جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا


ذهن زیبا


ذهن زیبا
پیروزی اراده انسانی بر موانع و مشکلات زندگی و سدهایی که بر سر راه اهداف گسترده شده است، از عمده مضامین رمان امیر خانی است. شخصیت اصلی این رمان سرهنگ خلبان مرتضی مشکات از جانبازان دفاع مقدس است. مرتضی هنوز با لحظات پروازی که داشته سیر می کند، معلولیت او از دو پا در حین یک عملیات هوایی در خاک عراق صورت گرفته و دوران انزوای وی از آن موقع آغاز شده است. او همواره میل به تکاپو و تلاش و در نهایت پرواز دارد. ولی این امر از زاویه نگاه دیگران غیر قابل باور و ناممکن است. در نهایت تلاش دوستان دوران خدمت وی در نیروی هوایی نتیجه می دهد و او به آرزوی چندین ساله خود- پرواز- دست می یابد.
رضا امیرخانی همانند سایر آثارش در این اثر نیز در شیوه نوشتاری سنت شکنی می کند. البته این شیوه نوشتاری در تاریخ ادبیات داستانی سابقه دیرینه دارد، ولی در مورد موضوع آن که مربوط به دفاع مقدس و زندگی خلبانان حاضر در هشت سال جنگ تحمیلی است، آزموده نشده است.
تازگی این شیوه نوشتاری در دل مضمون بکر (زندگی خلبانان) نمود بیشتری یافته است. کلیت رمان با شیوه نامه نگاری روایت است.
در ظاهر نویسنده، در هیچ کجای رمان حضور ندارد و گویی شخصی خوش سلیقه این نامه ها را در کنار هم چیده و در نهایت قصه درونی رمان از نحوه در کنار هم چیدن نامه ها شکل گرفته است. آن شخص خوش سلیقه می تواند اینجا خود نویسنده باشد که هست، اما با مهارت پای خود را از رمان پس کشیده و قضاوت را به مخاطبان واگذار کرده است.
در کل بیشتر از چهل نامه رد و بدل می شود و شکل نهایی رمان آفریده می شود. جای فرستنده ها و گیرنده های نامه ها به تناسب نیاز رمان بارها عوض می شود. آدم های رمان مدام تغییر جا می دهند و در این جا به جایی ها بافت رمان شکل می گیرد.
اولین نامه از جانب طیبه محمدی همسر مرتضی مشکات است که برای سرگرد خلبان آرش تیموری در پایگاه شکاری دزفول فرستاده می شود. در این نامه موقعیت کنونی سرهنگ خلبان مرتضی مشکات توضیح داده می شود و در واقع نقطه شروع داستان محسوب می شود.
انتخاب زمان حال برای روایت باعث نوعی کشمکش در ابتدای داستان شده است. برای مخاطب محرز است که معلولیت مرتضی خود داستانی دارد که می تواند باعث جذابیت قصه رمان شود. نویسنده اطلاعات شخصیت ها را خرده خرده به مخاطب انتقال می دهد و در جاهایی هم در دادن اطلاعات با مشکل مواجه می شود. یکی از مشکلات اطلاع رسانی به مخاطب در شیوه نامه نگاری عدم امکان ورود به درون شخصیت های رمان است. با توجه به اینکه در این شیوه شخصیت داستانی از طریق نامه و به صورت عینی و کتابی مطالب مورد نظرش را بیان می کند، زیرا قالب نامه بیشتر برای بیان مفاهیم عینی و قابل لمس گنجایش دارد. در این میان، مخاطب فرضی نامه هم که مشخص است باز عرصه را بر نویسنده آن تنگ می کند. وقتی دو همکار قدیمی که حالا از هم جدا افتاده اند قرار باشد برای همدیگر از طریق نامه اطلاع رسانی کنند، یقینا در وهله اول به کلیات امر می پردازند تا به جزئیات، که می تواند در وضوح چشم انداز داستانی موثر باشد.
در این رمان درونیات شخصیت ها برای مخاطب زیاد کاویده نمی شود، جز مرتضی، او در زمانی که احساس می کند هیچ کس به حرف هایش گوش نمی کند و کسی را برای درد دل پیدا نمی کند به مسجد جمکران در قم پناه می برد که محل حاجتمندان است.
از قدیم شنیده بودم بعضی از مردم که می خواهند چیزی برای شما بنویسند به جمکران می آیند و نامه ها یشان را توی این چاه می اندازند و آب روان که قدیم ها ته این چاه جاری بود، نامه را به دست صاحبش می رساند، تعبیر لطیفی است.
نویسنده از طریق - درد دل مرتضی با چاه - توانسته روحیات درونی وی را برای مخاطب بازتاب دهد. انتخاب اسم شخصیت ها یکی از اقدامات زیبای نویسنده است که تداعی های مناسبی را برقرار می کند.
انتخاب نام مرتضی برای جانباز دفاع مقدس و فراهم آوردن بستری برای او که دردهایش را به دور از اطرافیانش به چاه باز گوید، از آشناترین صحنه های تاریخ شیعه است. که بعد از نزدیک به هزار و چهارصد سال در روزگار معاصر و در دوران دفاع مقدس ملت مسلمان ایران زنده می شود.
دربستر داستان این امکان فقط برای شخصیت مرتضی قابل وقوع است. سایر شخصیت ها امکان بروز روحیات درونی خود را ندارند و تنها در حد نامه هایی که بین هم رد و بدل می کنند افکار و اندیشه ها یشان را بروز می دهند. فرانک ناصری(دانش آموز) با نامه هایش محرکی برای مرتضی می شود اما عملا اقدامات موثری در جهت شکل گیری رمان انجام نمی دهد. آرش تیموری نیز در نامه هایش از شخصیت خود چیزی را بروز نمی دهد. همچنین رحیم میریان که در حد نامه های دوستانه مواردی از گذشته را یاد آوری می کند و در این میان نویسنده تا بی نهایت واژگان نامتعارف برای خوانندگان عادی ادبیات داستانی را وارد دنیای داستانی کرده و بیش از صد و پنجاه بار از«پی نوشت» استفاده کرده است که مخاطب را سردرگم می کند. بعضی از این واژه ها به راحتی قابلیت تبدیل شدن به زبان داستانی را داشته اند که به نظر می رسد نویسنده کوتاهی کرده است و برای تخصصی جلوه دادن نشر ویژه خود از آنها استفاده کرده است. نویسنده خواسته تجربه ای تازه در عرصه نشر و زبان را آزموده باشد. برای مثال در صفحه ۴۷ نویسنده عبارتی را آورده که فقط و فقط کارشناسان هواپیمایی از آن سردر می آورند و برای مخاطب حرفه ای ادبیات داستانی هم نامفهوم است: انجین اینسترومنت، چک! فلایت اینسترومنت چک اندست. اگر پی نوشت در همان صفحه می بود، برای مخاطب زیاد دردسر نداشت که به پایین صفحه مراجعه کند و مفهوم فارسی آن را دریابد. مشکل زمانی پیش می آید که نویسنده مدام از این نوع واژه های تخصصی در داستان استفاده می کند و در پی نوشت صفحه یاد آوری می کند به چند صفحه ماقبل مراجعه شود.
منبع : روزنامه جوان