یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

انتخابات پیش رو


انتخابات پیش رو
جامعه سیاسی ایران در شرایطی به انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۳۸۸ نزدیک می شود که بحران سیاسی و اقتصادی جمهوری اسلامی در حال تبدیل شدن به یک فاز فجیع و انفجاری است. شاید به راستی آنقدرها هم انتخابات نزدیک نباشد، اما عمق بحران سیاسی که جامعه ایران را در حال در نوردیدن است و حالت ملتهب ناشی از آن، اندیشگران سیاسی را از هم اکنون و به شکل عاجلی به این فکر انداخته است که در مقابل انتخابات ریاست جمهوری سال آینده چه موضعی باید اتخاذ کنند.
بحران سیاسی و اقتصادی جامعه ایران که جدا و مستقل از بحران جهانی نظام سرمایه داری نیست ولی به دلایل عدیده در واقع آگراندیسمان و تشدید یافته آن بحران است به اشکال گوناگون در حال خود نمایی می باشد:
- عدم موفقیت دولت نهم در اجرای سیاستهایی در جهت تامین رفاه برای اقشار محروم جامعه و حتی وخیم تر شدن وضعیت گروه های وسیعی از کارگران، زحمتکشان و محرومان جامعه.
- گسترش فاجعه بار فقر، فحشا، بی بند و باری، اعتیاد به مواد مخدر، شکاف میان فقیر و غنی، فسادهای گسترده مالی و اخلاقی برخی از مقامات سطح بالا و انعکاس آن در جامعه تا حد انحطاط اخلاقی وسیع.
- پایین آمدن بی سابقه قیمت نفت تا حدی که مسلماً دولت و نظام را گریبان گیر یک کسر بودجه وحشتناک خواهد ساخت.
- نارضایتی اقشار گسترده ای از مردم اعم از کم درآمد و پر درآمد هریک به دلایل اقتصادی، اجتماعی و سیاسی خاص خود.
- توطئه دامنه دار امپریالیسم و سرمایه داری جهانی و نقشه های متعدد و بسیار حساب شده آن برای نقض حاکمیت ملی، استقلال و تمامیت ارضی ایران.
به دلایل بحران جاری چند جانبه اقتصادی، اجتماعی و سیاسی فعلی و به خصوص نارضایتی هرچه بیشتر مردم از سیاستهای جاری و حاکم، تمام نیروهای سیاسی قانونی و رسمی فعال در درون جامعه ایران نیز دچار بحران درونی شده اند. به گونه ای که به نظر می رسد حتی ده نفر از شخصیت های برجسته و کلیدی در صحنه سیاسی جمهوری اسلامی ایران به راحتی نمی توانند کنار هم بنشینند، در مورد موضوعی توافق کنند و بین خود ایجاد ائتلاف کنند.
اگرچه شعار در مورد وحدت ملی، ائتلاف ملی و از این قبیل زیاد است ولی اتفاقاً همین گونه پرگویی هاست که نشانه درجه عمق بحران است.
در هر صورت در شرایطی که تنها گوشه ای از آن ترسیم شد، کم کم به استقبال انتخابات ریاست جمهوری سال آینده میرویم. اگر چه تفاوتهای بسیار اساسی بین انتخابات پیش رو و انتخابات های پیشین وجود دارد. از جمله اینکه:
- در خرداد ماه سال ۶۷ اصلاح طلبان هنوز آزمایش خود را پس نداده بودند و اقشار وسیعی از مردم امید داشتند که آنان بتوانند با اصلاحات خود تغییراتی اساسی در نحوه زندگی شان به وجود آورند.
- نئو لیبرالیسم به خصوص پس از فرو پاشی بلوک شرق حیات تازه ای یافته بود و در سطح جهانی یکه تاز میدان بود. اقشار گسترده ای از مردم و به خصوص روشنفکران به این تحفه کهنه پیچیده شده در لفاف نو دلبستگی و امید فراوانی بسته بودند.
- نکته دیگر اینست که در انتخابات سال ۷۶، کاندیدای مورد حمایت اصلاح طلبان حکومتی از یک سو به عنوان اصلاح طلب در مقابل وضعیت موجود یعنی دولت به ریاست هاشمی رفسنجانی قرار می گرفت و از سوی دیگر رقیب انتخاباتی او، کاندیدای جناح راست سنتی یعنی ناطق نوری در برابرش ایستاده بود.
- در انتخابات پیش رو کاندیدای اصلاح طلبان هر که باشد، گویی قرار است هم در کنار هاشمی رفسنجانی و هم در کنار ناطق نوری بایستد. یعنی کسانی که حداقل در سال ۷۶ به عنوان سمبل وضعیت موجود شناخته می شدند و از بغض همین ها بود که مردم به آقای خاتمی رای دادند. اتهام فساد و سوء استفاده مالی سرسام آوری هم که به برخی از این آقایان نسبت می دهند و از قضا اقبال توده ای هم یافته است – به شکلی که بسیاری از شخصیت های مطرح جبهه اصلاح طلبان فعلی (محافظه کاران سابق) در نزد توده های مردم به عنوان سمبل فساد مالی و اشرافیت نظام خلیفه گری اسلامی شناخته می شوند- ، نمی تواند امتیاز مثبتی برای کاندیدای مورد نظر اصلاح طلبان باشد.
شعارها و برنامه های سیاسی اصلاح طلبان در آستانه انتخابات سال ۱۳۷۶ به گونه ای بود که در درجه اول اقشار میانی و مرفه جامعه ایران و به خصوص روشنفکران وابسته به این اقشار را امید می داد و فعال می ساخت. اگرچه به دلیل برخی ابهامها و کلی گویی ها طبقات محروم نیز به هر حال به اصلاح طلبان امید هایی بسته بودند. اما به طور کلی در آن مقطع زمانی اقشار مرفه تر از نظر اجتماعی و سیاسی فعالتر بودند. می توان گفت که طبقات پایین هنوز آنسان که باید و شاید خود را نیافته بودند و موجودیت سیاسی مستقلی برای خود قائل نبودند.
بی توجهی اصلاح طلبان به مسائل اقتصادی و معیشتی اقشار کم درآمد موجب نارضایتی این اقشار از عملکرد دولت اصلاح طلبان شد. در واقع دو عامل عمده باعث شکست سخت اصلاح طلبان در انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۳۸۴ شد. اول: نارضایتی همزمان با فعال شدن سیاسی توده های وسیعی از اقشار کم درآمد جامعه که با نوعی خوش خیالی و خام اندیشی به کاندیدای مورد حمایت اصولگرایان دل بسته بودند. عامل دوم اینکه حتی همان اقشار میانی، مرفه و روشنفکران لیبرال مسلک نیز به دلیل مماشات طلبی و سازشکاری دولت اصلاحات از عملکرد آنان ناراضی و مأیوس شده بودند و لذا بسیاری از طیف های سیاسی حامی اصلاح طلبان نیز منفعل شده و انتخابات را تحریم کرده بودند.
در انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۳۸۴ نارضایتی از سیاستهای اجرایی اصلاح طلبان منجر به این شد که به موازات انفعال روشنفکران و اقشار نسبتاً مرفه جامعه، طبقات پایین که از طرفی کم کم پی به هویت طبقاتی مستقل خویش می بردند و از طرف دیگر از سیاستهای اجرا شده در دولتهای قبلی-به خصوص پس از جنگ- فعال شوند و با امید های فراوان که به شکلی واهی به کاندیدای اصولگرایان بسته بودند و با رؤیاهایی شبیه به رؤیاهای روشنفکران در آستانه انتخابات سال ۷۶ به صحنه بیایند و به آقای احمدی نژاد رأی دهند.
البته بحث تقلب در انتخابات هم وجود داشت و در بسیاری از موارد هم صحت داشت ولی از نظر نگارنده نسبت به مسائل اساسی سیاسی جامعه آن بحث تا حد زیادی فرعی می نمود. چسبیدن محکم به این شیوة تحلیل از جانب برخی از اصلاح طلبان نوعی فرافکنی محسوب می گردد.
در هر صورت سه سال و نیم پس از انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۳۸۴ و انتخاب آقای محمود احمدی نژاد به عنوان رئیس جمهور، انتظارات اقشار کم درآمد برای بهبود وضعیت معیشتی نه تنها برآورده نشده است، بلکه این وضعیت روز به روز به سمت وخامت بیشتر هم پیش میرود. از اینرو همان گونه که نویسنده این سطور در تحلیل خود پس از انتخابات ریاست جمهوری سال ۸۴ پیش بینی نموده بود (ایران پس از انتخابات، وبلاگ چپ دمکرات ۷/۴/۸۴ آرشیو ژوئن ۲۰۰۵)، به دلیل عدم برآورده شدن انتظارات اقشار محروم جامعه، جمهوری اسلامی ایران با یک بحران جدی سیاسی روبرو شده است.
در حال حاضر اصولگرایان از نظر سیاسی در همان وضعیتی قرار دارند- شاید هم بدتر- که اصلاح طلبان در آستانه انتخابات سال ۸۴ قرار داشتند.
به احتمال قریب به یقین لایه های وسیعی از اقشار کم درآمد، همچنان که لایه های وسیعی از اقشار پر درآمد و بالای جامعه در حالت انفعالی قرار دارند و انتخابات ریاست جمهوری را تحریم خواهند کرد. حتی نیروهای فعال سیاسی اصولگرا هم که به هر دلیلی مجبورند یا مایلند که در انتخابات شرکت کنند نیز دچار تشتت و پراکندگی هستند و در موقعیتی نیستند که بتوانند به صورت یکپارچه و مؤثر گرد یک کاندیدای قوی حلقه بزنند و وفاق حاصل کنند.
از این رو وضعیت بدین گونه است که بعید به نظر می رسد جناحهای مختلف فعلی جمهوری اسلامی ایران قادر باشند در حال حاضر و در درون ساختار کنونی کاندیدای مؤثری بیابند که بتواند آنها را و کل نظام را از بحران سیاسی موجود نجات بخشد. نباید فراموش کرد که بحران سیاسی فعلی خواه نا خواه با بحران های اقتصادی نیز که هنوز فقط می توان قله کوه یخی آنرا مشاهده نمود، گره می خورد و شرایط را وخیم تر خواهد ساخت. در شرایط کنونی حتی بسیار ناممکن به نظر می رسد که استراتژیست ها و شخصیت های فرا جناحی جمهوری اسلامی هم –اگر چنانچه هنوز وجود داشته باشند- که به حفظ حاکمیت و نظام بیشتر متعهد هستند تا برتری جناح خود، بتوانند آلترناتیوی در مقابل شرایط بحرانی موجود بیابند.
شاید تنها آلترناتیو موجود که بتواند جمهوری اسلامی را تا حدی از این مخمصه بیرون بکشد، البته به صورت موقت و گذرا، نیروی اصلاح طلب چپ باشد. آن هم در صورتیکه به واقع چنین نیروئی به شکل منسجم و سازمان یافته وجود داشته باشد. نیروئی که بتواند هم انتظارات نو اندیشانه جوانان را نسبت به برداشت و تفسیر از مذهب برآورده سازد و هم تا حدی توقعات معیشتی لایه های زحمتکش و محروم جامعه را برآورده سازد. یا حداقل در دل این گونه افراد نور امیدی بیفکند. در صحنه عمل نیز حداقل از طریق گونه ای عدالت توزیعی، نارضایتی گسترده مردم را تا حدی تسکین بخشد.
گرچه به دلایل بسیار متعدد، در شرایط کنونی این احتمال تا حد زیادی کم به نظر می رسد، اما شاید حضور شخصیتی مانند مهندس میر حسین موسوی تا اندازه ای بتواند جمهوری اسلامی را از درون گرداب فعلی بیرون بکشد.
به اعتقاد نگارنده موفقیت مهندس موسوی به چند شرط اساسی بستگی دارد. از جمله:
۱) آقای مهندس موسوی و طیف حامیان او متوجه تغییرات اوضاع، از حیث طیف های مختلف حامی جمهوری اسلامی ایران، وضعیت فکری توده های وسیع مردم، وضعیت اقتصادی جهان و جامعه و به طور کلی تغییرات شگرفی که در همه عرصه ها هم در مقیاس ملی و هم در مقیاس جهانی رخ داده است شده باشند و پلاتفرم سیاسی خود را با در نظر گرفتن این تغییرات تدوین کنند.
۲) در مدت کوتاه باقیمانده تا انتخابات با تمام وجود و نیرو در عرصه حضور یابند و از تمام امکانات تبلیغاتی خود، حامیان و متحدان خود برای مطرح نمودن برنامه های اصلاحی بهره گیری کنند.
۳) بتوانند حمایت کامل شخصیت ها و استراتژیست های فرا جناحی و حامیان نظام جمهوری اسلامی را کسب کنند.
۴) نیروی اصلاح طلب چپ باید واقعاً اصلاح طلب و واقعاً چپ باشد. و بتواند وفاداری خود را هم به اصلاح طلبی و هم به چپ بودن نشان دهد و به اثبات برساند.
۵) در حال حاضر مثل همیشه ولی به شکلی ویژه لازم است اصلاح طلب چپ داخل نظام با چپ های اصلاح طلب و تحول خواه خارج از نظام، همدلی، همفکری، همکاری و اتحاد داشته باشند.شرایط جامعه و جهان در لحظات کنونی به شکلی است که در صورت عدم احراز چنین اتحادی هم چپ مسلمان داخل نظام و هم چپ سکولار خارج از نظام قافیه را به گونه فاجعه باری به نیروهای ارتجاعی محلی و بین المللی خواهند باخت. نیروهایی که به شکل کاملاً سازمان یافته و نهادینه شده در جامعه حضور دارند و از حمایت های همه جانبه مالی، سیاسی، رسانه ای، تبلیغاتی، نظامی وغیره سرمایداری بزرگ جهانی نیز برخوردار هستند. عدم توجه به این هشدار و واقعیت لطمات جبران ناپذیری را به هر دو نیرو وارد خواهد ساخت.
۶) اصلاح طلب چپ باید بپذیرد که تنها می تواند راه حلی موقت، میانه و گذرا برای بحران موجود باشد. دیر یا زود یا باید خود دگرگون شود و نیروی چپ تحول خواه را بسازد و یا باید میدان را به یک آلترناتیو چپ تحول خواه سکولار خارج از نظام جمهوری اسلامی واگذار کند. آلترناتیوی که هنوز وجود ندارد ولی دیر یا زود ،به تدریج، به حکم تاریخ و به شکل گریز ناپذیری در حال شکل گرفتن است. تمام.
شاهین درویش
منبع : پایگاه اطلاع‌رسانی فرهنگ توسعه


همچنین مشاهده کنید