شنبه, ۱۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 4 May, 2024
مجله ویستا

استاد بدیع الزمان فروزانفر


استاد بدیع الزمان فروزانفر

فروزانفر با توجه به عمق مطالعات و گستره ی دانایی خود چنان به تحلیل و بررسی آثار عطار و مقایسه با آثار دیگران می پردازد كه تحسین برانگیز است

عصر یك روز پاییزی است با هوای مَلَس و آفتاب لذت بخش و آسمان فیروزه ای و صاف و شفاف. جوان با چهره ای آبله گون و با ریش تازه دمیده, پرسان پرسان نشانی مدرسه ی نواب را می گیرد. دو ماهی می شود كه از بشرویه به مشهد آمده است. نشانی را پیدا می كند حجره استاد رو به شمال و مشرف به حیاط مدرسه است. از پله ها بالا می رود با خود می اندیشد استاد چگونه آدمی است؟ درخواستش را چگونه بگوید؟ آیا می پذیرید؟ چیزهای زیادی از او شنیده است. نمی داند آیا راستی این اتاق محقر سرای استاد بزرگ است؟ آهسته در را می كوبد. صدایی او را به درون دعوت می كند. شیخ عبدالجواد ادیب نیشابوری, استاد مسلم ادب عرب كنار پنجره نشسته است.

شیخ جوانی كه عمامه ی كوچكی مولوی وار بر سر دارد, در طرف دیگر به ادب و بر دو زانو سخنان استاد را یادداشت می كند.

ادیب بیتی از شعر عرب را به فارسی ترجمه و شرح می كند. جوان بشرویه ای با اشاره ادیب می نشیند. با شرم روستایی اش هنوز سر به زیر دارد. استاد می پرسد«كیستی جوان؟» بلافاصله با صدای خفیف دو رگه می گوید: «شیخ عبدالجلیل بشرویه ای.» شیخ جوان چای استاد را می ریزد و سیگار دست پیچ را از جعبه ی مخصوص به او تعارف می كند.عبدالجلیل ادامه می دهد: «بنده ی حقیر ذكر محامد و فضایل شماراشنیده و با یك جهان اشتیاق از بشرویه برای كسب فیض از خرمن دانش و بصیرت حضرت عالی شرفیاب حضور مباركتان شده ام تا مغنی و مطول بخوانم.» استاد سوابق تحصیلی او را می پرسد . صحبتهای دیگر؛ قرار می شود از فردا با همان شیخ جوان هم مباحثه شود. عبدالجلیل یك خواهش دیگر هم دارد: «استاد اجازه بفرمایید از فردا خدمت حجره با من باشد.» ادیب می پذیرد .

صبح فردا, تاریك و روشن, با شوق و شعف حجره را آب و جارو می كند و دو سیر گوشت بار می گذارد. سماور حلبی را آتش می كند تا هنگام دم كشیدن چای, استاد را بیدار كند و یك چای مایه دار به او بدهد تا حالش جا بیاید و درس را شروع كند.۱ عبدالجلیل در تیرماه ۱۲۷۶ شمسی, در آبادی زیرك بشرویه از توابع طبس, در خانواده ای از اهل علم و فرهنگ به دنیا آمد. بعدها لقب بدیع الزمان را از قوام السلطنه, والی خراسان گرفت و فروازانفر را به عنوان نام خانوادگی خود برگزید. پدرش شیخ علی,‌پسر آخوند ملا محمد حسن قاضی است كه هر دو شاعر و فقیه و طبیب بودند و نسلشان به ملا احمد تونی, از علمای معاصر شاه عباس صفوی می رسد. مقدمات علوم دینی را در زادگاهش آموخت و در سال ۱۲۹۸ به مشهد آمد و پس از دو ماه پای درس ادیب نیشابوری نشست تا علوم ادبی و منطق را فرا گیرد. این شاگردی تا سال ۱۳۰۲ ادامه داشت. چندی نیز از محضر حاج میرزا حسین سبزواری بهره برد و اصول و بعضی مباحث فقه را نزد حاج شیخ مرتضی آشیتیانی و بخشی را نزد حاج شیخ مهدی خالصی فرا گرفت. برای آنكه وقتش بیهوده تلف نشود, به جای گرفتن حجره در مدرسه, اتاقی در كاروان اجاره كرد تا با فراغت كامل درس بخواند. كمتر كسی را می پذیرفت,‌حتی روزهای پنج شنبه و جمعه كه همه تعطیل بودند, او یك دوره معلقات سبع را نزد ادیب خواند. فروزانفر در آن سال ها از شاگردان شاخص و خاص درس ادیب به شمار می رفت. در همان آغاز جوانی طبع شعری هم داشت و با توجه و آگاهی به دو زبان فارسی و عربی قصاید غرایی به هر دو زبان می سرود. در كنار تلاش علمی و جدیت, آنچه در آن سال ها موجب پیشرفت او شد, هوش سرشار و ذهن و قاد وی بود. دیگر محیط مشهد برای پیشرفت و پرورش ذوق خود كافی نمی دید، علی الخصوص كه این پیشرفت او حسادت و رشك هم درسان را نیز برانگیخته بود. پس در سال ۱۳۰۳ شمسی در تهران به تهران آمد و حجره ای در مدرسه سپهسالار گرفت و یه دوره شرح اشارات و شفا و كلیات قانون را نزد میرزا طاهر تنكابنی و فقه و اصول و قواعد علامه را در محضر آقا حسین نجم آبادی فرا گرفت. علاوه بر آن تحریر اقلیدس و قسمت الهیات كتاب اسفار را نزد آقا مهدی آشتیانی خواند و شرح چغمینی و محبسطی را نزد ادیب پیشاوری.

فروزانفر استادش ادیب پیشاوری را ابوعلی سینای ثانی و تالی ابن رشد و ابوریحان می دانست و می گفت: «بركت صحبت و فیض مجالستش در تطور و تحول افكار این ضعیف و نظر وی در فهم و تشخیص اشخاص و معرفت درجات شعرا تأثیر به سزا داشت.» ۲

جز ادیب با شمس العلما گركانی، صدرالافاضل، میرزا خان نائینی، شاهزاده افسر، فروغی، علامه قزوینی حشر و نشر دائمی داشت و در محافل ادبی شركت می جست. در سال ۱۳۰۵ به توصیه ی شمس العلما گركانی و به جای تدریس فقه و اصول و عربی و ادبیات را در دارالفنون بر عهده گرفت. ۳ هم چنین سال بعد در مدرسه حقوق منطق نیز درس داد. با تأسیس دارالمعلمین عالی در سال بعد، تدریس ادبیات فارسی و عربی را به وی سپردند و همكار استادان بزرگ آن عصر چون ملك الشعرا بهار، رشید یاسمی، نصرالله فلسفی، عباس اقبال آشتیانی، بهمنیار، سعید نفیسی، همایی، شفق و سیاسی گردید.در سال ۱۳۱۰ به استادی تفسیر قرآن و ادبیات عرب در مدرسه ی سپهسالار نیز برگزیده شد و پس از تأسیس دانشكده ی معقول و منقول در سال ۱۳۱۳ معاونت آن جا به او واگذار گردید.

هم زمان ریاست مؤسسه ی وعظ و خطابه را نیز بر عهده داشت. در دانشكده ی معقول و منقول نیز تصوف درس می داد. او در هدایت و تقویت بنیه ی علمی دانشكده از طریق جلب استادان و تنظیم برنامه های مفید نقش مهمی داشت. یكی از خدمات او در آن سالیان كوشش فراوان برای تأسیس دوره ی دكتری زبان و ادبیات فارسی دانشگاه تهران بود. گرچه بسیاری با آن مخاالفت می كردند اما با عزم جدی او در سال ۱۳۱۶ این دوره تأسیس شد و استادان نسل دوم و سوم تاكنون حاصل این تلاش ارزنده هستند.

در سال ۱۳۱۴ رساله ی دكتری خود را با عنوان «زندگانی مولانا جلال الدین رومی» نگاشت تا بتواند رتبه ی استادی را دریافت كند. علامه دهخدا، سید نصرالله تقوی از ممیزان و داوران رساله ی وی بودند. از آن پس توانست به عنوان استاد تاریخ ادبیات به تدریس در دانشگاه تهران بپردازد. در همین سال بود كه كتاب «سخن و سخنوران» را نگاشت كه در آن سال ها منبع اساسی و مهم ادبیات ایران به شمار می رفت.

در همان سال نیز به عضویت فرهنگستان زبان و ادبیات فارسی برگزیده شد و جزو اعضای اولیه و پیوسته ی آن گردید. او همچنین به عضویت شورای علمی معارف درآمد.

در سال ۱۳۲۳ ریاست دانشكده ی معقول و منقول را برعهده گرفت و بیست و سه سال بر این شغل باقی بود تا آن كه در سال ۱۳۴۶، پس از چهل سال خدمت فرهنگی بازنشسته شد. در طول این سالها مشاغل دیگری هم داشت؛ از جمله عضویت هیئت علمی رئیسه ی نخستین كنگره ی نویسندگان ایران(۱۳۲۵)، عضویت در مجلس شورای سنا و مجلس شورای ملی(۱۳۲۸- ۱۳۳۱). پس از بازنشستگی به درخواست گروه زبان و ادبیات دانشگاه تهران و به دلیل نیاز علمی دانشگاه، تدریس دوره های عالی را بر عهده گرفت. دانشگاه تهران به پاس خدمات علمی اش استادی ممتاز را به او اعطا كرد.

وی از جمله ی مؤلفان كتاب های درس نیز بود و یك دوره منتخبات ادبیات فارسی برای سال های اول، دوم، سوم با همكاری دكتر زرین كوب و منوچهر آدمیت برای دبیرستان ها تألیف كرد. متون انتخابی به لحاظ دقت در انتخاب و توضیحات بی نظیر است. همچنین در تألیف دستور زبان فارسی برای دبیرستان ها همكاری كرد. فروزانفر سفرهای علمی متعددی به خارج از كشور داشت؛ از جمله سفر به لبنان و راه اندازی كرسی زبان فارسی، شركت در كنگره ی اسلامی پاكستان، بازدید از مؤسسات فرهنگی و خاور شناسی امریكا و انگلیس، زیارت آرامگاه مولانا درتركیه، مأموریت های متعدد فرهنگی به افغانستان، و عربستان و اردن و سوریه، سفر به مراكش و سخنرانی و گرفتن نشان عالی دولت مراكش.

سرانجام در روز چهارشنبه ۱۶ اردیبهشت سال ۱۳۴۹ به علت سكته ی قلبی در بیمارستان مهر درگذشت و پس از تشیع جنازه ی باشكوهی، مجاور امامزاده حمزه، در حضرت عبدالعظیم به خاك سپرده شد. علامه همایی در مجلس ختم او سرود:«بر فرورانفر نه، بر اهل ادب باید گریست.»

استادان بسیاری در سوگ او نوشتند و سرودند؛ از جمله استاد مظاهر مصفا در مرگ او سرود:

ای جلال الدین بیارا خوان كه مهمان می رسد

نور صفه، شمع ایوان، زیور خوان می رسد

خیز ای مهر منیر روم، ای خورشید بلخ

كافتاب روشن ملك خراسان می رسد

ای سلیمان دیار عشق، بنشین بر سریر

كاصف بن برخیا یار سلیمان می رسد

ز آرزوی دختر ترسای گیتی گشته باز

اینك اینك كعبه جویان پیر سمعان می رسد

عاشقان دیرین فروزانفر به شوق كوی دوست

با دل بیدار و با فر فروزان می رسد

ای دریغا دفتر آرایی قلم افكنده است

كز پس او دفتر آرایی به پایان می رسد۴....پس از درگذشت استاد مجموعه ی مقالات و اشعار او انتشار یافت. كتابخانه ی او نیز پس از مرگ به دانشگاه تهران اهداء شد. مطالعه ی شخصیت علمی و اخلاقی استاد فروزانفر درس آموز است. در بُعد علمی به قول خود وی از ادب پیش از اسلام و بعد از اسلام چیزی نبود كه نداند.۵ این نكته ادعایی صرف نبود؛ تسلط بر بیان مطلب و وسعت دایره ی اطلاعات در تمامی پژوهش عا و نوشته های علمی وی مشهود و محسوس است.

دانش او محدود به ادب فارسی نمی شد بلكه در ادبیات قدیم عرب دارای مقامی شامخ بود و در سخن گفتن و نگارش مسلط. او ادیبی جامع و بصیر و توانا در تمامی زمینه های لغت،‌نحو، صرف، معانی و بیان و بدیع و نقدالشعرا بود. عادت داشت تا كتابی را كه تازه به دست آمده بود نمی خواند بر زمین نمی گذاشت. به گفته ی دكترمحجوب «فروزانفر دانشمندی نكته سنج،‌استادی محقق و مدرسی بی نظیر بود. او نمونه ی مردان خود ساخته بود.»۶ او به گفته ی دكتر اسلامی ندوشن «دریایی از معلومات و اطلاعات مربوط به ادب و فرهنگ ایران بود»۷ همچون دایرهٔالمعارفی زنده و برآورنده ی نیاز همگان بود و چنان احاطه ای بر كار و كلامش داشت كه سخنش حجت و بی نیاز از مراجعه به مآخذ بود. در تمامی زمینه ا اطلاعات كافی داشت حتی موسیقی؛ چنان كه با كلنل وزیری در جهت سامان دهی به موسیقی همكاری می كرد. ۸ «در كار تحقیقات ادبی به سابقه ذوق، بسیاری از اصول تحقیق و به شیوه ی اروپائیان را دریافته بود. طرز تحقیق او كاملاً اروپایی بود. اقوال را با محك عقل و حتی گاه نوعی آمارگیری می سنجید.»۹ تحقیقات محمد قزوینی و روش علمی او در بدیع الزمان تأثیر عمیقی بخشیده بود. دقت و احتیاط در نقد متون و تصحیح آثار را باید آموخت.»۱۰ یك بُعد تحقیقات او یافتن و كشف نكته های تازه است و این نبود مگر به مدد هوش و نبوغ او. بی دلیل نیست كه ایرج افشار او را «یكی از بنیان گذاران نقد ادبی ایران می داند.»۱۱ در نقادی شیوه ای دقیق و متین به كار برد و با جمع بین ذوق و علم، نقدی لطیف و قوی پدید آورد. او اصول نقد كهن را با شیوه های انتقادی جدید درآمیخت و معتقد بود برای جان بخشیدن به ادبیات باید با ادبیات اروپایی ارتباط برقرار كرد. نمونه ای از این تحقیقات مقاله ی عالمانه ی ،«قدیم ترین اطلاع از زندگی خیام» است كه نمونه ای از پژوهش های ممتاز فروزانفر از شیوه ی قدما در نقد انتقاد می كند و آرای انتقادی آنان را مبهم، ضعیف و مبتنی بر ذوق و به دور از اصول و قواعد مرتب می داند.۱۲ با وجود تأثیری كه فروزانفر از روش های تحقیق فرنگ، نه به طور مستقیم، بلكه به واسطه ی آشنایی با قزوینی و تقی زاده پذیرفته بود، شیفته نبود بلكه میزان آشفتگی او به ادب كهن فارسی و عرفان ایران بر همگان معلوم است. پژوهش های او در زمینه تاریخ ادبیات ایران، مولوی شناسی، عطار شناسی و تصحیحات جملگی مبین روش های تازه و ابتكار وی در تحقیق است. در كنار تحقیق و پژوهش، یكی از بارزترین ابعاد شخصیتی او تربیت نسلی پژوهنده و عالم بود كه پس از او سالیان دراز به خدمات علمی پرداختند. استاد فروزانفر

طبقه ی اول ادبای معاصر و از پایه گذاران آموزش های دانشگاهی است كه شاگردان و ترببیت یافتگان او اكنون از نامداران عرصه ی ادبیات معاصر هستند؛ استادانی چون: دكتر زرین كوب، دكتر شهیدی، دكتر شفیعی، كدكنی، دكتر علی محمد حق شناس، دكتر حسین خطیبی، دكتر سادات ناصری، دكتر امیر حسین یزدگردی، دكتر ضیاءالدین سجادی، دكتر مظاهر مصفا، دكتر معین، دكتر اسماعیل حاكمی، دكتر حمیدی، دكتر بحرالعلومی، دكتر خانلری، دكتر احمد علی رجایی، دكتر احمد مهدوی دامغانی، دكتر محمد جعفر محجوب، دكتر غلامحسین یوسفی و ده ها استاد ممتاز و برجسته ی دیگر.

در هنگام تدریس به درس و كلاس مسلط بود. در مباحثی كه وقوف نداشت، وارد نمی شد. شاگردان به دلیل بیان شیوا و عمیق و مستند استاد از كلاس لذت می بردند و گذشت زمان را نمی فهمیدند. روش او دادن دید وسیع بود. معانی كلی را آرام آرام و جزء جزء در قالب الفاظ می ریخت. هیچ سخنی را بدون مآخذ نقل نمی كرد. درس او جنبه ی تفریح داشت؛ یعنی منفعت و لذت توأماً حس می شد.

در كلاس اهل ظرافت و مزاح بود كه گاه به طنز نیش دار بدل می شد كه بسیار سریع الانتقال و حاضر جواب بود. در لا به لای درس نكات ظریفی نقل می كرد. به دلیل داشتن همین ویژگی ها بود كه هیچ گاه شاگردان در كلاسش غیبت نمی كردند در طول قریب پنج سالشاگردی او، هرگز درسش را ترك نگفتم ، یك مطلب مكرر یا مبتذل ا زاو نشنیدم حتی شوخی های او، احوال پرسی های او چیزی به دانشجو می آموخت.۱۳ » حضور ذهن عجیبی داشت. همان رو زاول تمام دانشجویانش را به خاطر می سپرد، بعد در باب صفات، خصوصیات، علایق و روابط، خانواده، كار و مطالعات دانشجویانش می پرسید و به خاطر می سپرد؛ حتی جای افراد را به خاطر داشت.


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 4 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.