چهارشنبه, ۲۴ بهمن, ۱۴۰۳ / 12 February, 2025
مجله ویستا
ساحت شرقی و غربی هنر
ما از بیان ساحات شرقی و غربی هنر چه منظوری داریم؟ در اینجا شرق و غرب به چه معناست؟ اولین نكتهای كه باید ذكر شود آن است كه ما در این مقاله به شرق و غرب جغرافیایی نظر نداریم. همچنین به شرق و غرب سیاسی هم نظر نداریم، بلكه مقصود از شرق و غرب، دو حقیقت معنوی در وجود همهی انسانهاست. انسان موجودی است كه «وضع منتظر» دارد، یعنی میتواند سیر كند و از آنچه هست به در شود و آنچه هست نباشد. این به همان معناست كه فلاسفهی غرب از آن تعبیر به «اگزیستانس» كردهاند و حقیقت وجود آدمی را «لطیفهی سیّاریه» دانستهاند. آدمی سیر میكند و از خود بهدر میشود و مقیم در عوالم دیگر میگردد:
از در درآمدی و من از خود بهدر شدم
گویی از این جهان به جهان دگر شدم(۲)
وقتی كه آدمی سیر میكند و به جهان دیگر میشود ممكن است در آن مقام متمكن شود. عرفا در مورد این شخص میگویند كه به مقام رسیده است و در صورتی كه به حال سابق برگردد میگویند مقام او این نبوده، بلكه حال او چنین بوده است. در نظر عرفا تفاوت است میان «حال» و «مقام». سیر آدمی در دو جهت ممكن است محقق شود: یا آدمی از «وجهالرّب» قلب خود، یعنی از وجه ملكوتی قلبش، به ساحت ملكوتی وجودش مرور مییابد كه از آن ساحت تعبیر به «شرق» میشود و این سالك متمكن در مقام «شرقیه» میشود، یا از «وجهالنفس» قلب خود متوجه جهت سفل وجودش میشود كه در این صورت متمكن در مقام «غربیه» میشود.
در دفتر دوم مثنوی معنوی آمده است:
پنج حـــسی هست جز این پنج حـس
آن چو زرّ سرخ و ین حسها چو مس
حـــسّ خفّاشت سوی مـغرب دوان
حسّ در پاشت سوی مشـــرق روان
حسّ ابدان قوت ظلمت مـیخــورد
حــــسّ جان از آفتابــــی میچرد
ای ببرده رخت حسها سوی غــیب
دست چون موسی برون آور ز جیب
گـــر بدیـدی حسّ حیوان شاه را
بـــس بدیدی گاو و خـــر الله را
آینهی دل چون شود صافی و پــاك
نقشها بینی برون از آب و خــــاك
هــــم ببینی نــقش و هم نقّاش را
فـــرش دولــت را و هم فرّاش را
بنابراین،در تمكن آدمی است كه در دو جهت علوّ وجودش و یا سفل وجودش سیر كند. اما در عنوانی كه برای این مقاله اختیار شده است، مشكل فقط شرق و غرب نیست، بلكه خود كلمهی «هنر» هم میتواند مشكلساز باشد. منظور از هنر چیست؟ هنر در اطلاقاتی كه ما امروز داریم ترجمهی كلمهی فرنگی art است كه از كلمهی لاتینی ars اخذ شده است و این كلمهی لاتینی خود ترجمهی techne در زبان یونانی است. امروزه معمولاً وقتی تعبیر هنر را به كار میبریم،art را مراد میكنیم. شاید تصور شود كه نكتهی بسیار ساده و پیشپا افتادهای مطرح شده است، اما مسئله قدری پیچیده است و آن اینكه ما امروز كلمهی «هنر» را هممعنا با كلمهی art به كار میبریم، در حالی كه قدمای ما چنین نمیكردند. اصولاً قدما با مسئلهی ترجمهی واژههای غربی مواجه نبودند. ما لفظ «هنر» را در آثار متقدمان میبینیم، اگرچه این لفظ از اصطلاحات حكمی و عرفانی مسلمین نبوده است. حافظ میگوید:
كمال حسن محبت بــبین نه عیب گناه
كه هر كه بیهنر افتد نظر به عیب كند
خب، آیا «آن كه بیهنر افتد» یعنی آن كه آرتیست نباشد ؟ مثلاً اهل معماری، موسیقی، شعر و درام نباشد؟ یعنی هر كس كه شاعر یا موزیسین نیست، نظر به عیب میكند؟ میبینیم كه از این واژه، این معنا برنمیآید. در اینجا مقصود از بیهنری، بعد از خداوند و عدم آراستگی به حلیهی فضایل روحی است. پس «هر كه بیهنر افتد»، یعنی هر كس كه در مقام حقیقت و قرب خدا نباشد و از مقام صفا به دور باشد نظر به عیب میكند.
در بیشتر اطلاقات قدما واژهی «هنر» در نقطهی مقابل «عیب» به كار رفته است. سعدی میگوید: «عیب یاران و دوستان هنر است.»
بنابراین، یا وجود شخص عیبناك است، یعنی متوغل در امور دنیوی و مشتغل به جهت سفل وجود خویش است و یا اینكه رخت خود را از این عالم بیرون كشیده و اگرچه به تن مقیم این دنیا بوده، اما به حسب جسم و جان مقیم نبوده و روح خود را خلاصی بخشیده است، چنان كه مولای متقیان فرمودند كه من فقط به حسب تن همسایهی شما بودم. اگر چنین شد از عیبناكی پاك میشود و به مرحلهی هنر و هنرمندی میرسد. این معنایی است كه قدما از هنر مراد میكردند. در جای دیگر حافظ میفرماید:
گر در سرت هوای وصال است حافظا
باید كه خاك درگه اهل هــنر شـوی
خاك درگه اهل هنر، یعنی خاك درگه آرتیستها؟ رماننویسها؟ اهل موسیقی و نقاشی؟ قطعاً چنین نیست. در اینجا اهل هنر كسانیاند كه مقرّب خدایند. بنابراین، در این معنا هنر عین دین است و اگر در این معنا بگوییم «هنر دینی» تعبیر حشوآمیزی به كار بردهایم؛ هنر در این معنا ذاتاً دینی است. بنابراین، در تعبیر «هنر دینی» مراد اینگونه هنر نیست، بلكه مراد آن چیزی است كه از وجههی غربیهی وجود آدمی صادر میشود.
چه فرق است بین هنری كه از وجههی شرقیهی وجود آدمی صادر میشود و هنری كه از وجههی غربیهی وجود آدمی صادر میشود؟ آنچه از اقوال متقدمانی چون حافظ و سعدی در مورد هنر آمد، ناظر بر هنری است كه از وجههی شرقیهی وجود آدمی نشئت میگیرد. اما گاه میشود كه شخص هنرمند است، اما اثر هنری ندارد. مبنای این هنرمندی پاك شدن از عیوب و آراسته شدن و محلّی شدن به حلّیهی فضایل است. همین كه شخص پاك و آراسته شود و رخت خویش را از این عالم فانی بیرون كشد و همت خویش را بلند كند و به دنبال فضایل باشد هنرمند است، گرچه اثر هنری ندارد. اما هنری كه از وجههی غربیهی آدمی برمیآید، حیث تولید(۳) آن اصالت پیدا میكند و باید كه با یك اثر همراه باشد . در رشتههای هنری امروز مراد از هنر، همین قسم اخیر است. این art كه از وجههی غربیهی وجود آدمی نشئت میگیرد، البته در ممالك غربی بیشتر ظهور و بروز دارد، ولی این بدان معنا نیست كه در ممالك غربی، هنری كه از وجههی شرقیهی وجود آدمی سر زده باشد ، موجود نباشد . همینطور به این معنا نیست كه همهی آنچه در اینجا وجود دارد هنر شرقی است و هنرهایی كه در اینجا هست، هیچكدام ناظر بر وجههی غربیهی وجود آدمی نیست. به هر حال، هنری كه از وجههی غربیهی وجود آدمی نشئت گرفته باشد ، حیث تولید در آن اصالت پیدا میكند، یعنی لزوماً با اثر هنری همراه است. در این حیث نمیتوان گفت كه شخص هنرمند است، ولی اثر هنری ندارد.
لذا در مباحث زیباشناسی كه در ذیل هنر و هنرمندی در غرب مطرح شده است معمولاً یا به هنرمند توجه میكنند، یا به اثر هنری او. هنرمند را كسی میدانند كه اثر هنری خلق میكند و اثر هنری را محصول كار هنرمند میدانند و در دوری گرفتار میشوند كه اگرچه دور منطقی نیست و نباید باطل تلقی شود، اما به هر حال راه فرا رفتن از آن را بر خود میبندند. فرا رفتن از دور وقتی میسر میشود كه شخص به آنچه كه هم منشأ هنر است و هم منشأ اثر هنری برسد و آن خود هنر است كه هنرمند را هنرمند میكند و اثر هنری را اثر هنری. بار دیگر تكرار میكنم كه هنر در اطلاق شرقیه ی خود لزوماً با اثر هنری همراه نیست، اما در اطلاق غربیه لزوماً باید با اثر همراه باشد . اما فرآوری- و به بیانی، مبنای خلق اثر هنری- همان هنرمندی به معنای اولیهی لفظ است. یعنی اگر هنرمند در ساحتی از ساحات مقیم نشده باشد ، نمیتواند اثری را خلق كند؛ فراآوردن اثر در واقع ظهور عالمی است كه هنرمند داشته است.
افلاطون و ارسطو از اولین كسانیاند كه در هنر نظر كردهاند و هر دو هنر را mimesis (تقلید) دانستهاند. منتها در نظر افلاطون تقلید به این معناست كه هنر از حیث وجودی در رتبهی مثل و در نتیجه رتبهی حقایق معقول نیست. هنرمند نمیتواند در رتبهی عالم معقول بماند. هنرمند به اشیای همین عالم نظر میكند و اثری را پدید میآورد. لذا افلاطون میگوید هنرها حاصل تقلید از تقلیدند. آنجا كه ما با مبدأ خودمان پیوستیم مقام مثل است، مقام حقایق معقول است. از این مرتبه كه بگذریم، این اشیای عالمند كه بهرهمند از حقایق معقول و حقایق مثالیاند. در مرتبهی بعد، آثار هنری قرار دارند كه فرآوردهی هنرمندانند و اشیا و آثاری را به این عالم اضافه میكنند. بنابراین، هنر تقلید از تقلید است.
گفتهاند كه افلاطون نسبت به هنر حسن تلقی نداشت. جهت آن شاید این باشدّ كه تفكر افلاطون داعی به وجههی شرقیه است. شخص باید از این عالم فانی انصراف پیدا كند. همین كه حواس متوجه به این عالم نبود، متوجه جهت معقول وجود میشود و رو به مثل میآورد بنابراین، افلاطون نسبت به هنری كه میخواهد تا رتبهی حسن تنزل پیدا كند، حسن تلقی ندارد. این است كه میگوید ما تاج افتخار بر سر شاعران میگذاریم، تا دروازههای شهر بدرقهشان میكنیم و از حضورشان در مدینه عذر میخواهیم.اما ارسطو چیز دیگری از mimesis مراد میكرد. در نظر ارسطو، هنر ذاتا با عالم محسوس ارتباط دارد و هنرمند با آفرینش وضع خویش و با اخذ عناصری از عالم واقع سیر هنری خویش را آغاز میكند. هنرمند تقلید میكند و در این تقلید، خیال او خیال ابداعی است، خیالی است كه ریشه در واقع دارد، نه خیالی كه خیالبافی و وهم باشد. او در یكی از فصول كتاب «بوطیقا»(۴) میگوید:
هنرمندان عالم را آنطور كه هست تصور و بیان نمیكنند، بلكه آن را یا بهتر و یا بدتر از آنچه هست بیان میكنند.
میبینیم كه در نظر ارسطو هنر صرف گردهبرداری از واقعیت و تصویر بیكم و كاست آن نیست. در نظر او هنرمند از عالم واقع شروع میكند، اما با خیال خود سیر میكند، گویی كه عالم واقع برای او سكوی پرش است. در عوالم سیر میكند و دور وجود خویش را تكمیل مینماید. در اینجا mimesis معنای تكرار و دور هم دارد.
ارسطو به سه نوع حكمت قائل بود: یكی حكمت نظری، دیگر حكمت عملی و سوم حكمت پوئتیك. در حكمت نظری ما عنایتی به تولید چیزی نداریم،بلكه در آن، معرفت از آن حیث كه معرفت است لحاظ میشود، یعنی علم صرفاً از آن جهت كه علم است مطلوب است. در حكمت عملی به دنبال حكمت و علم و معرفت هستیم. اما در اینجا مطلوب معرفت نظری نیست، بلكه به دنبال نوع دیگری از بینشیم كه اهل عمل دارند. مثلاً اهل نظر ممكن است تصوری از خوبی یا بدی داشته باشند، اما اهل عمل بیشتر تجربه دارند و عمرشان مصروف تجربهها شده و حتی میتوانیم بگوییم عملشان مناسبتی با گذر عمرشان پیدا كرده است. یعنی هر چه شخص عمر و تجربهاش بیشتر میشود،معرفت عملیاش هم بیشتر میشود. شخص به جایی میرسد كه نمیتواند حكم كلی بدهد كه چیزی در همهی موارد و فارغ از موقعیتهایی كه در آن قرار دارد، همیشه خوب یا بد است. تا جایی كه درمییابد در هر جا حكم خاصی لازم است. در مقام مثال، آن كه معرفت عملی دارد، ابزار اندازهگیری او از قبیل متر فلزی نیست. اهل عمل چنین وسیلهی سنجشی ندارند،بلكه متر آنها از نوعی است كه خطاطها دارند،از نوع مترهای پارچهای و پلاستیكی كه در لابهلای پارچهی مورد نظر میپیچند و با توجه به اوضاع و شرایط انعطاف میپذیرد. شخصی كه حكمت عملی دارد چنین است، یعنی بسته به موقعیت حكم میكند كه خوب چیست و بد كدام است. بنابراین، بسته به موقعیت، جهت اطلاق معرفت كه در معرفت نظری است نزد او حكم خاص پیدا میكند. این امر مناسبتی با طول عمر و پختگی او دارد:
آنچه در آینه جوان بیــند
پیر در خشت پخته آن بیند
چنین شخصی موقعیتهای مختلف را آزموده و در كورهی حوادث آبدیده شده است.
اما كسانی هم كه به ابداع اثر میپردازند، نوعی معرفت دارند. در اینجا هم نحوی حكمت و به بیان ارسطو نوعی episteme به كار میآید و آن معرفت به ابداع و چگونگی فراآوردن اثر و علم تولید آثار هنری است كه با دو قسم قبلی فرق دارد. میبینیم كه ما در وجههی شرقی وجود انسانی، هنری داریم كه عین قرب است، عین نزدیكی به حقیقت وجود و همجوار شدن با آن است و لزوما با خلق اثر هنری همراه نیست. همینطور در وجههی غربی وجود، با هنری سروكار داریم كه عین ابداع و فراآوردن است. در این مقام، هنرمند به اعتبار اثرش هنرمند است.
این بیان كه در خصوص عموم هنرمندان گفته شد در خصوص هر یك از رشتههای هنری هم هست. ممكن است كسی از وجههی شرقیهی وجود موسیقیدان باشد ، اما اثر هنری خلق نكرده و هیچ اثر موسیقایی به وجود نیاورده باشد . چطور ممكن است كسی از وجههی شرقیهی وجودش اهل موسیقی باشد و هیچ اثر هنری هم خلق نكرده باشد؟ كسی كه از وجههی شرقیهی وجودش اهل موسیقی است، وجودش همه پر از ترنّم است، وجودش پر از اصوات موسیقایی است؛ همان اصواتی كه ممكن است در مرتبهی ارض و در مرتبهی حس ظهور كند، خواه به خلق اثر مؤدّی بشود یا نشود. همینطور ممكن است كسی در معماری هیچ بنای هنری نساخته، اما در وجههی شرقیهی وجودش ساخته باشد، یعنی، به بیان هیدگر، شاعرانه سكنا گزیدن را آموختن باشد . در واقع، معنایی از ساختن وجود دارد كه با ساختن به معنای خلق اثر تفاوت دارد، یعنی ممكن است بدون خلق اثر یا پدید آوردن باشد . این امر در زبان ما و زبانهای اروپایی هم آمده است. مثلاً وقتی با كسی برخورد میكنیم و از حال او میپرسیم، پاسخ میشنویم كه: «میسازیم» در اینجا «میسازیم» به چه معناست؟ وجه ترجیح در به كار بردن این لفظ چیست؟ در این مقام، «میسازیم» یعنی زندهایم، به سر میبریم، زندگی میكنیم و در یك كلام «هستیم»:
توان از كسی دل بپرداخـــتن
كه دانی كه بی او توان ساختن(۵)
آدمی وقتی از كسی میتواند دل ببرد كه بداند بیاو میتواند «بسازد». «ساختن» در اینجا خلق اثر نیست، بلكه به سر بردن و زندگی كردن است. این معنای ساختن عین بودن است. چنان كه اگر از كسی حال او را بپرسیم، جواب میدهد كه «هستیم». بودن در اینجا به معنای این نیست كه من موجودم، یعنی طرد عدم میكنم. در اینجا، «هستیم» یعنی زندگی میكنیم. از این معنا فیلسوف آلمانی، تعبیر به اقامت گزیدن میكند، یعنی سكونت كردن و زیستن بر «ارض». در نظر او، آدمی در مقام ذات، در قرب حقیقت اقامت میكند و در این اقامت گزیدن، با زمین انس مییابد. زمین برای او مجموعهای از عناصر شیمیایی قابل تجزیه نیست، بلكه جایی است كه در آن «میسازد»، یعنی زندگی و سكونت میكند و در انسی كه با خاك و زمین دارد به سر میبرد. در این مقام «ساختن» یعنی به سر بردن؛ در قرب صدای پرنده، صدای آبشار، صدای جویبار، طراوت نسیم، زیبایی شفق و فلق، در انس با خاك و با ارض. آدمی به سر میبرد، یعنی میسازد. ساختن یعنی زندگی كردن در انس با خاك و در انتظار آسمان. زیستن هنرمندانه و ساختن هنرمندانه در انس با خاك و در انس با آسمان است و در انتظار آسمان.
ما معمولاً به آسمان نگاه نمیكنیم. در یك ماه گذشته چند بار طلوع سپیده را در آسمان و چند بار سر زدن اشعهی خورشید را دیدهایم؟ یا چندبار شاهد غروب خورشید بودهایم؟ هنرمند در انس با خاك و در انس با آسمان به سر میبرد و از آسمان انتظار بخشش و نوید دارد، انتظار نویدی كه یك روستایی ساده دارد؛ روستایی بذری میافشاند و به انتظار آسمان میماند. از طرف دیگر، ما زندگی میكنیم و میسازیم، اما ساختن و زیستن هنرمندانه با انتظار به فعلیت رسیدن قوای وجودی شخص همراه است. هنرمند منتظر است تا چیزی در وجودش ظهور كند. او منتظر ظهور است. هنرمند متذكر مرگ است؛ مرگ نه به معنای اینكه آدمیزاده میمیرد، نه! متذكر مرگ شخص خویش است و روزگار خود را با تذكر مرگ به سر میبرد. میبیند كه همین هیكل موزون و باطراوت او پوسیده میشود. این به جان آزمودن مرگ است و خود را طعمهی مرگ دیدن. وقتی كه هنرمند بدینگونه زندگی كند، بدینگونه بسازد، آنوقت است كه تمكن در ساختن اثر هنری و ابداع پیدا میكند.
بنابراین، تنها اگر به تعبیر هیدگر، شاعرانه بر ارض سكونت گزیده باشیم، یعنی در مجمعی به سر ببریم كه زمین و آسمان و قوای نشكفتهی وجودمان با تذكر مرگ همراه باشد ، آنگاه تمكن در خلق اثر پیدا میكنیم، به شرط آنكه ابتدا اینگونه ساختن، یعنی شاعرانه سكناگزیدن را آموخته باشیم تا در درجهی بعد بدانیم و بتوانیم آنگونه ساختن (خلق آثار هنری) را یاد بگیریم. اینگونه ساختن یعنی تمكن در وجههی شرقیهی وجود. آنگونه ساختن یعنی خلق اثر، یعنی تمكن در وجههی غربیهی وجود. تا آدمی در وجههی شرقیهی وجود خویش تمكن پیدا نكند و در آن ساحت مستقر و مقیم نشده و به مقام نرسیده باشد ، نمیتواند از وجههی غربیهی وجود خویش به خلق و ساخت اثر برسد. فرقی نمیكند كه نقاش و آهنگساز باشد و یا شاعر و معمار.
نویسنده: محمد رضا ریخته گران
منبع: هنر، زیبایی، تفكر تاملی در مبانی نظری هنر
پاورقیها :
۱-فصلنامهی هنر، ۳۲، زمستان ۱۳۷۵ و بهار ۱۳۷۶
۲- سعدی
۳- production
۴- poetics؛ فنّ شاعری
۵- بوستان سعدی
منبع: هنر، زیبایی، تفكر تاملی در مبانی نظری هنر
پاورقیها :
۱-فصلنامهی هنر، ۳۲، زمستان ۱۳۷۵ و بهار ۱۳۷۶
۲- سعدی
۳- production
۴- poetics؛ فنّ شاعری
۵- بوستان سعدی
منبع : باشگاه اندیشه
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست