یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

پرواز دو مرغابی در خاطره ها


پرواز دو مرغابی در خاطره ها

تله تئاتر, «دو مرغابی در مه» به سرگذشت زن و شوهری به نام الیاس و اکرم می پردازد که از روستا به شهر آمده اند گویا شاعرانگی روستا و طبیعت بکر از مرد شخصیتی ساخته که سودای نویسندگی در سر بپروراند و به نوشتن رمان یا داستانی بزرگ در زندگی فکر کند

- آدم، اینجا آسمونم از یاد می بره الیوت!

- بله، خب این به دلیل بافت اجتماعیشه. ماریا! اینجا یک شهر بزرگه.

- بله یک شهر بزرگ، زمینش قیر، آسمونش هم بتون.

- خدای من چقدر قشنگ بود، ماریا. اینی که گفتی شبیه یک شعر بود. ازت خواهش می کنم اینو یه بار دیگه تکرارش کن.

- نا ندارم، نفسم بالا نمی آد، الیوت.

این بخشی از دیالوگ های تله تئاتر «دو مرغابی در مه» است که شب های گذشته از تلویزیون پخش شد. این تله تئاتر با بازی مرحوم حسین پناهی و کارگردانی رسول نجفیان در دهه ۶۰ از تلویزیون پخش شده بود. اثری که هم اکنون هم پس از دو دهه و اندی همچنان جذاب می نمود و برای آنهایی که پیش از این کار را دیده بودند، نوستالژیک و خاطره برانگیز بود.

تله تئاتر، «دو مرغابی در مه» به سرگذشت زن و شوهری به نام الیاس و اکرم می پردازد که از روستا به شهر آمده اند. گویا شاعرانگی روستا و طبیعت بکر از مرد شخصیتی ساخته که سودای نویسندگی در سر بپروراند و به نوشتن رمان یا داستانی بزرگ در زندگی فکر کند. الیاس در زرق و برق شهر دودآلود و پر از توهم می آید، می رود، یادداشت می نویسد و نکته برداری می کند. به امید اینکه روزی، روزگاری به آنچه در عمق رؤیایش گنگ و مه آلود مانده، دست یابد. الیاس و اکرم با دو اسم مستعار الیوت و ماریا همدیگر را صدا می زنند.

- و من نویسنده ای بزرگ خواهم شد و کتابی بزرگ خواهم نوشت. این مونولوگ است که این بار، زن و شوهر به صورت دو نفری آن را بیان می کنند.

اما، این مسئله تنها توهم ذهنی است که الیاس دنبال می کند. زیرا او در میان مؤلفه های سخت و دشوار شهری قرار دارد. تظاهر، دروغ، فرهنگ کاسبی و امثالهم نه تنها او را ناچار به زندگی در توهم کرده است، بلکه منظرگاه شهر را هم در نظرش رؤیایی ساخته است. دو مرغابی در مه در واقع نوعی تراژدی نو و مدرن است؛ تراژدی که تخیل سبز و پویای آدم ها به توهم تبدیل می شود. شاید این امر هم بدترین نوع تراژدی است.

ماریا، دوست دارم صبحونه ام نیمرو باشه با سس پرتقال، می فهمی.

- نه، نمی فهمم.

- خدای من، ماری، من وقتی می گم نیمرو، در حقیقت منظورم همان یه تیکه نون بیات صاحب مرده س با یه خورده پنیر، وقتی هم می گم سس پرتقال، منظورم همون چای شیرینه، ساعت چنده.

- ساعت دوه.

- ساعت هفته هفت، باز دوباره شروع کردی.

شاید در چنین دیالوگ هایی می توان اوج این توهم و گریز از خود را دید.

یک تکه نان بیات به جای چیزی که در ذهن و زبان به عنوان پنیر می آید. اگرچه خود نیمرو هم چندان از نان و پنیر بالاتر نیست، اما اینجا فرهنگ خوردن نیمرو عامل رؤیایی قرار می گیرد. تله تئاتر دو مرغابی در مه از جمله آثار دردمند و منتقدانه است که انسان و دردهای اجتماعی را زیر ذره بین می گذارد. متن این نمایش توسط حسین پناهی هنرمند ساده و طبیعت گرا نوشته شده است که همواره در اوج زندگی شهری به گذشته ها و رؤیاهای کودکی اش بازگشت می کرد و جهان را کودکانه می دید.

تمام این تفاسیر تله تئاترهای همچون دو مرغابی در مه طی این سال ها کمتر تولید شده اند، بازی های جذاب و تئاتری، در عین شاعرانگی کار، حس زنده صحنه و خصوصیاتی از این دست از ویژگی های تله تئاتر های گذشته است.

امید بی نیاز



همچنین مشاهده کنید