جمعه, ۲۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 17 May, 2024
مجله ویستا

نانی ناز نازی


نانی ناز نازی

یکی بود یکی نبود، غیر از خدای مهربون هیچ کس نبود. دختری ناز نازی و زود رنج بود که واسه هر چیز جزئی قهر می کرد و ناراحت می شد. نانی، تو مدرسه دیگه هیچ دوستی نداشت چون با همه اون ها قهر …

یکی بود یکی نبود، غیر از خدای مهربون هیچ کس نبود. دختری ناز نازی و زود رنج بود که واسه هر چیز جزئی قهر می کرد و ناراحت می شد. نانی، تو مدرسه دیگه هیچ دوستی نداشت چون با همه اون ها قهر کرده بود. دوستان نانی هم از این عمل زشت او عاصی شده بودن و هیچ کدوم جرأت حرف زدن با او رو نداشتن. یک روز توی زنگ ورزش خانم معلم به همه گفت: به گروه های ۵ نفری تقسیم بشین و بازی کنین. نانی از شنیدن حرف خانوم معلم اخماش تو هم رفت و یک گوشه حیاط تنها نشست.

خانوم معلم گفت: نانی تو هم باید با بچه ها بازی کنی! نانی با چهره اخم آلود به خانوم معلم نگاه کرد و بدون این که چیزی بگه شروع کرد به قدم زدن توی حیاط مدرسه. چند نفر از هم کلاسی های نانی تصمیم گرفتن یک بار دیگه با اون صحبت کنن و عمل زشتشو به اون تذکر بدن. وقتی با اون صحبت کردن نانی با عصبانیت گفت: دیگه نبینم با من صحبت کنین و تو کارهای من دخالت کنین.

یکی از بچه ها گفت: نانی جان اگه بخوای واسه هر چیز کوچک و جزئی قهر کنی و با کسی صحبت نکنی بیشتر از همه خودت آسیب می بینی و ناراحت می شی اگه از هم کلاسی ها و دوستانت ناراحتی سعی کن با اون ها حرف بزنی و علت ناراحتی رو بگی و یا اون رو فراموشش کنی. تصمیم بگیر با مهربونی و گذشت با دوستانت رفتار کنی تا هم به خودت خوش بگذره و هم، هم کلاسی ها با دیدن چهره غمگین تو ناراحت نشن.

نانی به حرف های دوستش فکر کرد و با خودش گفت: دوستم راست می گه بیشتر از همه خودم ناراحتی می کشم و آسیب می بینم بهتره این عمل زشتم رو کنار بگذارم و با همه مهربون و خوش اخلاق باشم و دیگر با کسی قهر نکنم. دوستان نانی از تصمیم اون بسیار خوشحال شدن و به اون آفرین گفتن.

از اون روز به بعد نانی دیگه یک دختر ناز نازی نبود. اون دیگه مثل یک دختر خوب و مهربون با همه رفتار می کرد و دوستانش خیلی بیشتر از قبل دوستش داشتن!

عابدیان