دوشنبه, ۲۲ بهمن, ۱۴۰۳ / 10 February, 2025
مجله ویستا

نوجوان مسیحی، مهمان سرزمين آب و آفتاب


نی نی بان: 

  •    تغيير محيط فرهنگي برايت غافلگير كننده نبود؟

   بيشتر از محيط فرهنگي، تغيير آب و هوا برايم عجيب بود. وقتي در پايان ماه آگوست (شهريور) به عمان رفتم، دماي هوا 50 درجه سانتي‌گراد بود. بعد از ساعت مدرسه، ما در خانه استراحت مي‌كرديم و پس از غروب آفتاب و برگزاري نماز مغرب، تازه شهر فعال مي‌شد. آن وقت با دوستانم فوتبال بازي مي‌كرديم.

  •    چرا عمان را به عنوان كشور ميزبان انتخاب كردي؟

   خيلي از دوستان من به آمريكا يا استراليا رفتند، ولي من در اينجا تجربه جالب‌تري را به دست آوردم. مردم عمان بسيار به آداب و رسوم‌شان پايبند هستند و من اين نوع زندگي سنتي را دوست دارم.

  •    زبان عربي هم ياد گرفتي؟

   بله  قبلاً در مدرسه خودم در آلمان، عربي مي‌خواندم و قبل از اين سفر يك معلم خصوصي هم داشتم.  مدتي هم كه در مسقط بودم، سه روز در هفته به كلاس زبان مي‌رفتم. ولي مدرسه‌ام يك مدرسه بين‌المللي بود و درس‌هايمان به زبان انگليسي تدريس مي‌شد.
خودم ترجيح مي‌دادم در خيابان و با ساير بچه‌ها عربي صحبت كنم، اما حيف كه خانواده‌اي كه ميزبانم بود، بيشتر با من به زبان انگليسي صحبت مي‌كردند.

  •    برخورد تو به عنوان يك نوجوان مسيحي با آداب و رسوم اين خانواده مسلمان چگونه بود؟

   گاهي به شوخي به من مي‌گفتند: «تو به زودي مسلمان مي‌شوي.» همه اعضاي اين خانواده سرِ وقت نماز مي‌خواندند و خيلي وقت‌ها به مسجد مي‌رفتند. وقتي آنها مسجد بودند، من با كامپيوتر كار مي‌كردم. البته در ماه رمضان من هم همراه آنها روزه گرفتم. روزهاي اول فكر مي‌كردم، درست نيست ميان آنها كه همگي روزه هستند، من غذا بخورم. اما بعد از چند روز از حس روزه گرفتن خوشم آمد. زمان افطار، بيشتر به يك جشن شبيه بود. ما اغلب به مهماني مي‌رفتيم. بعضي از بزرگ‌ترها به ما هديه هم دادند.

  •    رفتار ساير بستگان اين خانواده با تو- به عنوان يك خارجي- چطور بود؟

   خب، شرايط جديد براي من عجيب بود. من در يك خانواده سه نفره بزرگ شده‌ام، اما اينجا ما يك خانواده 9 نفره بوديم. حتي وقتي پدربزرگ خانواده درگذشت، تعداد كساني كه در مراسم تدفين او شركت كردند، شايد به هزار نفر هم مي‌رسيد. اما خواهر و برادرهاي تازه من خيلي مهربان بودند.

  •    آيا چيزي بود كه به نظرت جالب نباشد؟

   يكي مراسم احترام صبحگاهي به سلطان عمان و ديگري، برخورد  عماني‌ها با موضوع وقت‌شناسي. مثلاً اگر قرار بود ما ساعت 6 جايي برويم، تازه 30/7 از خانه خارج مي‌شديم