پنجشنبه, ۱۲ مهر, ۱۴۰۳ / 3 October, 2024
مجله ویستا


رفتارگرایی انقلابی در مقابل ساخت‌گرایی و کارکرد‌گرایی


رفتارگرایی انقلابی در مقابل ساخت‌گرایی و کارکرد‌گرایی
در آن هنگام که کارکردگرایی (Functionalism) دوران اوج خود را در دانشگاه شیکاگو سپری می‌کرد آهنگ ظهور مکتبی نو در روان‌شناسی توسط روان‌شناسی جوان به نام جان برادوس واتسون به صدا درآمد؛ هرچند واتسون خود آموخته دانشگاه شیکاگو بود، ولی مخالفت خود را با ساخت‌گرایی و کارکردگرایی علنی کرد. واتسون مشکل اصلی این دو مکتب را در روش‌شناسی آنها می‌دانست. او بر این باور بود که درون‌نگری (introspection) بیش از حد ذهنی است و به همین دلیل باید به دنبال تغییر روش بود.
در به ثمر رسیدن تلاش‌های واتسون برای تاسیس مکتب رفتارگرایی، دانشمندان و روان‌شناسان بسیاری همچون ثرندایک و پاولف سهیم بودند. در این مقاله نگاهی به مسیر ظهور رفتارگرایی و پیشگامان آن خواهیم داشت.
● ظهور رفتار‌گرایی
در حالی‌که هنوز روان‌شناسی نوین به مرز ۵۰ سالگی خود نرسیده بود با تجدیدنظرهای جدی مواجه شد. مفاهیم بنیادین مطرح شده توسط ۲ مکتب ساخت‌گرایی (structuralism) و کارکردگرایی‌ (functionalism) دیگر مورد توافق روان‌شناسان جوان نبود و به همین دلیل آهنگ گذر از این دو مکتب به گوش می‌رسید؛ هرچند ظهور کارکردگرایی خود به منزله گذر از ساخت‌گرایی بود، ولی هیچ‌گاه، کارکرد گرایان درصدد اتخاذ موضعی انقلابی در مقابل ساخت‌گرایان نبودند و همواره کوشش‌ها و پژوهش‌های خود را در جهت تکامل پژوهش‌های ساخت‌گرایان در نظر می‌گرفتند. به همین دلیل چنین چرخشی چندان محسوس به نظر نمی‌رسید.
ظهور رفتار‌گرایی‌ (behaviorism) بیش از همه ظهور جنبشی انقلابی در مقابل ساخت‌گرایی و کارکرد‌گرایی بود که سال ۱۹۱۳ رخ داد. در آن برهه از زمان روان‌شناسی بشدت تحت تاثیر یافته‌های زیست‌شناسی بود. زیست‌شناسان از طریق مشاهده عینی (objective) به بررسی موجودات زنده می‌پرداختند و به نتایجی دست می‌یافتند که برای همگان قابل تجربه بود. روان‌شناسان نیز به تبعیت از زیست‌شناسان از روش برون‌نگری در مطالعات خود استفاده می‌کردند. در این میان جان برادوس واتسون در مقام رهبر جنبش رفتار‌گرایی از روان‌شناسان خواست که در پژوهش‌های خود از روش برون‌نگری استفاده کنند و انسان را نیز به عنوان شیئی در کنار اشیای دیگر مورد بررسی قرار‌دهند. در واقع آنچه واتسون به دنبال آن بود تاسیس یک روان‌شناسی عینی یعنی علم رفتار (science of behavior) بود.
۲ واژه محرک (stimulus) و پاسخ (response) مفاهیم بنیادین این علم نوین به حساب می‌آمدند. ویژگی اصلی این علم چنین بود که پدیده‌های روانی بدون استفاده از روش درون‌نگری مورد بررسی قرار می‌گرفتند و در روند مطالعه، آزمودنی ملزم به تشریح احساسات خود برای آزمایش‌کنندگان نبود. واتسون بر این باور بود که تنها زمانی می‌توان از تبدیل روان‌شناسی رفتارگرا به یک علم عینی سخن به میان آورد که اصطلاحات و مفاهیم ذهن‌گرایانه همچون تصویر ذهنی، درون‌نگری، هشیاری و... کنار گذاشته شوند. واتسون در ارائه نظریه خود علاوه بر عینیت‌گرایی (objectivism) و ماشین‌گرایی بشدت متاثر از روان‌شناسی حیوانی و کارکردگرایی بود. بدون شک در قلمرو عینیت‌گرایی، واتسون بیش از همه وامدار اثبات‌گرایی آگوست کنت است. شولتز در توصیف این فضا چنین می‌نویسد:
«با آغاز قرن بیستم، عینیت‌گرایی، ماشین‌گرایی و ماده‌گرایی سترون شده بودند. تاثیر آنها به حدی گسترده بود که بی‌هیچ مخالفتی به نوع جدیدی از روان‌شناسی یعنی روان‌شناسی بدون هشیاری یا بدون ذهن و روح منجر شد. نوعی روان‌شناسی که فقط بر چیزی که بشود دید، شنید و لمس کرد تاکید داشت. نتیجه گریزناپذیر، بروز علم رفتار بود که به انسان به عنوان یک ماشین نگاه می‌کرد.» (شولتز، ۱۳۷۵، ص ۱۸) سیطره آرا و اندیشه‌های پیشگامان روان‌شناسی حیوانی، جرح رمانس و سی. للوید مورگان، در کنار تلاش‌های ژاک لوئب تا بدان حد بود که واتسون نوشت:
«رفتار‌گرایی نتیجه مستقیم مطالعات روان‌شناسی حیوانی طی اولین دهه قرن بیستم است.» (همان، ص ۱۹) در شکل‌گیری روان‌شناسی رفتار‌گرایی واتسون ، افراد بسیاری نقش داشتند ولی نقش ثرندایک و پاولف قابل تامل و غیرقابل‌‌انکار است.
● ادوارد لی ثراندیک ۱۹۴۹ - ۱۸۷۴
ثرندایک تحت تاثیر اندیشه‌های ویلیام جیمز به روان‌شناسی علاقه‌مند شد. او ازجمله نخستین روان‌شناسانی بود که تمام تحصیلاتش را در آمریکا گذراند. سال ۱۸۹۸ با دفاع از رساله خویش با عنوان «هوش حیوانی: مطالعه آزمایشی درباره فرآیندهای تداعی در حیوان‌ها» موفق به اخذ درجه دکتری خود شد. در سال ۱۹۱۲ به عنوان رئیس انجمن روان‌شناسی آمریکا انتخاب شد. آثار تالیفی و آزمون‌های روانی منبع درآمد خوبی برای ثرندایک بود، به طوری که او نخستین روان‌شناسی است که از طریق روان‌شناسی به ثروتی هنگفت دست یافت. مجموع آثار تالیفی او بیش از ۵۰۰ مورد ذکر شده است.
● پیوند‌گرایی‌ (connectionism)
یکی از خدمات ثرندایک در حوزه روان‌شناسی طرح مساله پیوند‌گرایی است. در تحلیل ماهیت پیوند‌گرایی می‌توان چنین گفت که پیوند‌گرایی رویکردی آزمایشی به تداعی‌گرایی است، ولی تفاوتی اساسی میان این موضع با تداعی‌گرایی فلسفی و سنتی وجود دارد. در تداعی‌گرایی سنتی مقصود از پیوند، ارتباط میان اندیشه‌هاست؛ در حالی که در پیوند‌گرایی، پیوند موقعیت‌ها و پاسخ‌‌ها مد نظر است. وی اعلام کرد که در بررسی رفتار، نخستین و مهم‌ترین مساله تحلیل رفتار به ساده‌ترین عناصرش یعنی محرک پاسخ است. چنین تحلیلی است که مقدمه درک ماهیت رفتارهای پیچیده‌تر را فراهم می‌کند. نکته‌ای که باید به آن عمیقا توجه کرد این است که تجزیه رفتار به محرک و پاسخ، حکایت از رویکردی ماشین‌گرایانه دارد. مطالعات و پژوهش‌های ثرندایک منجر به طرح ۲ قانون مهم در روان‌شناسی شد:
۱) قانون اثر
۲) قانون تمرین یا قانون استفاده یا عدم استفاده
در قانون اثر، ثراندایک از تثبیت یا تضعیف گرایش به پاسخ سخن به میان می‌آورد. او در توصیف این قانون چنین می‌نویسد:
«عملی که در موقعیت مفروض به ارضا می‌انجامد با آن موقعیت تداعی می‌یابد، به طوری که وقتی همان موقعیت دوباره رخ می‌دهد احتمال وقوع دوباره عمل از دفعه قبل بیشتر می‌شود. برعکس، عملی که در موقعیت مفروض به ناراحتی می‌انجامد تداعی‌اش با آن موقعیت گسسته می‌شود، طوری که وقتی همان موقعیت دوباره تجدید می‌شود احتمال وقوع آن عمل کمتر می‌شود.» (به نقل از شولتز، ص ۳۷۵ - ۳۲۱)‌
محمدمهدی میرلو
منبع : روزنامه جام‌جم