یکشنبه, ۷ بهمن, ۱۴۰۳ / 26 January, 2025
مجله ویستا

آیا این تاریخ ایران است


آیا این تاریخ ایران است

یادداشتی بر سریال قهوه تلخ

ممکن است گفته شود چگونه ممکن است درباره اثری نوشت که هنوز به اتمام نرسیده است؟ خواهیم گفت چگونه مد شده است که به تبعیت از چند سریال خارجی، ابتدا و هفته به هفته بخشی از سریال را به مردم بفروشند و پس از آنکه ۹۰ قسمت یا ۹۰۰ قسمت و یا ... قسمت فروخته شد و پولش بر خلاف پول تلویزیون که گاه نقد است و عمدتا نسیه، تماما نقد گردید و آن هم به صورت مستقیم انجام گردید و سپس نتیجه گرفته شد که سریال خوب بوده است یا نبوده است که به هر حال برای دست اندرکارانش فرقی نخواهد کرد؟ بنابراین ما هم که اهل همین آب و خاک هستیم به خودمان اجازه می‌دهیم که درباره سریال آقای مهران مدیری و یارانش- هنوز تمام نشده- نقد و نظر بنویسیم و احتمال هم دارد که ما هم نقد نویسی‌مان را مانند سریال آقای مدیری، به صورت سریالی و هفتگی درج و چاپ نماییم.

در یک کلام آقای مهران مدیری همین قدر که سوراخ دعا را یافته است، هنرمند است و به دلیل آنکه هنگامی که در معرض هنرش قرار می‌گیریم به خنده می‌افتیم، پس هنرمندی طناز و یا طنازی هنرمند و یا هنرمندی طنز پرداز است و اتفاقا به یمن سیمای جمهوری اسلامی تنها طنز پرداز وطن هم می‌باشد.

در گذشته به ما علاقه‌مندان هنر تئاتر و صحنه و نمایش می‌گفتند، قصه‌ات را از قاجاریه و تاریخ قاجار بنویس، زیرا، اولا، رژیم در این رابطه سخت نمی‌گیرد و می‌توانی به راحتی حرف‌ات را بزنی . دوما به دلیل قرابت‌های دربار پهلوی و قجر می‌توانی به کمک استعارات قاجاریه، از پهلوی هم بگویی.

که اتفاقا ترفند گیرایی بود و بسیاری از اهالی کلام به کمک همین ترفند و استعاره، نانی و نامی بردند. این روش در دو یا سه برنامه آقای مهران مدیری عمل موفقیت آمیزی داشت که می‌توان به عنوان مثال همین قصه حاضر یعنی قهوه تلخ را نام برد. استادی که مدرس تاریخ است بدوا و بر سر اطلاعات درست و غلط تقویم تاریخ که صبحگاه از رادیو پخش می‌گردد بدوا با رادیو کل کل می‌کند و به تدریج که قصه استاد را دنبال می‌نماید مبحث به نقد تاریخ ایران و نه بخشی از تاریخ کشانده می‌شود. در تداوم حرکت استاد رشته تاریخ هر آنچه که رخ می‌دهد، طنز تلخ و خجلت آور است.

صاحبخانه استاد تاریخ سرخود به سر یخچال استاد می‌آید و از نوشیدنی‌اش می‌نوشد. شاگردان کلاس دانشگاه از استاد درباره فایده تاریخ می‌پرسند. مسئول روابط عمومی رادیو تفاوت بین شهر استخر و سالن استخر را نمی‌داند، صاحب چک برگشتی استاد حکم جلب را به اتفاق مامور به دانشکده می‌آورد. مسئول کتابخانه شهر گیج و گم است. محقق رشته فوق لیسانس و بورسیه فرانسه منگل است، پدر استاد توصیه می‌نماید که آت و آشغال‌هایش را [یعنی کتاب‌هایش] را با خود به شهرستان نیاورد. مسئول انتشارات روی تحقیق استاد خورش قیمه ریخته و کودک خردسالش با نوشته‌های استاد هواخوری رفته است. استاد برجسته تاریخ که استاد استاد است، ذهنا کم دارد! و این وقایع به روز، یعنی مربوط به سال۱۳۸۸ می‌باشد، سپس به سبک و سیاق فیلم‌های فانتزی که اخیرا مد شده استاد رشته تاریخ به دویست سال قبل بر می‌گردد و در اینجاست که اتفاقات با کمک گیری از استعارات به وقوع می‌پیوندند.

استاد در برهه‌ای از تاریخ نامعلوم، گم می‌شود و به عهدی بر می‌گردد که حد فاصل بین زندیه و قاجاریه است ،یعنی قصه سریال به جایی برده می‌شود که اگر گفته شود، باربکش، پاسخ می‌دهند مرغ هستم و اگر گفتند چرا، تخم نمی‌گذاری پاسخ خواهند داد که شترم؛ ورود به عرصه ناشناخته قصه قهوه تلخ حکایت شتر مرغ است، که خیال همه کس از همه بابت راحت می‌شود. قصر پادشاهی که استاد تاریخ بدان راه یافته است یک تیمارستان به تمام معنا است، پادشاهش چوپانزاده و بی‌سواد است که در ازای باقلوا، قصد بخشش قزوین را به ترکیه دارد. فرمانده لشکرش برای خنداندن شاه، سر کچل‌ خود را به تماشا می‌گذارد. پلیس‌اش صدای قد قد مرغ در می‌آورد. در آشپزخانه دربار سم مانند مواد غذایی به مصرف می‌رسد و جزء برنامه غذایی است. همه نزدیکان و اطرافیان شاه یا دزدند یا خائن وطن فروش و یا عنصر سوء قصد کننده به جان شاه و از استاد تاریخ که بدوا قرار است گردنش زده شود، می‌خواهند که یک تنه به همه این جرایم اعتراف نماید و استاد می‌پذیرد. در این برهه نامشخص از تاریخ و تا این مرحله از سریال، هرآنچه که می‌خواهند به تاریخ می‌گویند و اما چنان که ذکر گردید آقای مدیری و یارانش سوراخ دعا را یافته‌اند و یا کمک شده است که بیابند ولی در هر دو صورت اکنون صاحب سوراخ دعا است و همین خودش لیاقت می‌طلبد که هر کس صاحب این لطف و قریحه نیست.

انتهای سریال‌های آقای مهران مدیری هر کس از کسان را صاحب چیزی می‌نماید. خود آقای مدیری صاحب مال و شهرت می‌شود. سیما، صاحب برنامه و درآمد از محل درج آگهی می‌شود. و مردم هم در این میان در عین حالی که مفرح می‌شوند از مسئولین صدا و سیما هم متشکر می‌گردند. اما، تنها کس یا چیزی که نه تنها صاحب چیزی نمی‌شود بلکه چیزی هم از دست می‌دهد سوابق اجتماعی، فرهنگی و تاریخی مملکت است. که این گونه تصور و تصویر می‌شود که در هر قسمت از دو سه سریال اخیر آقای مدیری، هویت و فرهنگ ده هزار ساله تاریخمان، انگاری گوشه‌ای کز کرده است و با شلیک خنده میلیونی مردم و به یمن ماهواره با قهقهه خنده‌های داخل و خارج کشور، عرق شرم می‌ریزد که آیا، این تاریخ ایران است؟ آیا مردم ایران، همان مردم برره‌اند؟

در طنز نوشته و کار آقای مدیری که گفته شد، سوراخ دعا را یافته است ما همه به خود می‌خندیم و جهان، با خودمان به ما می‌خندد.

متاسفانه در تاریخ روشنفکری و هنر این مملکت، کم نبوده‌اند کسانی که موجب شده‌اند تا خودمان به خودمان بخندیم و در مقابل کسانی بخندیم که تکه‌ای از یک تندیس بزرگ را، شبانه از ما دزدیده‌اند، تا در روز روشن همان را به رخ خودمان بکشند.

مسعود سمیعی