جمعه, ۲۹ تیر, ۱۴۰۳ / 19 July, 2024
مجله ویستا


به من دست نزن


به من دست نزن
در دوران قدیم؛ آن روزگاران خوشی که همه آدمیان جایگاه و حد و اندازه خویش را می شناختند و ارباب ارباب بود و برده برده؛ وقتی که پادشاه سایه خدا بود و خان مالک جان و هستی و شرف رعیت خود، در آن روزگار اگر به ندرت برده یی تصمیم می گرفت از برده بودن استنکاف کند و اراده مالک خود را بر اختیار خویش ترجیح ندهد یا اصلاً از آن هم فجیع تر ادعا کند که او (برده) نیز همچون ارباب انسانی است واجد حق آزادی و اختیار؛ اینچنین برده ناسپاس را چگونه مجازات می کردند؟
یا اصلاً چگونه نظام و ساختاری بود که برده مفروض را از چنین ادعاهای خطرناکی باز می داشت؟،خوب جدا از اسطوره های پشتیبانی شده توسط سامانه های مذهبی و قومی و نژادی و عرفی-اجتماعی؛ به هرحال یک ضمانت اجرایی مبتنی بر زور هم بود که برده نافرمان را شلاق بزند، شکنجه کند و در صورت لزوم در مسیر تردد کاروان ها و مسافران به صلیب بکشد تا مایه خوشوقتی و آسایش خیال طبقه مسلط و همچنین مایه عبرت و وحشت هر آن کسی باشد که خیال برهم زدن نظم اجتماعی را در سر دارد.
نظام بردگی با تکیه بر این ارکان بود که تا قرن ها به حیات خویش ادامه داد و اگر نبود انقلاب صنعتی که وجه مصرف کنندگی آدمیان را برجسته تر از پیش می خواست؛ اگر نبود مدرنیته یی که سلطه عقلایی را کم هزینه تر می دید و - احتمالاً درست به همین دلیل کم هزینه بودن- اخلاقی وانمود می کرد؛ اگر نبود تلاش های مختلف از اندیشه های انسانگرایی که مبلغ فریاد انسان خطاب به مرجع قدرت بود؛ «به من دست نزن» تا اندیشه های اصلاح طلبانه یی که مجازات را وسیله یی برای تربیت و نه انتقام تعریف و توصیف می کرد... اگر این مجموعه عوامل نبود به راستی می توان پذیرفت نظام برده داری بی هیچ عیب و نقص قابل توجهی به بقا ادامه می داد.
پشتوانه فکری نظام برده داری هرچه که بود؛ این نظام اقتصادی خاص برای تحمیل خود بر آن دسته از آدمیانی که به دلایل عقلایی(،) این ساختار گردن نمی نهادند و آزادی را از برای خویش جست وجو می کردند؛ نیاز به پشتوانه یی عملی داشت. مراقبت از بردگان و همچنین تنبیه بردگان شورشی جدای از بخش درونی (تحمیلی توسط عرف ها و پیش فرض های عمومی) نیاز به ابزاری بیرونی نیز داشت. شلاق و صلیب پاسخ امپراتوری روم به این نیاز بود. شلاق نه تنها برده را وادار به کار بیشتر می کرد؛ بلکه همچنین برده بودن را برای خود برده عادی وامی نمود و صلیب نه تنها یک عنصر نامطلوب را از دایره جامعه حذف می کرد؛ بلکه همچنین نشانه یی بود برای سایر بردگان تا مساوی تمرد قرارش دهند.
نظام اقتصادی کنونی در جهان آزاد(،) مبتنی بر «استخدام» است. اینجا نیز همچنان کارشناسان و خبرگانی هستند تا دلایلی عقلانی بیاورند برای صحت و بلکه بدیهی بودن این نظام عجیب و غریبی که در آن کار فرد و نتیجه آن نه به خود او بلکه به دیگری تعلق دارد. مبنای عقلایی این نظام هم دفاع از مالکیت است و کسی هم نیست که بپرسد چرا و چگونه مالکیت شخص بر اشیای پیرامونی از مالکیت کارگر بر کار او از اولویت بیشتری برخوردار است.اما این دلایل و زیرکی ها هرچند بتوانند پشتوانه مناسب مشروعیتی برای استخدام فراهم کنند؛ لزوم وجود پشتوانه عملی و اجرایی همچنان پابرجا خواهد بود.
از پلیس ضدشورش تا اعتصاب شکنان و حکم های مختلف قضایی همه و همه در کارند تا نشانه سازی هایی کنند برای کارگر تا مطالبه حق مالکیتش بر نتیجه کار خود را ناممکن و خیال پردازی بیابد.اما ابزار اصلی نظام سرمایه سالار چیز دیگری است. صلیبی که کارگر معترض بر آن مصلوب می شود از جنسی دیگر است؛ «گرسنگی»،بردگان جهان امروز مجبورند بردگی را بپذیرند چرا که شورش ضد این سلب حق برای ایشان با گرسنگی مساوی شده است.
دیگر در کناره جاده های این امپراتوری جهانشمول روم جدید خبری از صلیب هایی نیست که بردگان شورشی بر آنها سر و ته آویخته شده باشند. بلکه خطر گرسنگی؛ بیماری؛ از دست دادن خانه و کاشانه؛ طلاق همسر و سلب حق نگهداری از فرزندان هستند که به عنوان «نشانه»هایی ذهن کارگر را احاطه می کنند تا او را از شورش بر نظام استخدام برحذر دارند.اگر پاسخ آزادمردان به بردگی گرفته شده در برابر شلاق و صلیب نمی توانست چیزی جز شمشیر (اسپارتاکوس و قیام زنگیان) باشد؛ درباره پاسخ شایسته طبقه کارگر به پلیس و گرسنگی هنوز که هنوز است بحث بسیار است.
مارکس و انگلس کارگران را به عمل سازمان یافته سیاسی و سرنگونی حاکمیت های پاسدار سرمایه دعوت می کردند و هرگونه اقدام جز در این مسیر را در حکم پاسداری از نظام سلطه سرمایه به حساب می آوردند. اما دیدگاه های آنارشیستی پرودون و همراهانش کارگران را به عمل مستقیم و به خصوص به عمل مستقیم اقتصادی دعوت می کرد. این آنارشیست ها بودند که فعالیتی به نام اعتصاب را برای نخستین بار طرح و از آن دفاع کردند. در دامان طرز تفکر آنارشیستی «عمل مستقیم» بود که همکاری مختارانه و آنارکوسندیکالیسم متولد شد.
ایرج صدر
منبع : روزنامه اعتماد