چهارشنبه, ۱۹ دی, ۱۴۰۳ / 8 January, 2025
رضای حق
در زمانهای دور، درویشی بود نابینای مادرزاد که قناعت پیشه کرده بود و تمام مال و منالش بوریایی کهنه و یک دست جامه مندرس بود. لقمهای نان قوتش و کوزه آبی کنارش، مدام ذکر خداوند میگفت و دائمالصلاه بود.
اهالی روستا درویشش میخواندند، نفسش را حق میدانستند و واسطهای مقبول بین خدا و بندگان بود برای طلب خیر، تا وصلتی سر گیرد یا کسب و کاری شروع شود.
چهل شب، پیاپی، جمعی از مومنین به اتفاق، در دعای بعد از نماز شبشان از خداوند استدعا کردند تا بینایی درویش را به او بازگرداند ولی، انشاءالله، در دعایشان گم بود.
صبح روز بعد آخرین شب، درویش، بینا شد، دنیا با تمام زیبایی و فریبایی به چشمش نشست.
روزها سپری شد؛ درویش، عاشق چهره دختری گشت و اسیر، به همسری برگزیدش، کسب و کارش رونق گرفت و بین او و دینار و درهم علقهای برقرار، از ویرانه به خانه منتقل و دارای خدم و حشمی شد.
القصه، درویش، خان شد. رعیتش فراوان و مالدوستی او از حد فراتر رفت. رعیت از اجارههای سنگین او به ستوه آمدند. سالها گذشت و خان، پیر شد فرزند به جای پدر نشست و راه پدر پیش گرفت، نسل همعصر پسر ادامه وضعیت را تحمل نیاوردند و همدل باهم خان و خانزاده را از روستا بیرون راندند.
علیرضا خلیلی ـ قزوین
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست