چهارشنبه, ۲۶ دی, ۱۴۰۳ / 15 January, 2025
مجله ویستا
نیچه و پی ریزی تفکر غیر سامانمند
اکثر اندیشمندان مکتب فرانکفورت تحت تاثیر افکار نیچه قرار گرفتهاند، بویژه نسل اول، یعنی هورکهایمر، آدرنو و مارکوزه، آنها در مساله نقد خرد از نیچه الهام میگیرند و به همین دلیل لازم است موضع نیچه را نسبت به خرد بازبینی کنیم تا ارتباط نیچه با خرد و نیز با خرد دوران روشنگری مشخص گردد. خواننده باید توجه داشته باشد که نقد خرد موجب “خردستیزی” و نفی خرد نیست.
نیچه و مکتب فرانکفورت خرد را لازمه حیات بشر میدانند و مانند کانت خردورز هستند. آنان میکوشند کارکرد اندیشه انسان را درست ارزیابی کنند و عقل و عقلانیت را مطلق نکنند؛ یعنی “دیدگاه انتقادی” خود را نسبت به پدیدهها و مسائل از دست ندهند. میتوان گفت که آنان “خردگریز” هستند، زیرا از خردزدگی یا کیش خرد دوری میجویند تا از سلطه ایدئولوژیک ذهنیات یا مفاهیم (ذهنبافی، سفسطه) در امان باشند. لوکر بوزیه، بنیانگذار معماری مدرن، از مریدان نیچه بود. او مینویسد: متعصبان منطق مانند زنبور غیرقابل تحملاند.
● نیچه و خرد
نقد خرد، نفی خرد نیست. نیچه اهل اندیشه ورزی است، اما از آدم خرد شیفته و خردزده گریزان است. مارتین هایدگر به برداشت انتقادی او از عقلانیت دقت کرده و نیچه را خردستیز نمیداند.
نقد نیچه به خرد شکلهای مختلفی به خود میگیرد و میتوان آنها را دستهبندی کرد، همانطور که یاسپرس بررسی و ترسیم کرده است.
نیچه اندیشه و فکر را برای مهار زندگی و شناخت حیات لازم و مفید میداند، یعنی او بر این باور است که ذهن و خرد آدمی اساسا وسیلهای است در خدمت حفظ و شکوفایی حیات و بافت و نقش معرفتی آن بیش از این نیست. در واقع عقل و به طور کلی اندیشه انسان قادر نیست هستی و شدن را بفهمد. عقل و ذهن بسیاری از چیزها را درک میکنند، اما همه دادههای نهفته در جهان برای عقل انسان دست یافتنی نیست. نیچه در اکثر نوشتههای خود بر مرزها و محدودیتهای خرد انسان تکیه میکند.
به عقیده نیچه خرد میتواند در زندگی انسان خطرناک و مضر نیز باشد، یعنی انسان کنونی در اشتباه است اگر فکر کند که خرد پاسخ همه چیز را میدهد در واقع ما شاهد دستاوردهای علمی خطرناکی که انسان قرن بیستم با عقل خود به دست آورده میباشیم. در مورد کارکرد منفی عقل، نیچه میگوید: اگر عملکرد بشر تنها بر پایه خرد و عقلانیت بود انسان مدتها پیش از بین رفته بود. .
برخلاف متفکرانی که مدعی هستند جهان بر خرد استوار است نیچه میگوید تنها عنصر عقلانی که در جهان میشناسیم همین “رشته عقل” بشر است و بس. برای نیچه روند ناموزون جهان بر عقل و عقلانیت استوار نیست و عقل ناچیز آدمی قادر نیست عظمت کیهان را بشناسد. نیچه بیشتر به وضع نابسامان و پریشان گیتی توجه دارد و مانند هراکلیت گردش آن را بر جنگ و تضاد نیروهای هستی بنا میکند. یعنی اساس حیات دنیا بر جدال و آشفتگی قرار دارد و خرد آدمی تنها “چاشنی” و “رشته” نازکی است. از دید نیچه وجود خرد و منطق در جهان امری اتفاقی و نادر تلقی میشود، زیرا او شاهد “بیخردی” انسان و جهانش میباشد، به خصوص که از نظر نیچه هنوز انسان “زیادی انسانی” و ناآگاه است.
بدون شک، نیچه مورخ، آگاه از نابخردیهای بشر و مخالف خوش باوری منطق گرایان است: آنان خیال میکنند منطق میتواند مشکل گشای تمام مسایل انسان باشد، زیرا “منطق زدهها” فکر میکنند منطق آنان معیار مطلق همه چیز است و در واقع اینان از خرد و منطق ناچیز خود خدایی ساختهاند، خدای جدیدی که به پرستش آن میپردازند. نیچه بر این باور است که چنین برداشتی، ایدئولوژیک و کورکورانه است زیرا که این منطق زدهها برای خود کیش جدیدی درست کردهاند.
نکاتی که مطرح کردیم نشان میدهد که نیچه خرد را لازمه زندگی و ابزار بسیار مفید و موثری برای مهار جهان و سرنوشت انسان میداند، ولی او توصیه میکند که انسان شیفته و دلباخته عقل و خرد نشود. انسان از طریق خرد و عقل میتواند زندگی روزمره و سرنوشت خود را مهار کند و در نتیجه به نقش خرد نباید کم بها داد.
انسان با همین عقل و خرد کوچک خود تلاش میکند که محیط و زندگی خود را بشناسد و مهار کند و از طریق عقل تصویری ترسیم کند که اساسا حقیقی نیست. با همین شناخت نسبی و غیرحقیقی انسان میتواند زندگی خود را پیش برد.
نیچه براین باور است که این “منطق ذهنی” با خود واقعیت فاصله دارد و نوعی تخیل، تخمین و اشتباه است، ولی با همین زبان نارسا و دور از حقیقت به خواستهها و احتیاجات عینی روزمره خود پاسخ میدهد و زندگی خویش را میسازد. بنابراین ما انسانها با ترسیم و تعبیر غلط از جهان و زندگی میتوانیم زندگیمان را پیش ببریم یا حداقل حفظ کنیم.
بنابر این دیدگاه، انسان سعی میکند که نیروها و پدیدههای جهان را بشناسد و آنها را تا حدودی درک کند، اما هرگز این شناخت نمیتواند درست و کامل باشد.
هر اندازه پیوند انسان با حیات و غریزههای او بیشتر شود و گسترش یابد مهار کردن و شناخت او غنی و قویتر خواهد شد. هر چه پیوند بین چیزی که ما آن را “عقل” مینامیم و چیزی که “دل” نامیده میشود محکمتر باشد، انسان شکوفاتر و شناخت او بیشتر میشود. نیچه میگوید: انسان متجدد یا انسانی که گرفتار “نیست پنداری” میشود انسانی است که خردش از حیات و در واقع از دل جدا شده. برای اینکه بتوانیم بهتر این وضع “خرد گریز” نیچه را بشناسیم به چند فیلسوف و اندیشمند اشاره خواهیم کرد.
● نیچه و سقراط
نیچه احساس متضادی به این اندیشمند دارد. سقراط را ستایش میکند و هم تند به او میتازد. از نظر نیچه سقراط نماد خردشیفتگی و مظهر عرفان ستیزی است. او به این شخص “متفاوت” هم ارج مینهد و هم به او سخت میتازد و میگوید که این جدل پیوند میان غریزه و عقل، حیات و منطق، دل و خرد را از بین برده است و استبداد خرد را حاکم کرده است. سقراط برای جوانان آتن انسان تئوریک را الگو قرار میدهد، یعنی انسانی که تنها اهل عقل و منطق و استدلال است.
نیچه با چنین جهانبینی خردزدهای شدیدا مخالف است، زیرا انسان سقراطی میکوشد حد و حدودی ذهنی و منطقی برای حیات و نیروهای آفرینش تعیین و تحمیل کند. در واقع، غریزه زدایی در بینش سقراط موجب گسست خرد و دل گردیده و “نیست پنداری” را در یونان باستان گسترش داده است. از دیدگاه نیچه خرد شیفتگی سقراطی نقطه عطفی در تاریخ فلسفه به شمار میآید و به نوعی وارونه کردن ارزشها با سقراط آغاز میشود. سقراط با زیرکی و جذابیت اندیشه را به طرف منطق و دیالکتیک خشک سوق داده و نیچه که از دیالکتیک میگریزد این روند را منفی و انحطاطی میداند. به طور اجمال موضع نیچه نسبت به سقراط همین است و میبینیم که سقراط منطقگرا و عرفان ستیز به لحاظی در برابر نیچه خردگریز ایستاده است.
به عقیده نیچه خرد میتواند در زندگی انسان خطرناک و مضر نیز باشد، یعنی انسان کنونی در اشتباه است اگر فکر کند که خرد پاسخ همه چیز را میدهد. در واقع ما شاهد دستاوردهای علمی خطرناکی که انسان قرن بیستم با عقل خود به دست آورده می باشیم. در مورد کارکرد منفی عقل، نیچه میگوید: اگر عملکرد بشر تنها بر پایه خرد و عقلانیت بود انسان مدتها پیش از بین رفته بود.
● نیچه و دکارت
به طور کلی نیچه از منطق محوری دکارت گریزان است. او در آثارش اشارههای گوناگونی به پدر مکتب اصالت خرد و پدر بزرگ انقلاب فرانسه میکند.
شایان ذکر است که خرد محوری آرمانهای انقلاب فرانسه (۱۷۸۹-۱۷۹۳) باعث شد که دکارت را پدر بزرگ انقلاب فرانسه بنامند. در آن دوران مراسم پرستش و کیش الهه خرد شکل میگیرد. مردم در آن مراسم با اشتیاق و هیجان جمع میشدند و به جای خدای مسیحیت الهه خرد را میپرستیدند! نیچه در آثارش چندین بار به دکارت اشاره میکند. گاهی از سطحی بودن یا ساده لوحی دکارت سخن میگوید و یا به همان گویی او اشاره دارد. او به ندرت از دکارت تعریف میکند، مگر به عنوان روش شناسی بزرگ و متفکری بیباک.
نیچه در حکمت شادان، خرد محوری دکارت را عملا واژگون میکند. در واقع “فرضیه” مشهور لاتین دکارت را به صورت وارونه نقل میکند، یعنی در برابر جمله مشهور دکارت که میگوید: “من میاندیشم، پس هستم” نیچه پاسخ میدهد: “من هستم، پس میاندیشم” . در این گفتارمیبینیم که نگرشهای نیچه و دکارت نسبت به عقل و هستی کاملا متفاوت میباشد. برای نیچه خرد تنها انعکاسی از هستی است و عاقل مرکز ثقل عالم نیست. در ضمن در نوشتههای نیچه ملاحظه میشود که او مواضع ضد دکارتی پاسکال و لایب نیتس را تایید میکند و به خصوص به پاسکال ارجاع میکند.
با این که نیچه از لحاظ جهانبینی کاملا با این “مسیحی مومن” اختلاف نظر دارد، اما علاقه خاصی به او دارد. پاسکال مرید “منطق دل” است و مسیحیت را عقلانی کرده و نیچه برای پاسکال بیش از دکارت احترام قایل است. در مورد لایب نیتس هم به همین منوال، نیچه ژرف نگری آلمانی او را به ظاهربینی دکارت ترجیح میدهد.
شاید بتوان گفت که نیچه اساسا با ثنویت گرایی دکارت که خرد و جسم را در برابر هم قرار میدهد و غریزهها، عواطف و تن و نفس را تحقیر یا نفی میکند، مخالف است. زیرا از نظر نیچه انکار تن و نفس و بزرگ و مهم کردن عقل و روح انسان همان زهدمابی و حیات زدایی است که مسیحیت قرنها انجام داده است. در واقع نیچه عملکرد دکارت را در مسیر مسیحیت قرار میدهد و همراهی او را با کلیسا برجسته میکند. چیزی که در دیدگاه دکارت نیچه را نیز آزرده میکند (علاوه بر این ثنویت و دوالیسم متافیزیکی که گفتیم) وجود نوعی یقین خواهی و نیاز به قطعیت است. این یقین خواهی افراطی دکارت نیچه را ناراحت می کند، زیرا دکارت که خودش مروج شک روشی و مبلغ چنین بینش پیشتازی است، این چنین نیازمند اطمینان و یقین شده است!
در واقع دکارت گرفتار سرابهای فکری و خردزدگی میباشد و نیچه این خردزدگی دکارت را نمیپذیرد و مینویسد: “حتا عاقلترین آدم نیازمند است که گاهی به طبیعت بازگردد، یعنی رابطه غیرعقلانی بنیادی خود را با تمام چیزها لحاظ کند.” میبینیم که این برداشت نیچه با عقل محوری دکارت متفاوت است. باید یادآور شوم که در مورد دکارت مواضع نیچه با اسپینوزا (فیلسوف به لحاظی نورواقی) همخوانی دارد. اسپینوزا اهل شور و شادی است و برخلاف دکارت او به اهمیت جسم و تن و نفس توجه میکند و میتوان گفت که تا حدودی موضع نیچه منطبق با برداشتهای ضددکارتی در اسپینوزاست.
گلناز مقدمفر
کارشناس ارشد مسائل ایران
منابع:
۱.مکتب فرانکفورت و نیچه، هانس گئورگ گادامر، ترجمه: حامد فولادوند.
۲. غروب بتها، نیچه، ترجمه: داریوش آشوری.
۳. چنین گفت زرتشت، فردریش ویلهلم نیچه، ترجمه: داریوش آشوری.
۴. اراده قدرت،نیچه، ترجمه: مجید شریف.
کارشناس ارشد مسائل ایران
منابع:
۱.مکتب فرانکفورت و نیچه، هانس گئورگ گادامر، ترجمه: حامد فولادوند.
۲. غروب بتها، نیچه، ترجمه: داریوش آشوری.
۳. چنین گفت زرتشت، فردریش ویلهلم نیچه، ترجمه: داریوش آشوری.
۴. اراده قدرت،نیچه، ترجمه: مجید شریف.
منبع : روزنامه رسالت
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست