جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا

خیام را دگرگونه باید دید


خیام را دگرگونه باید دید

درنگی پیرامون شخصیت و شعر رباعی سرای بزرگ پارسی گوی

ادبیات و بویژه شعر در روزگار ما و حتی در روزگار پیش از ما مانند تمام اجزای زندگی در دنیای مدرن به سمت رسانه ای شدن رفت و شاید به همین دلیل به عقیده عده ای دادگاه بزرگ خود، یعنی همان «تاریخ» را از دست داد.

در ادبیات کلاسیک و بویژه در ادبیات سنتی فارسی، آسمان ادبیات برای خیلی ها سایه بان بود و شاید از هر قرن چندین نفر در خاطره ادبیات می ماندند و با گذشت چندین قرن، «تاریخ» براساس مخاطب سنجی خاص خود و نه براساس تعداد مخاطبان عام، شاهدان را درجه بندی و دسته بندی می کرد.

اما ادبیات، پس از گسترش رسانه ها از این حالت خارج شد و خود، دسته بندی و درجه بندی شاعران را در فاصله ای اندک از خلق اثر ایشان بر عهده گرفت و جالب تر آنکه ادبیات معاصر و رسانه هایش، به ادبیات کلاسیک هم رجوع کردند و درست مانند همین قلم، خود را محقق دیدند که بر حکم دادگاه تاریخ ادبیات، مهر تجدید نظر بزنند.

این مسأله که بی تردید از سمت و سوی غرب جهان آغاز شد، به خوبی در اظهار نظرهای متفکران، ادیبان و مستشرقان غربی درباره شاعران سنتی پارس گوی، خود نمایی می کند. ادبیات فارسی بی تردید در جهان، ماجرایی شناخته شده و جریانی سیال است و این منحصر به دیروز نیست. حتی در قرن معاصر هم با وجود تک زبانه شدن دنیا (به مفهوم سوء آن) و سلطه زبان انگلیسی بر ادبیات و حتی در مواقعی سلطه فلسفه جهان، شاعران بسیاری از نسل پس از نیما به دنیا معرفی شدند و خود را به شعر جهان تحمیل کردند.

اما چرا در میان تمام شاعران نامدار پارسی گوی، «حکیم عمر خیام نیشابوری» جهانی ترین شاعر به شمار می آید؟

من در بزرگی خیام شکی ندارم. از بضاعت بالای او در علم ریاضیات و محاسبات مشهورش در علم جبر که البته به ناحق «مثلث پاسکال - خیام» نامگذاری شده تا شناخت دقیقش از چرخش کرات آسمانی که سبب شد دقیق ترین تقویم خورشیدی جهان را پایه گذاری کند، شاهد این هستند که این مرد، یگانه علمی زمانه خود بوده است. اما «خیام شاعر» در ادبیات فارسی تیغی است دو لبه. از یک موضع که همان موضع سنتی شعر فارسی است شاید شاعری باشد که در کنار تمام دغدغه هایش، گاهی شعر هم می گوید و اتفاقاً به دلیل همین -شاید - کم توجهی خود به شعر، کوتاهترین قالب را برگزیده است.

در این دیدگاه شاید شعر خیام سرشار باشد از پرسشهایی بی پاسخ و تردیدهایی بی دلیل که با رسالت سنتی ادبیات که بوستان سعدی را به کمال می ستاید و مثنوی معنوی را عاشقانه دوست می دارد در تناقض بنیادین باشد.

در این نگاه، حتی انتهای داستان «کاوه و ضحاک» شاهنامه به وضوح ستوده می شود، زیرا پیرتوس با توصیه به مخاطبان خود برای ظلم ستیزی، «آفریدون» را هم مانند ایشان یک انسان معرفی کرده. این نگاه چنان در ادبیات ما پرسابقه است که هنوز به عقیده من مانع شده تا استادان دانشگاهی ادبیات به تحقیقی سترگ درباره رباعیات نه چندان پر حجم خیام بپردازند.

اما نگاهی دیگر که پس از آغاز دوران تجدد و در ذهن و زبان کسانی شکل گرفت که دیدگاه های مارکسیستی و چپ داشتند، بر همین مبنا، اما با نتیجه گیری کاملاً متفاوتی بود. در نگاه این جماعت، خیام تنها شاعر پارسی گوی بوده که در متن ادبیاتی ایدئولوژیک و شاعران متافیزیک دوستی(!) چون حافظ بر پایه های اعتقادی متافیزیک الهی علامت سؤال گذاشته و با همین استدلال تنها شاعر مدرن و قابل پذیرش ادبیات کلاسیک فارسی را خیام می دانستند.

تقریباً این نگاه، بازخوردی بود از اقبال جهانی و یا بهتر بگوییم، غربی به ترجمه «فیتز جرالد» معروف از خیام گمنام !ترجمه ای که به فاصله ای اندک کشورهای صنعتی اروپایی غربی و آمریکا را در نوردید و به واسطه کوتاهی پاره ها، همان رباعیات، نقل زبان انگلیسی زبانان جهان شد.

البته نباید از این نکته گذشت که برخی از ادیبان نزدیک به همین نگرش در ایران به سمت تحقیقاتی جامع درباره اشعار خیام رو آوردند که نمونه بارز آنها هدایت بود که با تصفیه تعداد زیادی از رباعیات منسوب به خیام، او را شاعری کاملاً متشرع معرفی کرد.

خیام و ترجمه مذکور، به نوعی دروازه ای شد برای ورود ادبیات فارسی به اذهان جهان چشم سبزها. در این میان باید به یک مغلطه مشهور اشاره کنم.

تا پیش از خیام، شاید تنها شاهنامه و آن هم به واسطه لزوم تطبیق اساطیر ملل در غرب شناخته شده بود و این که مشهور است که مثلاً حافظ بسیار بر «گوته» تأثیر داشته، به هیچ وجه دلیل بر حضور حافظ در میان آلمانی ها نیست.

هر چند به عقیده من هنوز، آنچنان که باید ادبیات ناب فارسی، غزلیات مولوی، سعدی، حافظ و بیدل در جهان منعکس نشده و نخواهد شد، زیرا ادبیات امروز، دقیقاً در حال طی کردن مسیری بر عکس جهانی سازی است.

شاهد اصلی مقالاتی است که توسط میهمانان غربی در کنگره سال گذشته مولانا و کنگره های مشابه ارائه شد که همه به مثنوی و آن هم در نگاهی روایی محدود شده بودند و دست استادان پیشکسوت ادبیات خودمان را از پشت بسته بودند!

واقعیت آن است که شعر خیام، در متن سر درگمی و دلزدگی جامعه صنعتی وارد بازار راکد غرب شد. جامعه غربی قرنهای هجده و نوزده آن قدر ساکن بود و آن قدر به بن بست رسیده بود که هر روز نظریاتی جدید را برای خود باز آفرینی می کرد تا بهانه ای شود برای حرکت! درست مانند اینکه در یک برکه، ماهی ها با هم متحد شوند تا آب را به تموج درآورند، حال آنکه مشکل از جای دیگری است. در همان اثنا بود که مکاتبی چون مارکسیسم هم با استفاده از همین رکود پا به عرصه وجود گذاشت.این برداشت به واقع نادرست از نگاه خیام به دنیای شعر هم، بهانه ای شد برای همین تلاشها که البته به ثمر هم نرسید و در نهایت جنگهای جهانی را به عنوان راه حل برگزید.

به عقیده نگارنده، هر دو برداشت یاد شده از «خیام شاعر» اشتباه است و در نهایت شهرتی هم که بر مبنای این دیدگاه ها در غرب برای خیام شکل گرفته نمی تواند مایه افتخار باشد.

بدون تردید، مجال رباعی، از نظر عناصر ادبی با مجال قالبی چون غزل بسیار متفاوت است. تقریباً هم، در طول تاریخ ادبیات فارسی ما شاعری چون خیام که تنها رباعی بسراید نداریم. پس در همین ابتدا، باید به این باور رسید که خیام، به قول معروف، کوپنش را از تمام شارعان فارسی جدا می کند. به عنوان مثال نمی توان نمادگرایی حافظ، زبان بازی مولوی و تغزل سعدی را با خیام مقایسه کرد.

صنایع بدیع هم در شعر خیام، آنچنان که به نظر برسد، به چشم نمی آید.

با این نگرش و توضیح می توان خیام را شاعری آماتور دانست، زیرا ادبیات دیروز و حتی در مواردی امروز، به امتحان شاعران می پردازد. انجمنهای ادبی دهه های گذشته را هنوز عده ای به خاطر دارند که در آنها یک شاعر را تنها با گذشتن از مراحل مختلف اقتراح به عضویت می پذیرفتند. با این همه رباعیات خیام در پیوندی عمیق میان فرم و محتوا به چیزی می رسد که به عقیده من بر ادبیات پس از خود تأثیری پنهان می گذارد.

در نهایت گریزی نیست از اینکه در روز بزرگداشت خیام نگاهی هم به ویژگی های شعر او داشته باشیم.

یاران موافق همه از دست شدند

در پای اجل یکان یکان پست شدند

خوردیم ز یک شراب در مجلس عمر

دوری دو سه بیشتر زما مست شدند

این رباعی، زیبایی است از «تشبیه چند عبارتی» مجلس عمر، به مجلس بزم تشبیه شده و با تقارن سازی عناصر، به ضربه پایانی مناسبی رسیده است.

آن کاخ که جمشید در او جام گرفت

آهو بچه کرد و رو به آرام گرفت

بهرام که گور می گرفتی همه عمر

دیدی که چگونه گور بهرام گرفت

این رباعی بسیار مشهور به خوبی با بهره بردن از ایهام تناسب و جناس تام و با اشاره به اساطیر تاریخی ایران زمین به شکلی جامع دست می یابد که از خواست محتوایی شاعر پا را فراتر می گذارد و امروز، بیت دوم آن فارغ از توصیه دوری از دنیا طلبی کل رباعی، برای هر اتفاق وارونه ای استفاده می شود.

اما ماجرای محتوای شعرهای خیام در نوع خود از عجایب روزگار است.

با توجه به بحث صنایع ادبی در شعر خیام که به آن اشاره شد و همچنین مجال اندک شعر برای بروز آن، خواه، ناخواه محتوای شعر خیام تقریباً عریان دیده می شود و شاید به واسطه همین برخورد بی پرده است که خیام با تمام پرسشگری خود، به بی دینی(!) متهم می شود.

خیامی که اتفاقاً بسیار از حکم دادن پرهیز می کند و به واقع محتوای شعر خود را در حریری از جنس پرسش مطرح می کند.

قومی متحیرند اندر ره دین

قومی به گمان فتاده در راه یقین

می ترسم از آن که بانگ آید روزی

کای بی خبران! راه نه آن است و نه این

این رباعی خیام هم از جمله تأثیرهای او بر ادبیات پس از خود به شمار می آید که به وضوح در بیت زیر از حافظ به چشم می خورد.

جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه

چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند

در مقایسه این دو سخن، به وضوح احتیاط خیام در برابر رک گویی حافظ به چشم می خورد. خیام تنها از احتمال گمراهی اهل فلسفه و اهل اشراق می ترسد، اما حافظ تمام هفتاد و دو ملت را گمراه معرفی می کند و حتی علت این گمراهی را هم با طبع شاعرانه خود بیان می کند. اما بیت حافظ در میان ابیاتی تزیین شده و با آغازی عرفانی چون «دوش دیدم که ملائک در میخانه زدند/ گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند» گم می شود و بدین ترتیب خیام، مانند همیشه و مانند دیگر شاعران پارسی گوی در برابر رندی حافظ کم می آورد.یا مثلاً تفکر اختلاط «عیش و عشق» که شاید از این رباعی و رباعیات مانند آن در زبان خیام آغاز شده، بارها در طول ادبیات فارسی تکرار می شود:

با سرو قدی تازه تر از خرمن گل

از دست منه جام می و دامن گل

زان پیش که ناگه شود از باد اجل

پیراهن عمر ما چون پیراهن گل

با همین نگاه است که سعدی می گوید:

من آن نیم که حرام از حلال نشناسم

که باده تو حلال است و آب بی تو حرام

و حافظ هم به وضوح با نگاه از روی دست او می سراید:

در مذهب ما باده حرام است و لیکن

بی روی تو ای سرو گل اندام، حرام است

ماجرای تفکر تزویر ستیزی خیام هم که مشهور است و به وضوح تأثیرگذار بر ادبیات پس از خود:

گرمی نخوری طعنه مزن مستان را

بنیاد مکن تو حیله و دستان را

تو غره بدان مشو که می می نخوری

صد لقمه خوری که می غلام است آن را

و حافظ هم که می گوید:

عیب رندان مکن ای زاهد پاکیزه سرشت

که گناه دگران بر تو نخواهند نوشت

من اگر نیکم اگر بد تو برو خود را باش

هر کسی آن درود عاقبت کار که کشت

خلاصه آنکه به عقیده من محتوای شعر خیام، بر خلاف نظر هر دو گروه دانشگاهی و روشنفکر با محتوای شعرهای هنرمندانه دیگر شاعران بزرگ پارسی گوی تفاوت فاحشی ندارد.

البته از این بین باید شعرهایی چون مدایح، بهاریه ها، تعلیمیه ها و دیگر شعرهای نه چندان ناب را استثنا کرد. تنها چیزی که سبب می شود این تفاوت، به اشتباه به نظر بیاید آن است که رباعی خیام، به واسطه رابطه تار عنکبوتی کلمات و شکل گرفتن در بستر ساختاری عمیق و منبعث از فرم، به عمد راه فراری برای خود، نمی گذارد، اما بقیه شاعران پارسی گوی و بویژه در غزل با استفاده از ویژگی ارتباط عمودی ابیات، دست خود را چه در طرح سؤالهای بنیادین و چه حتی در نتیجه گیری های خلاف ذائقه جمع باز می بینند و از این راه فرار استفاده می کنند.

جای بسیار تعجب است که بسیاری از بزرگان ادبیات بر این شواهد چشم بسته اند و تعجب برانگیزتر آنکه «دکتر محمد رضا شفیعی کدکنی»، به گمانم، در ذیل غزل معروف:

روزها فکر من این است و همه شب سخنم

که چرا فارغ از احوال دل خویشتنم

از کجا آمده ام؟ آمدنم بهر چه بود

به کجا می روم، آخر ننمایی وطنم

می نویسد که این غزل در نسخه های قدیمی تر دیوان کبیر به چشم نمی خورد و البته تفکر تردید در برابر مقصد هم تفکر خیام است و نه تفکر مولانا!؟

اما نکته آخر آنکه خیام در چند رباعی به خوبی از لحن طعن آمیز استفاده می کند و شگفتا که این شاه بیت غزل رباعیات خیام کاملاُ پنهان مانده است.

این بحث، مجالی بسیار فراخ می خواهد و شواهدی متعدد از دیگر شاعران که در این مورد هم از خیام متأثر بوده اند.

تنها به عنوان فتح باب در ذهن شما ادب دوستان عزیز، می توان به این رباعی اشاره کرد که:

گویند بهشت و حور عین خواهد بود

آن جا می و جام و انگبین خواهد بود

گرما می و معشوق گزیدیم چه باک

چون عاقبت کار چنین خواهد بود

واضح است که در نگاه اول، این رباعی، خود را کفر آمیز می نمایاند، اما چنانچه با نگاهی عمیق تر، آن را بازخوانی کنیم در می یابیم خیام نیز مبلغ عشق الهی است و حربه او در این تبلیغ کم کردن خوف و افزودن رجا در ذهن مخاطبان است.

محمد رضا شالبافان



همچنین مشاهده کنید