جمعه, ۲۸ دی, ۱۴۰۳ / 17 January, 2025
مجله ویستا
قصه شب بچه ها، لوکوموتیو
روزی طوفان سهمگینی وزید و صاعقه ای به کوه باعث شد، صخره سنگ بزرگی از کوه سرازیر شود و به روی ریل راه آهن بیافتد.
پرنده ی دریایی آنچه را که اتفاق افتاده بود، دید. او پیش دوستانش، خرگوش و موش و روباه رفت و ماجرا را برایشان تعریف کرد
خرگوش گفت: ما باید سنگ را از روی ریل کنار ببریم چون یکساعت دیگر قطار سریع السیر به اینجا می رسد و خدا می داند که اگر به این صخره بخورد چه اتفاقی می افتد. آنها سعی کردند که صخره را تکان بدهند و بیشتر و بیشتر آنرا هل دادند، اما صخره هیچ تکانی نخورد.
روباه گفت: ما باید به لوکوموتیو قرمز خبر بدهیم، او خیلی قوی است.
موش گفت: آخه وقتی نمانده است.
پرنده دریایی گفت: من می روم و لوکوموتیو را می آورم.
مرغ دریایی به لوکوموتیو گفت: ما به کمک نیاز داریم. سنگ بزرگی روی ریل های راه آهن افتاده است و قطار سریع السیر هم بزودی می رسد.
لوکوموتیوها با شتاب براه افتادند، اما قطار تندرو هم نزدیکتر و نزدیکتر می شد.
دو تا از آنها به صخره رسیدند و شروع به هل دادن صخره کردند، اما سنگ بزرگ تکان نخورد
دو لوکوموتیو دیگر هم از راه رسیدند و با هم سنگ را هل دادند. سنگ بزرگ تکانی خورد ولی از روی ریل کنار نرفت.
قطار تندرو نزدیکتر شده بود.
موش گفت: آنها نمی توانند اینکار را انجام دهند.
لوکوموتیو بزرگ از راه رسید او سوت می کشید و با تمام قدرت چهار لوکوموتیو را هل می داد و آنها هم صخره ی سنگی را هل می دادند.
سنگ اول تکانی خورد و بعد چرخید و چرخید تا اینکه از روی ریل کنار افتاد.
قطار تندرو از راه رسید. لوکوموتیوها و حیوانات با شتاب به کنار رفتند و منتظر ماندند تا ترن تندرو بگذرد.
قطار تندرو از راه رسید و همانطور که عبور می کرد سوت کشید و گفت: متشککککرررررررممممممممم
پرنده ی دریایی آنچه را که اتفاق افتاده بود، دید. او پیش دوستانش، خرگوش و موش و روباه رفت و ماجرا را برایشان تعریف کرد
خرگوش گفت: ما باید سنگ را از روی ریل کنار ببریم چون یکساعت دیگر قطار سریع السیر به اینجا می رسد و خدا می داند که اگر به این صخره بخورد چه اتفاقی می افتد. آنها سعی کردند که صخره را تکان بدهند و بیشتر و بیشتر آنرا هل دادند، اما صخره هیچ تکانی نخورد.
روباه گفت: ما باید به لوکوموتیو قرمز خبر بدهیم، او خیلی قوی است.
موش گفت: آخه وقتی نمانده است.
پرنده دریایی گفت: من می روم و لوکوموتیو را می آورم.
مرغ دریایی به لوکوموتیو گفت: ما به کمک نیاز داریم. سنگ بزرگی روی ریل های راه آهن افتاده است و قطار سریع السیر هم بزودی می رسد.
لوکوموتیوها با شتاب براه افتادند، اما قطار تندرو هم نزدیکتر و نزدیکتر می شد.
دو تا از آنها به صخره رسیدند و شروع به هل دادن صخره کردند، اما سنگ بزرگ تکان نخورد
دو لوکوموتیو دیگر هم از راه رسیدند و با هم سنگ را هل دادند. سنگ بزرگ تکانی خورد ولی از روی ریل کنار نرفت.
قطار تندرو نزدیکتر شده بود.
موش گفت: آنها نمی توانند اینکار را انجام دهند.
لوکوموتیو بزرگ از راه رسید او سوت می کشید و با تمام قدرت چهار لوکوموتیو را هل می داد و آنها هم صخره ی سنگی را هل می دادند.
سنگ اول تکانی خورد و بعد چرخید و چرخید تا اینکه از روی ریل کنار افتاد.
قطار تندرو از راه رسید. لوکوموتیوها و حیوانات با شتاب به کنار رفتند و منتظر ماندند تا ترن تندرو بگذرد.
قطار تندرو از راه رسید و همانطور که عبور می کرد سوت کشید و گفت: متشککککرررررررممممممممم
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست