چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا

کلا‌هت را سفت بچسب!


کلا‌هت را سفت بچسب!
● نگاهی به رمان <راهنما>؛
نه، دوره قهرمان‌ها به پایان نرسیده ‌است؛ اگر هم قهرمان نباشی، دیگرانی هستند که به زور از تو یک قهرمان می‌سازند؛‌حالا‌ خوب یا بد، توفیری ندارد. مهم این است که برخی مردمان امورات‌شان بدون قهرمان نمی‌گذرد، مردمانی که محکوم به زندگی در فقر و فلا‌کت هستند؛ همیشه باید کسی باشد که راه را از چاه نشان‌شان دهد، به او تکیه کنند و به‌واسطه نیروی او پیش بروند: یک دو، یک دو. جهان آنان کمتر قرابتی با جهان مدرن دارد، غرق در خرافه هستند و هر اتفاقی را ناشی از چرخش اجرام آسمانی بر مداری خاص می‌دانند. کم نیستند این مردمان. در چهار گوشه دنیا می‌توان سراغشان را گرفت و البته هر جا که فقر باشد، مثل شهر <مالگودی> با حومه گسترده آن، شهری که نارایان، نویسنده فقید هندی در خیال خود آن را ساخته و نشانه‌ای است از سرزمین وسیع هندوستان.
بیایید به این شهر سفر کنیم. در اولین ایستگاه، <راجوی راه‌آهن> منتظر است که دیدنی‌های مالگودی را نشان‌تان دهد و گفتنی‌ها را بگوید، اما از الا‌ن بگویم که مراقب حقه‌بازی‌های او باشید. راجو یا قهرمان داستان ما آنقدر زبان‌باز و کلک است که کره‌خر را به‌جای اسب قالب کند. او هم مانند <مرد هزارچهره> ما ایرانی‌ها چندین و چند نقش ایفا می‌کند. ابتدا یک مغازه‌دار ساده است، اما بعدها راهنمای مسافران شهر مالگودی می‌شود. کارش که بالا‌ می‌گیرد، به هیات <دون ژوان> درمی‌آید؛ ناجی هنر سنتی هندوستان می‌شود و در آخر هم او را به‌جای مرد مقدسی می‌گیرند که از همه اسرار عالم خبر دارد، همان قهرمانی که ‌باید در برابر خشم طبیعت بایستد، بلکه <مالگودی> و مردمان آن از مرگ و نیستی نجات یابند.روایت او از زندگی‌اش احتمالا‌ صادقانه‌ترین روایتی است که تا به حال شنیده‌اید و این روایت آدمی است که به انتهای خط رسیده؛ ناگزیر از گفتن واقعیت است تا از مهلکه نجات یابد.
تمام کرده‌ها و ناکرده‌های خود را شرح می‌دهد، از کودکی و دوران معصومیت خود آغاز می‌کند تا به شور و شر جوانی می‌رسد. می‌گوید نه‌تنها مرد مقدسی نیست، بلکه حقه‌بازی است که تازه از زندان آزاد شده. می‌گوید که چون جایی در دنیا نداشته به معبد پناه آورده و نه به خاطر زهد و تقوی. همه اینها را به یکی از مریدان نویافته‌اش می‌گوید شاید که راهی برای گریز بیابد، گریز از مسوولیت سهمگینی که مردم بر دوش او گذاشته‌اند، اما بی‌فایده است. <راجو> باید آ‌نقدر روزه‌بگیرد تا خدایان رحم کنند و به ابرها اجازه باریدن دهند. طنز نارایان هم در همین‌نکته است؛ چگونه مردمی در پی یک قهرمان می‌گردند، کسی که بتواند آنان را نجات دهد و چگونه آنان از یک شارلا‌تان، قهرمان و مرد مقدسی می‌سازند. ‌ ساختار رمان <راهنما> دوپاره است.
پاره‌ای به روزگار <راجو> در قامت مرد مقدس می‌پردازد که در اینجا راوی سوم‌شخص است و پاره‌ای دیگر، حکایت گذشته <راجو> است که از زبان خود او نقل می‌شود. روایات گذشته و حال مدام یکدیگر را قطع می‌کنند، بهنحوی که گاه خود را در معبد و کنار خیل عظیم مریدان راجو می‌یابیم و گاه در گذشته‌ای دورتر، زمانی که راجو یک مغازه‌دار یا راهنمای مسافران بود، اما با این‌حال، مخاطب به ‌هیچ‌وجه سردرگم نمی‌شود. نارایان آنقدر ساده و روان می‌نویسد که بی‌هیچ دشواری آثارش را از آغاز تا انتها دنبال می‌کنید. او را می‌توان از پیشگامان رمان‌نویسی در سرزمین پرراز و رمز هند دانست، آنچنان که اولین رمانش در سال ۱۹۳۵ منتشر شده‌ است. با همه این احوالا‌ت، نارایان کمتر مجالی برای معرفی در ایران یافته‌ است. رمان <راهنما>ی او اولین‌بار سال ۱۳۶۸ در ایران منتشر شد، اما به قول مهدی غبرایی، مترجم کتاب، <بر اثر فضای سیاسی ایران، چنانکه شایسته شأنش بود جا نیفتاد.> غبرایی در مقدمه چاپ دوم کتاب می‌نویسد: <اکنون که پس از چندین سال آن را می‌خواندم، برای من بیش از پیش جذاب شد... و خوشحالم که در آن سال‌ها به خطا نرفته‌ام.> باید گفت که تشخیص آقای غبرایی درست بوده‌ است.

احسان عابدی
منبع : روزنامه اعتماد ملی