سه شنبه, ۲ مرداد, ۱۴۰۳ / 23 July, 2024
مجله ویستا

آسیب شناسی نظام های سیاسی و نظام سیاسی مطلوب از دیدگاه افلاطون


مقدّمه
افلاطون از جمله اندیشمندانی است كه آرای او تأثیر بسیاری بر آرا و اندیشه های سایر متفكران داشته است و حتی بسیاری از فلاسفه بزرگ مسلمان نیز از اندیشه های او تأثیر پذیرفته اند.
اندیشه های افلاطون در باب سیاست در دو اثر مهم جمهور و قوانین نقش بسته است. در این تحقیق، علت ایجاد جامعه سیاسی و نیز آسیب های متوجه نظام سیاسی را در آرای افلاطون پی می گیریم.
ضرورت حكومت فیلسوف، كه از مهم ترین ایده های افلاطون برای تحقق نظام سیاسی مطلوب وی می باشد و همچنین امكان تحقق این آرمان، از دیگر مباحثی است كه در كتاب جمهور مطرح شده. شارحان آثار افلاطون كه كتاب جمهور را اندیشه های افلاطون جوان می دانند و بیشتر اندیشه های آرمانی او در این كتاب نقش بسته، كتاب قوانین را اثر افلاطون پیر می دانند كه بیشتر سعی كرده تا قوانینی كه برای شهر ضروری است، وضع كند و اندیشه های او بیشتر بررسی واقعیات موجود در عرصه اداره جامعه است. ماهیت و هدف قانون از جمله مباحثی است كه افلاطون در این كتاب به آن توجه جدّی دارد. نظام سیاسی مطلوب برای اجرای درست قوانین و نیز ویژگی های نظام سیاسی مطلوب از مسائلی است كه به آن پرداخته است.
علت احداث شهر و انحراف آن و ضرورت حكومت فیلسوف
الف. علت احداث شهر (جامعه سیاسی)
افلاطون به طور مشخص علت احداث شهر را احتیاجات افراد می داند و از نظر او چون افراد به تنهایی قادر به برآوردن نیازهای خود نیستند، از این رو، در یكجا جمع می شوند تا اینكه نیازهای خود را برآورده كنند. افلاطون این محل تجمع را شهر می نامد. از نظر افلاطون هیچ فردی برای خود كافی نیست، بلكه به بسیاری از چیزها نیازمند است و این احتیاج موجب می شود كه او افراد دیگری را با خود شریك كند. كثرت حوایج موجب می شود كه عده زیادی در یك مركز گرد آمده، با هم معاشرت، و به همدیگر كمك كنند و با اجتماع آن ها شهر شكل می گیرد.۱ بر اساس احتیاجات در شهر، شغل ها و حرفه های مختلف پدید می آید. در مرحله اول، خوراك و سپس، مسكن و مرحله بعد، پوشاك مطرح می شود. هر شغلی بر اساس نیازی كه در شهر به آن شغل است، به وجود می آید و چون هر كسی استعداد خاصی دارد، و تقسیم كار هم بر همین مبنا صورت می گیرد، از این رو، مازاد محصول به وجود می آید و نیاز به بازار برای تبادل كالا پیدا می شود.۲ بنابراین، طبق كتاب جمهور پایه و اساس شهر احتیاجات افراد است و نیاز یك به یك حرفه ها را به وجود می آورد و پس از نیازهای اولیه نوبت به نیازهای تجمّلی می رسد.۳
ب. علت انحراف شهر (آسیب شناسی نظام های سیاسی)
افلاطون علت انحراف شهر را عوامل متعددی می داند كه در ذیل به آن ها اشاره می كنیم:
۱. توجه به نیازهای تجملی: از نظر افلاطون شهر حقیقی و سالم شهری است كه در آن به نیازهای اولیه و ضروری توجه شود و توجه به نیازهای تجملی موجب انحراف شهر می شود; زیرا امكانات جامعه محدود است و برای برآورده شدن نیازهای تجملی باید به خاك همسایگان تجاوز كرد: «من به سهم خود عقیده دارم كه شهر حقیقی همان است كه من بیان كردم و شهر سالم جز آن نیست (شهری با نیازهای اولیه و ضروری)... راست است كه برای بعضی مردم آن چه ما در نظر گرفتیم كافی نخواهد بود... پس باید شهر خود را بزرگ تر كنیم; زیرا دیگر شهر سالم، یعنی آنكه اول بیان كردیم، كفایت نمی كند، باید شهر را وسعت داده بر اهالی آن بیفزاییم كه بودن آن ها در شهر فقط به مناسبت احتیاجات تجملی مفید باشد.»۴
با توجه به رشد نیازها و محدودیت امكانات، تجاوز به خاك همسایگان ضروری است; زیرا مساحت زمینی كه تاكنون برای تأمین اهالی كافی بود، دیگر بسیار كوچك است و برای تأمین نیازها، اهالی شهر زمین كافی برای چرا و كشاورزی می خواهند، این تجاوز برای شهر مشكلات فراوانی دارد. منشأ جنگ حس طمع است كه وقتی بروز كند هم برای جامعه و هم برای افراد بزرگ ترین بلیّه است.۵
۲. عدم تربیت درست و فساد نگهبانان: از نظر افلاطون برای دفاع از دارایی شهر و جنگ با مهاجمان نیاز به عده ای به نام نگهبان است و این نگهبانان باید دارای صفات ویژه جسمی و روحی باشند وگرنه خود آن ها باعث انحراف و تباهی شهر خواهند شد. نگهبانان باید قوی و شجاع و علاوه بر خصایص جسمانی باید از حیث صفات معنوی هم دارای حس حمیت باشند و آن ها باید طوری تربیت شوند كه با دوستان مدارا و با دشمنان سختی كنند وگرنه پیش از اینكه دشمن به شهر راه یابد، شهر به دست خود آن ها تباه خواهد شد.۶
افلاطون به تربیت نگهبانان اهمیت زیادی می دهد; چرا كه اگر نگهبانان درست تربیت نشوند موجب انحراف و تباهی شهر خواهند شد. وی در كتاب دوم و در ادامه در كتاب سوم جمهور بحث مفصلی درباره تربیت مطرح می كند.
افلاطون به تأثیری كه افسانه ها در تربیت دارند می پردازد و می گوید نباید اجازه دهیم هر افسانه ای را نقل كنند و افكاری را در ذهن بچه ها به وجود آورند كه بیشتر آن ها با آنچه می خواهیم در بزرگی مورد اعتقاد آن ها باشد، منافات داشته باشد.۷
افلاطون در كتاب سوم جمهور سعی می كند به مسئله تربیت جوانان بخصوص نگهبانان بپردازد تا اینكه شهر به خاطر عدم تربیت صحیح آن ها دچار انحراف نشود. از این رو، می گوید: نباید مطالب و داستان هایی نقل شود كه موجب ترس، گریه و زاری، خنده مفرط، حرص، طمع، و شهوت در آنان شود. همچنین درباره موسیقی می گوید: موسیقی هایی كه موجب سستی و شهوت می شوند نباید رواج پیدا كنند: «گفتم پس ما باید همه گونه احتیاط به كار بریم تا مبادا نگهبانان ما با مردم شهر یك چنین رفتاری كنند و از قدرت خویش استفاده نامشروع نمایند و به جای آنكه یار مهربان باشند، ظالم بی امان شوند. گفت: آری این احتیاط لازم است. گفتم: مطمئن ترین احتیاط همان تربیت صحیح است.»۸
۳. ثروت و فقر: افلاطون ثروت و فقر را موجب انحطاط و فساد صاحبان فن می داند كه در نتیجه، موجب انحراف شهر می شود. او به كوزه گری مثال می زند كه اگر متموّل شود، دیگر علاقه به كارش نخواهد داشت و روز به روز تنبل تر، و كوزه گری بدتر می شود و اگر هم فقیر باشد، وسایل كار را نمی تواند فراهم كند.۹
وظیفه نگهبانان است كه با توسل به همه نوع احتیاط نگذارند این دو مایه فساد (ثروت و فقر) مخفیانه در شهر رخنه كند; زیرا آن یك مولد تن پروری و بطالت و انقلاب است و این یك موجب انقلاب و پستی و تمایل به بدكاری.۱۰
۴. توسعه بیش از حد شهر: توسعه شهر باید تا حدی باشد كه وحدت شهر را تهدید نكند والاّ تهدید و انحرافی برای شهر محسوب می شود و حفظ شهر از این انحراف نیز به عهده نگهبانان است و آن ها باید منتهای مراقبت را به خرج دهند كه شهر نه زیاد كوچك باشد و نه زیاد بزرگ، بلكه حد وسط را نگاه داشته و وحدت خود را حفظ كند.۱۱
از نظر افلاطون برای حفظ وحدت شهر هر فرد باید وظیفه ای واحد و مناسب حال خود داشته باشد و اولیای امور باید سایر اهالی شهر را به كارهایی بگمارند كه از آنان ساخته باشد، به طوری كه هر فرد وظیفه واحدی داشته باشد و منحصراً به شغلی كه مناسب حال اوست بپردازد و به این طریق وحدت خود را حفظ كند تا شهر هم وحدت خود را نگاه داشته و از كثرت محفوظ ماند.۱۲۵. فساد در امور تربیتی: اهالی شهر در پرتو تعلیم و تربیت صحیح، خردمند می شوند و قواعدی كه برای حفظ شهر مطرح می شود به خوبی درك می كنند، اما اگر در امور تربیتی فساد راه یابد، این فساد، موجب انحراف شهر خواهد شد. نگهبانان شهر باید با منتهای هشیاری نگذارند كه فساد در امور تربیتی راه یابد، بلكه باید در همه احوال مراقبت كنند كه در تعلیمات بدنی و روحی هیچ بدعتی مخالف با نظم موجود گذاشته نشود.۱۳ از دید افلاطون موسیقی از جمله مسائلی است كه در تربیت مهم است و بدعت گذاری در آن موجب متزلزل شدن قوانین اساسی شهر می شود; زیرا نافرمانی با بدعت گذاری در موسیقی در شهر نفوذ می كند و چون در لباس تفریح و با ظاهری بی آزار جلوه می كند كسی هم متوجه آن نمی شود. این عیب اول در آداب و عادات راه پیدا می كند و سپس وارد پیمان هایی كه مردم با یكدیگر می بندند می شود و از آن پیمان ها هم تجاوز كرده و در قوانین و اصول كشورداری نفوذ می كند و در نتیجه، هیچ چیز را در زندگی خصوصی و عمومی باقی نمی گذارد.۱
۶. جابجایی وظایف طبقات سه گانه: اگر طبقات سه گانه (مزدور، سرباز و نگهبان) جای خود را عوض كنند و یا اینكه شخص واحد خواسته باشد چند كار را انجام دهد، این معاوضه و اختلاط شهر را تباه خواهد كرد. اگر یك پیشهور به اتكای كثرت مال یا زیادی طرفدار یا فرط زور یا هر مزیت دیگری از این قبیل در صدد دخول در صف سربازان برآید و یا سربازی بخواهد با نداشتن صلاحیت در سلك مشاوران و نگهبانان باشد و یا شخص واحد خواسته باشد در عین حال، همه این كارها را انجام دهد، این تجاوز به وظایف دیگران و اختلاط طبقات آسیب بزرگی به شهر وارد خواهد ساخت و بزرگترین جنایتی است كه یك فرد نسبت به شهر خود مرتكب می شود.۱۵
۷. عدم اشتراك نگهبانان در اموال و زنان و فرزندان: از دید افلاطون بزرگ ترین عامل شرّ در یك شهر آن چیزی است كه موجب تشتّت و تفرقه شهر می گردد و بزرگ ترین عامل خیر آن چیزی است كه موجب اتفاق و وحدت شهر می شود. از نظر او شركت در شادی و اندوه موجب یگانگی است; زیرا حتی الامكان همه مردم شهر از پیشامدهای خوب به یك اندازه خوشحال می شوند و از پیش آمدهای بد به یك اندازه متأثر می گردند، اما خودخواهی در شادی و اندوه تفرقه آور است.۱۶
بنابراین، برای حفظ وحدت شهر باید نگهبانان در اموال و زنان و بچه ها اشتراك داشته باشند; زیرا این امر بسیاری از اختلافات را كه خطر جدی برای شهر محسوب می شود از بین می برد. اما اگر این موارد اختصاصی باشد، بزرگ ترین عامل شرّ یعنی تشتّت و تفرقه و انحراف، برای شهر پدید می آید; «اشتراك زن و فرزند در میان نگهبانان مایه بزرگ ترین سعادت شهر است... و در نتیجه، از همه كشمكش هایی كه منشأ آن پول و فرزند و خویشاوند است آسوده خواهند بود.»۱۷
۸. فساد طبع حكیمانه: كسی كه طبع حكیمانه دارد، دیگران او را می شناسند و نسبت به او تملّق می كنند. در نتیجه، هوا، هوس، جاه و مقام بر او غلبه پیدا می كند و طبع حكیمانه او را فاسد می كند و این امر باعث انحراف شهر خواهد شد. در این خصوص، در كتاب جمهور چنین آمده: «كسی كه صفات حكیمانه داشته باشد از همان ابتدا همه، چون آینده او را پیش بینی می كنند، نسبت به او تملّق می كنند و هوا و هوس و جاه و مقام به آن شخص غلبه می كند و این شخص خود را می بازد. شریف ترین طبیعت انسانی تباه و فاسد می شود. از جانب صاحبان همین طبیعت بزرگ ترین آسیب به شهرها و افراد وارد می گردد.»۱۸ افلاطون انواع سیاست های زمان خویش را با طبع حكیمانه سازگار نمی داند و آن را علت انحراف و تباهی طبع حكیمانه می شمارد۱۹ و برای حفظ طبع حكیمانه می گوید: «شهر در امر فلسفه چگونه باید رفتار كند تا هلاك نشود... باید برای ایام جوانی و كودكی تعلیم و تربیت مناسب با آن دوره را بگذارد والاّ شهر هلاك می شود.»۲۰
۹. عدم حاكمیت فلاسفه: مفاسدی كه شهرها را تباه می كند كم نخواهد شد مگر اینكه فلاسفه حاكم شوند یا اینكه حاكمان در سلك فلاسفه درآیند; «مفاسدی كه شهرها را تباه می كند، بلكه به عقیده من به طور كلی مفاسد نوع بشر، هرگز نقصان نخواهد یافت مگر آن گاه كه در شهرها فلاسفه پادشاه شوند یا آنان كه هم اكنون پادشاهی و سلطنت دارند، به راستی در سلك فلاسفه درآیند و نیروی سیاسی با حكمت توأماً در فرد واجد جمع شود.»۲۱
۱۰. جاه طلبی: اگر زمامداران برای كسب مقام تلاش كنند، حكومت شایسته ای نخواهند داشت و همین امر باعث انحراف شهر می شود; «شهری كه زمامداران آن هیچ كوششی برای كسب مقام به خرج ندهند قهراً دارای حكومت صالح و شایسته خواهد بود و شهری كه در آن اشخاص به خاطر تحصیل قدرت دسیسه كنند، عكس آن خواهد بود.»۲۲
۱۱. اختلاط طبقات سه گانه (طلا، نقره، آهن): از نظر افلاطون چون زمامداران نمی توانند تشخیص دهند كه امر زاد و ولد در نوع بشر تابع چه قوانینی است، بچه هایی كه به دنیا می آیند افراد ناشایسته ای خواهند بود و در نتیجه، جنس بشر كه طلا و نقره و آهن است با هم اختلاط پیدا می كند و این امر موجب كینه و جنگ می شود كه بزرگ ترین خطر برای جامعه است. زمامدارانی كه برای اداره امور شهر تربیت شده اند با همه حكمتی كه آموخته و تجربه ای كه اندوخته اند، نمی توانند تشخیص دهند كه امر زاد و ولد بشر تابع چه قوانینی است، سرانجام اطفالی در مواقع نامناسب از آنان به وجود خواهند آمد و چون آن ها مردان ناشایسته ای هستند وقتی به جای پدران خود زمام كار را به دست گیرند و به شغل نگهبانی مشغول شوند، اول تربیت روحی و سپس تربیت بدنی را بی اهمیت تلقّی خواهند نمود. بنابراین، نسل جدید از فرهنگ بی بهره خواهد ماند و كسانی كه از میان افراد آن نسل به حكومت رسند از انجام وظیفه نگهبانی و تشخیص فلز افراد (طلا، نقره و آهن) عاجز خواهند بود و اختلاط پیش خواهد آمد و از این اختلاط، عدم مساوات و ناهمواری و پریشانی پدید می آید كه موجب جنگ و كینه در هر زمان و مكانی است.۲۳
۱۲. انحراف طبیعی شهر: از نظر افلاطون همه چیز در عالم به سوی زوال و تباهی می رود و شهرها هم از این قاعده مستثنا نیستند و به طور طبیعی به طرف زوال می روند; «شهری كه شما ساخته اید به آسانی تباه شدنی نیست، اما از آنجا كه هر چیز كه پا به عرصه وجود گذارد دستخوش تباهی است، شهر شما هم همیشه پایدار نخواهد ماند، بلكه متلاشی خواهد شد.»۲۴
البته، افلاطون در كتاب هشتم جمهور مواردی مثل مالكیت، حرص و طمع به اموال، و نیز حب جاه و مقام را، كه قبلا به آن اشاره شد، عامل انحراف جوامع سیاسی می داند.
ج. ضرورت حكومت فیلسوف
۱. جلوگیری از تباهی شهر: از نظر افلاطون تا زمانی كه فلاسفه زمامداری را در دست نگیرند و یا آنان كه هم اكنون پادشاهی و سلطنت دارند به راستی در سلك فلاسفه درنیایند و نیروی سیاست با حكمت توأماً در فرد واحد جمع نشود، مفاسدی كه شهرها و به طور كلی نوع بشر را تباه می كند، كم نخواهد شد.۲۵
مادام كه فلاسفه وادار نشوند تا زمامداری شهر را به عهده گیرند و شهر مجبور به اطاعت از آنان نگردد و یا تا زمانی كه زمامداران موروثی شهرها، پادشاهان كنونی و فرزندان آن ها حقیقتاً عاشق فلسفه واقعی نشوند، نمی توان انتظار داشت كه یك شهر یا حكومت یا فرد بتواند به درجه كمال رسد.۲۶
از نظر افلاطون مفاسد عمومی و خصوصی تنها در صورتی از بین خواهند رفت كه فلاسفه زمام حكومت را به دست گیرند، و آن طرح حكومتی كه او در فكر خود پرورانده است، در صورت زمامداری فلاسفه جامه عمل خواهد پوشید.۲۷
۲. شایستگی فلاسفه: با توجه به اینكه فلاسفه علم به عدالت مطلق و كلیه حقایق دارند و حقایق مطلق را مشاهده كرده اند، از این رو، فقط آن ها شایستگی حكومت دارند.
فیلسوف كسی است كه وجود ابدی و لایتغیر را درك نماید و آنان كه از این ادراك عاجز و در وادی كثرت و تغییر سرگردانند شایسته این نام نیستند. زمامداری شهر را نیز باید به كسانی واگذار نمود كه قادر به حفظ قوانین و سنن شهر باشند. كسانی كه از درك وجود حقیقی محرومند نمی توانند احكام زیبایی و عدل و نیكی را چنان كه در این عالم تحقق پذیر است دریابند; زیرا نه در باطن خود ملاك و نموداری برای پی بردن به آن احكام دارند و نه حقیقت مطلق را می توانند مشاهده نمایند تا مانند نقاشی كه به اصل چشم دوخته و از روی آن تصویر می سازد، همواره به مرجع اصلی برگشت كنند و با دقت تمام از آن سرمشق گیرند. از این رو، چنانچه احكامی موردنیاز هنوز وضع نشده باشند اینان از وضع آن عاجزند و چنانچه پیشتر وضع شده باشند از عهده حفظ و حراست آن برنخواهند آمد.۲۸
بنابراین، تنها فلاسفه شایستگی زمامداری دارند; زیرا تنها آن ها هستند كه وجود حقیقی را درك نمودند و توانایی وضع احكام و حفظ و حراست از آن را دارند.
۳. صفات و ویژگی های فلاسفه: افلاطون صفات و ویژگی هایی را برای فلاسفه ذكر می كند و از آن ها نتیجه می گیرد كه فقط فلاسفه شایستگی زمامداری دارند.
فیلسوف حقیقی خویشتن دار است و از هرگونه حرص و طمع آزاد; زیرا مسائلی كه دیگران را به كسب ثروت و تجمل وادار می كند، در او تأثیر ندارد۲۹ و همچنین فیلسوف از هرگونه دنائت طبع مبراست; زیرا كه پستی طبع با روح انسانی سازگار نیست.۳۰ پس باید در جستوجوی نفوسی بود كه علاوه بر صفات دیگر، دارای اعتدال و حسن سیرت بوده و طبعاً مستعد پی بردن به حقیقت اشیا باشند.۳۱
افلاطون پس از ذكر اوصاف فلاسفه چنین نتیجه می گیرد: «آیا تو حاضر نخواهی بود كه زمامداری شهر را منحصراً به این گونه مردم كه از حیث تربیت و تجربه به درجه كمال رسیده باشند (حافظه خوب و سرعت فهم و علوّ همت و حسن سیرت و علاقه به راستی و عدالت و شجاعت و اعتدال) واگذار كنی؟ گفت: قابل انكار نیست»;۳۲ «برای نگهبانی شهر ما كامل ترین افراد همانا فلاسفه اند.»۳۳
تمثیل غار
افلاطون برای اینكه نشان دهد تنها فیلسوف شایستگی زمامداری دارد، تمثیلی را، كه به تمثیل غار معروف است، چنین مطرح می كند: مردمانی داخل غار ساكنند كه درِ آن به سوی روشنایی است و ساكنان از آغاز طفولیت با دست و پای بسته پشت به درِ نشسته اند و توان هیچ گونه حركت و تكان دادن سر را ندارند. پشت سر آن ها آتشی روی تپه ای روشن است و بین آتش و غار جاده ای است كه چیزهایی از آن عبور می كنند و مابین جاده و غار دیوار كوتاهی است و چیزهایی كه عبور می كنند، سایه آن ها داخل غار ـ جایی كه زندانیان می توانند ببینند ـ می افتد. این ها از سایه تعریفی برای خود دارند و تصور می كنند حقیقت آن اشیا را می بینند. اگر یكی از این ها از قید زنجیر آزاد شود و از نادانی رهایی پیدا كند و سر خود را به عقب برگرداند و به سوی روشنایی نگاه كند و او را به اجبار از غار بیرون كشند، روشنایی آفتاب او را اذیت خواهد كرد. وقتی به تدریج چشمان او به محیط عادت كند، عین خورشید را بیواسطه ببیند، اگر به غار برگردد قضاوت او در مورد سایه ها مورد استهزاء دوستانش واقع می شود و بیرون رفتن او را موجب كوری او تلقّی خواهند كرد.۳۴
به نظر افلاطون فقط فلاسفه هستند كه از این تاریكی رهایی یافته اند و برای رهایی دیگران از این جهل، باید زمام امور را در دست گیرند; چون تنها آن ها به حقیقت پی برده اند و خیر مطلق را، كه سرچشمه همه زیبایی هاست، درك نموده اند. از این رو، باید فداكاری كنند و چندی از مشاهده عالم بالا دست بكشند و زمام امور را در دست گیرند.
افلاطون در ضرورت زمامداری چنین افرادی می نویسد: «پس وظیفه ما مؤسسان شهر این است كه نفوس شریف را وادار نماییم كه به كسب عالی ترین علم، یعنی درك خیر محض و عروج به عالم بالا...، اشتغال ورزند، اما پس از آنكه بدان مقام واصل شدند و دیر زمانی درك خیر نمودند... دیگر مأذون نخواهند بود كه در آن مقام مسكن گزینند و از تنزل به جهان زندانیان و شركت در رنج و خوشی آنان شانه تهی كنند.»۳۵ سپس افلاطون نفوس شریفه را كه به درك خیر محض نایل شدند ملزم می كند كه: «هر یك به نوبت به اقامتگاه هم میهنان خویش فرود آیید و چشمان خود را به تاریكی محیط آشنا كنید. وقتی به آن تاریكی خو گرفتید، هزار بار بهتر از دیگران هر چیز را خواهید دید... زیرا زیبایی و عدل و خیر محض را به رأی العین مشاهده نموده اید. بدین ترتیب، هم برای شما و هم برای ما حكومت مفهوم حقیقی خواهد داشت.»۳۶د. امكان تحقق آرمان افلاطون
افلاطون وضعیت موجود فلاسفه را كه افراد بیكاری تلقّی می شوند به وضعیت ناخدای ماهری تشبیه می كند كه عده ای به او شوریده و سكان داری كشتی را به دست گرفته اند. اینان ناخدای حقیقی را سر به هوا، یاوه گو، و بیكار خواهند خواند.۳۷
از نظر او علت عاطل یا فاسد بودن فلاسفه، تقصیر جامعه است كه به آن ها اجازه نمی دهد زمامداری و هدایت را به عهده گیرند.۳۸ البته، افلاطون دلیل دیگری را هم مطرح می كند و آن اینكه: افرادی كه دارای صلاحیت نیستند به تحصیل فلسفه پرداخته اند.۳۹
افلاطون اندیشه زمامداری فیلسوف و آنچه را كه درباره شهر و حكومت گفته، صِرف خیال و اندیشهورزی نمی داند، بلكه آن را اندیشه ای عملی می داند كه تحقق آن بسیار دشوار است; «جز بدان طریق كه گفتم تحقق پذیر نیست و آن این است كه زمام امور كشور به دست یك یا چند فیلسوف سپرده شود.»۴۰
فیلسوف نیز باید عدالت را مهم ترین و ضروری ترین اصل بشناسد و شهر را بر پایه عدالت پروری استوار كند و برای تحقق آن باید هر كس را كه بیش از ده سال دارد از شهر بیرون بفرستد تا تربیت كودكان تحت نفوذ آداب و رسوم و اخلاق پدران و مادران قرار نگیرند و آنان را بر طبق اصولی كه خود صحیح می دانند پرورش دهند. این سریع ترین و آسان ترین شیوه برای تأسیس شهر و حكومت موردنظر افلاطون است.۴۱
ماهیت، هدف و ویژگی های قانون نظام سیاسی مطلوب افلاطون
الف. ماهیت قانون
از نظر افلاطون پایه گذار قوانین شهر خداست و در این تردید نیست. او در چند جای كتاب قوانین به ماهیت الهی بودن قوانین اشاره دارد.۴۲
قوانین را باید اثر الهام الهی دانست و كسی كه بر خلاف آن معتقد باشد، نباید او را تحمل كرد; «شاید همه قوانین شما خوب باشد، ولی به هر حال، یكی از آن ها را باید بهترین قوانین شمرد. مرادم آن قانونی است كه به جوانان اجازه نمی دهد درباره خوبی یا بدی قانونی موجود تجسس كنند، بلكه به آنان حكم می كند كه همه یكدل و یك زبان بگویند كه همه قوانین كشور خوبند; زیرا اثر الهام خدایان اند. اگر كسی سخنی جز این به زبان آورد دیگران حق ندارند آن را تحمل كنند.»۴۳
معیار همه چیز خداست; «برای ما اندازه و معیار هر چیز خداست نه چنانكه بعضی می پندارند این یا آن آدمی»۴۴ و چون پایه گذار قوانین شهر نیز خداست، بنابراین جوانان باید در مرحله نخست به فرمان قانون سر بنهند; زیرا اطاعت از قانون، اطاعت از خداست.۴۵
ب. هدف قانون
۱. فضیلت انسانی: قانون گذار در وضع قوانین باید فضیلت انسانی را در نظر داشته باشد و هدف از وضع قوانین را پرورش فضایل انسانی قرار دهد. همان گونه كه همه قانون گذاران هنگام وضع قانون هدفی جز فضیلت انسانی ندارند; «راه درست بررسی قوانین همین است كه پژوهش كننده فضیلت انسانی را در نظر آورد و بررسی را با این فرض آغاز كند كه قانون گذار هنگام وضع قانون هدفی جز فضیلت انسانی نداشته است.»۴۶
هدف همه جزئیاتی كه برای قانون ذكر می شود، چیزی جز فضیلت انسانی نیست.۴۷ قانون گذار در وضع قوانین باید به تمام فضایل انسانی توجه كند; چون هدف قانون فضیلت است: «اگر هدف قانون فضیلت انسانی باشد بسیار خوب است. ولی قانون خوب چنان قانونی نیست كه تنها به جزئی از فضیلت توجه كند، بلكه تمام قابلیت باید هدف قانون باشد.»۴۸
۲. خیر و صلاح عموم: توجه قانون گذار در وضع قوانین به خیر و صلاح عموم ضروری است; «قانون گذاران قوانین را با توجه به خیر و صلاح عموم وضع كنند و خیر صلاح عموم نه در جنگ خارجی است و نه در كشمكش داخلی.»۴۹
قانون گذار برای وضع قانون باید توجه به حالت صلح داشته باشد; چون جنگ یك استثناء است. از دید افلاطون سیاستمدار خوب كسی نیست كه توجهش در مرتبه نخست به جنگ با دشمنان خارجی باشد و یا در هنگام قانونگذاری در زمان صلح، جنگ را هدف خود قرار دهد، بلكه سیاستمدار خوب كسی است كه هنگام وضع قانون برای جنگ، هدفش برقراری صلح و آرامش باشد.۵۰
اگر قانون گذار فقط به جنگ توجه كند، به یكی از فضایل انسان كه شجاعت است توجه كرده است. در حالی كه، در وضع قوانین باید به تمام فضایل انسانی توجه كند.۵۱
۳. بهره مندی جامعه از دانش و روشن بینی: افلاطون به این مطلب كه هدف قانون گذار باید بهرهوری جامعه از دانش و روشن بینی باشد، تأكید زیادی دارد و حتی آن را به عنوان بزرگ ترین هدف قانون گذار مطرح می كند; «بزرگ ترین هدف قانون گذار باید این باشد كه جامعه را تا آنجا كه میسّر است از دانش و روشن بینی بهرهور سازد و از نادانی برهاند.»۵۲
در كتاب قوانین در كنار روشن بینی، اعتدال و هماهنگی نیز از اهداف قانون گذار در وضع قوانین تلقّی شده است.۵۳ در برخی عبارات قوانین، علاوه بر روشن بینی و هماهنگی، آزادی نیز جزو اهداف قانون شمرده شده است; «قانون گذار هنگام وضع قانون باید سه هدف در نظر داشته باشد، جامعه ای كه طبق قوانین او اداره خواهد شد باید آزاد باشد و با خود هماهنگ، و روشن بین باشد.»۵۴

۴. برخورداری شهروندان از مطلوب ترین زندگی ها: قانون گذار باید قوانینی را وضع كند كه در پرتو آن شهروندان نه تنها از مطلوب ترین و مطبوع ترین زندگی ها، بلكه از بهترین و زیباترین آن ها برخوردار شود. افلاطون مطلوب ترین زندگی ها را درجه بندی می كند; «مطلوب ترین نوع زندگی برای ما در مرتبه اول، زندگی توأم با خویشتن داری است و در مرتبه دوم، زندگی از روی دانایی و سوم، زندگی توأم با شجاعت است و زندگی توأم با تندرستی را در مرتبه چهارم قرار می دهیم.»۵۵
اعتدال در اندیشه افلاطون جایگاه ویژه ای دارد. در وضع قوانین نیز قانون گذار باید خوشی ها و دردها و آرزوها و میل های مردم را كه همه اندیشه بشری را متوجه خود كرده است، به دقت بررسی كند تا قوانینی را كه وضع می كند از افراط و تفریط به دور باشد.۵۶
اعتدال، همان گونه كه در صفات و ویژگی ها موجب ایجاد صفاتی پسندیده و زندگی مطلوبی برای انسان می شود، در زندگی اجتماعی و وضع قوانین نیز نیكبختی جامعه را در پی دارد: «وقتی كه آدمیان به فكر وضع قوانین می افتند ناچارند همه اندیشه خود را متوجه لذت ها و دردها كنند، چه در اجتماع و چه در یكایك افراد بشر، آنكه از این دو چشمه (لذت ها و دردها) به هنگام مناسب مقداری كه جایز است برگیرد، خواه جامعه باشد خواه فرد انسانی... همواره نیكبخت است. ولی كسی كه به افراط و تفریط گراید... زندگی اش با بدبختی همراه خواهد بود.»۵۷
ج. نظام سیاسی مطلوب
افلاطون نوع نظام سیاسی را كه برای اجرای درست قوانین مطرح می كند، نظامی است كه از تركیب حكومت استبدادی و دموكراسی به وجود آید و طریقه اعتدال را جمع بین این دو نوع نظام می داند.۵۸ البته، از نظر او بهترین و سریع ترین نظام برای نیكبختی جامعه، نظام استبدادی است كه در آن حاكمی با ویژگی هایی از قبیل: جوان بودن، خویشتن داری، تیزهوشی، دلیری و اصالت، در كنار قانونگذاری توانا وجود داشته باشد.۵۹
جمع بین حكومت استبدادی و دموكراسی
در هر جامعه ای دو طبقه وجود دارد: «عده ای باید فرمان بدهند و دیگران باید اطاعت كنند»۶۰ حال برای اجرای درست قوانین، افلاطون چه نوع نظام سیاسی را پیشنهاد می كند؟
افلاطون با ستایش از قانون اساسی اسپارت به خاطر محدود كردن حكومت پادشاهی، می گوید: «گمان می كنم یكی از خدایان عنان سرنوشت كشور شما را به دست گرفت و نگذاشت قدرت سلطنت در دست یك شهریار بماند، بلكه آن را به دو پادشاه... سپرد. بدین سان، اقتدار آنان را در دایره اعتدال محدود ساخت... خطری كه از توأم شدن قدرت با غرور ناشی از تبار در حكمرانان شما، كشور را تهدید می كرد باز شناخت و شورای بیست و هشت مرد سالخورده ضمیمه مقام سلطنت ساخت و در تصمیم های مهم به آن شورا حق رأی برابر با پادشاه بخشید... بدین سان، در كشور شما حكومت پادشاهی كه از هر سو با عوامل اعتدال محاصره شده بود، زمانی دراز پایدار ماند و در نتیجه، همه سازمان های دولتی از دگرگونی و تباهی و فساد مصون ماندند.»۶۱
از نظر افلاطون اگر یك فرد قدرت زیادی داشته باشد ستمگر می شود; «هرجا كه گامی از دایره اعتدال فراتر بنهیم و بر هر موجودی كوچك قدرتی بیش از ظرفیت او ببخشیم... روح از كثرت غرور به ستمگری می گراید... در نتیجه، نزدیك ترین دوستانش از او بیزار می گردند و چندی نمی گذرد كه خود نابود می شود و قدرتش تباه.»۶۲
افلاطون تمام حكومت های دیگر را تركیب این دو حكومت می داند (استبدادی و دموكراسی) و از نظر او جامعه ای كه بتواند بین آزادی و روشن بینی جمع كند، نیكبخت خواهد بود; «دو نوع حكومت هست كه می توان حكومت مادر نامید. همه انواع دیگر از آن دو زاده اند. یكی حكومت پادشاهی است، دیگر حكومت دموكراسی. نمونه كامل حكومت پادشاهی را در ایران می توان یافت و كامل ترین نوع حكومت دموكراسی را در كشور ما. همه حكومت های دیگر چنانچه گفتیم از آمیزش آن دو به صورت های گوناگون پدید آمده اند. برای اینكه در جامعه ای آزادی و هماهنگی توأم با روشن بینی برقرار باشد حكومت آن جامعه ناچار باید مشخصات آن هر دو نوع را در خود جمع كند... اگر جامعه ای از آزادی و هماهنگی و روشن بینی بهره مند نباشد ممكن نیست روی نیك بختی ببیند.»۶۳
در حكومت ایران و آتن اعتدال نیست; چون در یكی از آن دو كشور اصل حكومت فردی رایج است (ایران) و در دیگری، اصل آزادی بی حد و حصر (آتن). بنابراین، هیچ یك از آن دو راه اعتدال نمی پیمایند.۶۴ ایران در زمان كوروش سعی در جمع بین دو نوع حكومت داشت و چون راهی میان استبداد و آزادی را پیش گرفت، هم مردم آزاد بودند و هم ملل زیادی تحت سلطه بودند.۶۵
افلاطون در ادامه علت بدتر شدن وضع ایران را استبداد حاكمان می داند; چون به خاطر استبداد بین ملت و حاكمان فاصله افتاد، شهریاران آزادی را از ملت سلب كردند و خودرأیی و استبداد را به حد اعلی رساندند و این موجب شد تا روح همكاری در جامعه از بین برود. در جامعه ای كه حكمرانان به ملت بی اعتنا شوند و هدفی جز قدرت و منافع شخصی نداشته باشند، ملت نیز از آن ها روی گردان می شوند و اگر زمانی به یاری ملت نیازمند شوند، مردم هیچ رغبتی برای رفتن به میدان جنگ نشان نمی دهند. حاكمان چاره ای نمی بینند جز اینكه با پرداخت مزد گروهی از بیگانگان را به خدمت درآورند و سرنوشت خود را به دست مزدوران بسپارند.۶۶
افلاطون كشور آتن را كه در آن دموكراسی حاكم است مورد نكوهش قرار می دهد و آن را چنین توصیف می كند: «كشوری كه در آن آزادی بی حد و حصر و بی اعتنایی به همه سازمان ها و مقامات دولتی حكم فرماست، به مراتب بدتر از كشوری است كه به دست بیگانگان ولی با اعتدال و میانه روی اداره شود.»۶۷
اندیشه اعتدال افلاطون در نظام سیاسی مطلوب او نیز كاملا هویداست. وی تأمین سعادت جامعه را منوط به جمع بین حكومت استبدادی و دموكراسی می داند: «از دو نوع حكومت سخن گفتیم كه اصل در یكی، استبداد كامل است و در دیگری، آزادی بی حد و حصر. نوع سومی از آمیزش آن دو در نظر گرفتیم كه در آن از یك سو، از خشونت كاسته شده و از سوی دیگر، آزادی محدود به قیودی گردیده است. حكومتی كه می تواند سعادت جامعه را تامین كند همین نوع سوم است.»۶۸
شهریاری مطلق العنان و قانون گذاری توانا
البته افلاطون برای برقراری هرچه سریع تر و بهتر قانون و همچنین نیك بختی جامعه، وجود شهریاری مطلق العنان، البته، با صفات ویژه ای همچون: جوان، خویشتن دار، تیزهوش، خوش حافظه، دلیر، اصیل و نیز قانون گذاری توانا بودن را طرح می كند.۶۹
حتی كشوری كه دو شهریار با همان صفات داشته باشد در مرتبه دوم است; «اگر در كشوری دو شهریار با همان صفات فرمانروایی كنند، آن كشور از حیث سعادت در مرتبه دوم قرار دارد. هرچه عده فرمانروایان بیشتر باشد، به همان نسبت وضع قوانین درست دشوارتر می شود... كشوری كه دارای حكومت استبدادی است، اگر از وجود قانون گذار توانا و شهریاری نیك منش و درست كار بهره مند باشد، زودتر و آسان تر از كشورهای دیگر می تواند از بهترین انواع حكومت برخوردار شود.»۷۰
ویژگی های نظام سیاسی مطلوب
۱. پاسخگو بودن همه مقامات جز پادشاه
از نظر افلاطون جز پادشاه همه مقامات دولتی باید پاسخگو باشند: «هركس وظیفه قضاوت به عهده گیرد یا به تصدی مقام دولتی گماشته شود، مكلف است درباره كارهایی كه به انجام وظیفه اش مربوط است حساب پس دهد به استثنای كسانی چون پادشاه كه صلاحیت اخذتصمیم درمرحله نهایی دارند.»۷۱
۲. ثبات در قوانین
معیار در قوانین به داوری مردم بستگی ندارد، ولی در آتن، همان گونه كه مطرح شد، در مورد موسیقی معیار را لذتی كه مردم از آن می برند قرار دادند و با اینكه موسیقی دارای انواع و اشكال معینی بود، آن را تغییر دادند و همین بی اعتنایی به قوانین موجب شد مردم دیگر به قوانین حكومت توجهی نكنند و در نتیجه، باعث لگام گسیختگی همگانی شد.۷۲
افلاطون تغییر مكرر آداب و رسوم را خطرناك ترین بیماری برای جامعه می داند; «تغییر مكرر رسوم و آداب، و اینكه هر روز چیزی ستوده و چیز دیگری نكوهیده شود به عقیده من خطرناك ترین بیماری هاست كه هرچه زودتر باید از آن پیش گیری كرد.»۷۳ هیچ كس حق ندارد جز سرودهایی كه از طرف عموم به رسمیت شناخته شده و جنبه مقدس پیدا كرده اند، چیز جدیدی ابداع كند.۷۴
۳. هدف وسیله را توجیه می كند
اگر قانون گذار مطلبی را مفید بداند می تواند دروغ بگوید و به هر وسیله دیگری متوسل شود; «اگر قانونگذار كه به وظیفه خود واقف است بخواهد به منظور تشویق جوانان به كسب فضیلت انسانی دروغی بگوید، دروغی مفیدتر از آن سخن نخواهد یافت تا به یاری آن مردمان را وادار كند كارهای نیك و عادلانه را به میل و رغبت انجام دهند نه از روی اجبار.»۷۵
قانون گذار برای پای بندی جوانان و سایر اقشار به اعتقاداتی كه برای جامعه سودمند است، به هر وسیله ای می تواند متوسل شود تا همه افراد جامعه در آن معتقدات شریك شوند.۷۶۴. شایسته سالاری (فضیلت محوری)
كسانی كه از فضیلت برخوردار نباشند و از روشن بینی (دوست داشتن زیبایی و نیكی و نفرت از بدی و زشتی) بی بهره باشند، هرچند در فنون دیگر سرآمد باشند، نباید هیچ شغل دولتی به آن ها واگذار شود. ولی كسانی را كه بر خلاف آنان هستند باید دانا و خردمند، به معنای راستین شمرد و بالاترین مقام های دولتی را به آنان سپرد.۷۷
اگر شخص حاكم و یا سایر زمامداران تابع هوا و هوس باشند، قوانین پایمال می شود; «آنجا كه یك فرد یا گروه توانگران یا عامه مردم كه درونی آكنده از شهوت و هوس دارند و یگانه آرزویشان ارضای آن شهوت و هوس است... زمام حكومت به جامعه یا فردی را به دست گیرند، قوانین پایمال می شوند و راه رهایی از هر سو مسدود می گردد.»۷۸
بزرگ ترین زیان جامعه سپردن جامعه به دست مأموران ناشایسته است; «اگر جامعه ای اجرای بهترین قوانین را به دست مأموران ناشایسته بسپارد، كوچك ترین فایده ای از قوانین نمی برد و نه تنها مورد استهزای خاص و عام می شود، بلكه بزرگ ترین زیان ها عاید آن می گردد.»۷۹
پی نوشت ها

۱ـ افلاطون، جمهور، ترجمه فؤاد روحانی، چ هفتم، تهران، علمی و فرهنگی، ۱۳۷۹، ص ۱۱۴ـ۱۱۵.
۲و۳ـ همان، ص ۱۱۵ـ۱۲۱.
۴ـ همان، ص ۱۲۱ـ۱۲۲.
۵ـ همان، ص ۱۲۲ـ۱۲۳.
۶ـ همان، ص ۱۲۵ـ۱۲۶.
۷ـ همان، ص ۱۲۹.
۸ـ همان، ص ۲۰۴.
۹و۱۰ـ همان، ص ۲۱۵.
۱۱ـ همان، ص ۲۱۸.
۱۲ـ همان، ص ۲۱۹.
۱۳ـ همان، ص ۲۱۹ـ ۲۲۰.
۱۴ـ همان، ص ۲۲۱.
۱۵ـ همان، ص ۲۳۸ـ۲۳۹.
۱۶ـ همان، ص ۲۹۲.
۱۷ـ همان، ص ۲۹۶ـ۲۹۷.
۱۸ـ همان، ص ۳۵۵ـ۳۵۶.
۱۹ـ همان، ص ۳۶۰.
۲۰ـ همان، ص ۳۶۱ـ۳۶۲.
۲۱ـ همان، ص ۳۱۵ـ۳۱۶.
۲۲ـ همان، ص ۴۰۷.
۲۳ـ همان، ص ۴۵۶ـ۴۵۸.
۲۴ـ همان، ص ۴۵۶.
۲۵ـ همان، ص ۳۱۵ـ۳۱۶.
۲۶ـ همان، ص ۳۶۴ـ۳۶۵.
۲۷ـ همان، ص ۳۷۰.
۲۸ـ همان، ص ۳۳۵ـ۳۳۶.
۲۹ـ همان، ص ۳۳۸.
۳۰ـ همان، ص ۳۳۸.
۳۱ـ همان، ص ۳۴۰.
۳۲ـ همان، ص ۳۴۰.
۳۳ـ همان، ص ۳۷۲.
۳۴ـ همان، ص ۳۹۵ـ۴۰۰.
۳۵و۳۶ـ همان، ص ۴۰۴ـ۴۰۶.
۳۷ـ همان، ص ۳۴۱ـ۳۴۲.
۳۸ـ همان، ص ۳۴۴.
۳۹ـ همان، ص ۳۷۵.
۴۰ـ همان، ص ۴۴۵.۴۱ـ همان. شاید از برخی عبارات افلاطون چنین برآید كه منظور او از «خدا» همان خداوند مطرح در ادیان الهی است; «آن خدایی كه به قول پیشینیان آغاز و میان و انجام همه امور در دست اوست، پیوسته در راه راست پیش می رود; زیرا طبیعت او چنان است كه هرگز دگرگونی نمی پذیرد، بلكه مراد ابدی خود را می پیماید» (دوره آثار، ج ۴، ص ۲۱۴۸). اما با توجه به عبارات دیگری كه افلاطون دارد چنین نظری صحیح به نظر نمی آید. او خدایان متعدد را مطرح می كند (كتاب قوانین، ص ۲۰۴۲) به ویژه در رساله مهمانی كه پس از ذكر خدایان متعدد، بسیاری از خصوصیات انسان را به خدایان نسبت می دهد و خدایانی كه مطرح می كند مانند انسان ها دارای صفات پلید و نیك هستند (دوره آثار افلاطون، ج ۱، ص ۴۰۱ به بعد.) بنابراین، با توجه به مجموعه آثار افلاطون نمی توان «خدا» به مفهومی كه در ادیان آسمانی، بخصوص در اسلام است، به خدایان افلاطون نسبت داد.
۴۲ـ افلاطون، دوره آثار افلاطون (قوانین)، ترجمه محمدحسین لطفی، چ دوم، تهران، خوارزمی، ۱۳۶۷، ج ۴، ص ۲۰۲۸.
۴۳ـ همان، ص ۲۰۴۲.
۴۴ـ همان، ص ۲۱۴۹.
۴۵ـ همان، ص ۲۲۰۰.
۴۶ـ همان، ص ۲۰۳۶ـ۲۰۳۷.
۴۷ـ همان، ص ۲۰۳۹.
۴۸ـ همان، ص ۲۱۳۴ و ۲۱۱۲.
۴۹ـ همان، ص ۲۰۳۳.
۵۰ـ همان، ص ۲۰۳۳.
۵۱ـ همان، ص ۲۰۳۴.
۵۲ـ همان، ص ۲۱۱۳.
۵۳ـ همان، ص ۲۱۱۹.
۵۴ـ همان، ص ۲۱۳۰.
۵۵ـ همان، ص ۲۱۶۸.
۵۶ـ همان، ص ۲۰۳۸.
۵۷ـ همان، ص ۲۰۴۴.
۵۸ـ همان، ص ۲۱۳۰.
۵۹ـ همان، ص ۲۱۴۰.
۶۰ـ همان، ص ۲۱۱۴.
۶۱ـ همان، ص ۲۱۱۷.
۶۲ـ همان، ص ۲۱۱۶ـ۲۱۱۷.
۶۳ـ همان، ص ۲۱۱۹.
۶۴ـ همان، ص ۲۱۱۹.
۶۵ـ همان، ص ۲۱۲۰.
۶۶ـ همان، ص ۲۱۲۴ـ۲۱۲۵.
۶۷ـ همان. ص ۲۱۲۵.
۶۸ـ همان، ص ۲۱۳۰.
۶۹ـ همان، ص ۲۱۴۰.
۷۰ـ همان، ص ۲۱۴۰ـ۲۱۴۱.
۷۱ـ همان، ص ۲۱۹۹.
۷۲ـ همان، ص ۲۱۲۸و۲۱۲۹، ۲۰۶۸و۲۰۷۲و ۲۰۷۳و ۲۰۷۴.
۷۳ـ همان، ص ۲۲۴۰.
۷۴ـ همان. ص ۲۲۴۲.
۷۵ـ افلاطون، دوره آثار افلاطون، ترجمه محمدحسین لطفی، ص ۲۰۷۸ و ۲۰۷۹.
۷۶ـ همان، ص ۲۰۷۹.
۷۷ـ همان، ص ۲۱۱۴.
۷۸ـ همان، ص ۲۱۴۵.
۷۹ـ همان، ص ۲۱۸۶.

نویسنده:حسین ارجینی
منبع : خبرگزاری فارس