چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا

ریشه كنی بیكاری با فرهنگ سختكوشی


ریشه كنی بیكاری با فرهنگ سختكوشی

روزگاری بیكاری یك معضل اجتماعی بود تمركز جمعیت در شهرها و خالی ماندن مراكز تولید در نقاط دور افتاده , علل اصلی این معضل بود مساله , مساله جامعه شناسان بود آنها باید تدبیری می اندیشیدند ومنابع كار را به نحوی تقسیم می كردند كه نیروی كار را به شكل بهینه یی پوشش دهد

چرا این‌ قدر بزرگش‌ می‌كنند؟ بیكاری‌، بیكاری‌! به‌ من‌ كه‌ خیلی‌ هم‌ خوش‌ می‌گذره‌. كار همیشه‌ هست‌. اما باید از دوره‌ بیكاری‌ حسابی‌ استفاده‌ كرد. هزار تا نقشه‌ برای‌ آینده‌ دارم‌. دوست‌ دارم‌ هر كاری‌ را یك‌ بار هم‌ كه‌ شده‌ امتحان‌ كنم‌. حالا حالاها فرصت‌ هست‌ كه‌ خوب‌ سبك‌ سنگین‌ كنم‌، ببینم‌ كدام‌ كار را اول‌ از همه‌ امتحان‌ كنم‌. من‌ كه‌ مدركم‌ توی‌ جیبم‌ است‌، چرا بی‌خودی‌ غصه‌ بخورم‌؟ هر روز این‌ همه‌ آگهی‌ كار توی‌ روزنامه‌ها چاپ‌ می‌شه‌، بگذریم‌ كه‌ هزار تا دوست‌ و آشنا هم‌ این‌ور و آن‌ور دارم‌. خدایا چقدر حال‌ من‌ خوبه‌...!

● از بیكاری‌ تا بیماری‌

روزگاری‌ بیكاری‌ یك‌ معضل‌ اجتماعی‌ بود. تمركز جمعیت‌ در شهرها و خالی‌ ماندن‌ مراكز تولید در نقاط‌ دور افتاده‌، علل‌ اصلی‌ این‌ معضل‌ بود. مساله‌، مساله‌ جامعه‌شناسان‌ بود. آنها باید تدبیری‌ می‌اندیشیدند ومنابع‌ كار را به‌ نحوی‌ تقسیم‌ می‌كردند كه‌ نیروی‌ كار را به‌ شكل‌ بهینه‌یی‌ پوشش‌ دهد.

جامعه‌شناسان‌ چشم‌ها را بر هم‌ نهاده‌ بودند و دستی‌ را ستون‌ چانه‌ كرده‌ بودند و به‌ دنبال‌ راه‌ حلی‌ برای‌ مساله‌ خودشان‌ بودند.

در همین‌ زمان‌ دانشمندان‌ به‌ مساله‌ دیگری‌ فكر می‌كردند: چطور می‌شود ماشین‌ها را جایگزین‌ آدم‌ها كرد؟ دانشمندان‌ به‌ فكر راحتی‌ آدم‌ها بودند. آدم‌ها بنشینند و به‌ جای‌ آنها، ماشین‌ها كار كنند. از آنجا كه‌ نیت‌ خیری‌ داشتند، موفق‌ شدند. كارخانه‌هایی‌ طراحی‌ كردند كه‌ با وجود تولیدات‌ انبوه‌، نیاز چندانی‌ به‌ نیروی‌ كار آدم‌ها نداشتند. به‌ نظر می‌رسید كه‌ مشكل‌ جامعه‌شناسان‌ هم‌ حل‌ شده‌ است‌. دیگر كاری‌ نبود كه‌ آنها به‌ فكرتقسیم‌ كردنش‌ باشند. ناگهان‌ صدای‌ روانشناسان‌ در آمد. آقا چه‌ كار می‌كنید؟ مگر تنها فایده‌ كار تولید است؟ چرا این‌ قدر سطحی‌ با مسائل‌ برخورد می‌كنید. آدم‌ها اگر كار نكنند به‌ هزار و یك‌ مرض‌ روحی‌ دچار می‌شوند.

حالا همه‌ به‌ دنبال‌ راهی‌ بودند تا به‌ شكلی‌ آدم‌ها را مشغول‌ كنند. ولی‌ به‌ نظر می‌رسید این‌ معضل‌ به‌ این‌ سادگی‌ها قابل‌ حل‌ نباشد. از آن‌ به‌ بعد، از وقتی‌ كه‌ بیكاری‌ به‌ عنوان‌ یك‌ معضل‌ جهانی‌ شناخته‌ شد، اسمش‌ را كمی‌ تغییر دادند: بحران‌ بیكاری‌. ما یك‌ اعتقاد داریم‌. اعتقادی‌ كه‌ اگر به‌ آن‌ نگاهی‌ متفاوت‌ بیندازید مطمئنا می‌توانید با آن‌ كنار بیایید و چه‌ بسا آن‌ را قبول‌ داشته‌ باشید. و آن‌ تلاش‌ و كوشش‌ است‌. در این‌ مجال‌ بیشتر به‌ آن‌ خواهیم‌ پرداخت‌.

● سخت‌كوش‌ باش‌ تا بیكار نمانی‌!

یك‌ جامعه‌ برای‌ توسعه‌ و پیشرفت‌ نیازمند انسانهایی‌ است‌ كه‌ به‌ جامعه‌ خود عشق‌ می‌ورزند و تلاش‌ و سخت‌ كوشی‌ را بهترین‌ وسیله‌ برای‌ دستیابی‌ به‌ اهداف‌ مد نظر قرار می‌دهند.در غیر این‌ صورت‌ هنگامی‌ كه‌ انسانها از سخت‌ كوشی‌ دوری‌ می‌جویند و به‌ سوی‌ كاهلی‌ و تنبلی‌ قدم‌ می‌گذارند ممكن‌ است‌ در آینده‌ با عواقب‌ ناخواسته‌ زیر روبرو شوند:

این‌ را بدانید كه‌ انسان‌های‌ كاهل‌ و تنبل‌ قادر نیستند تجربیات‌ ارزشمندی‌ را در زندگی‌ كسب‌ كنند زیرا مهمترین‌ تجربیات‌ تنها از طریق‌ تلاش‌ و كوشش‌ و تجربه‌ كردن‌ زیاد به‌ دست‌ می‌آید و به‌ همین‌ خاطر به‌ مرور آنان‌ به‌ تجربیات‌ دیگران‌ وابسته‌ می‌شوند و چون‌ دانسته‌های‌ ارزشمندی‌ نیز برای‌ ارایه‌ كردن‌ ندارند،كم‌ كم‌ دیگران‌ نیز تمایلی‌ به‌ ارتباط‌ برقرار كردن‌ با آنها نخواهند داشت‌ و لذا به‌ آرامی‌ از ساحل‌ دریای‌ تجربیات‌ دیگران‌ فاصله‌ گرفته‌ و قادر نیستند به‌ رشد و تعالی‌ برسند.

اما راه‌های‌ مبارزه‌ با این‌ پدیده‌ یعنی‌ همان‌ بحران‌ بیكاری‌!

● بی‌تفاوتی‌

مگر نه‌ اینكه‌ بیكاری‌ روز به‌ روز رشد می‌كند و قرار هم‌ نیست‌ برایش‌ راه‌ حلی‌ پیدا شود؟ پس‌ چرا بی‌خودی‌ خودم‌ را اذیت‌ كنم‌. وقتی‌ این‌ همه‌ برنامه‌ریزی‌ و مصاحبه‌ و تحقیق‌ و گزارش‌ رادیو تلویزیونی‌، راه‌ به‌ جایی‌ نمی‌برد، من‌ می‌خواهم‌ این‌ مشكل‌ را حل‌ كنم؟ بی‌خیال‌! دنیا دو روزه‌، بیكار یا با كار...

پذیرفتن‌ واقعیت‌، آن‌ هم‌ در تلخ‌ترین‌ شكلش‌ راه‌ دیگری‌ برای‌ به‌ رسمیت‌ نشناختن‌ آن‌ است‌. بی‌تفاوتی‌ می‌تواند یكی‌ از ساده‌ترین‌ راه‌ها برای‌ دور زدن‌ مشكلات‌ و درگیر نشدن‌ با آنها باشد. خصوصا زمانی‌ كه‌ به‌ نظر می‌رسد، مشكل‌ از حد و اندازه‌ توانایی‌های‌ انسانی‌ فراتر رفته‌ است‌.

● رقابت‌ نابرابر

یك‌ ماهی‌ می‌شود كه‌ كارت‌ پایان‌ خدمتم‌ را گرفته‌ام‌. پدرم‌ در آمد تا بالاخره‌ این‌ دو سال‌ گذشت‌. یك‌ هفته‌ به‌ خودم‌ استراحت‌ دادم‌ و بعد رفتم‌ دنبال‌ كار. قبل‌ از اینكه‌ به‌ خدمت‌ بروم‌، مشكل‌ عمده‌ام‌ برای‌ استخدام‌، نداشتن‌ همین‌ كارت‌ لعنتی‌ بود و حالا خیالم‌ راحت‌ بود؛ اما اشتباه‌ می‌كردم‌. هر جا می‌روم‌، می‌گویند رزومه‌ پر كنید، خبرتان‌ می‌كنیم‌، فعلا كار نیست‌. چند تا از هم‌كلاسی‌های‌ اناث‌ دوره‌ دانشگاه‌ را هم‌ دیدم‌ كه‌ خوش‌ و خرم‌ مشغول‌ كار بودند. دخترها خوب‌ از این‌ فرصت‌ استفاده‌ كرده‌اند و همه‌ جا را گرفته‌اند...

● اضطراب‌

تا همین‌ چند وقت‌ پیش‌ خودم‌ را با كتاب‌ سرگرم‌ می‌كردم‌. هر چی‌ دستم‌ می‌رسید؛ از داستان‌ و رمان‌ گرفته‌ تا تاریخ‌ و جغرافیا. اما مدتی‌ است‌ كه‌ نمی‌توانم‌ حتی‌ یك‌ ساعت‌ یك‌ جا بنشینم‌. كتاب‌ خواندن‌ كه‌ خیلی‌ كار است‌، حتی‌ نمی‌توانم‌ یك‌ برنامه‌ تلویزیونی‌ را از اول‌ تا آخر ببینم‌. مدام‌ این‌ور و آن‌ور می‌زنم‌. توی‌ آشپزخانه‌ سرك‌ می‌كشم‌، روی‌ تختم‌ دراز می‌كشم‌، می‌زنم‌ بیرون‌، آرام‌ و قرار ندارم‌. گاهی‌ ضربان‌ قلبم‌ آن‌ قدر تند می‌شود كه‌ خودم‌ می‌ترسم‌.

به‌ نتیجه‌ نرسیدن‌ فكرها و برنامه‌های‌ شغلی‌، اندك‌ اندك‌ نگران‌كننده‌ می‌شود و اضطراب‌ به‌ شكل‌ یك‌ عارضه‌ خطرناك‌ بروز می‌كند. پی‌آمدهای‌ این‌ عارضه‌، سوء هاضمه‌، كم‌ خوابی‌، ضربان‌ قلب‌ و... است‌ كه‌ در درازمدت‌ حتی‌ سلامت‌ جسمی‌ فرد مبتلا را به‌ خطر می‌اندازد.

● منفی‌بافی‌

این‌ هم‌ شد زندگانی‌؟ بیش‌تر زنده‌مانی‌ است‌. اصلا كی‌ گفته‌ همه‌ باید زندگی‌ كنند؟ نصف‌ این‌ آدم‌ها اضافی‌ هستند. آخرش‌ چی‌؟ اصلا بگیر كار هم‌ پیدا كردم‌، خانه‌ و زندگی‌ هم‌ ردیف‌ كردم‌. این‌ همه‌ آدم‌ كه‌ این‌ كارها را كرده‌اند، كجا را گرفته‌اند؟ آخرش‌ باید همه‌ چیز را گذاشت‌ و رفت‌. مرده‌شوی‌ این‌ زندگی‌ را ببرند...

فشارهای‌ روانی‌ ناشی‌ از عدم‌ موفقیت‌، فرد را به‌ ورطه‌ بدبینی‌ می‌كشاند؛ زیرا مشكلات‌ آن‌ قدرها بزرگ‌ نیستند كه‌ عدم‌ تحرك‌ و انفعال‌ را توجیه‌ كنند. بنابراین‌ بزرگ‌ كردن‌ مشكلات‌ و ارتباط‌ دادن‌ آنها به‌ مسائل‌ ازلی‌ و ابدی‌ و منفی‌بافی‌ در مورد همه‌ چیز و همه‌ كس‌، این‌ مشكلات‌ را از حالت‌ شخصی‌ بیرون‌ می‌آورد و مواجهه‌ با آنها را نیز بی‌فایده‌ جلوه‌ می‌دهد.

● تزلزل‌ شخصیتی‌

خودم‌ را متاهل‌ معرفی‌ كردم‌. گفتم‌ پنج‌ سال‌ سابقه‌ كار دارم‌. گفتم‌ زبان‌ انگلیسی‌ را مثل‌ آب‌ خوردن‌ حرف‌ می‌زنم‌؛ ولی‌ نگران‌ بودم‌ كه‌ طرف‌ شروع‌ كند باهام‌ انگلیسی‌ صحبت‌ كردن‌. هر جا كه‌ دنبال‌ كاری‌ می‌روم‌ اول‌ می‌بینم‌ چه‌ شرایطی‌ دارند، خودم‌ را جوری‌ معرفی‌ می‌كنم‌ كه‌ مناسب‌ترین‌ آدم‌ برای‌ كارشان‌ به‌ نظر برسم‌. من‌ این‌ هستم‌ یا آن؟ آن‌ هستم‌ یا این‌؟ اصلا من‌ هستم؟ دكارت‌! كجایی‌ تا مغزت‌ را داغان‌ كنم‌؟...

ارایه‌ شخصیت‌های‌ متفاوت‌ و متنوع‌ با تغییر موقعیت‌، رفته‌ رفته‌ فرد را نسبت‌ به‌ واقعیت‌ وجودی‌ خودش‌ بی‌اعتماد می‌كند. كم‌ترین‌ پی‌آمد تظاهر به‌ شخصیت‌های‌ ساختگی‌، بروز تردید نسبت‌ به‌ توانایی‌های‌ حقیقی‌ شخص است‌، تا جایی‌ كه‌ خود را موجودی‌ بی‌مصرف‌ می‌پندارد كه‌ هیچ‌كاری‌ از دستش‌ ساخته‌ نیست‌ و در عین‌ حال‌ نمی‌داند چه‌ ویژگی‌ها، علایق‌ و انتخاب‌هایی‌ دارد.


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.


همچنین مشاهده کنید