شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا


گشتی در تئاتر خیابانی


گشتی در تئاتر خیابانی
در آنچه اینجا نوشته شده، سعی شده است که نه خیلی بی قاعده، اما بی تعارف، بپردازیم به «تئاتر خیابانی» که برای چه لازم است و این جور که می گذرد و با این بضاعت ها که داریم، غائله اش به کجا ممکن است ختم بشود.در این نوشته به آسیب های دانشکده های تئاتر می پردازیم.
● چهار تا سالن دنگال و این همه دانشجوی تئاتر؟
چندی پیش به حکم ضرورت لازم شد فرزند یکی از اقوام را که در روستایی مهجور درس خوانده بود و در رشته تئاتر قبول شده بود و آمده بود به تهران، ببرم به دانشکده سینما تئاتر که امتحان عملی پس بدهد. در راه از او پرسیدم چرا تئاتر را انتخاب کردی و برای چه می خواهی این رشته را تحصیل کنی؟ مبهم و من من کنان حرف هایی زد که می شد فهمید چی زیر زبانش مزه کرده و بی تابی اش از چیست.
می گفت «دوست دارم در یک نقش دیگر ظاهر شوم» و وقتی پرسیدم «که چی بشود مثلا؟» گفت؛ «که دیگران را بفهمم. بفهمم که معتاد چی به سرش آمده و چه شده که معتاد شده؟» پرسیدم «تا حالا تئاتر رفته ای؟» و می دانستم که جواب منفی است. آن روستای دورافتاده که قوم و خویش ما ساکنش بود، خیابان هایش تازه و نصفه نیمه آسفالت شده است و دیگر چه جا برای سالن تئاتر؟!
رسیدیم به سینما تئاتر و یک صبح علی الطلوع تا شب را معطل ماندیم تا نوبتش بشود. بی اغراق از هشت صبح تا هشت عصر سر پا بودیم که صدایش کردند رفت بالا.
بالا که رفت، از آنها که مانده بودند پرسیدم «چند نفرید که آمده اید برای امتحان و برای کجا امتحان می دهید؟» گفتند ما که دختریم از فلان قدر نفر بیشتریم و برای سوره تهران و نبی اکرم تبریز و شبانه و نمی دانم کجاهای دیگر امتحان می دهیم. اینها یک قلم بودند و به این جاها که گفتند اضافه کنید دانشگاه آزاد را که در بوشهر و در اراک و به گمانم در تنکابن و تهران و الیگودرز و چند جای دیگر دانشکده تاسیس کرده و هنر درس می دهد. ازشان پرسیدم «از کدام شهر آمده اید شما و می دانید که چند تا سالن تئاتر در تهران هست؟»
گفتند «از مشهد و از شیراز و از کرج و برازجان» و اضافه کردند «ما چه می دانیم در تهران چند تا سالن تئاتر است و برای چی باید بدانیم؟» پرسیدم «خب مگر قرار نیست نمایش ببرید روی صحنه؟ وقتی نیست کجا می خواهید اجرا کنید و برای کی؟». گوشت تلخ کردند، گوشه چشم چین دادند، رو برگرداندند. سوال اما جدی بود. آنها کجا باید تئاتر اجرا کنند؟
حقیقت این است که این چهار تا سالن دنگال تئاتر که تو تهران مانده، قدیمی است. استاندارد هم نیست و تناسب ندارد با جمعیت همین دو سه جین آدمی که به وقتش - مثلا در جشنواره - علاقه مند می شوند به دیدن تئاتر و یکهو می شوند تئاتری. به گمانم کیومرث منشی زاده شاعر بود که گفته بود شاعر و نویسنده از خواننده بیشتر داریم.
حرف این شاعر به کتاب و به نویسندگی فقط محدود نمی شود که وضع در تئاتر هم همین است و بدتر است از قضا و کارگردان و صاحب اثر بیشتر داریم از آنها که باید کار اینها را ببینند. اینها با هم جفت نیستند و جور درنمی آیند. او که پول داد، و به قدر هشت ترم بابت درس های مرتبط و بی ربط وقت گذاشته خب توقع کار هم دارد، اما نیست. اگر بگویند هست دروغ گفته اند و گیرم که باشد، کی توانسته از این راه ارتزاق کند و اگر رزق و روزی تویش هست، چرا این همه گلایه؟ وقتی برمی گشتیم خانه به آن فامیل- که به چشمانش اشک دویده بود از ترس مردودی - گفتم؛ «بیا قید این درس و دانشگاه را بزن. کاری برای درسی که تو می خواهی بخوانی نیست و دروغ چرا، اگر باشد می دهند به آنها که خیلی مستعدند و مثلا نابغه.
با خودت خلوت کن و خیلی اگر این رشته را دوست داری، بیا پولی را که می خواهی برای تحصیل بدهی، یکجا جمع کن و نمایشنامه بخر، بنشین تو خانه به خواندن. این جوری نه امتحانی برای پس دادن درس ها در کار است و نه اجباری در آمدن و رفتن. بنشین خانه و بخوان و بنویس و پولت را خرج فیلم دیدن و فیلم خریدن و کتاب خواندن و نمایش دیدن کن. پاشو برو کلاس زبان، دو سه دوره بگذران. بعد اصل کتاب ها را بخوان».
گفتم؛ «شولوخف را نمی دانم می شناسی یا نه. نویسنده بوده است. رمانی چندصد صفحه ای دارد به نام «دن آرام». لابد باید اسمش را تو این کتاب ها که برای اطلاعات عمومی هنر در می آورند دیده باشی. این بابا برای اینکه نوشتن را یاد بگیرد، ۶۴ مرتبه «جنگ و صلح» تولستوی را رونویسی کرده. بیا کتاب بخر، نوشته های خوب را رونویسی کن. این جوری شاید یک چیزی نوشتی که پسندیدند و به حسابت آوردند. بزن قید این دانشگاه را. ما که رفتیم پشیمانیم».
● چرا یخ تئاتر خیابانی نمی گیرد؟
مثالی که گویای شیوه شیوع ناگهانی و سالی یک دو باری تئاتر خیابانی باشد گیاه خود رو است که بی دلیل و بی شخم و خیش می روید.
برای اینکه مطمئن شوید تئاتر خیابانی مثل گیاه خود رو است، بروید به دانشگاه ها و دانشکده ها و به همین کلاس های کنکور، بپرسید آیا ترمی یا درسی و حتی کتابی هست که به این نوع مستقل از تئاتر اختصاص داده باشند؟ با استعدادهای حوزه تئاتر خیابانی، بیشترشان گمان می کنند که تئاتر را به خیابان بردن و هر کار روی صحنه را در خیابان هم کردن، یعنی تئاتر خیابانی و خوشند و دلخوشند و سرشان گرم است به تئاتر خیابانی.
شکسپیر در «هملت» گفته بود و به خشم گفته بود که از صدا، نعره زدن را و از خشم، رگ گردن کلفت کردن را بازیگری می نامند. صاف و بی غل وغش در پارکی که دچار جشنواره تئاتر خیابانی شده است راه می روی که نعره های ناواضح یکی بلند می شود. این است علامت تئاتر خیابانی. به دور خود چرخ زدن ها و بی هدف میان حلقه زدگان گشتن ها، یعنی تئاتر خیابانی.
● چه می شود کرد؟
تئاتر خیابانی علاجش این است که تئاتر خیابانی باشد و جایش در خیابان و معابر، نه در پارک ها فقط. درمانش این است که گرایشی باشد برای خودش و استقلال داشته باشد و کشت دیم نباشد که هر چیز رویید، رویید. باید از دانش و تجربه آبش بدهند و محترمش بدارند. باید کسی را به آموزشش بگمارند که به واقع اهل این کار باشد. تئاتر خیابانی وقتی پیشرفت می کند که صادقانه به صداقتش باور داشته باشند. زمینش وقتی آباد می شود که روییده های هرزش را از دامن خاک جدا کنند.
اینگونه هم اگر درست نشود، قدر مسلم با این شیوه هم که حالا هست درست که نمی شود هیچ، بلکه خراب تر هم می شود.
● رابطه دانشگاه ها و افزایش اجاره خانه ها
سوال این است که پذیرش دانشجو با اتکا به کدام قواعد انجام می شود؟ حرف این است که اینگونه بی قاعده دانشجو گرفتن ها با این شهریه ها و این امکاناتی که اصلا نیست، به نفع کسی نیست. سوال این است که چرا یکی از این استادان محترم بازیگری و کارگردانی صدایش در نمی آید که کلاس کنکور هنر چه معنی می دهد و یعنی چه؟
نتیجه این دانشجو گرفتن های بی دلیل، می شود سر ریز شدن و یکنواخت شدن و بی معنی شدن. جمعیت ورودی دانشگاه هابا این چند اتاق که نامش را گذاشته اند «پلاتو» تناسب ندارد. تئاتر خیابانی محل تجربه برای تئاتر صحنه ای نیست و کسی نمی خواهد این را باور کند. نمی خواهند بدانند که این دو با هم توفیر دارند و خیابان مختصات دیگری دارد و موضوعی دیگر می طلبد.
از این جمعیت دانشجویان هم نهایتا بخشی به تدریس هنر در هنرستان ها و دبیرستان ها می پردازند - حق التدریسی البته - بخشی شان می ریزند به روزنامه ها و منتقد می شوند - بی تخصص البته - بخشی شان که پول دارند مدرکشان را می دهند برای مجوز آموزشگاه ها - برای کسب درآمد البته - بخشی شان هم که نه پول دارند، نه حوصله معلمی، می روند تئاتر خیابانی می سازند - بی روح البته.
عجالتا تنها نتیجه این دانشگاه زدن های بی دلیل، شده است سکه شدن کار بنگاه های معاملات ملکی و برده است روی قیمت اجاره خانه. شده است مایه به هم ریختن فرهنگ شهرستان ها.
وحید لک
منبع : روزنامه کارگزاران


همچنین مشاهده کنید