جمعه, ۵ بهمن, ۱۴۰۳ / 24 January, 2025
قصه قبل خواب، دخترک در دشت پروانهها
دختر کوچولو، هر روز صبح که از خواب بیدار میشد، چوب توریاش را برمیداشت و میرفت به دشت پروانهها.
کفشهایش را درمیآورد، از تنه درخت نیمهخشک کنار دشت بالا میرفت، مینشست روی پایینترین شاخه محکم درخت، چوبش را در دست میگرفت و به پروانههای زیبایی که روی گلها میرقصیدند، نگاه میکرد.
برای پروانهها جالب بود که چرا او، هر روز، با چوب توریاش به تماشای آنها میآید، ولی اصلا آنها را نمیگیرد و اذیت نمیکند. پس، تصمیم گرفتند به او نزدیک شوند و از او سوال کنند.
دختر کوچولو، آهی کشید و گفت: «من خیلی دوست دارم یک پروانه داشته باشم و همیشه با هم دوست باشیم و بازی کنیم. هر شب تصمیم میگیرم که فردا صبح، با چوب توریام، یکی از شما را بگیرم و با خود به خانه ببرم تا همیشه با من باشد، اما هر بار که به دیدن شما میآیم، آنقدر زیبا پرواز میکنید و روی گلها مینشینید و دنبالبازی میکنید که دلم نمیآید و فقط زیبایی شما را تماشا میکنم. گاهی هم دوست دارم مثل شما پرواز کنم.»
پروانهها، از مهربانی دخترک، خیلی خوششان آمد و تصمیم گرفتند با او دوست شوند و هر روز، با او بازی کنند.
چهطور با پروانهها دوست میشی؟
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست