این مثلث استراتژیك جدید باید به دیده ابزاری برای حكمرانی موثر جهانی نگریست.
دیوید شامیوف
ترجمه: علیرضا قزیلی استاد علوم سیاسی دانشگاه ماساچوست
منبع : روزنامه شرق


همچنین مشاهده کنید