سه شنبه, ۱۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 30 April, 2024
مجله ویستا


بروخه و پایان سبک‌های سنتی‌


بروخه و پایان سبک‌های سنتی‌
در تاریخ هنر جنبش‌های بسیاری شکل گرفتند که هرکدام تاثیری بر سیر هنرجهان گذاشتند. گاه گذرا و محو و گاه عمیق. یکی از این جنبش‌ها که بعدها کمتر مورد توجه قرار گرفت، جنبش بروخه بود. گروهی که در سال ۱۹۰۵ توسط ارنست لودویک کریشنر و دوستانش پایه گذاری شد و می‌توان گفت که نقش بسیار پررنگی در روند شکل گیری اکسپرسیونیسم و تکامل هنر مدرن در اروپا داشت.
اعضا اولیه این گروه کریشنر، هکل و اشمیت روتلوف (و برای اندک زمانی امیل نولده) بودند. معمارانی اهل درسدن اتریش که از کارخود دست کشیدند تا به نقاشی بپردازند. کار عجیبی نسبت به گرایش هنرمندان در آن زمان، در دوره‌ای که هنرمندان از هنرهای تجملی فاصله می‌گرفتند تا به کارهای درآمدزا بپردازند. اما آنها در گروه بروخه آرمان‌ها و خواست خودشان را داشتند.
تفکر خاصی که نمود آن را حتی می‌توان در شیوه ارائه مانیفست آنها دید. کریشنر در سال ۱۹۰۶ مانیفست بروخه را به صورت لوح چوبی حکاکی شده‌ای ارائه کرد. لوحی چوبی که کنده کاری‌های روی آن گرچه خام دستانه بود، اما بیان گر اهداف آنها بود. او تنها می‌خواست عمل کنده کاری روی چوب را نشان دهد، نه توانایی اش در آن کار را و به قول امیل نولده کریشنر از همان ابتدا مبارزه با کلیشه‌ها را آغاز کرده بود.
چاپ نقش آنها تداعی کننده گراور‌های قرون وسطا بود. انگاری چیزی بدوی، (به نوشته‌های روی چاپ نقش دقت کنید) از آنجا که به پیشرفت و به نسل جدیدی از انسان‌های علا‌قه‌مند و خلا‌ق اعتقاد داریم، همه جوانان را گرد هم می‌خوانیم، ما جوانان که تکیه گاه آینده‌ایم می‌خواهیم در برابر قدرت‌های کهنه و ریشه‌دار، و کلیشه‌ها به آزادی در کار و زندگی برسیم. پس تمام انسان‌های پاک باخته و خودانگیخته به ما تعلق دارند.
اولین جرقه برای شکل گیری گروه بروخه زمانی زده شد که کریشنر دوره هنرآموزی خود را در مونیخ می‌گذراند. جوانی کوتاه قد با موهای خرمایی که در سالن‌های هنرمعاصر مونیخ این طرف و آن طرف می‌رفت و تمام تابلوها و آثار را به دقت بررسی می‌کرد.
اما به گفته خودش تنها چیزی که می‌شد در آن تابلوها دید کسالت و بی تحرکی و بی روحی بود. کریشنر آن روزها تنها به این می‌اندیشید که باید متفاوت بود. کریشنر رویا پرداز و آرمان‌خواه بود و درسدن در آن زمان به لحاظ فعالیت‌های هنری مرکز مهمی نبود و تمام این‌ها باعث شد که کریشنر تمام تلا‌شش را بکند تا با جمع کردن جوان‌های آزاد اندیش که تنها به بیان حساسات خودشان و متفاوت بودن می‌اندیشند، به مقابله با سنت‌های کهنه بپردازد. و یک اتحاد بین‌المللی فراتر از مرزهای درسدن به‌وجود بیاورد.
مدتی طول کشید تا آنها در بروخه خط مشی هنری خود را پیدا کنند و در گذر آن سال‌ها با آنچه دیگر هنرمندان انجام می‌دادند بیشتر آشنا شدند. ونگوگ، گوگن، مونک و هنر آلمان در دوره اصلا‌ح دینی بر آنها تاثیر گذاشت. و شیفته کارهای دورر و گراناخ شده بودند. آن‌ها خبرهای مربوط به شکل گیری گروه فووو‌ها را هم دنبال می‌کردند و در رویاهایشان به روزهایی می‌اندیشدند که هنرآلمان آنها را ستایش می‌کرد.
هنرمندان بروخه مدام در جنب و جوش بودند.
تلا‌ش می‌کردند با هرچیز تازه‌ای آشنا شوند. به سراغ آثار قدیمی می‌رفتند و آنها را بررسی می‌کردند. نقش‌های بومی‌، تندیس‌ها و صورتک‌های آفریقایی و غارنگاری‌های هندی. آنها شیفته تنوع بودند اما پژوهش و پرورش منظمی نداشتند.
اعضا گروه بروخه به مانند انحطاط طلبان پاریس اواخر قرن نوزده بیشتر از آنکه در پی پدید آوردن آثار هنری باشند، می‌خواستند هنرمند باشند و مثل هنرمندان زندگی کنند. لباس‌های خاصی می‌پوشیدند و ظاهر متفاوتی داشتند. در خانه‌هایی ساده و به شکل ظاهرا فقیرانه با هم زندگی می‌کردند. خانه‌هایی پوشیده از تابلو‌ها وصورتک‌هایی عجیب، دیوار کشیده‌های وسیع و میزهایی با رنگ‌ها و طراحی‌هایی خاص. آنها حتی دوستانشان را هم آنطور که دوست داشتند، می‌آراستند.
دوستانشان باید لباس‌هایی می‌پوشیدند و آرایش خاصی می‌کردند که مدل نقاشی هنرمندان گروه بروخه باشد.
و اگر کمی با دقت به کارهای بروخه نگاه کنیم می‌بینیم که آنچه بیش از همه پررنگ است چگونگی استفاده از نمود رنگ‌های تند و نور است. (مخصوصا در کارهای کریشنر که تا حدودی تحت تاثیر ماتیس نیز هست.) آنها گویی با این بی نظمی و شوی رنگ‌های تند به جنگ بی روحی و تصنع و کسالت می‌روند. از میان هنرمندان بروخه، کریشنر با استعداد‌ترین، پرشور‌ترین و قطعنا شکننده‌ترین آنهاست. کریشنر از یک اختلا‌ل جسمانی که در جنگ پیدا کرده بود رنج می‌برد.
انسانی دم دمی‌مزاج و تندخو بود. خیلی در جمع‌ها حاضر نمی‌شد و به غیر از تعداد محدودی با کسی مراوده آن چنانی نداشت. به عقیده او، مسئله کلیدی در اکسپرسونیسم بیان احساس و عقیده شخص هنرمند است. کاری که به واقع در تمامی‌آثارش انجام داد. چه در دوره اول کارهایش که بیشتر به بیان صحنه‌های روزمره و شاید یا غمگین می‌پرداخت.
چه در دوره دوم کارهایش که شامل کارهای گذشته نگرو درون گرا می‌شد. کریشنر می‌گوید: من درک خودم از محیط را به شما عرضه می‌کنم و زندگی‌ام را وقت این کار کردم. من متعلق به بشریتم. من باید شما را آگاه کنم و درکی از جهان را به شما بدهم که خودتان ندارید اما نه از طریق قرار دادهای هنر اروپایی که کهنه و صفحه آخر فرسوده‌اند، آنها از زندگی دورند، من با رنگ‌های تند و خطوطی تکیه دار و نه دقیق و کژ نمایی پیکره‌ها چشمان شما را خیره می‌کنم و این طرحی که شما خام دستانه می‌یابید همان است که می‌خواهم و دوست دارم از هنر من برای برقرار کردن تعادل در برابر زندگی جانکاه شهری استفاده کنید.
با این که نقاشانی چون گوگن، ونگوگ، مونک و انس ور از سال‌ها پیش زمینه پذیرش آثاری چون کارهای گروه بروخه را مهیا کرده بودند ولی کار آنها هنوز نا فهمیدنی و نسبتا ناشناخته بود و لا‌زم بود زمان بگذرد که مخاطبان با آنها ارتباط برقرار کنند.
طرفداران محدود گروه بروخه که ابتدا بیشتر محلی بودند و در درسدن و اطراف آن زندگی می‌کردند، به تدریج که هنرمندان به برلین رفتند، به مخاطبان هنرشناس بیشتری دست یافتند. هرچند که اعضا گروه بروخه بعد از جنگ جهانی به شهرت و محبوبیت رسیدند ولی توتالیتاریسم دهه سی اکسپرسیونیسم را به عنوان جنبشی نابهنجار و الهام گرفته از کمونیسم محکوم کرد و انگار این تفکر غلط بود که همه چیز را متوقف کرد. کریشنر در ۱۹۳۸ یک سال بعد از آن که نازی‌ها بیش از ششصد اثر وی را مصادره کردند، خود را کشت. اما او بارها گفته بود که به هدف خود رسیده.
«کار ما که قرار بود موجب شود مردم به ارزش سبک‌های سنتی شک کنند، انجام شد. »
بهزاد بارانی
منبع : روزنامه حیات نو


همچنین مشاهده کنید