کلامی که لهجه ی نیلوفر را می خنداند

از ویرانه های احساس تو را دریافتم
و در نیمه ی ایستاده ی خیالت آباد شدم
دمی از رگ های گل بگذر
انتهای سربزیری آنجاست که آغازت را می پراند
ای عشق
ای کلامی که لهجه ی نیلوفر را می خندانی …

از ویرانه های احساس تو را دریافتم

و در نیمه ی ایستاده ی خیالت آباد شدم

دمی از رگ های گل بگذر

انتهای سربزیری آنجاست که آغازت را می پراند

ای عشق

ای کلامی که لهجه ی نیلوفر را می خندانی

کدام طلوع سخن تورا نسبتی است

که واژه گان غروبم در برگ برگ

باران شکوفه می دوانند .

عابدین پاپی