یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا


از زخم و قلب و خنجر


از زخم و قلب و خنجر
● نگاهی به كارنامه‌ی هنری مسعود كیمیایی
مسعود كیمیای، كارگردان پرآوازه سینمای ایران، در سال ۱۳۲۰ در یكی از محله‌های جنوبی تهران دیده به جهان گشود. او در همان سال‌های كودكی، با فقر و نداری، آمخت شد و در كنار همسالانش، در حالی رشد و نمو یافت كه فقر ریشه‌دار آنها نیز، گسترده‌تر می‌شد. سایه همین فقر و محرومیت، در فیلم‌های آینده او، وزن سنگینی پیدا كرد. كیمیایی در خاطرات خود تعریف می‌كند كه در كودكی بخاطر علاقه شدید كه به سینما داشته. به همراه دیگر دوستان كودكیش، پول‌های خود را روی هم می‌گذاشتند – پولهایی كه باید صرف هزینه غذا یا رفت و آمدشان به مدرسه می‌شد – و به قیمت بلیت یك فیلم می‌رساندند. در هر نوبت، یكی از آنها به سینما می‌رفت و بعد از اتمام فیلم، داستان را برای بقیه تعریف می‌كرد. نكته جالب آنجاست كه داستان فیلم دو ساعته، چهار ساعت طول می‌كشید. كیمیایی عین همین خاطره را در یكی از فیلم‌هایش تصویر می‌كند تا هم حس غریب كودكی‌اش را زنده كند و هم بیننده را، از تماشای آن لحظات محضوظ كند. گویا، هر جا كیمیایی، داستان گذشته خود را در فیلم‌هایش به تصویر می‌كشد، آنچنان دقیق و موشكافانه عمل می‌كند كه ببینده مطمئن می‌شود كه این سكانس واقعی است و قبلاً رخ داده است. در هر صورت، كیمیایی در همان فضا و با همان حال و هوای جنوبی و رفاقت‌های «تا پای جان» رشد می‌یابد. كیمیایی، در همان سالهای كودكی، رغبت خود را برای دیدن فیلم‌های خارجی ـ خصوصاً آمریكایی ـ نمایان می‌كند و این علاقه، آنقدر پایدار می‌ماند تا به سومین دهه زندگی خود وارد می‌شود.
در آغازین سالهای دهه چهل، كیمیایی تجربه عملی سینما را در كنار یكی از كارگردان با تكنیك سینما، آغاز می‌كند. او دستیار «ساموئل خاچیكیان» برای چند فیلم پیاپی از جمله «خداحافظ تهران» و «ضربت» می‌شود تا تجربیات سینمایی‌اش، افزون شود. همكاری با تكنسین توانمندی چون خاچیكیان، آشنایی او با تكنیك‌های سینمایی را افزایش داد و این مسأله، آنچنان توان درونی به او بخشید كه شروع به ساخت فیلم‌های كوتاه تجربی كرد. هر چند این فیلم‌ها، هیچ‌وقت مورد توجه قرار نگرفتند. اما این سبب شد كه كیمیایی جوان، از حركت باز نایستد و تا آنجا پیش رفت كه سعی كرد برای دیگران، فیلم‌نامه بنویسد.
هر چند این فیلم‌نامه‌ها، هیچوقت، به كار نیامدند. كیمیایی در این سال‌ها، به سینمای هنری اروپا، علاقه وافری نشان داد و با توجه به طبقه اجتماعی كه از آن گوزنها یكی از موفقیتهای مهم و بزرگ كیمیایی بود و هست. وجوه اعتراضی گوزنها، آنقدر عریان بود كه دیگر، اعتراض با كیمیایی شناخته شد آمده بود و تأثیراتی كه از مؤلفه‌های سینماها، گرفته بود. فیلم بلند «بیگانه بیا» را در سال ۱۳۴۷ كارگردانی كرد. بیگانه‌بیا، همزمان با فیلم «شوهر آهو خانم» یعنی فیلمی كه تأیید اغلب منتقدان و سینما‌ روها را در پی داشت اكران شد. اما فیلم كیمیایی، در این فضا، فقط یك شكست تمام عیار بود. با اینكه یكی دو نفر از منتقدان ـ از جمله، پرویز دوایی ـ نقدهای مشفقانه‌ای بر فیلم نوشتند و كیمیایی را به ادامه كار ترغیب كردند، اما بی‌ریشگی بیگانه بیا ـ كه البته از نظر همین منتقدان، این بی‌ریشگی به گونه دیگری تعبیر شد كه ریشه‌های فیلم در مناسبات اجتماعی ایرانیان نمی‌گنجد ـ سبب شد كه در مقابل فیلم، شوهر آهوخان» كه یكسر به مناسبات اجتماعی ایران ـ هر چند سنتی ـ می‌پرداخت.
ناكام بماند. كیمیایی سعی كرده بود كه نوعی از خود بیگانگی اشرافی را در كار بگنجاند. اما دیالوگ‌پردازی پرشعار و قصه تكراری فیلم و پرداخت غیرحرفه‌ای كارگردان، فیلم را یكسر با شكست مواجه ساخت و فضا در عرصه مضایی نیز، نه تنها نتوانست فرهنگ ایرانی را بنمایاند، بلكه در شناساندن فرهنگ اروپایی نیز، ناموفق ماند و این سبب بی‌ریشگی معنایی فیلم است. دوایی در نقد خود، از كیمیایی خواست كه به فرهنگ ایرانی با تأمل بیشتری بنگرد و در واقع، او را به بازشناخت خود، خواند. كیمیایی در این میان، سعی در آزمودن سوژه‌های جدید می‌نمود و در كنار آن، می‌خواست كه برای كار بعدی‌اش، عجله‌ای نداشته باشد. اما آن شور جوانی، یك سال هم به او امكان استراحت نداد و در سال ۱۳۴۸فیلم بعدی‌اش آماده نمایش شد. اما این بار، داستان متفاوت بود كیمیایی جوان، ناكامی فیلم اول را دوباره به خود ندید. «قصر» هر چند كه داستانی كم مایه و تجاری داشت. اما با توجه به فضای سینمایی آن سالها ـ كه بجز یكی دو فیلم ابراهیم گلستان و یا فرخ غفاری فیلم متفاوتی به خود ندیده بود ـ توانست به خوبی بدرخشد. تا جایی كه برخی دیالوگهای فیلم و بعضی حركات آن ـ از جمله، پاشنه كفش بالا دادن با همان ژست قیصری ـ همچنین نحوه كت‌روی دوش مانایی، امتداد داشته است.
اما قیصر، داستان پرامكانی را در خود داشت كه توانست یكی از مهم‌ترین فیلم‌های تاریخ سینمایی ایران شود. هیچ فیلمی تا كنون نتوانسته است كه به اندازه قیصر، تماشاگران عام و خاص را راضی نگاه دارد، بی‌دلیل نیست كه قیصر، پربیننده‌ترین فیلم تاریخ سینمای ایران است. بعد از قیصر، بسیاری از تهیه كنندگان، سعی كردند سراغ كارگردانی بروند كه فیلم‌نامه‌هایی نظیر قیصر را در دست ساخت داشتند و این نیز، خود تحول بزرگی بود. با همه این اوصاف، قیصر به لحاظ مضامین، در رده فیلم‌های اندیشه ورز ـ اصطلاحاً هنری ـ قرار نمی‌گیرد و آن را با ید در دسته فیلم‌های تجاری قرار داد ناگفته نماند، استقبال گسترده منتقدان و مردم از قیصر، سبب نشد كه برخی از منتقدان، نقدهای منفی خود را درباره فیلم مطرح نكنند. یكی از آن مخالفت‌های معروف، مربوط به دكتر طاووسی است كه فیلم را نپذیرفته بود. اما اقبال عمومی آنچنان گستردگی داشت كه مخالفت‌ها، مدفون شدند.
بعد از قیصر، كیمیایی، توانست بدون دغدغه سرمایه‌گذار و تهیه كننده، سراغ پروژه بعدی خود برود. رضا موتوری، در سال ۱۳۴۹ آماده نمایش شد كه هم از نظر تجاری و هم هنری، نتوانست موفقیت قیصر را، دوباره تكرار كند. این فیلم هم، به مانند دو فیلم دگیر كیمیایی، به افرادی می‌پرداخت كه از طبقه پایین اقتصادی جامعه بودند. با فقر و مسكنت دست و پنجه ازلی و ابدی افكنده بودند و در كنار این، از ظلمی در رنج و محنت بودند. رضا موتوری. گرچه در سالهای بعد، كپی‌های دیگری نیز پیدا كرد وقتی كیمیایی نیز، در فیلم سلطان، بار دیگر به بخش‌هایی از رضا موتوری بازگشت، اما فیلم موفقی نسبت به قیصر نبود. استقبال مردم و منتقدان نیز در ابتدایی نمایش تحت سیطره قیصر، خوب بود اما افولی زود هنگام یافت. كیمیایی كه علاقه خاصی به ادبیات داشت. در سال ۱۳۵۰، فیلم داش آكل، را اساس داستانی به همین نام از نویسنده نام آشنای ایرانی، «صادق هدایت» كارگردانی كرد. داش‌آكل كه بار دیگر، از بازیگری بهروز وثوقی بهره برد ولی باز هم نتوانست موفقیت در خوری كسب كند. بسیاری از منتقدان، كیمیایی را در آن حد توانایی ندانستند كه بتواند داستان جذاب و پرجزئیات هدایت را به فیلم تبدیل كند و او را بخاطر عدم وفاداری به جزییات داستانی ، مورد نكوهش قرار دارند و برخی اوقات، از لغات استهزا آمیز نیز استفاده كردند. اما باز هم، عده‌ای از منتقدان، فیلم را ستودند. این گروه منتقدان، بعد از این، تقریباً، پای ثابت فیلم‌های كیمیایی شدند و از مدافعان سرسخت او نیز. با عدم موفقیت داش‌آكل، كیمیایی نیز تغییر رویه داد و به فیلم‌های بازاری روی آورد.
هر چند كه نباید بازاری را در معنای رایج آن دوران محسوب كرد و به معنای كاباره‌ای‌اش رسید. اما این چرخش كیمیایی نیز، در جای خود، قابل تأمل بود. كیمیایی، متأثر از فضای سیاسی آن سال‌ها، فیلم پرآنتریك «بلوچ» را در سال ۱۳۵۱ كارگردانی می‌كند كه با اقبال چشمگیر مردم روبرو می‌شود. اما اكثر منتقدان كه دیگر با فیلم‌هایی نظیر «گاو» (اثر درخشان داریوش مهرجویی) آشنا شده بودند، فیلم را خالی از اندیشه ارزیابی كردند و از آن گذشتند. شعارپردازی بی‌حد و حصر ـ با این توضیح كه این شعارها، كاملاً سطحی بود و در اكثر فیلم‌های آن دوران تكرار می‌شد ـ و حادثه‌پردازیهای افراطی فكر ناشده، همدلی روشنفكران را برنیانگیخت و امتیاز منفی دیگری را در كارنامه كیمیایی ثبت كرد. كیمیایی با تجربه بلوچ، در سال ۱۳۵۲، فیلم خاك را با الهام از داستان «آوسنه باباسبحان» نوشته «محمود دولت‌آبادی» آماده نمایش كرد. این فیلم هم،‌ استقبال گسترده مردم را در پی داشت اما در طبقه متفكران و منتقدان ـ خصوصاً اهالی ادبیات ـ بحث‌ها و جدل‌هایی برانگیخت. ابراهیم گلستان و محمود دولت آبادی، در آمیختن داستان را با شعارهای سطحی سیاسی، غلط ارزیابی كردند و ادامه دادند كه نحوه الهام گرفتن از یك اثر ادبی این‌گونه نیست و انطباق لازم بین وقایع داستانی و تغییرات سینمایی، وجود ندارد. در سوی دیگر، برخی منتقدان، دست بردن در داستان را، حق مسلم كارگردان پنداشته‌ و اشاره می‌كنند كه با ارزیابی‌های شتابزده و متعصبانه، آشتی نیم بسمل ادبیات و سینما را از بین نبریم. اما كیمیایی كه با هر فیلم خود واكنشهای مثبت و منفی فراوانی بر می‌انگیخت ـ تقریباً، هیچ واكنش بینابینی درباره فیلم‌های كیمیایی وجود نداشته است ـ سر به كار خود مشغول داشت و تعهدات خود را بامسائل سیاسی و اجتماعی ، آشكارا بیان كرد و سعی در تكوین سینمایی معترض و ستیزگر نمود سینمایی كه اینك با نام كیمیایی در ایران شهره است.
با این تفكر ضد ظلم و ستیزنده، كیمیایی به نقطه اوج آثار سیاسی و مبلغ مبارزه می‌رسد. در سال ۱۳۵۵. فیلم گوزنها به نمایش در می‌آید كه هم یكی از فیلم‌های مهم در كارنامه فیلم‌سازی كیمیایی است و هم از فیلم‌های مهم سینمایی ایران است. این فیلم، پرداختی ماهرانه دارد. از داستانی منسجم‌تر برخورد است. شخصیت‌پردازی دقیق‌تری نسبت به فیلم‌های دیگر او دارد و همچنین در میان آثار سیاسی نیز دو امتیاز ویژه دارد. یكی آنها وجوه شعاری آن كمتر است و شعارهای فیلم، به خوبی در متن فیلمنامه جا خوش كرده‌اند. دیگر اینكه تنها فیلمی است كه به جنبش‌های چریكی می‌پردازد هر چند با اشارات و احتیاط گوزنها، برای نمایش عمومی، دچار مشكل می‌شود، اما فضای بازی كه قرار بود با روی كار آمدن كارتر در آمریكا، در ایران رخ دهد، فیلم را بر می‌تابد و با تغییر سكانش آخر آن به نمایش عمومی در می‌آید. استقبال از گوزنها، فوق‌العاده زیاد بود و با مسائل حاشیه‌ای كه رخ داد، مردم سراسر كشور سعی كردند از دیدن فیلم محروم نمانند. در واقع، گوزنها یكی از موفقیتهای مهم و بزرگ كیمیایی بود و هست. وجوه اعتراضی گوزنها، آنقدر عریان بود كه دیگر، اعتراض با كیمیایی شناخته شد.كیمیایی در سال بعد، فیلم درخشان غزل را كارگردانی می‌كند. این فیلم كه برگرفته از یكی از داستان‌های بورخس است، بازخوانی مجددی است از داستان هابیل و قابیل، كیمیایی، این داستان كهن را در فضای امروزین، به زیبایی می‌پروراند و یكی از موفقیتهای مهم خود را به ثبت می‌رساند. هر چند كه غزل، مؤلفه‌های پیشین آثار كیمیایی را در خود ندارد و خرق عادتی در كارنامه او محسوب می‌شود، اما پرداخت ماهرانه و داستان جذاب آن، سبب می‌شود كه همدلی و بذل توجه روشنفكران و برخی منتقدان را برانگیزد. غزل، از اقبال عمومی برخوردار نمی‌شود و اكران محدودی می‌یابد اما هنوز هم، تازگی و طراوت خود را حفظ نموده است. كیمیایی بعد از غزل، در سال ۱۳۵۷، فیلم سفر سنگ را متأثر از فضای انقلابی جامعه، كارگردانی می‌كند كه فیلمی سطحی و شعارزده است. این فیلم نیز، از اقبال مناسی برخوردار نمی‌گردد. كیمیایی كه تعهدات اجتماعی قدرتمندی را حفظ نموده بود. در سال ۱۳۶۱، براساس فیلمنامه «شب سمور» اثر «بهرام بیضایی»، فیلم خط قرمز را كارگردانی می‌كند. این فیلم بخاطر گرایشات رادیكال كیمیایی و تغییر ناگهانی فضای عمومی جامعه، توقیف شده و هیچ وقت به‌نمایش در نیامد. كیمیایی، مغوم از این واقعه، مدتی سكوت می‌كند تا شرایط مناسب‌تری برای كارگردانی فیلم جدیدش پیدا كند. او در این سالها، سعی می‌كند كه با درك نوینی از شرایط پدید آمده بعد از انقلاب و شروع جنگ، دیدی دیگر به مقوله فیلمسازی داشته باشد. تعهدات اجتماعی و سیاسی كیمیایی سبب شده بود كه پذیرش شرایط جدید، برای او دشوار باشد و این دشواری، در فیلم كه بین خصوصاً بین خط قرمز، نمود یافته است. او كه هماره در فیلمهایش، شخصیت‌های با خلق و خوی قیصر داشته است. حالا باید قیصری دیگر بیافریند كه بتواند در شرایط جدید كه عقاید مذهبی، ارزشهای گسترده‌ای یافته بود. خود را نشان ‌دهد و همچنان خنجر بدست و پایدار باشد. قیصر جدید، هر چند كه دیگر پاشنه كفش بالا نمی‌داد و دیالوگهای لاتی نداشت، اما منش لوطیانه، همچنان او باقی ماند و بر رفاقت‌های «جانی و روحی» معتقد ماند. در سال ۱۳۶۵، كیمیایی با فیلم تیغ و ابریشم، به صحنه می‌آید، اما گویا هنوز هم، شرایط تحمل آثار او را فراهم نشده و كیمیایی نیز، نتوانسته است سازگاری لازم با شرایط را بدست آورد. تیغ و ابریشم نیز به سرنوشتی تلخ دچار می‌شود تا دومین تجربه كارگردانی كمیایی بعد از انقلاب ۵۷، شكست خورده تلقی شود. این فیلم، به شدت سانسور شد و تیغ سانسور، آنچنان فیلم را پاره پاره كرد كه حتی معنای واقعی فیلم نیز از آن گرفته شد. بدین سان، تیغ و ابریشم نیز در بازار شكست می‌خورد و منتقدان نیز، توجهی به آن نمی‌كنند. فقط همان تعداد طرفداران هیشگی، سعی می‌كنند نكات مثبت فیلم را برجسته نمایند. بعد از آن در سال ۱۳۶۸، كیمیایی فیلم سرب را با دستمایه قراردادن داستانی نه چندان دلچست، كارگردانی می‌كند.
این فیلم نیز نتوانست موفقیت قابل توجهی در گیشه بدست آورد ولی برخی صحنه‌های فیلم به خاطر برخورداری از دقت‌های سینمایی كارگردان و نحوه پرداخت آنها، از سوی منتقدان سینمایی مورد استقبال قرار می‌گیرد. اما اتفاقی كه برای سرب افتاده مشابه اتفاق بود كه بعد از نمایش بیگانه بیا، رخ داده بود. در آن فیلم هم، برخی منتقدان، عدم تطابق فضایی كه كیمیایی از آن متأثر بود (اروپا) با جامعه سنتی ایران را عنوان كردند. در اینجا هم، كیمیایی سعی كرد كه فضای حاكم به سینمای گنگستری آمریكا را در فیلم خود بگنجاند كه باز هم ناموفق ماند. گویا این تأثیرات، همگی باعث عدم موفقیت او می‌شدند. مؤلفه‌های آن سینما، در فضای سنتی و بومی فیلم سرب، جا نمی‌افتد كه منتقدان فیلم را همچون جواهری بدلی قلمداد می‌كنند. با این وصف، آنچه مسلم می‌شود آن است كیمیایی راه و رسم فیلم ساختن و نمایش دادن را در شرایط جدید آموخت و توانست فیلم‌های بعدی را به گونه‌ای بسازد كه دچار سرنوشت غم‌بار، خط قرمز و «تیغ» و «ابریشم» نشوند. بعد از این است كه اتفاقی بزرگ در سینمای كیمیایی رخ می‌دهد آن، ساخت و نمایش فیلم دندان مار در سال ۱۳۶۹ است. فیلم كه به آسیب‌شناسی اجتماعی بعد از جنگ ایران و عراق می‌پردازد.
موقعیتی ممتاز را در سینمای كیمیایی، سینمای جنگ و در كل، در سینمای ایران می‌یابد. بار دیگر صف‌های طویل در جلوی سینماها شكل می‌گیرد و منتقدان نیز به فیلم روی خوش نشان می‌دهند. فیلم كارگردانی هنرمندانه‌ای را در پشت خود دارد و بدین‌سان، همه گمان می‌برند كه بار دیگر، كیمیایی به اوج رسیده است. اما گروهبان در سال ۱۳۷۰، همه امیدها را به باد می‌دهد. با اینكه گروهبان، فیلم نسبتاً خوبی است اما در مقابل نقاط اوجی چون گوزنها و دندان مار، آنقدر بی‌رنگ است كه حتی عصبانیت برخی منتقدان را كه هم‌چنان در لذت دندان مار غرق بودند را بر می‌انگیزد. ردپای گرگ در سال ۱۳۷۲، اثری بسیار ضعیف با داستانی سطحی و كم مایه است كه كیمیایی را به نشیب می‌رساند. بازیهای بد فیلم نیز، سبب می‌شود كه موفقیت‌ نسبی گیشه‌ای گروهبان هم تكرار نشود. كیمیایی در سال بعد، فیلم تجارت را در آلمان كارگردانی می‌كند. این فیلم، بخاطر تحریك كنجكاوی مردم برای پوشش بازیگران، موفقیتی اندك را در گیشه بدست می‌آورد اما قیصر مغموم، مغبون می‌شود و كیمیایی، مسیر شكست‌های پی‌درپی خود را ادامه می‌دهد. سه فیلم اخیر، اغلب بخاطر نداشتن خط داستانی مناسب شكست می خورند چرا كه تماشاگر فیلم‌های كیمیایی، از او داستان خوب، جذاب و پركشش می خواهد كه این امر در این فیلم‌ها، اتفاق نمی‌افتد. بعد از این فیلم شایعاتی در می‌گیرد كه كیمیایی با یكی از اعضای حكومتی زد و بندهایی كرده و تا بدانجا پیش می‌روند كه تهیه كننده فیلم‌های بعدی او را، همان فرد می‌خوانند. اما ضیافت در سال ۱۳۷۴، در میان این شایعات با استقبال مناسبی مواجه می‌شود. جوان‌گرایی كیمیایی و داستان خوب و جذابش، بار دیگر مسأله، رفاقت از نوع كیمیایی و قیصریسم را مطرح می‌كند. با اینكه همچنان این شایعه او به كارگردان بازیگرساز شهره می‌شود و این بی‌جهت نیست بازیگران فیلم‌های او ـ خصوصاً جوانان ـ هر كدام به شهرت فراوانی دست می‌یابند و جزو بازیگران مطرح می‌شوند.
وجود داشت كه كاراكتر«علی یزدانی»، الگوبرداری از همان شخصیتی است كه كیمیایی در پشت پرده با او زد و بند داشته است. اما كیمیایی، بی‌توجه به این شایعات به كار خود ادامه می‌دهد. او حالا پر كار شده است و بسان دهه شصت كم كاری نمی‌كند و با كارگردانی سالی یك فیلم، توانسته است ارتباط نسبی خود را با تماشاگران و طرفدارانش برقرار كند. در سال ۱۳۷۵، فیلم سلطان را با بهره‌گیری از بازیگرانی خوش سیما و جوان‌، با نیم نگاهی به داستان رضا موتوری و دستمایه قراردادن نكوهش برج سازی و ثروت اندوزان یك شبه، روانه سینماها می‌كند كه این فیلم هم، با استقبال خوبی مواجه می‌شود. مرسدس در سال ۱۳۷۶، بازیگران جوان بیشتری را در خود دارد و با اینكه داستان همیشگی رفاقتها و مبارزه با سرمایه‌‌داری و با شعارهایی نظیر آتش زدن بنز صد میلیونی همراه می‌كند، اما باز هم موفقیت گیشه‌ای خود را كسب می‌كند. در این سال‌هاست كه دیگر خط‌كشی بین مدافعان و مخالفان مطبوعاتی كیمیایی پررنگ‌تر می‌شود و بعد از هر فیلم، دعواهای منتقدان هم جای دیدن دارد.
كیمیایی اما در این سال‌ها، به صفتی دیگر معروف می‌شود. او به كارگردان بازیگرساز شهره می‌شود و این بی‌جهت نیست بازیگران فیلم‌های او ـ خصوصاً جوانان ـ هر كدام به شهرت فراوانی دست می‌یابند و جزو بازیگران مطرح می‌شوند.فریبرز عرب‌نیا، حسن جوهرچی، محمدرضا فروتن، مرجان شیرمحمدی، هدیه تهران و حتی احمد نجفی و گلچهره سجادیه و … جزو بازیگران پولساز و مطرح می‌شوند كه همه آن‌ها، كارهای اول خود را با كیمیای آغازیده‌اند. كیمیایی با یك سال وقفه، فیلم فریاد را در سال ۱۳۷۸ آماده نمایش می‌كند. این فیلم بخاطر اكران نامناسب آن، موفقیت تجاری در خوری بدست نمی‌آورد. و در جای خود، نسبت به دیگر آثار كیمیایی، ضعیت‌تر بوده است.در فریاد هم فقط باید سراغ برخی سكانس‌ها و یا پلان‌های درخشان سینمایی رفت و دیگر هیچ. متأسفانه در این فیلم، از آن دیالوگ‌های خاص كیمیایی نیز خبری نیست. در سال ۱۳۷۹، در سینمای كیمیایی پنجاه و نه ساله، اتفاق خاصی می‌افتد. قیصر فیلم‌های او كه در هر فیلمی زخمی می‌شد ولی در زخمناكی‌اش پیروز بود، این بار كشته می‌شود و به همه منتقدان نوید دوره‌ای دیگر را در فیلم‌سازی كیمیایی می‌دهد. منتقدانی كه همیشه كیمیایی را به خاطر نمایش رفاقت‌ها و مرد انگی های دهه‌های سی و چهل شماتت می‌كردند، این بار، محافظه‌كارانه به سراغ او می‌روند و به انتظار فیلم بعدی او می‌نشینند. «اعتراض» آخرین فیلم به نمایش در آمده است كه در زیر نام خود، قیصر را با همان خنجر همیشگی‌اش به قتلگاه می‌فرستند. در اعتراض است كه نسل جدید، در برابر قیصر می‌ایستد و می‌گوید كه ناموس پرستی از نوع او دیگر گذشته است و قیصر نیز، دیگر نمی‌تواند در این فضا نفس بكشد.
بعد از آن كیمیایی برای ساخت فیلمی به كوبا رفت، اما با خروج همسرش از ایران و اجرای كنسرت‌های پی‌درپی او در جهان فعالیت‌های هنری كیمیایی تحت‌الشعاع قرار گرفته و هنوز هم از سرنوشت فیلم یا فیلم‌های او خبری نیست. با اینكه كیمیایی معمولاً به مسائل حاشیه‌ای توجهی نداشت، اما طلوع دوباره ستاره گوگوش، شرایط كاری را برای او نیز دشوار كرد. گویا متولیان فرهنگی در ایران، فعالیتهای هنری همسرش را به او مربوط كرده‌اند كه هنوز هم كیمیایی بلاتكلیف است. با همه این اوصاف پرونده فیلم‌سازی مسعود كیمیایی همچنان گشوده است و كارگردانی كه در حدود چهار دهه سابقه فیلم‌سازی دارد،‌ قصد بازنشستگی ندارد. در تاریخ سینمای ایران، نمی‌توان فیلم‌های مهم و تأثیرگذار ـ و حتی جریان ساز ـ را مرور كرد و به قیصر، گوزنها و دندان مار، اشارتی نكرد. شروع كار دوباره كیمیایی بعد از چهار سال، فیلم سربازهای جمعه، نوید بخش فصلی نوین در سینمای ایران و سینمای خود كیمیایی است. چرا كه این فیلم، گویا با فیلم‌های قبلی تفاوت‌هایی دارد ـ هر چند كه از داستان فیلم، همان مضامین گذشته بر می‌آید ـ با همه این اوصاف گویا، كاهش فعالیت گوگوش، شایعه حمایت فرزندان یكی از مقامات عالی رتبه سیاسی كشور از او و بازگشت درباره‌اش به ایران، شرایط كاری آسان‌تری را برای مسعود كیمیایی آفرید. كیمیایی، یكی از وزنه‌های سینمای ایران است و چه خوب كه شرایط كاری او هموار شود و با مسائل حاشیه‌ای فعالیت او محدود نشود.
احمد یزدانی
منبع : ماهنامه ماندگار


همچنین مشاهده کنید