یکشنبه, ۵ اسفند, ۱۴۰۳ / 23 February, 2025
مجله ویستا
یهودیت یونانیمآب
یهودیان در طول تاریخ با چند مواجهه بزرگ روبرو شدند كه به تاثیر و تاثر كلی آنها منجر گردید. میلاد مسیح و پس از آن ظهور دین اسلام، از جمله این مواجهات بزرگ بودند اما پیش از اینها و در سالها و قرنهای قبل از میلاد مسیح، فرهنگ و سنت یونانی توانسته بود در عمق باورهای سنت عبرانی و حتی آموزههای عهد عتیق رخنه كند. ترجمه تورات به زبان یونانی و فعالیتها و آثار فیلون برای تبیین ریشههای تاثر فیلسوفان یونان از یهودیت، در كنار موقعیت جغرافیایی اسكندریه، زمینههای تحول در مفاهیم كلیدی سنت عبری را فراهم ساخت. قرنها بعد مسیحیت نیز با سنت عبرانی مواجه شد تا در تحولات آن سهیم شود و همین امر باعث پیدایش تعاملات تاریخی خاصی شد كه موضوعی بایسته برای هرگونه پژوهش و مطالعه است.
شاید نتوان تاریخ دقیق نخستین تلاقی فرهنگ عبرانی با فرهنگ یونانی و كیفیت این تلاقی را تعیین كرد، ولی بیتردید ترجمه یونانی تورات و فعالیتهای موثر كسانی چون فیلون اسكندرانی (Philo of Alexandria) (متولد حدود۴۰ .م) را باید دو حادثه بزرگ در تاریخ فرهنگ و كلام یهودی به شمار آورد.[i] ترجمه تورات تنها برگردان لفظی و عبارتی كتاب مقدس از زبان مبدا به زبان مقصد نبود، بلكه در این برگردان، بسیاری از آموزهها و معتقدات و بهدنبال آن روح حاكم بر آموزههای عهد عتیق، دستخوش دگرگونی و تحول گردید و طبیعی بود كه ازآنپس راه برای تاویل و تفسیرهای مجدد باز گردید.
اتفاقا از نشانههای اصلی این دگرگونی بزرگ، آن است كه درست پس از همین ترجمه یونانی، كتابهای قانونی ثانی[ii] در عرصه نوشتههای ادبی ــ دینی یهود ظاهر شدند كه با توجه و تعمق در كتابها و نوشتههای اخیر میتوان از روح حاكم بر معانی و حتی ادبیات این نوشتهها ــ كه عمدتا از ادبیات كلاسیك یونانی متاثر گردیدهاند ــ آگاه شد. اما ازآنجاكه از ذكر ملاحظات تاریخی در این نوشتار گریزی نیست، اجمالا به بررسی فشرده گذشته قوم یهود از قرن نخست پیش از میلاد بهاینسو میپردازیم تا شاید مسیر یونانیشدن سنت عبرانی و فرهنگ این قوم را بهتر و روشنتر دریابیم.
در منابع تاریخی آمده است كه پس از محاصره و حمله دولت آشور به سرزمین كهن فلسطین، این سرزمین به دو قسمت شمالی و جنوبی ــ در شمال، كشور «یهودا» و در جنوب، كشور یا سرزمین «اسرائیل» ــ تقسیم شد. دو منطقه اخیر بارها از سوی قدرتهای سیاسی و نظامی آن روزگار یعنی ایرانیها، بابلیها، آشوریها، مصریها و بالاخره رومیان مورد تصرف قرار گرفتند و البته در دوران تسلط رومیها بود كه فرهنگ یونانی و یونانیمآبی به عرصه فرهنگ بومی قوم یهود داخل شد و آن را متاثر ساخت.
در سال ۶۳ ق.م، كشور یهودا تحت سلطه رومیان درآمد. رومیان شخصی بهنام هیركانوس دوم را حاكم این سرزمین كردند؛ درحالیكه اختیار امور در دست فردی به نام آنتیپاتر ادومی بود. بعدها كشور یهودا دچار اغتشاش شد و آنتیپاتر به قتل رسید. ازاینرو رومیان هیركانوس را نیز عزل كردند. پس از آن بود كه نزاع بر سر حكومت یهودا بالا گرفت تااینكه هیرودیس، فرزند آنتیپاتر، در سال ۳۷ ق.م حاكم یهودا شد و در زمان حاكمیت او اقدامات وسیعی در جهت آبادانی كشور یهودا و بهبودی زندگی یهودیان انجام گرفت؛ تاآنجاكه هیرودیس فرمان به مرمت معبد اورشلیم (هیكل) داد. دیری نپایید كه هیرودیس از دنیا رفت. «با مرگ هیرودیس، كشور یهودا به سه بخش تقسیم شد و سه فرزند او حاكم بر آنها گردیدند. این سه بخش عبارت بود[ند] از: یهودا، جلیل و دیگری ماورای اردن؛ كه رومیان مجموع این سه بخش را فلسطین میخواندند.»[iii]
البته در اینكه نام فلسطین توسط رومیان بر این سرزمین گذارده شده باشد، تردید وجود دارد؛ زیرا این نام اولا در متون كهن و حتی خود عهد عتیق بهكرات آمده است و ثانیا مدارك تاریخی نشان میدهند كه قبل از سلطه رومیان، بسیاری از ساكنان و بومیان این سرزمین آن را به نام فلسطین ــ و نه كشور «یهودا» ــ میشناختهاند.[iv]
با نزدیكشدن به سالهای تولد و نبوت حضرت عیسی(ع)، به تاریخ بنیاسرائیل برگی دیگر افزوده شد كه از حساسیت و موقعیت خاصی در كل تاریخ و بهویژه تاریخ این قوم برخوردار است. این حساسیت ازیكسو به فضای فرهنگی، اجتماعی و حتی سیاسی یهودیان فلسطین در قرن اول ق.م و زمینههایی كه رسالت عیسوی در آن ظاهر شد، بازمیگردد و ازسویدیگر با گزارش منابع تاریخی موجود ــ و البته عمدتا ناقص یا مخدوش ــ درخصوص زندگی، احوالات و پیام این پیامبر بزرگ الهی ارتباط مییابد. بررسیهای گسترده تحلیلی و انتقادی بهویژه در دورههای اخیر درباره گزارشهای مربوط به این مقطع تاریخی در میان منابع یهودی ــ مسیحی موجود، اصالت برخی روایتهای آنها را بسیار مخدوش ساخته است. از مهمترین دلایل بروز این تردیدها ــ كه بهنوبهخود انگیزه مطالعات انتقادی را افزون ساخته است ــ وجود ناسازگاریهای متعدد در این گزارشها میباشد؛[v] ضمنآنكه معلوم شده است برخی روایتها و نوشتههایی كه تاكنون بهعنوان منابع مورد اعتماد تلقی میشدند، از دقت و حتی امانتداری كافی برخوردار نیستند. ازجمله این منابع، میتوان به كتاب اوزبیوس (Eusebius) و یا گزارشهای سووتونیوس (Suetonius) در قرن اول و دوم میلادی اشاره كرد كه دیگر همانند قبل بهتنهایی قابل استناد و ارجاع نیستند.[vi] حتی گزارش تاریخی شخصی مانند یوسفون (Uosephus) (۳۷ــ۹۷ ق.م) كه در كتاب روزگار باستان یهودیان درج شده و از مهمترین منابع تاریخی قدیم بهشمار میرود، دیگر نمیتواند چندان دقیق تلقی گردد.
در اینجا قصد پرداختن به كموكیف گزارشهای منابع مذكور درباره وضعیت بنیاسرائیل و بهویژه مواجهه و رفتار آنان با دین و پیامبر جدید ــ یعنی حضرت عیسی(ع) ــ را نداریم، ولی اجمالا اشاره كنیم كه باتوجهبهاینمعناكه عیسای تاریخی مسیحیان، در فضای منجیگرایانه بنیاسرائیل ظهور كرد اما جز تعداد اندكی از یهودیان فلسطین به وی ایمان نیاوردند و اكثر آنها به مخالفت با او پرداختند، لاجرم یهودیان در منابع تاریخی خود ضمن تغافل و تجاهل از ظهور پیامبری الهی بهنام عیسی مسیح، یا اساسا ذكر و نامی از او به میان نیاوردهاند و یا اگر هم تذكری بدین مطلب داشتهاند، این تذكر را بسیار رقیق، كمرنگ و در حد یك حادثه عادی و معمولی تصویر كردهاند. تاسفبارترآنكه حتی گزارشهای موجود در منابع مسیحی نیز از تصرف و تاثیر عناصر تحمیلی یهود و آموزههای عهد عتیق مصون نماندهاند و چنانكه گفته خواهد شد، در عهد جدید و در منابع عمومی تاریخی مسیحیت، عیسی(ع) صرفا در حد یك موعظهگر یهودی كه در كنار رود اردن به دست یحیای تعمیددهنده، تعمیدشده و آنگاه به سوی اورشلیم روانه گردیده و پس از منازعات چندی با كاهنان معبد اورشلیم، به صلیب كشیده شده، تنزل یافته است!شگفتآنكه تمامی نبوت و رسالت و حتی معجزات این پیامبر بزرگ الهی، تنها در سهسال آخر عمر او، یعنی درحدفاصل سی تا سیوسهسالگی او خلاصه شده و تمامی مدارك و منابع تاریخی درخصوص تعالیم، احوالات و سرگذشت قبل از سیسالگی وی ساكت ماندهاند! ازهمهاینهاگذشته، مساله مهمی كه درباره این مقطع از تاریخ بنیاسرائیل به ذهن متبادر میشود، آن است كه احتمال دارد مخالفت و مقاومت دستگاه حاكمه روم در فلسطینِ آن زمان با عیسی مسیح، بیارتباط با تفاوتهای عمیق میان سنت شركآلود یونانی و سنت توحیدی دین مسیح(ع)، نبوده باشد. دین رومیان نیز با پیروی از شرك یونانیان و اعتقاد سختی كه به خدایان و اصنام و اسطورههای خود داشتند، نمیتوانست با پیام یكتاپرستانه و روح توحیدی دین عیسی(ع) قابل جمع باشد و بنابراین مخالفت رومیها و اتباع آنان با پیام الهی عیسی(ع)، طبیعی مینمود، اما چگونه است كه درهمینزمان بنابر روایت اكثر منابع تاریخی، مخالفت شدیدتر و غلیظتر با مسیح، نه از جانب وابستگان به دستگاه حاكمه روم، بلكه از جانب جماعت لجوج یهودیان، یعنی از جانب «كنیسه اورشلیم» بروز میكند؟
این مساله حتی مورد اعتراف و اذعان منابع تاریخی مذكور نیز هست. چنانكه میدانیم نماد این مخالفت و سعایت در حق عیسی مسیح، اقدام آن یار خیانتپیشه عیسی، یعنی یهودای اسخریوطی است كه در اناجیل و سایر منابع دینی مسیحیت از وی بهكرات نام برده شده و علیرغم سكوت منابع درباره بسیاری از واقعیات زندگانی و محتوای پیام عیسی(ع) و دشواریها و موانع بزرگی كه این پیامبر الهی با آنها مواجه بود، این منابع نتوانستهاند جنبه مذموم و حقستیزانه قوم یهود را پنهان نمایند. اما همین گزارشهای ناقص نیز بر این نكته اتفاقنظر دارند كه در زمان یادشده، سازمان اجتماعی و اعتقادی یهودیان فلسطین آنچنان به دستگاه سیاسی رومیها و حتی دستگاه امپراتوری وقت نزدیك بود كه اولا در زمان مورد بحث، یهودیان از آزادی عمل بسیار برخوردار بودند، چنانكه هیچ تزاحم و تعارضی با دستنشاندگان امپراتور روم نداشتند[vii] و ثانیا در جهت مصلوبكردن عیسی مسیح و تعقیب و آزار پیروان و یاران او، برای خاموشكردن ندای توحید نبوی، كاملا همداستان و هماهنگ عمل كردند. این معنا، علیرغم تلاش حقیقتپوشانه مورخان یهود، در ادبیات و هنر و فلسفه غربی بهگونهایوسیع انعكاس یافته است.
بنابراین میتوان نتیجه گرفت مخالفت دستگاه حاكمه روم در فلسطین آن زمان با عیسی مسیح و پیروان او، نشان از تقابل باورهای شركآلود رومیان با عنصر توحیدی و خداپرستی مسیحیت نخستین دارد، اما درعینحال از این معنا حكایت میكند كه در زمان مصلوبشدن حضرت عیسی(ع)، دستگاه حاكمه و دستنشانده روم در فلسطین (اورشلیم)، در عین مخالفت با آن پیامبر خداوند، شدیدا به تشكیلات و سازمان دینی ــ اجتماعی یهودیان و كنیسه بزرگ آنان در اورشلیم نزدیك بوده كه در جهت محدودكردن عیسی و یارانش و مخالفت با آنها، كاملا با یهودیان همسویی داشته و حتی بنا بر گزارشهای منابع یهودی ــ مسیحی، پیلاطس (Pilatus Pontius) (حاكم رومی سرزمین فلسطین) با اصرار و پافشاری مشایخ و بزرگان یهود، رای آنها را به اجرا درآورده است.[viii]
وقایع و حوادث این دوره نشان میدهد جهتگیری مسیحیت در نخستین سدههای میلادی تحت تاثیر فرهنگ و سنت یهودی قرار گرفته و اینچنین سرنوشت دین جدید نیز عملا به سرنوشت و تقدیر بنیاسرائیل پیوند میخورد. مهمترین جلوه این واقعیت، نگارش و تقریر اناجیل و تدریجا عهد جدید است كه عمیقا از آموزهها و مضامین دگرگونشده عهد عتیق تاثیر پذیرفتهاند و گویی یهودیت و آیین جدید قوم اسرائیل، مسیحیت را در همان آغاز به نفع خود تحویل نمودهاند. اما دیگر حادثه مهم دوران نزدیك به حیات عیسی(ع)، حادثه تخریب دوم معبد (بیتالمقدس) در سال ۷۰ .م است. دراینسال شاهزاده رومی، تیتوس (Titus)، به اورشلیم هجوم برده و معبد را ویران ساخت و مطابق روایتها، در اثر این حادثه بود كه سومین پراكندگی بنیاسرائیل به وقوع پیوست. فراموش نكنیم كه ظهور مجموعه تلمود، متشكل از مشنا و گمارا، در فاصله سه یا چهار قرن پس از تخریب معبد تحقق یافت و رفتهرفته به منظومه نوشتههای مقدس یهودیان پیوست.
گزارشهای برخی منابع تاریخی تلاش میكنند دوره مورد بحث (یعنی دوره پس از سال ۷۰ .م) را برای بنیاسرائیل بسیار غمانگیز و دردناك توصیف كنند، اما صحت این ادعاها را لزوما نمیتوان پذیرفت؛ زیرا گروههای یهودی مهاجر، در سرزمینهای مقصد با تشكیل مدارس و حلقههای خاصی به نام «مدراش»، با فراغت بال و جمعیت خاطر به تدوین و نگارش تلمود اقدام كردند و ازسویدیگر شریانهای اصلی تولیدات كشاورزی، صنعتی و مالی ممالك مقصد را بهدست گرفتند، بهطوریكه حتی در طول قرون وسطی، مالكیت بسیاری از مزارع و زمینهای كشاورزی، باغات، احشام و بردگان بهدست همین یهودیان مهاجر افتاد. معنای این سخن، آن است كه این جماعت در امنیت كامل، هم به تنظیم و تدوین عقاید و شرایع خود اقدام كردند و هم در صحنههای اجتماعی و اقتصادی به بهبود وضعیت و موقعیت خود دست زدند.
با وجود تحقیقات دامنهدار و وسیعی كه انجام پذیرفته، جزئیات حوادث، تحولات و دگرگونیهای سدههای نخستین میلادی در پرده ابهام است و به نظر میرسد منابع موجود حقایق بسیاری را ــ بهویژه در ارتباط با بحث حاضر ــ فروگذاردهاند. لازم به ذكر است كه هرآنچه درخصوص تنظیم و گردآوری تعلیمات و آموزههای اصلی عیسی(ع) انجام شده، همگی در فاصله یكی دو قرن اولیه میلادی صورت گرفته و معالاسف جز پارهای اطلاعات غیردقیق و پراكنده از كم و كیف دوران یادشده، آگاهی دقیقی از جانب منابع رایج تاریخی در اختیار ما قرار نمیگیرد. اتفاقا مهمترین نقطه تلاقی و مواجهه سنت و سلوك بنیاسرائیل با دین عیسی(ع) و پیام الهی او، در همین فاصله روی میدهد و تمامی تحولات و دگرگونیهای صورتگرفته در مضامین و محتوای عهدین و بهویژه عهد جدید در این مقطع تاریخی است. بدینترتیب جای پژوهشی دقیق در زوایای پنهان و خاموش دوران مذكور بسیار خالی است و به لحاظ موضوع مورد بحث، در اینجا تنها به اجمال وقایع مربوط به بنیاسرائیل و قوم یهود را از زمان استقرار و پذیرش مسیحیت در مغربزمین مورد بررسی قرار خواهیم داد.پذیرش مسیحیت توسط كنستانتین در قرن چهارم و بهدنبالآن رسمیتیافتن این دین در قلمرو امپراتوری، حادثه بزرگی بود كه تحولات وسیعی را در دنیای آن روز، چه در داخل و چه فراتر از مرزهای امپراتوری، در پی داشت. رسمیتیافتن مسیحیت بههماناندازهكه موقعیت اجتماعی و فرهنگی مسیحیان را بهبود بخشید، ظاهرا برای یهودیان ساكن در سرزمینهای روم شرقی، رخداد مطلوبی نبود و شرایط اجتماعی و زیستی آنها را دشوار نمود.
در تواریخ آمده است كه با خرابی معبد اورشلیم، یهودیان به شهر جلیل مهاجرت كرده، مركزیتی دینی را در آن محل بهوجود آوردند و پس از رویآوردن كنستانتین به مسیحیت و سختگیری وی نسبت به یهودیان، آنها بنای مهاجرت به بابل و سرزمینهای دیگر را گذاردند. در این زمان، بابل تحت قلمرو امپراتوری ایران قرار داشت. «یهودیان بابل، تحت حكومت اشكانیان به لحاظ علمی وضعیت خوبی داشتند، بهگونهایكه ازسالهاقبل مدارسی را در این منطقه ایجاد كرده بودند. ازاینزمانبهبعد توجه یهودیان به بابل بهعنوان مركز علمی و دینی جلب شد. بدینترتیب، بابل به بزرگترین مركز یهودی تبدیل شد و قرنها نیز بههمینصورت باقی ماند.»[ix]
اما گویا سلسلههای بعدی پادشاهان ایرانی، رفتاری متفاوت با اقلیتهای مهاجر دینی داشتهاند: «در سال ۲۲۶ میلادی آخرین پادشاه اشكانی در جنگ كشته شد و سلسله اشكانیان منقرض گشت. پسازآن، اردشیر بابكان سلسله ساسانیان را تاسیس نمود. ویژگی ساسانیان این بود كه با روحانیون زرتشتی متحد بودند و در مقابل، روحانیون نیز در امور حكومت دخالت میكردند. این امر، باعث شد كه ساسانیان دین زرتشتی را در ایران اجباری كنند. پادشاهان ساسانی در ابتدا بر پیروان ادیان دیگر زیاد سخت نمیگرفتند، اما بهتدریج اوضاع تغییر یافت و آنان برطبق خواسته روحانیون زرتشتی، پیروان همه ادیان از جمله یهودیان را مجبور به پذیرش آیین خود نمودند.»[x]
در فاصله زمانی مذكور، مطالعه وضعیت یهودیان پراكندهشده در مغربزمین، یعنی در قلمرو اروپا، بسیار حائز اهمیت است و ظاهرا از فرازوفرود بسیاری برخوردار بوده است. «باید گفت كه یهودیان از قرن چهارم میلادی در اسپانیا اقامت داشتند. درآنزمان كشور مذكور تحت تسلط ویزیگوتها (Visigoths) و گوتها (Goths)ی غربی بود. ویزیگوتها كه شاخهای از نژاد ژرمن به شمار میرفتند، مسیحی بودند، ولی مذهب آنها با مذهب كاتولیكهای روم اختلاف داشت.»[xi]
علت مخالفت كلیسای روم با جماعت یهودیان ساكن در سرزمینهای اروپایی، خود، موضوعی است كه باید مورد تجدیدنظر قرار گیرد، اما نمیتوان انكار كرد كه در دورههای خاصی، بهویژه قبل از ظهور مذهب پروتستان، یهودیان ساكن در این كشورهای اروپایی از برخی محدودیتهای رسمی و غیررسمی رنج میبردهاند و احتمالا در معرض آزار مقامات و محدودیتهای اعمالشده توسط حكام محلی قرار میگرفتهاند. این موضوع، بهویژه در فاصله قرون دوازده تا شانزده میلادی، از شدت بیشتری برخوردار بوده است. «كلیسای كاتولیك رومی، آزار و شكنجه یهودیان را كافی نمیدانست، و ازاینجهت به عملیات دیگری هم دست زد. در سال ۱۲۱۵ میلادی، پاپ اینوسانت سوم حكمی صادر كرد كه تمام یهودیان باید بر روی سینه و پشت لباس خود وصلهای بدوزند. چون این وصله از پارچه زرد تهیه شده بود، آن را وصله زرد مینامیدند، و گاهی هم به آن وصله رسوایی میگفتند.»[xii]
مسیحیان، بهطورعام، و كلیسای كاتولیك روم، بهطورخاص، تبلیغ میكردند كه هركس مسیحی نیست، استحقاق برخورداری از حقوق شهروندی را ندارد و حتی باید مورد آزار و اهانت قرار گیرد و از تمامی موقعیتهای اجتماعی محروم شود. اما جالبآنكه درهمینحال، یهودیان ساكن در سرزمینهای مسیحینشین همچنان به كار صرافی و رباخواری اشتغال داشتند و ازاینطریق به تحصیل ثروت ــ و البته وابستهكردن معیشت مردم به خود ــ و انباشتهكردن پول مشغول بودند و به این خصیصه، شهرت داشتند! ظهور نخستین بانكها و موسساتی كه به اشخاص و دولتها پول قرض میدادند، توسط همین جماعت یهودیان صورت پذیرفت، چنانكه در روزگار ما نیز اغلب مراكز و موسسات پولی و تجاری دنیا در دست یهودیان است.[xiii] در اینجا بهخودیخود این سوال به ذهن متبادر میشود كه چگونه ممكن است یهودیان سخت تحت آزار و محدودیتهای تحمیلشده از ناحیه مسیحیان باشند اما درهمانحال بسیاری از سررشتههای اقتصاد و معیشت همین مردم در اختیار آنها باشد و امروزه نیز میوه سرمایهگذاریهای كلان مادی و معنوی خود در طول این قرون را برداشت كنند؟
در منابع تاریخی حتی گفته شده است محدودیتهای وضعشده برای یهودیان، بدانجا رسید كه مسیحیان در قرون وسطی، محلههای خاصی را برای سكونت یهودیها در نظر میگرفتند و این محلات تا اواخر قرن هیجدهم نیز وجود داشت. بنا به ادعای منابع، نام این محلات را «گتو» (getto) گذاشته بودند و در بسیاری از موارد، وضعیت ظاهری این محلات تفاوت محسوسی با دیگر نقاط شهرها داشت. البته در دوره قرون وسطی، وضعیت یهودیان همواره بر این منوال نبوده و بهویژه دوره موسوم به دوره جنگهای صلیبی شرایط جدیدی پیش آمد كه دستگاههای رهبری مسیحیت و یهودیت برای مقابله با مسلمانان، و با هدف ازمیانبردن جمعیت و مآثر آنان، كاملا با یكدیگر متحد شده بودند.
در فاصله حدود دو قرن، یعنی از سال ۱۰۹۶.م تا سال ۱۲۷۰.م ــ در نبردهای میان سپاهیان مسیحی و مسلمان ــ كه عمدتا در مناطق جنوب اروپا، شمال آفریقا و بهویژه در سرزمین فلسطین تمركز یافته بود ــ گاه مسلمانان و گاه مسیحیان غلبه مییافتند.[xiv] ازآنجاكه محرك اصلی لشكریان مسیحی همانا فتاوا و سخنرانیهای كشیشان، اسقفها، دستگاه كاتولیك روم و شخص پاپ بودند و این نبردها غالبا با شعار «بازپسگیری ارض مقدس از دست مشركان!» انجام میگرفت، مدارك و قرائنی وجود دارند كه نشان میدهند برای تحقق شعار مذكور و به بهانه بیرونراندن مسلمانان از فلسطین، نزدیكی و اتحاد بیسابقهای میان تشكیلات پاپ و كنیسه یهودی وقت برقرار شده بود و دلیل مشخص آن ــ كه در متن فتاوای چند تن از پاپهای آن زمان دیده میشود ــ پیشگوییهای انبیای بنیاسرائیل در عهد عتیق بوده است؛ بهعبارتدیگر از نگاه مراجع دینی كلیسا ــ و نیز علمای یهود ــ بهراهانداختن جنگ توام با خونریزی و كشتار مسلمانان، از نشانههای تحقق وعده الهی برای بازپسگیری ارض موعود (اورشلیم) تلقی میشد و ازاینجهت این جنگ وظیفهای دینی بهشمار میرفت! بیراه نیست اگر گفته شود شیوع اصطلاح «جنگ مقدس» در آغاز هزاره سوم میلادی، در اصل به كینه تاریخی محافل قدرت سیاسی و اقتصادی دنیا ــ یعنی صهیونیزم بینالملل ــ بازمیگردد. مصادیق دیگر این اتحاد پنهان و آشكار، در بسیاری از تحولات اجتماعی، سیاسی و فرهنگ دویست سال اخیر بهخوبی قابل مشاهده است.بههرحال، مطابق گزارشهای مورخان یهود، آزار یهودیان در اواخر قرن چهاردهم مجددا رونق میگیرد و مصداق بارز آن زندگی یهودیان در محلههای موسوم به «گتو» میباشد: «در نیمه دوم قرن پانزدهم میلادی، هنگامیكه سازمان تفتیش عقاید در اسپانیا شروع به كار كرد، زندگی در گتو (محله مخصوص یهودیان) نیز در شهرهای اروپا آغاز گردید. محصورنمودن یهودیان در محلهای مخصوص، یكی از راههای قدیمی آزاردادن آنان بود كه برایاولینبار در قرن دهم میلادی در شهر پراگ، پایتخت كنونی جمهوریچك، شروع شد. در شهرهای ونیز و سالرنو، واقع در ایتالیا، و همچنین در كشورهای آلمان، اتریش، لهستان و تركیه نیز گتوهایی بهوجود آمد.»[xv]
در سال ۱۴۹۲، یهودیان اسپانیا از این كشور تبعید شده و در نقاط مختلف اروپا پراكنده شدند و البته اینبار نیز قلمرو دولت عثمانی و حكومتهای تحتنظر مسلمانان، بهترین مكان برای زندگی توام با امنیت بهشمار میرفت. با شكلگیری نهضت نوزایی و بروز دگرگونیهای فرهنگی، اجتماعی و سیاسی در اروپا كه به عصر رنسانس شهرت یافت، در زندگی یهودیان اروپا نیز تحولاتی بهوجود آمد. مهمترین این تحولات، با ظهور نهضت اصلاح دینی به رهبری مارتین لوتر (Martin Luther) (۱۴۸۳-۱۵۴۶) پیوند مییابد؛ زیرا گذشته از انشقاقی كه در نتیجه فعالیتها و حركتهای لوتر، كالوین، اراسموس و امثال آنها در وحدت كلیسا حاصل شد و بهدنبال آن اسباب آزادی عمل و تحرك بیشتر یهودیان فراهم گردید، میتوان گفت حتی اندیشه و آرمان لوتر تاحدودزیادی به آرمانهای تاریخی یهود نزدیك بود؛ چنانكه در این دوره بود كه اقبال دانشمندان مسیحی به ادبیات عبری افزون گردید.[xvi] جالبآنكه در اواسط قرن شانزدهم جلوه دیگری از اتحاد مسیحیت و یهودیت علیه مسلمانان ظاهر گردید: یك یهودی ماجراجو كه بعدها به شخصیتی قهرمانگونه در میان یهودیان تبدیل شد، رسالت خود را آزادی قوم یهود و بازگرداندن آنها به ارض موعود اعلام كرد. این شخص كه داود رئوبینی نام داشت، حتی برای پاپ پیام فرستاد و او را به اتحاد مجدد میان یهودیان و مسیحیان دعوت كرد: «پاپ كلمنت هفتم... رئوبینی را با آغوش باز پذیرفت و به طرح وی برای بیرونراندن خطرناكترین دشمن جهان مسیحیت از سرزمین مقدس با چشم عنایت نگریست. این قضیه بسیاری از یهودیان را نیز پیرو رئوبینی كرد و ثروتمندان یهود هدایای گرانبهایی برای او فرستادند.»[xvii]
بهنظر میرسد با تضعیف موقعیت كلیسای روم در قرن شانزدهم و رواج اندیشههای آزادیخواهانه و نیز ترویج فرهنگ تساهل و مدارا، موقعیت یهودیان روزبهروز بهتر و امكان تبلیغ و اشاعه افكار دینی و قومی آنها بیشازپیش فراهم گردید. گرچه منابع تاریخی غرب ــ كه عمدتا تحتتاثیر آموزهها و یا القائات یهودیت نگارش یافتهاند ــ سعی در بزرگنمایی محدودیتهای تحمیلشده بر یهودیان در برخی ادوار تاریخی اروپا دارند، اما هیچیك از آنها نمیتوانند دایره نفوذ وسیع و تاثیرگذاری فوقالعاده یهودیت را در قرن هیجدهم، بهویژه در عرصههای هنر، فرهنگ، ادبیات و فلسفه اروپایی، انكار نمایند. بدون تردید ظهور عصر روشنگری (Enlightenment) در اروپا، موقعیت و شرایط یهودیان را در آن قاره و متعاقب آن در كل عالم بیشازپیش بهبود بخشید. قرن هیجدهم در اروپا، سرآغاز تحولی است كه جرقههای آن ابتدا در انگلستان آشكار گردید و سپس آثار فرهنگی، اقتصادی، اجتماعی و سیاسی آن در فرانسه، آلمان و سایر نقاط اروپا ظاهر شد. «روشنگری» و بهدنبال آن ظهور افكار، آثار، نوشتهها و اقداماتی در عرصه سیاست، اقتصاد و فرهنگ، در راستای ادعای ایجاد اصلاحاتی بزرگ برمبنای بینش و نگرش علمی و تجربی بهوجود آمد و كسانی چون جان لاك و اسحاق نیوتن در انگلستان، پرچمداران این تحول بزرگ به شمار میرفتند.
بههرحال، الگوی علمی ارائهشده توسط این افراد، توانست تمامی شئونات حیات فرهنگی، اجتماعی و حتی سیاسی اروپا را تحتتاثیر قرار دهد. بهطورمشخص، انقلاب فرانسه و تحولات فرهنگی آلمان آن عصر از نتایج این حركت فكری و الگوی عرضهشده نظری آن بهشمار میروند. بااینوجود، هرچه درباب بركات حاصل از روشنگری اروپا برای یهودیان گفته شود، كم است! روشنگری اروپا با شعارهای آزادی، تساهل، برابری و در یك كلمه با شعار «لیبرالیسم»، فرصتی را در اختیار یهودیان قرار داد كه مشابه آن در هیچیك از ادوار تاریخ بنیاسرائیل به چشم نمیخورد. این فرایند جدید، تدریجا یهود و آرمان قومی آن را بر تمامی قواعد و روابط بینالملل و حتی بر تمامی مقدرات جوامع دیگر تحمیل نمود.
زمینههای وسیع فعالیتهای یهودیان در فرانسه كه به دست ناپلئون برای آنها فراهم شد، موقعیت آنان را بیشازپیش استحكام بخشید و ثمره فوری آن شكلگیری نهادها، موسسات و بنیادهای دینی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی یهودیان در فرانسه و سپس كل اروپا بود. ظهور جمعیتی با نام «بنایان آزاد» (یا همان فراماسونها) كه تدریجا نفوذ و اقتدار خود را در عرصه سیاست، فرهنگ و اقتصاد نشان دادند، از زمره دستاوردهای مهم این دوره است. از دیگر مظاهر فرهنگی عصر روشنگری، ترجمه كتاب مقدس از عبری و یونانی به زبان آلمانی همراه با نوعی تاویل و تفسیر خاص به دست موسی مندلسون (Moses Mendelssohn) (۱۷۲۹-۱۷۸۶) است كه خود این شخص را باید یكی از چهرههای یهودی روشنگری در آلمان آن عصر به حساب آورد.[xviii] «ترجمه كتاب مقدس به وسیله مندلسون، گسترش آرمانهای جهانوطنی اصحاب دایرهٔالمعارف فرانسه و اعطای آزادیهای مدنی و دینی به یهودیان از سوی مردم فرانسه و تحرك یهودیان آلمان را در آغاز قرن نوزدهم موجب شد. ظهور نوعی ملیگرایی و خودآگاهی قومی كه زاییده تلاشهای مستمر مكتب مندلسون بود، اشتیاق به آزادی را پدید آورد. این گرایش با رفتار كریمانه دولتهای فرانسه و هلند در مورد یهودیان بیشازپیش قوت یافت. ارزیابی تاثیر عمیق شورای یهودیان كه به فرمان ناپلئون تشكیل شد، بر یهودیان آلمان ممكن نیست.»[xix]منافع حاصل از جریان روشنگری اروپا برای یهودیان و كمك این جریان به قدرتیافتن و دستاندازی آنها بر بسیاری از عرصههای كلیدی عالم معاصر ــ بهویژه در جریان تحولات یكصدسال اخیر ــ بیش از آن است كه بتوان آن را بهسادگی احصا كرد. یك نمونه آن، تشكیل نخستین مهاجرنشینهای یهودی روسیه در سرزمین فلسطین در سال ۱۸۸۰ و نیز تشكیل نخستین كنگره صهیونیسم در اواخر قرن نوزدهم است.[xx] آنچه تحت عنوان جریان صهیونیسم در یك قرن اخیر ظهور یافته و منشا بسیاری از نزاعها، تجاوزها و تنشهای بینالمللی، خاصه ایجاد بحران در منطقه خاورمیانه قرار گرفته، خود بحث مستقلی را میطلبد كه گوشههایی از مظاهر فرهنگی، اجتماعی و سیاسی آن را در لابهلای صفحات حوادث تاریخ معاصر و آثار فرهنگی دوره حاضر مشاهده میكنیم.
پینوشتها
دكتر حسین كلباسی استادیار فلسفه دانشگاه علامه طباطبایی
[i] - Hengel. M. Judaism and Hellenism. Trans. J. S. Bowden. London. ۱۹۷۴. P. ۷۴
[ii] - Apocripha
[iii]ــ تاریخ قوم یهود، ترجمه انگلیسی، پیتر رالتز، ۱۹۵۶، ج۲، صص۱۲۵ــ۱۲۴
[iv]ــ رك:
Schafer, P. The History of the Jews in the Greco – Roman World, RouHedge, ۲۰۰۳, P۱۶
[v] - Ibid, Chr. ۶
[vi]ــ رابرتسون، عیسی، اسطوره یا تاریخ، ترجمه: حسین توفیقی، مركز تحقیقات ادیان و مذاهب، ۱۳۷۹، صص۳۸ــ۳۵
[vii] - Schafer, P. ۳۴-۴۰
[viii]ــ متّی، باب ۲۵ و مرقس، باب ۱۵
[ix]ــ تاریخ قوم یهود، همان، صص۵۵۸ــ۵۵۶
[x]ــ جمعی از نویسندگان، تاریخ یهود ایران، انجمن كلیمیان ایران، بیتا، ج۲، ص۲۱۴
[xi]ــ تاریخ قوم یهود، همان، ج۳، صص۱۵ــ۱۳
[xii]ــ همان، ص۱۰۷
[xiii]ــ همان، ص۱۱۱
[xiv] - See: Danief , Norman. Islam, Europe and Empire, Edinburgh University press, ۱۹۶۶, P. ۸۶-۹۲
[xv]ــ تاریخ قوم یهود، همان، ج۳، صص۱۲۴ــ۱۰۷
[xvi]ــ انتظار مسیحا در آیین یهود، ترجمه: حسین توفیقی، مركز تحقیقات ادیان و مذاهب، ۱۳۸۰، ص۱۳۰
[xvii]ــ همان، ص۱۲۳
[xviii]ــ گفتنی است همین شخص منشا پرسشی با عنوان «روشنگری چیست؟» در آلمان آن عصر واقع گردید و پرسش او پاسخ متفكرانی نظیر كانت، هردر و سینگ را برانگیخت. این پرسش و پاسخها در قالب كتابی به فارسی برگردانده شده است.
[xix]ــ انتظار مسیحا در آیین یهود، همان، ص۱۵۱
[xx]ــ قبل از این سال، یعنی در سال ۱۸۷۸ و بهدنبال جنگ روسیه با عثمانیها، كشورهای رومانی، صربستان و بلغارستان براساس «معاهده برلن» از دولت عثمانی استقلال یافته و تدریجا زمینه اضمحلال كلی این دولت فراهم شد.
شاید نتوان تاریخ دقیق نخستین تلاقی فرهنگ عبرانی با فرهنگ یونانی و كیفیت این تلاقی را تعیین كرد، ولی بیتردید ترجمه یونانی تورات و فعالیتهای موثر كسانی چون فیلون اسكندرانی (Philo of Alexandria) (متولد حدود۴۰ .م) را باید دو حادثه بزرگ در تاریخ فرهنگ و كلام یهودی به شمار آورد.[i] ترجمه تورات تنها برگردان لفظی و عبارتی كتاب مقدس از زبان مبدا به زبان مقصد نبود، بلكه در این برگردان، بسیاری از آموزهها و معتقدات و بهدنبال آن روح حاكم بر آموزههای عهد عتیق، دستخوش دگرگونی و تحول گردید و طبیعی بود كه ازآنپس راه برای تاویل و تفسیرهای مجدد باز گردید.
اتفاقا از نشانههای اصلی این دگرگونی بزرگ، آن است كه درست پس از همین ترجمه یونانی، كتابهای قانونی ثانی[ii] در عرصه نوشتههای ادبی ــ دینی یهود ظاهر شدند كه با توجه و تعمق در كتابها و نوشتههای اخیر میتوان از روح حاكم بر معانی و حتی ادبیات این نوشتهها ــ كه عمدتا از ادبیات كلاسیك یونانی متاثر گردیدهاند ــ آگاه شد. اما ازآنجاكه از ذكر ملاحظات تاریخی در این نوشتار گریزی نیست، اجمالا به بررسی فشرده گذشته قوم یهود از قرن نخست پیش از میلاد بهاینسو میپردازیم تا شاید مسیر یونانیشدن سنت عبرانی و فرهنگ این قوم را بهتر و روشنتر دریابیم.
در منابع تاریخی آمده است كه پس از محاصره و حمله دولت آشور به سرزمین كهن فلسطین، این سرزمین به دو قسمت شمالی و جنوبی ــ در شمال، كشور «یهودا» و در جنوب، كشور یا سرزمین «اسرائیل» ــ تقسیم شد. دو منطقه اخیر بارها از سوی قدرتهای سیاسی و نظامی آن روزگار یعنی ایرانیها، بابلیها، آشوریها، مصریها و بالاخره رومیان مورد تصرف قرار گرفتند و البته در دوران تسلط رومیها بود كه فرهنگ یونانی و یونانیمآبی به عرصه فرهنگ بومی قوم یهود داخل شد و آن را متاثر ساخت.
در سال ۶۳ ق.م، كشور یهودا تحت سلطه رومیان درآمد. رومیان شخصی بهنام هیركانوس دوم را حاكم این سرزمین كردند؛ درحالیكه اختیار امور در دست فردی به نام آنتیپاتر ادومی بود. بعدها كشور یهودا دچار اغتشاش شد و آنتیپاتر به قتل رسید. ازاینرو رومیان هیركانوس را نیز عزل كردند. پس از آن بود كه نزاع بر سر حكومت یهودا بالا گرفت تااینكه هیرودیس، فرزند آنتیپاتر، در سال ۳۷ ق.م حاكم یهودا شد و در زمان حاكمیت او اقدامات وسیعی در جهت آبادانی كشور یهودا و بهبودی زندگی یهودیان انجام گرفت؛ تاآنجاكه هیرودیس فرمان به مرمت معبد اورشلیم (هیكل) داد. دیری نپایید كه هیرودیس از دنیا رفت. «با مرگ هیرودیس، كشور یهودا به سه بخش تقسیم شد و سه فرزند او حاكم بر آنها گردیدند. این سه بخش عبارت بود[ند] از: یهودا، جلیل و دیگری ماورای اردن؛ كه رومیان مجموع این سه بخش را فلسطین میخواندند.»[iii]
البته در اینكه نام فلسطین توسط رومیان بر این سرزمین گذارده شده باشد، تردید وجود دارد؛ زیرا این نام اولا در متون كهن و حتی خود عهد عتیق بهكرات آمده است و ثانیا مدارك تاریخی نشان میدهند كه قبل از سلطه رومیان، بسیاری از ساكنان و بومیان این سرزمین آن را به نام فلسطین ــ و نه كشور «یهودا» ــ میشناختهاند.[iv]
با نزدیكشدن به سالهای تولد و نبوت حضرت عیسی(ع)، به تاریخ بنیاسرائیل برگی دیگر افزوده شد كه از حساسیت و موقعیت خاصی در كل تاریخ و بهویژه تاریخ این قوم برخوردار است. این حساسیت ازیكسو به فضای فرهنگی، اجتماعی و حتی سیاسی یهودیان فلسطین در قرن اول ق.م و زمینههایی كه رسالت عیسوی در آن ظاهر شد، بازمیگردد و ازسویدیگر با گزارش منابع تاریخی موجود ــ و البته عمدتا ناقص یا مخدوش ــ درخصوص زندگی، احوالات و پیام این پیامبر بزرگ الهی ارتباط مییابد. بررسیهای گسترده تحلیلی و انتقادی بهویژه در دورههای اخیر درباره گزارشهای مربوط به این مقطع تاریخی در میان منابع یهودی ــ مسیحی موجود، اصالت برخی روایتهای آنها را بسیار مخدوش ساخته است. از مهمترین دلایل بروز این تردیدها ــ كه بهنوبهخود انگیزه مطالعات انتقادی را افزون ساخته است ــ وجود ناسازگاریهای متعدد در این گزارشها میباشد؛[v] ضمنآنكه معلوم شده است برخی روایتها و نوشتههایی كه تاكنون بهعنوان منابع مورد اعتماد تلقی میشدند، از دقت و حتی امانتداری كافی برخوردار نیستند. ازجمله این منابع، میتوان به كتاب اوزبیوس (Eusebius) و یا گزارشهای سووتونیوس (Suetonius) در قرن اول و دوم میلادی اشاره كرد كه دیگر همانند قبل بهتنهایی قابل استناد و ارجاع نیستند.[vi] حتی گزارش تاریخی شخصی مانند یوسفون (Uosephus) (۳۷ــ۹۷ ق.م) كه در كتاب روزگار باستان یهودیان درج شده و از مهمترین منابع تاریخی قدیم بهشمار میرود، دیگر نمیتواند چندان دقیق تلقی گردد.
در اینجا قصد پرداختن به كموكیف گزارشهای منابع مذكور درباره وضعیت بنیاسرائیل و بهویژه مواجهه و رفتار آنان با دین و پیامبر جدید ــ یعنی حضرت عیسی(ع) ــ را نداریم، ولی اجمالا اشاره كنیم كه باتوجهبهاینمعناكه عیسای تاریخی مسیحیان، در فضای منجیگرایانه بنیاسرائیل ظهور كرد اما جز تعداد اندكی از یهودیان فلسطین به وی ایمان نیاوردند و اكثر آنها به مخالفت با او پرداختند، لاجرم یهودیان در منابع تاریخی خود ضمن تغافل و تجاهل از ظهور پیامبری الهی بهنام عیسی مسیح، یا اساسا ذكر و نامی از او به میان نیاوردهاند و یا اگر هم تذكری بدین مطلب داشتهاند، این تذكر را بسیار رقیق، كمرنگ و در حد یك حادثه عادی و معمولی تصویر كردهاند. تاسفبارترآنكه حتی گزارشهای موجود در منابع مسیحی نیز از تصرف و تاثیر عناصر تحمیلی یهود و آموزههای عهد عتیق مصون نماندهاند و چنانكه گفته خواهد شد، در عهد جدید و در منابع عمومی تاریخی مسیحیت، عیسی(ع) صرفا در حد یك موعظهگر یهودی كه در كنار رود اردن به دست یحیای تعمیددهنده، تعمیدشده و آنگاه به سوی اورشلیم روانه گردیده و پس از منازعات چندی با كاهنان معبد اورشلیم، به صلیب كشیده شده، تنزل یافته است!شگفتآنكه تمامی نبوت و رسالت و حتی معجزات این پیامبر بزرگ الهی، تنها در سهسال آخر عمر او، یعنی درحدفاصل سی تا سیوسهسالگی او خلاصه شده و تمامی مدارك و منابع تاریخی درخصوص تعالیم، احوالات و سرگذشت قبل از سیسالگی وی ساكت ماندهاند! ازهمهاینهاگذشته، مساله مهمی كه درباره این مقطع از تاریخ بنیاسرائیل به ذهن متبادر میشود، آن است كه احتمال دارد مخالفت و مقاومت دستگاه حاكمه روم در فلسطینِ آن زمان با عیسی مسیح، بیارتباط با تفاوتهای عمیق میان سنت شركآلود یونانی و سنت توحیدی دین مسیح(ع)، نبوده باشد. دین رومیان نیز با پیروی از شرك یونانیان و اعتقاد سختی كه به خدایان و اصنام و اسطورههای خود داشتند، نمیتوانست با پیام یكتاپرستانه و روح توحیدی دین عیسی(ع) قابل جمع باشد و بنابراین مخالفت رومیها و اتباع آنان با پیام الهی عیسی(ع)، طبیعی مینمود، اما چگونه است كه درهمینزمان بنابر روایت اكثر منابع تاریخی، مخالفت شدیدتر و غلیظتر با مسیح، نه از جانب وابستگان به دستگاه حاكمه روم، بلكه از جانب جماعت لجوج یهودیان، یعنی از جانب «كنیسه اورشلیم» بروز میكند؟
این مساله حتی مورد اعتراف و اذعان منابع تاریخی مذكور نیز هست. چنانكه میدانیم نماد این مخالفت و سعایت در حق عیسی مسیح، اقدام آن یار خیانتپیشه عیسی، یعنی یهودای اسخریوطی است كه در اناجیل و سایر منابع دینی مسیحیت از وی بهكرات نام برده شده و علیرغم سكوت منابع درباره بسیاری از واقعیات زندگانی و محتوای پیام عیسی(ع) و دشواریها و موانع بزرگی كه این پیامبر الهی با آنها مواجه بود، این منابع نتوانستهاند جنبه مذموم و حقستیزانه قوم یهود را پنهان نمایند. اما همین گزارشهای ناقص نیز بر این نكته اتفاقنظر دارند كه در زمان یادشده، سازمان اجتماعی و اعتقادی یهودیان فلسطین آنچنان به دستگاه سیاسی رومیها و حتی دستگاه امپراتوری وقت نزدیك بود كه اولا در زمان مورد بحث، یهودیان از آزادی عمل بسیار برخوردار بودند، چنانكه هیچ تزاحم و تعارضی با دستنشاندگان امپراتور روم نداشتند[vii] و ثانیا در جهت مصلوبكردن عیسی مسیح و تعقیب و آزار پیروان و یاران او، برای خاموشكردن ندای توحید نبوی، كاملا همداستان و هماهنگ عمل كردند. این معنا، علیرغم تلاش حقیقتپوشانه مورخان یهود، در ادبیات و هنر و فلسفه غربی بهگونهایوسیع انعكاس یافته است.
بنابراین میتوان نتیجه گرفت مخالفت دستگاه حاكمه روم در فلسطین آن زمان با عیسی مسیح و پیروان او، نشان از تقابل باورهای شركآلود رومیان با عنصر توحیدی و خداپرستی مسیحیت نخستین دارد، اما درعینحال از این معنا حكایت میكند كه در زمان مصلوبشدن حضرت عیسی(ع)، دستگاه حاكمه و دستنشانده روم در فلسطین (اورشلیم)، در عین مخالفت با آن پیامبر خداوند، شدیدا به تشكیلات و سازمان دینی ــ اجتماعی یهودیان و كنیسه بزرگ آنان در اورشلیم نزدیك بوده كه در جهت محدودكردن عیسی و یارانش و مخالفت با آنها، كاملا با یهودیان همسویی داشته و حتی بنا بر گزارشهای منابع یهودی ــ مسیحی، پیلاطس (Pilatus Pontius) (حاكم رومی سرزمین فلسطین) با اصرار و پافشاری مشایخ و بزرگان یهود، رای آنها را به اجرا درآورده است.[viii]
وقایع و حوادث این دوره نشان میدهد جهتگیری مسیحیت در نخستین سدههای میلادی تحت تاثیر فرهنگ و سنت یهودی قرار گرفته و اینچنین سرنوشت دین جدید نیز عملا به سرنوشت و تقدیر بنیاسرائیل پیوند میخورد. مهمترین جلوه این واقعیت، نگارش و تقریر اناجیل و تدریجا عهد جدید است كه عمیقا از آموزهها و مضامین دگرگونشده عهد عتیق تاثیر پذیرفتهاند و گویی یهودیت و آیین جدید قوم اسرائیل، مسیحیت را در همان آغاز به نفع خود تحویل نمودهاند. اما دیگر حادثه مهم دوران نزدیك به حیات عیسی(ع)، حادثه تخریب دوم معبد (بیتالمقدس) در سال ۷۰ .م است. دراینسال شاهزاده رومی، تیتوس (Titus)، به اورشلیم هجوم برده و معبد را ویران ساخت و مطابق روایتها، در اثر این حادثه بود كه سومین پراكندگی بنیاسرائیل به وقوع پیوست. فراموش نكنیم كه ظهور مجموعه تلمود، متشكل از مشنا و گمارا، در فاصله سه یا چهار قرن پس از تخریب معبد تحقق یافت و رفتهرفته به منظومه نوشتههای مقدس یهودیان پیوست.
گزارشهای برخی منابع تاریخی تلاش میكنند دوره مورد بحث (یعنی دوره پس از سال ۷۰ .م) را برای بنیاسرائیل بسیار غمانگیز و دردناك توصیف كنند، اما صحت این ادعاها را لزوما نمیتوان پذیرفت؛ زیرا گروههای یهودی مهاجر، در سرزمینهای مقصد با تشكیل مدارس و حلقههای خاصی به نام «مدراش»، با فراغت بال و جمعیت خاطر به تدوین و نگارش تلمود اقدام كردند و ازسویدیگر شریانهای اصلی تولیدات كشاورزی، صنعتی و مالی ممالك مقصد را بهدست گرفتند، بهطوریكه حتی در طول قرون وسطی، مالكیت بسیاری از مزارع و زمینهای كشاورزی، باغات، احشام و بردگان بهدست همین یهودیان مهاجر افتاد. معنای این سخن، آن است كه این جماعت در امنیت كامل، هم به تنظیم و تدوین عقاید و شرایع خود اقدام كردند و هم در صحنههای اجتماعی و اقتصادی به بهبود وضعیت و موقعیت خود دست زدند.
با وجود تحقیقات دامنهدار و وسیعی كه انجام پذیرفته، جزئیات حوادث، تحولات و دگرگونیهای سدههای نخستین میلادی در پرده ابهام است و به نظر میرسد منابع موجود حقایق بسیاری را ــ بهویژه در ارتباط با بحث حاضر ــ فروگذاردهاند. لازم به ذكر است كه هرآنچه درخصوص تنظیم و گردآوری تعلیمات و آموزههای اصلی عیسی(ع) انجام شده، همگی در فاصله یكی دو قرن اولیه میلادی صورت گرفته و معالاسف جز پارهای اطلاعات غیردقیق و پراكنده از كم و كیف دوران یادشده، آگاهی دقیقی از جانب منابع رایج تاریخی در اختیار ما قرار نمیگیرد. اتفاقا مهمترین نقطه تلاقی و مواجهه سنت و سلوك بنیاسرائیل با دین عیسی(ع) و پیام الهی او، در همین فاصله روی میدهد و تمامی تحولات و دگرگونیهای صورتگرفته در مضامین و محتوای عهدین و بهویژه عهد جدید در این مقطع تاریخی است. بدینترتیب جای پژوهشی دقیق در زوایای پنهان و خاموش دوران مذكور بسیار خالی است و به لحاظ موضوع مورد بحث، در اینجا تنها به اجمال وقایع مربوط به بنیاسرائیل و قوم یهود را از زمان استقرار و پذیرش مسیحیت در مغربزمین مورد بررسی قرار خواهیم داد.پذیرش مسیحیت توسط كنستانتین در قرن چهارم و بهدنبالآن رسمیتیافتن این دین در قلمرو امپراتوری، حادثه بزرگی بود كه تحولات وسیعی را در دنیای آن روز، چه در داخل و چه فراتر از مرزهای امپراتوری، در پی داشت. رسمیتیافتن مسیحیت بههماناندازهكه موقعیت اجتماعی و فرهنگی مسیحیان را بهبود بخشید، ظاهرا برای یهودیان ساكن در سرزمینهای روم شرقی، رخداد مطلوبی نبود و شرایط اجتماعی و زیستی آنها را دشوار نمود.
در تواریخ آمده است كه با خرابی معبد اورشلیم، یهودیان به شهر جلیل مهاجرت كرده، مركزیتی دینی را در آن محل بهوجود آوردند و پس از رویآوردن كنستانتین به مسیحیت و سختگیری وی نسبت به یهودیان، آنها بنای مهاجرت به بابل و سرزمینهای دیگر را گذاردند. در این زمان، بابل تحت قلمرو امپراتوری ایران قرار داشت. «یهودیان بابل، تحت حكومت اشكانیان به لحاظ علمی وضعیت خوبی داشتند، بهگونهایكه ازسالهاقبل مدارسی را در این منطقه ایجاد كرده بودند. ازاینزمانبهبعد توجه یهودیان به بابل بهعنوان مركز علمی و دینی جلب شد. بدینترتیب، بابل به بزرگترین مركز یهودی تبدیل شد و قرنها نیز بههمینصورت باقی ماند.»[ix]
اما گویا سلسلههای بعدی پادشاهان ایرانی، رفتاری متفاوت با اقلیتهای مهاجر دینی داشتهاند: «در سال ۲۲۶ میلادی آخرین پادشاه اشكانی در جنگ كشته شد و سلسله اشكانیان منقرض گشت. پسازآن، اردشیر بابكان سلسله ساسانیان را تاسیس نمود. ویژگی ساسانیان این بود كه با روحانیون زرتشتی متحد بودند و در مقابل، روحانیون نیز در امور حكومت دخالت میكردند. این امر، باعث شد كه ساسانیان دین زرتشتی را در ایران اجباری كنند. پادشاهان ساسانی در ابتدا بر پیروان ادیان دیگر زیاد سخت نمیگرفتند، اما بهتدریج اوضاع تغییر یافت و آنان برطبق خواسته روحانیون زرتشتی، پیروان همه ادیان از جمله یهودیان را مجبور به پذیرش آیین خود نمودند.»[x]
در فاصله زمانی مذكور، مطالعه وضعیت یهودیان پراكندهشده در مغربزمین، یعنی در قلمرو اروپا، بسیار حائز اهمیت است و ظاهرا از فرازوفرود بسیاری برخوردار بوده است. «باید گفت كه یهودیان از قرن چهارم میلادی در اسپانیا اقامت داشتند. درآنزمان كشور مذكور تحت تسلط ویزیگوتها (Visigoths) و گوتها (Goths)ی غربی بود. ویزیگوتها كه شاخهای از نژاد ژرمن به شمار میرفتند، مسیحی بودند، ولی مذهب آنها با مذهب كاتولیكهای روم اختلاف داشت.»[xi]
علت مخالفت كلیسای روم با جماعت یهودیان ساكن در سرزمینهای اروپایی، خود، موضوعی است كه باید مورد تجدیدنظر قرار گیرد، اما نمیتوان انكار كرد كه در دورههای خاصی، بهویژه قبل از ظهور مذهب پروتستان، یهودیان ساكن در این كشورهای اروپایی از برخی محدودیتهای رسمی و غیررسمی رنج میبردهاند و احتمالا در معرض آزار مقامات و محدودیتهای اعمالشده توسط حكام محلی قرار میگرفتهاند. این موضوع، بهویژه در فاصله قرون دوازده تا شانزده میلادی، از شدت بیشتری برخوردار بوده است. «كلیسای كاتولیك رومی، آزار و شكنجه یهودیان را كافی نمیدانست، و ازاینجهت به عملیات دیگری هم دست زد. در سال ۱۲۱۵ میلادی، پاپ اینوسانت سوم حكمی صادر كرد كه تمام یهودیان باید بر روی سینه و پشت لباس خود وصلهای بدوزند. چون این وصله از پارچه زرد تهیه شده بود، آن را وصله زرد مینامیدند، و گاهی هم به آن وصله رسوایی میگفتند.»[xii]
مسیحیان، بهطورعام، و كلیسای كاتولیك روم، بهطورخاص، تبلیغ میكردند كه هركس مسیحی نیست، استحقاق برخورداری از حقوق شهروندی را ندارد و حتی باید مورد آزار و اهانت قرار گیرد و از تمامی موقعیتهای اجتماعی محروم شود. اما جالبآنكه درهمینحال، یهودیان ساكن در سرزمینهای مسیحینشین همچنان به كار صرافی و رباخواری اشتغال داشتند و ازاینطریق به تحصیل ثروت ــ و البته وابستهكردن معیشت مردم به خود ــ و انباشتهكردن پول مشغول بودند و به این خصیصه، شهرت داشتند! ظهور نخستین بانكها و موسساتی كه به اشخاص و دولتها پول قرض میدادند، توسط همین جماعت یهودیان صورت پذیرفت، چنانكه در روزگار ما نیز اغلب مراكز و موسسات پولی و تجاری دنیا در دست یهودیان است.[xiii] در اینجا بهخودیخود این سوال به ذهن متبادر میشود كه چگونه ممكن است یهودیان سخت تحت آزار و محدودیتهای تحمیلشده از ناحیه مسیحیان باشند اما درهمانحال بسیاری از سررشتههای اقتصاد و معیشت همین مردم در اختیار آنها باشد و امروزه نیز میوه سرمایهگذاریهای كلان مادی و معنوی خود در طول این قرون را برداشت كنند؟
در منابع تاریخی حتی گفته شده است محدودیتهای وضعشده برای یهودیان، بدانجا رسید كه مسیحیان در قرون وسطی، محلههای خاصی را برای سكونت یهودیها در نظر میگرفتند و این محلات تا اواخر قرن هیجدهم نیز وجود داشت. بنا به ادعای منابع، نام این محلات را «گتو» (getto) گذاشته بودند و در بسیاری از موارد، وضعیت ظاهری این محلات تفاوت محسوسی با دیگر نقاط شهرها داشت. البته در دوره قرون وسطی، وضعیت یهودیان همواره بر این منوال نبوده و بهویژه دوره موسوم به دوره جنگهای صلیبی شرایط جدیدی پیش آمد كه دستگاههای رهبری مسیحیت و یهودیت برای مقابله با مسلمانان، و با هدف ازمیانبردن جمعیت و مآثر آنان، كاملا با یكدیگر متحد شده بودند.
در فاصله حدود دو قرن، یعنی از سال ۱۰۹۶.م تا سال ۱۲۷۰.م ــ در نبردهای میان سپاهیان مسیحی و مسلمان ــ كه عمدتا در مناطق جنوب اروپا، شمال آفریقا و بهویژه در سرزمین فلسطین تمركز یافته بود ــ گاه مسلمانان و گاه مسیحیان غلبه مییافتند.[xiv] ازآنجاكه محرك اصلی لشكریان مسیحی همانا فتاوا و سخنرانیهای كشیشان، اسقفها، دستگاه كاتولیك روم و شخص پاپ بودند و این نبردها غالبا با شعار «بازپسگیری ارض مقدس از دست مشركان!» انجام میگرفت، مدارك و قرائنی وجود دارند كه نشان میدهند برای تحقق شعار مذكور و به بهانه بیرونراندن مسلمانان از فلسطین، نزدیكی و اتحاد بیسابقهای میان تشكیلات پاپ و كنیسه یهودی وقت برقرار شده بود و دلیل مشخص آن ــ كه در متن فتاوای چند تن از پاپهای آن زمان دیده میشود ــ پیشگوییهای انبیای بنیاسرائیل در عهد عتیق بوده است؛ بهعبارتدیگر از نگاه مراجع دینی كلیسا ــ و نیز علمای یهود ــ بهراهانداختن جنگ توام با خونریزی و كشتار مسلمانان، از نشانههای تحقق وعده الهی برای بازپسگیری ارض موعود (اورشلیم) تلقی میشد و ازاینجهت این جنگ وظیفهای دینی بهشمار میرفت! بیراه نیست اگر گفته شود شیوع اصطلاح «جنگ مقدس» در آغاز هزاره سوم میلادی، در اصل به كینه تاریخی محافل قدرت سیاسی و اقتصادی دنیا ــ یعنی صهیونیزم بینالملل ــ بازمیگردد. مصادیق دیگر این اتحاد پنهان و آشكار، در بسیاری از تحولات اجتماعی، سیاسی و فرهنگ دویست سال اخیر بهخوبی قابل مشاهده است.بههرحال، مطابق گزارشهای مورخان یهود، آزار یهودیان در اواخر قرن چهاردهم مجددا رونق میگیرد و مصداق بارز آن زندگی یهودیان در محلههای موسوم به «گتو» میباشد: «در نیمه دوم قرن پانزدهم میلادی، هنگامیكه سازمان تفتیش عقاید در اسپانیا شروع به كار كرد، زندگی در گتو (محله مخصوص یهودیان) نیز در شهرهای اروپا آغاز گردید. محصورنمودن یهودیان در محلهای مخصوص، یكی از راههای قدیمی آزاردادن آنان بود كه برایاولینبار در قرن دهم میلادی در شهر پراگ، پایتخت كنونی جمهوریچك، شروع شد. در شهرهای ونیز و سالرنو، واقع در ایتالیا، و همچنین در كشورهای آلمان، اتریش، لهستان و تركیه نیز گتوهایی بهوجود آمد.»[xv]
در سال ۱۴۹۲، یهودیان اسپانیا از این كشور تبعید شده و در نقاط مختلف اروپا پراكنده شدند و البته اینبار نیز قلمرو دولت عثمانی و حكومتهای تحتنظر مسلمانان، بهترین مكان برای زندگی توام با امنیت بهشمار میرفت. با شكلگیری نهضت نوزایی و بروز دگرگونیهای فرهنگی، اجتماعی و سیاسی در اروپا كه به عصر رنسانس شهرت یافت، در زندگی یهودیان اروپا نیز تحولاتی بهوجود آمد. مهمترین این تحولات، با ظهور نهضت اصلاح دینی به رهبری مارتین لوتر (Martin Luther) (۱۴۸۳-۱۵۴۶) پیوند مییابد؛ زیرا گذشته از انشقاقی كه در نتیجه فعالیتها و حركتهای لوتر، كالوین، اراسموس و امثال آنها در وحدت كلیسا حاصل شد و بهدنبال آن اسباب آزادی عمل و تحرك بیشتر یهودیان فراهم گردید، میتوان گفت حتی اندیشه و آرمان لوتر تاحدودزیادی به آرمانهای تاریخی یهود نزدیك بود؛ چنانكه در این دوره بود كه اقبال دانشمندان مسیحی به ادبیات عبری افزون گردید.[xvi] جالبآنكه در اواسط قرن شانزدهم جلوه دیگری از اتحاد مسیحیت و یهودیت علیه مسلمانان ظاهر گردید: یك یهودی ماجراجو كه بعدها به شخصیتی قهرمانگونه در میان یهودیان تبدیل شد، رسالت خود را آزادی قوم یهود و بازگرداندن آنها به ارض موعود اعلام كرد. این شخص كه داود رئوبینی نام داشت، حتی برای پاپ پیام فرستاد و او را به اتحاد مجدد میان یهودیان و مسیحیان دعوت كرد: «پاپ كلمنت هفتم... رئوبینی را با آغوش باز پذیرفت و به طرح وی برای بیرونراندن خطرناكترین دشمن جهان مسیحیت از سرزمین مقدس با چشم عنایت نگریست. این قضیه بسیاری از یهودیان را نیز پیرو رئوبینی كرد و ثروتمندان یهود هدایای گرانبهایی برای او فرستادند.»[xvii]
بهنظر میرسد با تضعیف موقعیت كلیسای روم در قرن شانزدهم و رواج اندیشههای آزادیخواهانه و نیز ترویج فرهنگ تساهل و مدارا، موقعیت یهودیان روزبهروز بهتر و امكان تبلیغ و اشاعه افكار دینی و قومی آنها بیشازپیش فراهم گردید. گرچه منابع تاریخی غرب ــ كه عمدتا تحتتاثیر آموزهها و یا القائات یهودیت نگارش یافتهاند ــ سعی در بزرگنمایی محدودیتهای تحمیلشده بر یهودیان در برخی ادوار تاریخی اروپا دارند، اما هیچیك از آنها نمیتوانند دایره نفوذ وسیع و تاثیرگذاری فوقالعاده یهودیت را در قرن هیجدهم، بهویژه در عرصههای هنر، فرهنگ، ادبیات و فلسفه اروپایی، انكار نمایند. بدون تردید ظهور عصر روشنگری (Enlightenment) در اروپا، موقعیت و شرایط یهودیان را در آن قاره و متعاقب آن در كل عالم بیشازپیش بهبود بخشید. قرن هیجدهم در اروپا، سرآغاز تحولی است كه جرقههای آن ابتدا در انگلستان آشكار گردید و سپس آثار فرهنگی، اقتصادی، اجتماعی و سیاسی آن در فرانسه، آلمان و سایر نقاط اروپا ظاهر شد. «روشنگری» و بهدنبال آن ظهور افكار، آثار، نوشتهها و اقداماتی در عرصه سیاست، اقتصاد و فرهنگ، در راستای ادعای ایجاد اصلاحاتی بزرگ برمبنای بینش و نگرش علمی و تجربی بهوجود آمد و كسانی چون جان لاك و اسحاق نیوتن در انگلستان، پرچمداران این تحول بزرگ به شمار میرفتند.
بههرحال، الگوی علمی ارائهشده توسط این افراد، توانست تمامی شئونات حیات فرهنگی، اجتماعی و حتی سیاسی اروپا را تحتتاثیر قرار دهد. بهطورمشخص، انقلاب فرانسه و تحولات فرهنگی آلمان آن عصر از نتایج این حركت فكری و الگوی عرضهشده نظری آن بهشمار میروند. بااینوجود، هرچه درباب بركات حاصل از روشنگری اروپا برای یهودیان گفته شود، كم است! روشنگری اروپا با شعارهای آزادی، تساهل، برابری و در یك كلمه با شعار «لیبرالیسم»، فرصتی را در اختیار یهودیان قرار داد كه مشابه آن در هیچیك از ادوار تاریخ بنیاسرائیل به چشم نمیخورد. این فرایند جدید، تدریجا یهود و آرمان قومی آن را بر تمامی قواعد و روابط بینالملل و حتی بر تمامی مقدرات جوامع دیگر تحمیل نمود.
زمینههای وسیع فعالیتهای یهودیان در فرانسه كه به دست ناپلئون برای آنها فراهم شد، موقعیت آنان را بیشازپیش استحكام بخشید و ثمره فوری آن شكلگیری نهادها، موسسات و بنیادهای دینی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی یهودیان در فرانسه و سپس كل اروپا بود. ظهور جمعیتی با نام «بنایان آزاد» (یا همان فراماسونها) كه تدریجا نفوذ و اقتدار خود را در عرصه سیاست، فرهنگ و اقتصاد نشان دادند، از زمره دستاوردهای مهم این دوره است. از دیگر مظاهر فرهنگی عصر روشنگری، ترجمه كتاب مقدس از عبری و یونانی به زبان آلمانی همراه با نوعی تاویل و تفسیر خاص به دست موسی مندلسون (Moses Mendelssohn) (۱۷۲۹-۱۷۸۶) است كه خود این شخص را باید یكی از چهرههای یهودی روشنگری در آلمان آن عصر به حساب آورد.[xviii] «ترجمه كتاب مقدس به وسیله مندلسون، گسترش آرمانهای جهانوطنی اصحاب دایرهٔالمعارف فرانسه و اعطای آزادیهای مدنی و دینی به یهودیان از سوی مردم فرانسه و تحرك یهودیان آلمان را در آغاز قرن نوزدهم موجب شد. ظهور نوعی ملیگرایی و خودآگاهی قومی كه زاییده تلاشهای مستمر مكتب مندلسون بود، اشتیاق به آزادی را پدید آورد. این گرایش با رفتار كریمانه دولتهای فرانسه و هلند در مورد یهودیان بیشازپیش قوت یافت. ارزیابی تاثیر عمیق شورای یهودیان كه به فرمان ناپلئون تشكیل شد، بر یهودیان آلمان ممكن نیست.»[xix]منافع حاصل از جریان روشنگری اروپا برای یهودیان و كمك این جریان به قدرتیافتن و دستاندازی آنها بر بسیاری از عرصههای كلیدی عالم معاصر ــ بهویژه در جریان تحولات یكصدسال اخیر ــ بیش از آن است كه بتوان آن را بهسادگی احصا كرد. یك نمونه آن، تشكیل نخستین مهاجرنشینهای یهودی روسیه در سرزمین فلسطین در سال ۱۸۸۰ و نیز تشكیل نخستین كنگره صهیونیسم در اواخر قرن نوزدهم است.[xx] آنچه تحت عنوان جریان صهیونیسم در یك قرن اخیر ظهور یافته و منشا بسیاری از نزاعها، تجاوزها و تنشهای بینالمللی، خاصه ایجاد بحران در منطقه خاورمیانه قرار گرفته، خود بحث مستقلی را میطلبد كه گوشههایی از مظاهر فرهنگی، اجتماعی و سیاسی آن را در لابهلای صفحات حوادث تاریخ معاصر و آثار فرهنگی دوره حاضر مشاهده میكنیم.
پینوشتها
دكتر حسین كلباسی استادیار فلسفه دانشگاه علامه طباطبایی
[i] - Hengel. M. Judaism and Hellenism. Trans. J. S. Bowden. London. ۱۹۷۴. P. ۷۴
[ii] - Apocripha
[iii]ــ تاریخ قوم یهود، ترجمه انگلیسی، پیتر رالتز، ۱۹۵۶، ج۲، صص۱۲۵ــ۱۲۴
[iv]ــ رك:
Schafer, P. The History of the Jews in the Greco – Roman World, RouHedge, ۲۰۰۳, P۱۶
[v] - Ibid, Chr. ۶
[vi]ــ رابرتسون، عیسی، اسطوره یا تاریخ، ترجمه: حسین توفیقی، مركز تحقیقات ادیان و مذاهب، ۱۳۷۹، صص۳۸ــ۳۵
[vii] - Schafer, P. ۳۴-۴۰
[viii]ــ متّی، باب ۲۵ و مرقس، باب ۱۵
[ix]ــ تاریخ قوم یهود، همان، صص۵۵۸ــ۵۵۶
[x]ــ جمعی از نویسندگان، تاریخ یهود ایران، انجمن كلیمیان ایران، بیتا، ج۲، ص۲۱۴
[xi]ــ تاریخ قوم یهود، همان، ج۳، صص۱۵ــ۱۳
[xii]ــ همان، ص۱۰۷
[xiii]ــ همان، ص۱۱۱
[xiv] - See: Danief , Norman. Islam, Europe and Empire, Edinburgh University press, ۱۹۶۶, P. ۸۶-۹۲
[xv]ــ تاریخ قوم یهود، همان، ج۳، صص۱۲۴ــ۱۰۷
[xvi]ــ انتظار مسیحا در آیین یهود، ترجمه: حسین توفیقی، مركز تحقیقات ادیان و مذاهب، ۱۳۸۰، ص۱۳۰
[xvii]ــ همان، ص۱۲۳
[xviii]ــ گفتنی است همین شخص منشا پرسشی با عنوان «روشنگری چیست؟» در آلمان آن عصر واقع گردید و پرسش او پاسخ متفكرانی نظیر كانت، هردر و سینگ را برانگیخت. این پرسش و پاسخها در قالب كتابی به فارسی برگردانده شده است.
[xix]ــ انتظار مسیحا در آیین یهود، همان، ص۱۵۱
[xx]ــ قبل از این سال، یعنی در سال ۱۸۷۸ و بهدنبال جنگ روسیه با عثمانیها، كشورهای رومانی، صربستان و بلغارستان براساس «معاهده برلن» از دولت عثمانی استقلال یافته و تدریجا زمینه اضمحلال كلی این دولت فراهم شد.
منبع : سایر منابع
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست