چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا

تأثیر تفكر اسلامی بر غرب مدرن از دكارت تا كانت


تأثیر تفكر اسلامی بر غرب مدرن از دكارت تا كانت

تفكّر فلسفی جدید در حقیقت با تفكّرات دكارت آغاز شد فلسفه ی اسلامی از مدّتها پیش از زمان دكارت عمیقاً در غرب نفوذ كرده بود, و پیش از میانه ی قرن ششم دوازدهم , بیشتر آثار ابوحامدمحمّد غزالی به لاتینی ترجمه شده و از همان زمان تأثیر قابل ملاحظه ای در حوزه های یهودی و مسیحی اهل مدرسه به جا گذاشته بود

●نفوذ شكاكیت‌ ابوحامد غزالی‌ در غرب‌

۳۵-۱- پاسكال‌ ، اگر چه‌ معاصر دكارت‌ بود ولی‌ نمی‌توان‌ گفت‌ كه‌ وی‌ از پیشتازان‌ فلسفه‌ی‌ جدید در غرب‌ بود. تفكّر فلسفی‌ جدید در حقیقت‌ با تفكّرات‌ دكارت‌ آغاز شد. فلسفه‌ی‌ اسلامی‌ از مدّتها پیش‌ از زمان‌ دكارت‌ عمیقاً در غرب‌ نفوذ كرده‌ بود، و پیش‌ از میانه‌ی‌ قرن‌ ششم‌ / دوازدهم‌، بیشتر آثار ابوحامدمحمّد غزالی‌ به‌ لاتینی‌ ترجمه‌ شده‌ و از همان‌ زمان‌ تأثیر قابل‌ ملاحظه‌ای‌ در حوزه‌های‌ یهودی‌ و مسیحی‌ اهل‌ مدرسه‌ به‌ جا گذاشته‌ بود. شكّاكّیتی‌ كه‌ در دكارت‌ ملاحظه‌ می‌شود از مدّتها قبل‌ سابقه‌ داشته‌ است‌ و در كتاب‌ یهودا هالوی‌ (متوفّی‌ به‌ سال‌ ۵۴۰/۱۱۴۵) به‌ نام‌ Chosari تأثیر گذاشته‌ بود. تأثیر این‌ شكّاكیّت‌ در تفكّر كرسكاس‌ (متوفّی‌ به‌ سال‌ ۸۱۳/۱۴۱۰) نیز مشهود است‌. یكی‌ از راهبان‌ فرقه‌ی‌ دومینیكن‌ ، به‌ نام‌ ریموند مارتینی‌ از ترجمه‌ی‌ عبری‌ تهافت‌ الفلاسفه‌ فراوان‌ بهره‌ برده‌ بود و بخش‌ عظیمیِ از این‌ اثر غزالی‌ را در ضمن‌ كتاب‌ خود به‌ نام‌ Pugio Fidei نقل‌ كرده‌ بود. پاسكال‌ نیز عمیقاً از افكار او متأثر شده‌ بود.

●تأثیریذیری‌ دكارت‌ از غزالی‌؛ آری‌ یا نه‌؟

۳۵-۲- میزان‌ تأثیر آراء غزالی‌ در تفكّر جدید اروپایی‌ هنوز هم‌ كاملاً شناخته‌ نشده‌ است‌. دكارت‌ خود به‌ دِینی‌ كه‌ (مستقیماً یا غیر مستقیم‌) به‌ متفكّران‌ مسلمان‌ داشته‌، اذعان‌ نكرده‌ است‌، اما مشكل‌ بتوان‌ باور كرد كه‌ او از موضع‌ فلسفی‌ غزالی‌ به‌ طور كلی‌ بی‌خبر بوده‌ و از طریق‌ آراء اهل‌ مدرسه‌ی‌ لاتینی‌ كه‌ بدون‌ شك‌ مطالعه‌ می‌كرده‌ است‌ تحت‌ تأثیر آراء غزالی‌ قرار نگرفته‌ باشد. در تأیید این‌ مطلب‌ باید بگوییم‌ كه‌ دكارت‌ نه‌ فقط‌ طلبه‌ی‌ آثار لاتینی‌ قرون‌ وسطی‌ بود، بلكه‌ خود دو اثر مهم‌ترین‌ آثار فلسفی‌ خود، یعنی‌ تأملات‌ در فلسفه‌ی‌ اولی‌ و اصول‌ فلسفه‌ را به‌ زبان‌ لاتینی‌ تصنیف‌ كرد.

دكارت‌ تفكّر فلسفی‌ خود را درست‌ مانند غزالی‌ از مطالعه‌ی‌ نفس‌ خود آغاز می‌كند. بدایت‌ تفكّر غزالی‌ را با این‌ جمله‌ می‌توان‌ بیان‌ كرد: « اراده‌ می‌كنم‌، پس‌ هستم‌ »، و بدایت‌ تفكّر دكارت‌ را با این‌ جمله‌: « می‌اندیشم‌، پس‌ هستم‌ »، و بدایت‌ تفكّر از مفهوم‌ وجود واجب‌ اخذ كرده‌ است‌، و دكارت‌ نیز همین‌ راه‌ را دنبال‌ كرده‌ است‌. دكارت‌، و پیش‌ از او گالیله‌ ، میان‌ نامتناهی‌ (كه‌ اجزاء آن‌ را با هیچ‌ عدد و اندازه‌ای‌ نمی‌توان‌ بیان‌ كرد) و نامحدود (كه‌ هیچ‌ حدّی‌ از برای‌ آن‌ متصوّر نیست‌) تمییز داده‌ است‌، و این‌ امتیازی‌ است‌ كه‌ ابن‌سینا و غزالی‌ و به‌ تبع‌ ایشان‌ كرسكاس‌ و برونو قائل‌ شده‌ بودند. دكارت‌ درست‌ مانند غزالی‌ ابتدا شرح‌ می‌دهد كه‌ چگونه‌ برای‌ پاسخ‌ به‌ مسائلی‌ كه‌ خاطر او را مشوّش‌ كرده‌ بود به‌ تحقیق‌ و جستجوی‌ نفسانی‌ در مكاتب‌ و آراء مختلف‌ پرداخت‌ و چون‌ از هیچ‌ یك‌ از آنها طرفی‌ نبست‌، سرانجام‌ چشم‌ امید از اقوال‌ كسانی‌ كه‌ ثقات‌ اهل‌ فلسفه‌ بودند پوشید.

اگر سرچشمه‌ی‌ هر شیوه‌ی‌ فكری‌ یا نهضتی‌، به‌ خصوص‌ در تفصیل‌ امور، به‌ جهان‌ اسلام‌ تعلّق‌ داشته‌، و از طریق‌ ترجمه‌ی‌ آثار كلاسیك‌ اسلامی‌ در موضوعاتی‌ چون‌ فلسفه‌ و طبّ و علوم‌ محض‌ به‌ زبان‌ لاتینی‌ به‌ غرب‌ معرفی‌ شده‌ و گسترش‌ یافته‌ است‌، در آن‌ صورت‌ حتّی‌ اگر مستقیماً بیّنه‌ای‌ در دست‌ نباشد، باز به‌ حق‌ می‌توان‌ گفت‌ كه‌ آن‌ شیوه‌ی‌ فكری‌ یا نهضت‌ ناشی‌ از تأثیری‌ است‌ كه‌ شرق‌ اسلامی‌ در غرب‌ داشته‌ است‌. اگر چه‌ شاهكارهای‌ دیگر غزالی‌ تا پیش‌ از ۵۴۵/۱۱۵۰ به‌ لاتینی‌ ترجمه‌ شده‌ بود و به‌ تصدیق‌ همگان‌ تأثیر شگرفی‌ در تفكّر قرون‌ وسطای‌ غرب‌ به‌ جا گذاشته‌ بود، ولی‌ دلیلی‌ در دست‌ نیست‌ كه‌ المنقذ من‌ الضّلال‌ او نیز قبل‌ از زمان‌ دكارت‌ به‌ لاتینی‌ ترجمه‌ شده‌ باشد. جستجو در این‌ باره‌ وظیفه‌ی‌ محقّقان‌ فرهنگ‌ و ادب‌ لاتینی‌ است‌. با همه‌ی‌ این‌ احوال‌، در متن‌ این‌ اثر و رساله‌ی‌ گفتار در روش‌ دكارت‌، كه‌ به‌ سال‌ ۱۰۴۷/۱۶۳۷ به‌ چاپ‌ رسید، وجوه‌ تشابه‌ به‌ حدّی‌ است‌ كه‌ انكار تأثیر آن‌ را در تفكِّر پدر فلسفه‌ی‌ جدید غرب‌ ناممكن‌ می‌سازد.

●تأملی‌ در شباهتهای‌ «منقذ» غزالی‌ و «گفتار» دكارت‌

۳۵-۳- المنقذ غزالی‌ و گفتار دكارت‌ هر دو حدیث‌ نفس‌ است‌. غزالی‌ و دكارت‌ هر دو داستان‌ زندگی‌ خود را از دوران‌ جوانی‌ آغاز می‌كنند (م‌ ۲۴، گ‌ ۱۳۰). (توجه‌: حرف‌ م‌ نشان‌ المنقذ من‌ الضّلال‌ است‌ كه‌ صادق‌ آیینه‌وند تحت‌ عنوان‌ شك‌ و شناخت‌ به‌ فارسی‌ ترجمه‌ كرده‌ است‌ (انتشارات‌ امیركبیر، تهران‌، ۱۳۶۰) و حرف‌ گ‌ نشان‌ گفتار در روش‌ دكارت‌ است‌ كه‌ محمّد علی‌ فروغی‌ آن‌ را به‌ فارسی‌ برگردانده‌ است‌ (به‌ ضمیه‌ی‌ سیر حكمت‌ در اروپا، انتشارات‌ زوّار، تهران‌، ۱۳۱۷). اعدادی‌ كه‌ پس‌ از هر یك‌ از این‌ دو حرف‌ آمده‌ است‌ راجع‌ است‌ به‌ شماره‌ی‌ صفحات‌ در چاپهای‌ مذكور.- م‌. غزالی‌ در می‌یابد كه‌ فرزندان‌ نصرانیان‌ و مسلمانان‌ هر چند كه‌ یكسان‌ از قوّه‌ی‌ عقل‌ برخوردارند، ولی‌ عقایدی‌ پیدا می‌كنند كه‌ به‌ عقاید نوجوانی‌ كه‌ پدر و مادرشان‌ یهودی‌ بوده‌اند فرق‌ دارد (م‌ ۲۴) و دكارت‌ نیز برمی‌خورد «به‌ اینكه‌ یك‌ تن‌ جوان‌ كه‌ از كودكی‌ میان‌ فرانسویان‌ یا آلمانیان‌ پرورده‌ شود به‌ كلّی‌ فرق‌ دارد با آنكه‌ با همان‌ ذهن‌ میان‌ چینیان‌ یا آدمخواران‌ زیست‌ كند» (گ‌ ۱۳۷). بنابراین‌ هر دو تصمیم‌ می‌گیرند كه‌ دیگر چیزهایی‌ را كه‌ بر عقاید سنّتی‌ و عادات‌ موروثی‌ مبتنی‌ است‌ باور نكنند (م‌ ۲۴، گ‌ ۱۳۴) و هر دو درصدد برمی‌آیند تا در جستجوی‌ حقیقت‌ در تاریكی‌ هر راه‌ و هر مذهبی‌ قدم‌ بگذارند (م‌ ۲۴، گ‌ ۱۳۷). هر دو به‌ دلایل‌ كاملاً یكسان‌ به‌ این‌ نتیجه‌ می‌رسند كه‌ از طریق‌ حواس‌ نمی‌توانند به‌ معرفت‌ یقینی‌ نائل‌ گردند (م‌ ۲۶، گ‌ ۱۴۶-۱۴۷). مثالها و تعبیراتی‌ كه‌ برای‌ خطای‌ تجربه‌ی‌ حسی‌ به‌ كار می‌برند تقریباً یكی‌ است‌ (م‌ ۲۶، گ‌ ۱۴۶-۱۴۷). هر دو سعی‌ می‌كنند كه‌ همه‌ی‌ كتابهایی‌ را كه‌ به‌ دستشان‌ می‌رسد مطالعه‌ كنند، و موضوعاتی‌ كه‌ هر دو ذكر می‌كنند عین‌ هم‌ است‌: فلسفه‌، ریاضیات‌، منطق‌، الهیات‌، و طبیعیات‌. پس‌ از اینكه‌ در همه‌ی‌ این‌ موضوعات‌ تحقیق‌ كردند و مذاهب‌ مختلف‌ را یكی‌ پس‌ از دیگری‌ بررسی‌ كردند، هر دو به‌ این‌ نتیجه‌ رسیدند كه‌ هیچ‌ یك‌ از آنها مفید علم‌ یقینی‌ نیست‌ و لذا تصمیم‌ گرفتند كه‌ عقاید پیشینیان‌ را كنار بگذارند. و بدین‌ ترتیب‌ هر دو سخت‌ نسبت‌ به‌ همه‌ی‌ علومی‌ كه‌ از گذشته‌ به‌ ایشان‌ رسیده‌ بود شكّاك‌ شدند (م‌ ۲۷، گ‌ ۱۳۳). هر دو استدلال‌ كردند كه‌ چون‌ همه‌ی‌ چیزهایی‌ كه‌ در بیداری‌ به‌ ایشان‌ دست‌ می‌دهد در خواب‌ هم‌ پیش‌ می‌آید، در صورتی‌ كه‌ در آن‌ حال‌ هیچ‌ یك‌ حقیقت‌ ندارد، پس‌ بنا را بر آن‌ گذاشته‌ كه‌ فرض‌ كنند هر چه‌ وقت‌ به‌ ذهنشان‌ آمده‌ مانند توهّماتی‌ كه‌ در خواب‌ برای‌ مردم‌ دست‌ می‌دهد بی‌حقیقت‌ بوده‌ است‌ (م‌ ۷-۲۶، گ‌ ۱۴۷). هر دو محلّ شغل‌ خود را ترك‌ گفتند و سالها در جستجوی‌ حقیقت‌ از شهری‌ به‌ شهر دیگر رفتند (م‌ ۲۳، گ‌ ۱۳۴) و سرانجام‌ در سرزمینهایی‌ رحل‌ اقامت‌ افكندند آرام‌تر و از برای‌ جستجوی‌ حقیقت‌ مناسب‌تر (غزالی‌ به‌ طوس‌ و نیشابور رفت‌ و دكارت‌ به‌ هلند) (م‌ ۲۳، گ‌ ۱۴۶). هر دو روشهای‌ جدیدی‌ از برای‌ كشف‌ حقیقت‌ ابداع‌ كردند، و این‌ روشها عین‌ هم‌ بود. روش‌ ایشان‌ این‌ بود كه‌ فقط‌ چیزی‌ را حقیقی‌ بدانند كه‌ تصوّر آن‌ كاملاً واضح‌ و متمایز باشد و جای‌ هیچ‌ گونه‌ شك‌ در آن‌ نباشد (م‌ ۲۵، گ‌ ۱۳۹). وضوح‌ و تمایزی‌ كه‌ هر دو از حقیقت‌ انتظار داشتند دست‌ كم‌ می‌بایست‌ وضوح‌ و تمایزی‌ باشد كه‌ در ریاضیّات‌ یافت‌ می‌شود، چنان‌ كه‌ مثلاً عدد ده‌ را بزرگ‌تر از عدد سه‌ درك‌ می‌كنیم‌ مجموع‌ زوایای‌ هر مثلث‌ را برابر با دو قائمه‌ (م‌ ۲۵، گ‌ ۱۴۹). هر دو از روی‌ فروتنی‌ اذعان‌ كرده‌اند كه‌ هدف‌ گفتار ایشان‌ این‌ نیست‌ كه‌ هر كس‌ دیگری‌ را به‌ تبعیت‌ از راه‌ خود تشویق‌ كنند، بلكه‌ قصد ایشان‌ صرفاً شرح‌ ماجرای‌ خود و روشی‌ است‌ كه‌ با آن‌ به‌ حقیقت‌ دست‌ یافته‌اند، چه‌ بسا دیگران‌ از راههایی‌ دیگر به‌ حقیقت‌ برسند (م‌ ۳۰، گ‌ ۱۴۶). وجوه‌ تشابه‌ میان‌ این‌ دو اثر، كه‌ براستی‌ شگفت‌انگیز است‌، موجب‌ شده‌ است‌ كه‌ جرج‌ هنری‌ لوئیس‌ George Henry Lewis در كتاب‌ تاریخ‌ فلسفه‌ از لحاظ‌ تراجم‌ احوال‌ فلاسفه‌ بگوید كه‌ «اگر در زمان‌ دكارت‌ ترجمه‌ای‌ از المنقذ من‌ الضّلال‌ در دست‌ بود همه‌ فریاد برمی‌آوردند كه‌ دكارت‌ از ان‌ اثر سرقت‌ كرده‌ است‌.»

اگر شباهت‌ میان‌ حدیث‌ نفسهای‌ غزالی‌ و دكارت‌ منحصر به‌ مواردی‌ اندك‌، مثل‌ رفتن‌ ایشان‌ به‌ محلهایی‌ آرام‌تر برای‌ تفكّر و تأمّل‌، و چند مورد مشترك‌ دیگر میان‌ این‌ دو اثر بود، در آن‌ صورت‌ ممكن‌ بود این‌ شباهتها را صرفاً ناشی‌ از تصادف‌ بینگاریم‌، اما وقتی‌ تمامی‌ نقشه‌ و شیوه‌ی‌ بحث‌ هر دو نویسنده‌ در موضوعاتشان‌ و كلّ مطالب‌ و جزء جزء استدلالها و مثلها و حتی‌ مسائل‌ فرعی‌ و ثانوی‌ كه‌ همه‌ برای‌ رسیدن‌ به‌ شك‌ و از آنجا به‌ روش‌ كشف‌ حقیقت‌ ذكر شده‌ است‌ در هر دو كتاب‌ به‌ موازات‌ هم‌ پیش‌ می‌رود، در آن‌ صورت‌ غیرممكن‌ است‌ كه‌ همه‌ی‌ اینها را معلول‌ تصادف‌ بدانیم‌. چه‌ بسا المنقذ غزالی‌ نیز همراه‌ سایر آثار مهّم‌ او به‌ لاتینی‌ ترجمه‌ شده‌ و دكارت‌ آن‌ را خوانده‌ بوده‌ است‌. البتّه‌، هیچ‌ كس‌ تاكنون‌ از وجود چنین‌ ترجمه‌ای‌ به‌ ما خبر نداده‌ است‌، ولی‌ كسی‌ هم‌ احتمال‌ آن‌ را صریحاً مردود ندانسته‌ است‌. آلفردگیّوم‌ Alfred Guillaume در مقاله‌ی‌ خود در كتاب‌ میراث‌ اسلام‌ می‌نویسد: «اروپاییان‌ با كتابهای‌ غزالی‌ در منطق‌ و الهیات‌ و طبیعیات‌ از طریق‌ ترجمه‌های‌ مترجمان‌ طلیطله‌ Toledo كه‌ در قرن‌ ششم‌ / دوازدهم‌ انجام‌ گرفته‌ بود آشنا شدند.» گیوم‌ در اینجا به‌ هیچ‌ استثنایی‌ قائل‌ نمی‌شود. ممكن‌ است‌ المنقذ جزو یكی‌ از هشتاد و هفت‌ كتابی‌ باشد كه‌ ژرار كرمونایی‌ از عربی‌ ترجمه‌ كرده‌ است‌ یا یكی‌ از آثاری‌ باشد كه‌ یوحنّا اشبیلی‌ و دومینیك‌ گوندیسالووس‌ به‌ لاتینی‌ برگردانده‌اند. یا شاید المنقذ غزالی‌ را یكی‌ از عربی‌دانان‌ اروپایی‌ شفاهاً از برای‌ دكارت‌ ترجمه‌ كرده‌ باشد. دكارت‌ خود به‌ «بسیاری‌ از مردمان‌ بلند قدر(ی‌)» اشاره‌ كرده‌ است‌ كه‌ «سابقاً به‌ این‌ كار دست‌ برده‌اند» (گ‌ ۱۴۵) ولی‌ او نام‌ هیچ‌ یك‌ را ذكر نمی‌كند. شاید این‌ اشاره‌ای‌ باشد در پرده‌ به‌ ابوحامد، كسی‌ كه‌ در میان‌ اسلاف‌ دكارت‌ دقیقاً به‌ همان‌ كار دست‌ زده‌ بود. به‌ هر تقدیر، به‌ رغم‌ یافته‌های‌ تاریخی‌ ما در این‌ باره‌، به‌ عقیده‌ی‌ ما تأثیر غزالی‌ در گفتار دكارت‌ مطلبی‌ است‌ غیر قابل‌ تردید.

منبع:كانون ایرانی پژوهشگران فلسفه و حكمت http://www.iptra.ir


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.


همچنین مشاهده کنید