دوشنبه, ۱۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 6 May, 2024
مجله ویستا

زیربنای دموكراسی اسلامی


بحث من درباره نسبت دمكراسی با اصل عملی امر به معروف و نهی از منكراست آیا در یك نظام دمكراتیك می شود امر به معروف و نهی از منكر كرد چرا این بحث برای ما مهم است البته ما اصرار نداریم كه امر به معرف و نهی از منكر با دمكراسی جور در بیاید بلكه می خواهیم نسبت میان این دو را بفهمیم

بحث من درباره نسبت دمكراسی با اصل عملی امر به معروف و نهی از منكراست آیا در یك نظام دمكراتیك می شود امر به معروف و نهی از منكر كرد؟ چرا این بحث برای ما مهم است؟ زیرا تلقی عمومی بر آن است كه امروز حكومت اسلامی ما نوعی دمكراسی اسلامی است؛ همین اصطلاح مردم سالاری كه جناب آقای خاتمی به كرات اشاره می كنند، مفهومش همین دمكراسی است وگرنه باید بیان شود مقصود از آن چیست؟ معنایش آن است كه مردم خوب اند و آقا هستند و مردم سالاری یعنی دمكراسی. حتی در لسان مقام معظم رهبری با تعبیر مردم سالاری اسلامی به نظام اسلامی اشاره شده است. آیا واقعاً نظام اسلامی با دمكراسی سازگاری دارد؟ البته ما اصرار نداریم كه امر به معرف و نهی از منكر با دمكراسی جور در بیاید بلكه می خواهیم نسبت میان این دو را بفهمیم. در نظام های دمكراسی غربی اصلی امر به معروف و نهی از منكر نه تنها مطلوب نیست، بلكه خلاف قانون است؛ یعنی اگر كسی مطابق این ضابطه شرعی ما عمل كند می شود از دست او شكایت كرد و او را به زندان انداخت. اگر در خیابان های حكومت اسلامی كسی تجاهر به فسق كند، می شود به او تذكر داد و طی مراحلی حتی می توان جلوی او را گرفت و این كار نه تنها مذموم نیست بلكه واجب است. اما اگر در یكی از خیابان های نیویورك خانمی یا آقایی به صورت نیمه عریان از منزل بیرون آمد پلیس ممكن است او را دستگیر كند نه به این علت كه عریان بودن بد است بلكه تا آن لحظه هنوز ناهنجاری است. قاضی به او می گوید هنوز باید صبر كنی تا عریان بودن آن قدر معمول شود تا دیگر ناهنجاری نباشد اما اگر كسی در خیابان به این شخص نیمه عریان بگوید تو كار بدی می كنی چرا نیمه عریان هستی؟ او می تواند از این شخص تذكردهنده شكایت كند كه او با این سخن من را منزجر كرده است و اگر آن تذكر دهنده پارچه ای برای بدن عریان او بیندازند او می تواند شكایت كند كه او با این كار به من ضرر جسمی زده است. پس در دمكراسی غربی امر به معروف و نهی از منكر نه تنها مطلوب نیست كه خلاف قانون است. اكنون می خواهیم بفهمیم كه این مسأله به خاطر دمكراسی است یا به سبب چیز دیگری است. چون ما متعهد به دمكراسی به اندازة اسلام نیستیم. برای ما اسلام اصل است؛ حال اگر روش حكومت دمكراتیك با اسلام ملازمه داشت قبول می كنیم و هر بخشی از آن كه با اسلام ملازمه نداشت نمی پذیریم، اما می خواهیم موضع را از لحاظ نظری تحلیل كنیم.

برای اینكه بفهمیم نظام اجتماعی یك كشور چه نوع نظامی است باید سه مطلب و سه مشخصه را در مورد آن بررسی كنیم؛ اولاً ماهیت آن چیست؟ اصطلاحاً دلیل وجودی آن چیست؟ در قانون اساسی ما در مقدمه آمده است: ما ملت ایران دور هم جمع شده ایم و به خود سازمان داده ایم تا با اجرای احكام شرع و دین مبین اسلام به آن كمالی كه خداوند متعال مشخص كرده است، (سیرالی الله) برسیم. این دلیل وجودی حكومت ما می باشد، اما اگر از یك متفكر غربی یا یك شهروند اهل اطلاع در غرب بپرسید كه چرا حكومت تشكیل داده اید، آنها براساس آنچه در قانون اساسی آمریكا و نیز در قانون اساسی فرانسه آمده است و پایه دمكراسی لیبرال است می گویند: ما گرد هم آمده ایم و به خود سازمان داده ایم تا حكومت پاسدار بیشترین آزادی های فردی باشد تا بتوانیم تا آنجا كه می شود آزادانه تر تفكر كنیم، سخن بگوییم و عمل كنیم.

سؤال بعدی برای تشخیص یك نظام آن است كه ملاك سیطره حكومت چیست؟ كه به آن قاعده مشروعیت می گویند. بزرگترین ویژگی حكومت سیطره است. حكومت امر و نهی دارد و در نظام جمهوری اسلامی این سیطره با قاعده ولایت فقیه توجیه شده است. البته مجلس خبرگان و امثال آن هیچ یك مشروعیت سیطره را ایجاد نمی كنند هر روشی كه ما برای مشخص كردن فقیه داشته باشیم، نهایتاً سیطره باید با قاعده ولایت فقیه مشروعیت پیدا كند.

در نظام غربی ملاك مشروعیت سیطره، رضایت عمومی است. روش های مختلف برای فهم رضایت عمومی وجود دارد كه یكی از این روش ها مراجعه به آرای عمومی است. در اینجا دو بحث وجود دارد یكی اینكه آیا رضایت عمومی از لحاظ فلسفی توجیه گر سیطره است یا نه؟ رضایت عمومی یعنی چه؟ چرا باید نظر اكثریت بر اقلیت تحمیل شود؟ این موضوع به توجیه فلسفی نیاز دارد. دیگر اینكه از لحاظ فنی خود فهم رضایت عمومی چگونه است؟ به هر حال ملاك مشروعیت از نظر آنان رضایت عمومی است این مسأله در انتخابات اخیر ریاست جمهوری آمریكا نیز خود را نشان داد. آیا رئیس جمهوری كه در یك كشور با جمعیت بیش از ۲۰۰ میلیون با ۳۰۰ رأی بیشتر انتخاب می شود آیا این ممكن است كاشف از رضایت عمومی باشد یا نه؟ این البته یك بحران عظیم فكری برای روشنفكران آمریكایی است. فرض كنیم بوش با ۳۰۰ رأی یا حتی هزار رأی بیشتر رئیس جمهور باشد، آیا این تعداد رأی كاشف از رضایت عمومی بیش از ۲۰۰ میلیون جمعیت آمریكا است؟ عقل عرفی چنین حكمی نمی كند و این نمی تواند كاشف از رضایت عمومی باشد این یك بحران فكری بزرگ برای نظام لیبرال است.

اجرای امر به معروف و نهی از منكر جوهر نظام اسلامی را كاملاً روشن می كند، یعنی اگر این مسأله در جامعه ما عمومیت پیدا كند و پایه بگیرد مدل دمكراسی اسلامی چهره خود را كاملاً آشكار می كند.

مطلب سومی كه برای فهم دمكراسی لیبرال باید در نظر بگیریم نظام مملكت داری دمكراتیك است. دمكراسی یك روش حكمرانی است. در این روش برای مسائل مختلف باید به طور مستقیم یا غیرمستقیم به آراء عمومی مراجعه شود. نحوه رجوع به آراء عمومی هم شرایطی دارد. جان استوارت میل كه پدر دمكراسی لیبرال است در رساله ای كه درباره حكومت دمكراتیك نوشته است، ده اصل را برای تعریف روش روجوع به آراء عمومی بیان كرده است. از جمله می گوید: اولاً همه مردم نمی توانند رأی مساوی داشته باشند. عالمان باید رأیشان سه رأی حساب شود و بی سوادها یك رأی. ثانیاً كسانی كه مالیات نمی دهند و وضع مالی خوبی ندارند حق رأی ندارند. قوانین آمریكا هم به نحوی این مسأله را مورد نظر قرار داده است. ایالت های آمریكا هر یك نمره ای دارند ایالت فلوریدا كه در انتخابات اخیر مورد اختلاف بوده نمره اش ۲۵ است. این نمره به تناسب جمعیت نیست. قبلاً كه این نمره گذاری ها انجام شده بود در مناطقی كه سیاه پوست بیشتر بوده است یا وضع مالی بدتری داشته، نمره كمتری به آن ایالت داده اند. بر این اساس گاهی كسی رئیس جمهور می شود كه اكثریت آراء مردم را ندارد بلكه اكثریت نمرات را دارد این اتفاق در تاریخ ایالت متحده و آمریكا زیاد روی داده است. جان استوارت میل می گوید: كسانی كه به عنوان نمایندگان مجلس قانون گذاری انتخاب می شوند، هر قانونی را می توانند تصویب كنند مگر قانونی كه با اصل اساسی نظام لیبرال در تضاد باشد . اصل اساسی نظام لیبرال این است كه هر كسی حق دارد هر كاری را كه فكر می كند درست است و دوست دارد انجام دهد مگر اینكه كار او باعث اضرار به دیگری شود. خودشان به آن قاعده نفی ضرر می گویند كه خیلی شبیه است به قاعده لاضرر در فقه ما. تفاوت این دو در ضابطه ضرر است. آنها ضابطه ضرر را سلب آزادی می دانند. با این ضابطه به عنوان مثال دزدی چون سبب سلب آزادی صاحب مال از تصرف در مال خود می شود، اضرار است. اما اگر كسی را دعوت كند به مثلاً مصرف مواد مخدر و او را معتاد نماید این كار او اضرار نیست؛ چون از آن شخص سلب آزادی نكرده است؛ زیرا او می توانست دعوت وی را نپذیرد و معتاد نشود. حال اگر ما امر به معروف و نهی از منكر را به یك فیلسوف عرضه كنیم و بگوییم می خواهیم چنین قاعده عملی را اجر كنیم او با آن چه مشكلی خواهند داشت؟ مشكل اولش آن است كه امر به معروف و نهی از منكر با اصل نفی ضرر در تضاد است؛ زیرا دلیل وجود حكومت در نظام لیبرال آن است كه شهروند این نظام را پذیرفته است تا بیشترین آزادی را داشته باشد و امر به معروف و نهی از منكر آزادی عمل او را محدود می كند. اگر از این فیلسوف بپرسیم این اصل نفی ضرر یا اصل آزادی را از كجا آورده اید، چند مطلب را خواهد گفت كه من در ۴ یا ۵ عنوان مطرح می كنم تا بفهمیم كه بسیاری از ادبیاتی كه در كشور ما رایج شده، اصطلاحات دست چهارم و پنجم است از كجا ریشه می گیرد. اصل اول فیلسوف لیبرال آن است كه انسان یك گنج پنهان است و هر فرد باید این گنج پنهان را استخراج كند. این سخن حكیمانه ایست و قابل قبول می باشد.

اصل دوم: [ارزش] انسان به عمل اوست؛ یعنی آنچه باعث استخراج گنج نهفته وجود او می شود عمل اوست. حتی یك فیلسوف مادی و ماركسیست مثل ژان پل سارتر در كتابی كه درباره اصالت ماهیت و سرچشمه وجود نوشته می گوید انسان چیزی جز رشته اعمالش نیست اینكه [ارزش] انسان به عملش است و اینكه در اعمال انسان میوة همه چیز از قبیل بصیرت، تقوا، دانایی و پختگی ظهور، پیدا می كند این هم قابل قبول است.

اصل سوم: برای اینكه شانس انسان در استخراج این گنج وجودی بالا رود باید بتواند آزادانه كارهایی را كه فكر می كند درست است انجام دهد. البته ما قبول داریم كه برای اینكه انسان بتواند گنج وجود خود را استخراج كند باید بتواند عمل صالح انجام دهد و این را عقل می پذیرد اما اینكه باید بتواند آنچه خودش فكر می كند درست آزادانه انجام دهد قابل قبول نیست. فیلسوف لیبرال می گوید عمل صالح دو اشكال دارد یكی اینكه ملاك تشخیص عمل صالح و غیرصالح معلوم نیست. این مسأله نیاز به یك معنا دارد و این مبانی كه توسط لیبرال ها عرضه شده است برای ما قبال قبول نیست. ثانیاً(این نكته در كشور ما هم خیلی رایج شده است) عمل صالح منوط به تشخیص افراد است یا هر چه تشخیص می دهیم ممكن است غلط باشد. قرائت های افراد از اعمال صالح ممكن است غلط باشد، در اینجا جان استوارت میل عبارت جالبی دارد می گوید: اگر شما قرائت غلطی از یك موضوع را به یك ملت تحمیل كردید، در واقع دو كار نادرست انجام داده اید. یكی اینكه مانع قرائت صحیح شده اید دیگر اینكه آثار آن قرائت غلط هم بر مردم مترتب شده است .


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.