یکشنبه, ۷ بهمن, ۱۴۰۳ / 26 January, 2025
مجله ویستا

زبان فارسی در خدمت اسلام


زبان فارسی در خدمت اسلام

زبان و ادبیات فارسی را می توان به ۳ علت اساسی مجموعه ای فراگیر, هوشمند و مسئولیت پذیر نسبت به تعالیم آسمانی دین مبین اسلام دانست

زبان و ادبیات فارسی را می‌توان به ۳ علت اساسی مجموعه‌ای فراگیر، هوشمند و مسئولیت‌پذیر نسبت به تعالیم آسمانی دین مبین اسلام دانست. این علل که زبان فارسی را نسبت به تعالیم توحیدی از ظرفیت پذیرش، درک و انتقال بالایی برخوردار نشان داده و خصوصاً در بدو ورود اسلام به ایران بیشترین کارایی و آثار خود را اثبات نموده و همچنان بر عهد قدیم پای می‌فشارند، عبارتند از:

۱) توحیدی بودن ایران: اگر ایران باستان را پس از نزول کشتی نوح بر کوه جودی و پراکنده شدن فرزندانش برای تبلیغ و ترویج تعالیم توحیدی آن نبی مکرم بدانیم یکی از ریشه‌های اصلی توحیدی بودن این سرزمین رخ می‌نماید زیرا مطابق اسناد تاریخی حداقل یکی از فرزندان حضرت نوح(ع) در سرزمین ما سکنی گزیده و به تبلیغ مبادرت نمودند. همچنان که حضور تعداد قابل توجهی از انبیا عظام و مبلغان و مبشران توحیدی که هم اینک مراقد شریف‌شان در جای جای ایران ما روشنی بخش است، گواهی بر این افتخار تاریخی، کهن و ماندگار است.

۲) تمدن و فرهنگ کهن ایران: وجود ساختار منظم و کارآمد حکومتی، مدیریت فرهنگی و فراگیر بر همه اقوام و نژادهای گسترده در ایران، پیشرفتگی زندگی فردی و اجتماعی در ادوار مختلف و خصوصاً وجود موسیقی اصیل، ناب و ماندگار ایرانی که بیانگر انواع احساسات و عواطف پاک و زلال مردمان این سرزمین است همگی نشانه‌هایی بر قدمت تمدن و فرهنگ بی‌نظیر ایران است.

۳) وجود اشعار، داستان‌ها وضرب‌المثل‌های متعدد ایرانی که بسیاری از آنها سینه به سینه منتقل شده و گفتاری‌اند در کنار آداب و رسوم مختلف و معتنابهی که در شئونات زندگی فردی و جمعی محوریت داشته به همراه طبع نرم و روی گشاده ایرانیان که در اسناد مختلف تاریخی و خصوصاً سفرنامه‌های غیرایرانیان به خوبی خودنمایی می‌کند بیانگر اخلاق محور بودن جامعه ایرانی از باستان تاکنون است.

این ۳ ویژگی بنیادین در کنار بسیاری دیگر از خصلت‌های منحصر به فرد و ممتاز ایرانیان ثابت می‌کند فرهنگ، بینش و حتی سرزمین ایران بهترین و مناسب‌ترین مهد برای تعالیم اسلام و تجلی‌گاهی تام برای منویات نورانی قرآن کریم است. اما برای این مدعا و آن ۳ رکن پیش گفته چه سندی محکم‌تر و دست ‌یافتنی‌تر از ادبیات و خصوصاً شعر فارسی است؟ به راستی در کدام قوم و نژاد و سرزمین چنین ادبیات فاخری با چنین محتویات موحدانه و تعالی بخش یافت می‌شود؟ به راستی کدام یک از شعرای غیرایرانی را می‌توان نام برد که حکیم و عارف و اهل صلاح و فلاح نیز بوده باشند؟ و به راستی کدام زبان و ادبیات و به طور خاص کدام شعر شیرین و روح‌افزاست که چون شعر فارسی مبلغ، مبین و شارح وی باشد؟

آیا هر یک از غزلیات حافظ پرده‌ای مزین به معارف ناب و عرشی موحدانه نیست؟

آیا نظم و نثر سعدی جز اخلاقیات متکی به وحی و جز ترسیم و تشریح هنرمندانه عقاید ناب اسلامی در قالب واژه‌هاست؟

آیا معرفت ناب و تعالی‌بخشی که مولوی در یکایک اشعارش به نمایش گذارده در کدامین متون ادبی شرق و غرب جهان با این شیوایی و قدرت اثرگذاری یافت می‌شود؟ ناصرخسرو، نظامی، فردوسی و دهها ادیب، عارف و حکیم بزرگ ایران‌زمین نیز همین‌گونه‌اند.

اگر چه مقدمات، مستندات و نتیجه ارائه‌شده خود مدخلی بر بحث بزرگ «خدمات ادبیات فارسی به اسلام» است اما شاید برای شروع، خود نیز به مبدأ و پایگاه مستحکم و قابل اعتمادی محتاج باشد بر این اساس و با توجه به قدمت تاریخی اشعار و دواوین و دیگر متون ادبی و همچنین با تکیه بر عظمت و میزان اثرگذاری محصول فکری و ادبی، بی‌شک فردوسی و اثر بی‌نظیر او شاهنامه سرآغاز قابل ملاحظه و امیدبخشی بر این بحث بزرگ خواهد بود زیرا شخصیت و شعر فردوسی واجد ویژگی‌های ممتازی است که دقیقاً نشان‌دهنده فرهنگ و تمدن کهن ایرانی، اقبال حکیمانه و مشتاقانه ایرانیان به اسلام و همچنین امانتداری در نقل معارف ناب آسمانی است.

شاهنامه از یک جهت دیگر نیز قابل توجه است و آن اینکه فردوسی در جای‌جای اثر ماندگار خویش اسلام و تعالیم آسمانی را مساوی با عربی بودن و نفی دیگر زبان‌ها و اقوام و نژادها ندانسته و در حالی که مبنای مستحکمی برای بقای زبان فارسی ایجاد می‌کند فراخور حال از الفاظ عربی نیز استعانت نموده و همه اینها را در راستای هدف اصلی به کار می‌گیرد.

در سرتاسر شاهنامه تأکید به ایرانی‌گری موحدانه با احترام به ادیان آسمانی به چشم می‌خورد، همچنان که توجه به حجاب و عفاف و رعایت حدود و حقوق انسانی در اوج است اما اسلام خصوصاً اسلام علوی و شیعی که از «وصی» دانستن امام علی علیه‌السلام از سوی فردوسی فهمیده می‌شود نقطه ممتازی است که مدخل بحث «خدمات ادبیات فارسی به اسلام» می‌گردد زیرا شاهنامه در حالی که عهده‌دار پاسبانی از ادب فارسی است و در این راستا برداشته‌های کهن و باستانی ایرانیان پای می‌فشرد از روی اختیار و اشتیاق آغوش دل و جان خویش به سوی اسلام آن هم اسلام اهل بیت رسول‌الله‌(ص) گشوده است و در حالی که زبان پارسی را می‌پاید از زبان عرب بهترین بهره را می‌برد بی‌آنکه اصالت و استقلال زبان فارسی مخدوش گردد و یا آنچه به عاریه گرفته است عرب‌زبانان را به طمع اربابی‌زبان فارسی بیندازد.

از اینها گذشته مدخلیت شاهنامه در بحث خدمات ادبیات فارسی به اسلام اینگونه نیز معنا می‌یابد که اگر غزل حافظ شرحی بر آیه و سوره قرآن است و در بطون متعدد خویش اشارات عرشی و عرفانی به معارف ناب و دقیق شیعی دارد و به نوعی مخاطب خاص و عارف را می‌طلبد اما شاهنامه به عنوان مدخل و پیش مقدمه‌ای برای شعر حافظ و دیگر متون معرفت‌زای فارسی با زبانی عامیانه و همه فهم، گستره وسیعی از مردمان موحد و مسلمان را پذیراست. گویی اینها حداقل و حداکثرهای فهم ایرانی از اسلام ناب است که سعی در ایجاد تعامل بین فرهنگ و تمدن کهن ایرانی و تعالیم ناب آسمانی اسلام عزیز دارند.

امروزه که اسلام درخشش نوین و جهانی پیدا کرده و ملل مسلمان و آزادیخواه یک به یک گوش جان به آموزه‌های انسان ساز اسلام عزیز می‌سپارند و در این بین جمهوری اسلامی را پیشرو و پرچمدار این تولد دوباره انسان و بازگشت به انسانیت یافته‌اند برماست که بر شیوایی، پویایی و ظرفیت زبان مادری‌مان پای فشرده و بیفزاییم که بهترین محمل و ابزار برای این پرچمدار مبارک و افتخارآفرین است.