پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

شعر کوتاه, بلا تشبیه بازی گل کوچک


شعر کوتاه, بلا تشبیه بازی گل کوچک

شاید ذهن درگیرشدة مخاطب با شعر, علامت سؤالی را در خود حس کند که حال چرا شعر نه خوب و بد و کوتاه و بلند و متوسط بله حق همین است که ابتدا باید دوربین فکر و ذوق زوم شود بر هویت ذاتی شعر و بعد بر صفات آن

شاید ذهن درگیرشدة مخاطب با شعر، علامت سؤالی را در خود حس کند که حال چرا شعر نه؟ خوب و بد و کوتاه و بلند و متوسط بله؟! حق همین است که ابتدا باید دوربین فکر و ذوق زوم شود بر هویت ذاتی شعر و بعد بر صفات آن. به قول قدیمی‌ترها اول برادری ثابت شود، سپس به اندازه و کم و بیشی میراث و نوع کیله و پیمانه پرداخته آید.

امروزه بحث و حکم دربارة آثار منتشرشده از سوی کرور کرور شاعران ریز و درشت اجتماعی و سیاسی و خیابانی و کوچه‌ای و خانگی و زیرزمینی و... کار آسانی نیست. چرا؟ چون با چاپ کتابی و شعری و مقاله‌ای و یا اتصال به نامی و مکتبی و اسمی، شناسنامة «برادری» صادر می‌شود و نوشته و ساخته و سرودة خود را بی‌هیچ واهمه و قانون بازدارنده‌ای «شعر» معرفی می‌کنند و با بی‌آگاهی و واهمه‌ای بعضاً خود را جریان‌ساز و مکتب و سبک‌پز و این حرف‌ها نیز... تا اینجای کار باید دست‌ها را برد بالا و گفت: هر چکیده از قلم و زبان که با لحنی غیر نثری برای جمع خوانده شود «شعر» است.

اگر طولانی باشد شعر بلند، سیاه نباشد شعر سپید، مصراع‌ها نابرابر و نابرادر باشند، نیمایی، دوبرابر غزل باشد، قصیده و اگر دو سه سطری باشد، کوتاه! امّا شهر شاعران این قدرها هم بی‌در و پیکر نیست، همشهریان شعر هم به آسانی پذیرای هر شاعری نیستند و به تعبیر «الیوت» تاریخ هم به‌راحتی این افراد را جذب نمی‌کند. کاری به حرف سهراب سپهری هم نداریم که شاعران وارث آب و خرد و روشنی‌اند! منظور سهراب که فقط نیمایی‌گویان نیستند؛ حتماً خیام و باباطاهر و حتّی هایکوسرایان ژاپن هم هستند. از قدیم هم گفته‌شده دوم شاعران، اول پیامبران!

باز هم تقسیم‌بندی نشده است. اصل این است که در وهلة اوّل باید شاعر بود و شعر گفت. حال باید پرسید شعر چیست؟ اگر بخواهیم پاسخ بدهیم باید از افلاطون و ارسطو شروع کنیم تا مثلاً آرنولد یا الیوت یا فوکو یا اصلاً چرا راه دور، همین دکتر براهنی خودمان یا کورش صفوی، اصلاً نزدیک‌تر حافظ موسوی یا قیصر عزیز و اصلاً همین شمای خواننده! هرکس تعریفی از شعر دارد. مثل این‌که از صد نفر بپرسند تولد، مرگ، سیری و تشنگی چیست؟

ولی آیا همة جواب‌ها قانع‌کننده‌اند؟ خیر! آرنولد می‌گوید شعر مفسر زندگی است. الیوت می‌گوید شعر کلامی‌ است تلفیقی از عقل و احساس و هنجارشکنی. رابر فراست شعر را مأمن کوچکی می‌داند برای رهایی از آشفتگی. در گزارش نیوبولت آمده است شعر و ادبیات مهم‌ترین عبادتگاه‌های روح آدمی است که در آن همه می‌باید به عبادت بپردازند. از همة تعریف‌های این‌گونه می‌توان فهمید که شعر کلامی است دیگرگونه. شعر دیگرگونه دیدن است همراه با زبان و بیانی برتر، جهت تعالی و تکامل انسان! حال می‌خواهد در پنجاه بیت، بیست سطر یا دو سطر اتفاق بیفتد!

ولی نگارنده این قول را می‌پذیرد که قالب قصیده سکوی آزمون شاعری شاعر است. اگر توانست چند قصیدة محکم بسازد حتماً در قالب‌های دیگر هم می‌تواند بزرگی کند. آزادگویان اگر در قالب سنّتی استاد بودند و کارهایی درخور ارائه کردند آن‌گاه در کار آزاد حرف اول را می‌زنند و به‌ترتیب تا شکل‌های کوچک‌تر...

غرض ردّ حافظ نیست که چرا قصیده نگفت یا شاملو که چرا کلاسیک موفق نگفت یا نیما و خیام و باباطاهر و... منظور این است که امروز در دورة ما که فردی صرفاً با سر هم کردن چند کاریکاتور که بعضاً نشانة عجز و ناتوانی او در پرداخت و وسعت بخشیدن به‌جا و هنرمندانه و مفید است، می‌خواهد نام شاعر بگیرد و بر زبان‌ها و کتاب‌ها بدرخشد، امری است محال! سیدحسن حسینی با نوشتن براده‌ها، هم‌صدا با حلق اسماعیل و گنجشگ و جبرئیل ثابت کرد هم کوتاه خوب می‌گوید، هم سنّتی قابل‌پسند و هم آزاد محکم! بر قدرت او نمی‌توان خرده گرفت که هرچند میدانْ فراخ، آزمونی موفق پس داد. امّا شعر کوتاه تقریباً میدانی کوچک است، بلاتشبیه مثل زمینی کوچکی در گوشة پارک برای بازی گل‌کوچک! مسلّماً حرفه‌ای‌ترین بازیکن گل‌کوچک هم اگر نتواند از پس بازی‌های سالنی و مهم‌تر چمنی بر آید، کسی او را به عنوان بازیکن نمی‌بیند و جالب آن‌که برگردان آن نیز اثبات ادعا می‌کند. خداحافظی از چمن و ورود به سالن و خداحافظی از سالن به گل‌کوچک می‌رسد و این یعنی تعطیل!

انکار نمی‌شود که کم‌گویی و صرفه‌جویی در کلمات با بار معنایی بیشتر هنری است بی‌نظیر، به همین جهت جمله‌هایی که در تاریخ کشور این ویژگی‌ها را داشتند، ناخواسته میهمان زبان مردم شدند و به شکل خوب ضرب‌المثل درآمدند و حتّی رباعیات و دوبیتی‌ها در ایران و هایکوها در ژاپن به همین صورت توانستند بر ذهن و زبان مردم جایگاه پیدا کنند.

امّا با این‌همه ما هرگز نتوانستیم باباطاهر و فائز را هم‌رتبه با سعدی و حافظ و مولانا و در بُعد هنر بیانی کنار خاقانی قرار دهیم. اگر هم خیام می‌درخشد، ابتدا فکر بلند و جهان‌بینی عظیمی که بسیار باشکوه‌تر و مردافکن‌تر از قالب رباعی است عامل درخشش اوست. مقصودم روده‌درازی و شب و روز گفتن و نوشتن شاعران نیست، بلکه مقایسه با شاعران بزرگی است که عظمت فکری و زبانی آن‌ها فضا و زبان و شعر عظیم‌تری را می‌طلبید. و انصاف بدهیم که شیر و پلنگ نیاز به میدان و فضایی درخور دارد تا فرصت جولان داشته باشد، هرچند خرگوش هم ملاحت خود را دارد امّا مهابت امر دیگری است.

حال چه دنبال براهین علمی و منطقی باشیم که بگوئیم مثلاً «خیرُ الکلام ما قلّ و دلّ» یا در عصر سرعت و کم‌حوصلگی به سر می‌بریم، یا کنار این همه شعرهای بلند، به شعر کوتاه هم نیاز داریم، یا شعر کوتاه لازمة امروز است تا مخاطب در نهایت وقت‌تنگی و سرعت متأثر از آن شود و یا این که مقاله‌ای بنویسیم در وجه نام‌گذاری و ریشة این نوع شعر و همانندان آن در تاریخ کشور خود و دیگران و یا فواید آن و... و نهایتاً تکیه کنیم به نظامی که:

کم‌گوی و گزیده‌گوی چون در

تا ز اندک توجهان شود پر

لاف از سخن چو دُر توان زد

آن خشت بود که پُر توان زد

اگر در قالب‌ شعرهای کوتاه شاهد دُرّ و مروارید باشیم، البتّه که از جان دوست‌ترش می‌داریم! امّا شعر امروز ما دنبال پهلوان می‌گردد.

با چاپ کتابی و شعری و مقاله‌ای و یا اتصال به نامی و مکتبی و اسمی، شناسنامة «برادری» صادر می‌شود و نوشته و ساخته و سرودة خود را بی‌هیچ واهمه و قانون بازدارنده‌ای «شــعــر» معرفی می‌کنند

محمدعلی آبان