چهارشنبه, ۲۶ دی, ۱۴۰۳ / 15 January, 2025
رازهای بزرگ جهانی سازی به روایت غرب
پس از تجاوز هژمونی "لیبرال - سرمایهداری" به رهبری امریکا و انگلیس به افغانستان و عراق و اشغال این کشورها که با شعار "دمکراسی، آزادی و جامعه مدنی"، صورت گرفت و نیز با اعلام جنگ صلیبی در گستره جهان، به تدریج مفهوم حقیقی و پشت پرده شعار "جهانیسازی"، هویدا شده است.
۱) پس از تجاوز هژمونی "لیبرال - سرمایهداری" به رهبری امریکا و انگلیس به افغانستان و عراق و اشغال این کشورها که با شعار "دمکراسی، آزادی و جامعه مدنی"، صورت گرفت و نیز با اعلام جنگ صلیبی در گستره جهان، به تدریج مفهوم حقیقی و پشت پرده شعار "جهانیسازی"، هویدا شده است. به وضوح بیبدلیل، روشن است که آنان به دنبال تبدیل کل افراد ساکن بر کره زمین به مثابه اعضأ یک واحد سیاسی و شهروندان یک "رژیم قدرت جهانی" تحت سرپرستی خود میباشند و برای چنین عملیات اشغالگرانه جهانی است که، محتاج حاکمیت یک "چشمانداز فرهنگی تازه"(۱) در سراسر دنیا و القای فرهنگ ویژهای جهت زمینهسازی برای استعمار جدید بینالمللی میباشند. مفاهیمی چون "حقوق بشر جهانی"، "دمکراسی جهانی"، "امنیت جهانی"، "نظم جهانی"، "تجارت جهانی"، همگی باید در خدمت این امپراطوری جهانی که بناست به وجود آید قرار گیرند. امپریالیزم از این پس، با شعار دمکراتیزاسیون ملل عقب مانده!! به گسترش اقتدار خود میاندیشد و برای خود، "منافع جهانی"، تعریف و بلافاصله اعمال میکند. هر گونه چند جانبهگرایی(Multilateralism) در فضای جدید، تصنعی یا موقتی خواهد بود. عملیات در بالکان، سومالی، عراق و افغانستان، آغاز چنین تهاجم سراسری است و این میلیتاریزم و "خشونت بدون مرز" در خدمت هژمونی سرمایهداری غرب درخواهد آمد. بنابراین از این پس بشریت، شاهد تعقیب پروژه "ناامنی جهانی" از سوی آمریکا، انگلیس و صهیونیزم تحت پوشش "امنیت جهانی" خواهند بود زیرا یک حکومت جهانی، قرار است تشکیل شود. آنچه به نام "اداره دنیا" (Global Governance) خوانده شده، دقیقا توجیه همین سیطره امپریالیستی با ادبیات جدید و بشردوستانه!! است.
۲) سازمان ملل متحد نیز که با ادعأ تضمین صلح جهانی و برای پیشگیری از جنگ جهانی سوم به وجود آمد در کمال تعجب و تاسف عملا در خدمت توجیه خشونت فراگیر و استعمار توجیه شده، درآمده است. و گاه با سکوت و گاه به تصویب قطعنامههایی، به این امپریالیزم جهانی، مشروعیت میبخشد. صلحی که آنان به دنبال آنند، "صلح بدون عدالت" و صلح در خدمت ابرقدرتها و توجیه وضع موجود و نابرابر جهان است. مساله اصلی، کاهش یا عدم کاهش نقش دولتهای ملی نیست بلکه به تدریج همه کشورها تبدیل به استانهایی خواهند شد که به نحو فدرال، تحت امر یک رژیم مرکزی یعنی کانون سرمایهداری غرب، اداره میگردند. این سیستم تصمیمگیری جهانی(۲)، کلیه تصمیمگیریهای محلی، ملی و منطقهای را در خدمت خود و تحت امر ستاد مرکزی!! خواهد گرفت و احیانا کُد تبلیغاتی آن، "تصمیمگیری دمکراتیک جهانی" شده و هر نوع مقاومتی تحت عنوان "یاغیگری شهروند جهانی"Global Citizen) )، سرکوب خواهد گشت.
سازمان ملل، هم میتواند پوشش باشد و هم میتواند پس از اقتدار قاطع هژمونی "امریکا -- اسرائیل -- انگلیس"، حتی حذف شود و نهادهای مثلاً مدنی!! دیگری به وجود آید تا "جامعه مدنی جهانی" مورد نظر ارباب قدرت و ثروت و ارباب رسانهها را فراهم کند. کاملاً قابل پیشبینی است که در این صورت، تحولات بینالمللی چگونه مدیریت شده و منازعات و دعاوی، چگونه حل و فصل خواهند گشت و نیز مفاهیم حاکم بر سیاست جهانی، چه گفتمانی بوده و کدام تلقی از امنیت، صلح و نظم فراملی در پیش خواهد بود.
۳) تبلیغات و رسانهها نیز با جدیت در تلاشاند تا با تبدیل(change) و تغییر بسیاری از این مفاهیم در افکار عمومی ملتها هرگونه مقاومتی را تضعیف یا منتفی سازند. آنان میکوشند تلقین کنند که اساسا دوران طرح الگوی "استعمار" و مبارزات ضداستعماری، سپری شده و ساختار سیاسی دنیا به نحوی است که از لحاظ تاریخی، دوران گذار از گفتمان "مقاومت ملی و ضداستعماری"، به پایان رسیده و امروز دیگر این ادبیات را نباید به کار برد و با کلماتی چون "مدیریت جهانی" و "انقلاب ارتباطاتی" به دنبال حذف روح مقاومت ملی و دینی در برابر استعمار و حذف ارزشهای فرهنگی غیرغربی از سطح جهاناند تا همهچیز به تدریج در خدمت فرهنگ غرب و در نتیجه، منافع سرمایهداری استکباری درآید و زیر پوشش "بازار جهانی"(۳)، به همه مقولات، مفاهیم دیگری در خدمت هژمونی جدید، تزریق شود. هرچه این هژمونی را تهدید کرده یا این مفاهیم را زیر سوال ببرد، از اکنون یک پدیدة "ضدامنیتی" و خرابکار(۴) شمرده خواهد شد.
به همین جهت است که اصولاً کلمة "جهانی شدن ، ابتدا در حوزة اقتصاد و سرمایهداری مطرح و سپس لوازم آن در حوزههای سیاسی، فرهنگی و نظامی، تعقیب و بسط داده شد و در نقطه مقابل آن نیز مفاهیمی چون "تروریزم جهانی" را اختراع کردند تا بهانه برای پیشروی و سرکوب مقاومتهای ملی و دینی بیابند. این، همان فرهنگسازی وتبلیغ "بینش جدید" در میان ملتها برای کشتن حس مقاومت در آنهاست.
آنان میخواهند الگوهای رفتاری و هنجاری را در ملتها تغییر دهند و به صورت نامرئی در ورأ همه مرزها عمل کنند و در اینجا مراد از جهانی شدن، به وضوح همانا غربیشدن(۵) است و هجوم رسانهای و تهاجم فرهنگی با همین رویکرد صورت میگیرد که فرهنگ آمریکایی و غربی را "ارزشهای جهانی" بنامند و به همه ملتها تزریق و تحمیل کنند. آنان در مسیر تضعیف اقتدارملی سایر کشورها از هیچ شیوهای چشمپوشی نمیکنند و از سازمانهای غیردولتی وNGO ها و باصطلاح نهادهای مدنی نیز بهرهبرداری خواهند کرد. همچنین میکوشند آنچه را "اپوزیسیون قانونی" مینامند همچون بمبی در داخل بدنه حاکمیتهای مخالف خود، وارد و تعبیه و از آن سوءاستفاده کنند حال آنکه خود، چیزی به نام "اپوزیسیون قانونی" برای هژمونی غرب در سراسر جهان به رسمیت نمیشناسند و هر صدای مخالف خود را ناشنیده گرفته و از این پس سرکوب میکنند.
۴) رهبران غرب، به ظاهر میگویند که همه در "دهکده جهانی"، همسایهایم اما هرگز اخلاق همسایگی را رعایت نمیکنند و در واقع، یک رژیم "ارباب و رعیتی جهانی"، حاکم شده است که همه باید زیر سایه ارباب قدرت و ثروت، در صلح با او!! باشند تا "جهانی" شوند و "جهانی" بیندیشند و جهانی عمل کنند!!
منادیان جهانی شدن، ابتدا برای درهم شکستن صلابت عقیدتی ملتهای مقاوم، شعارهایی چون پلورالیزم و نسبیگرایی و شکاکیت و تبلیغ الگوی "جامعه چند فرهنگی"(۶) را پیش میکشند تا آنان از فرهنگ خود دست کشیده یا در آن، مردد شوند سپس شعار "جهانی شدن" و "یکسانسازی" و "غربیشدن" را مطرح میکنند تا یک دیکتاتوری بزرگ و توتالیتریزم جهانی بر سر همه فرهنگها و ملتها، سایهافکن شود و بدینوسیله با روح تحمیل و استبداد جهانی و تحقیر سایر ملتها، زمینه برخورد و خشونت و جنگ و تجاوز و اشغالگری را در سطح جهان، افزایش میدهند و همان امپراطوری جهانی خشن و قدیمی پدران خود را اینبار با شعار "دمکراسی و تساهل و تسامح و اقتصاد آزاد"، باز تولید میکنند.
آنان میخواهند نگرش ملتها به "قدرت جهانی" را تغییر دهند تا این امپراطوری، بدون مقاومت و با هزینهای اندک، به وجود آید و برای الگوی جدید استعماری، نوعی توجیه اخلاقی، دست و پا کرده و آن را تئوریزه کنند تا ارزشهای جدیدی برای تسهیل معادله قوای مطلوب، خلق و جایگزین نموده و نوعی شبه اجماع جهانی در حول و حوش این باصطلاح ارزشهای مرکزی!! پدید آورند. در این قاموس جدید، شعار "نفی خشونت" به مفهوم "نفی مقاومت" است زیرا سرکردگان این نظام غربی جهان، خود منشأِ بزرگترین خشونتهای تاریخ و کثیفترین جنگهای بینالمللی و عامل بسیاری از کودتاها، ترورها و پشتیبان بسیاری از رژیمهای سرکوبگر و مستبدند.
۵) شعار "آزادی"، مجوز جنگافروزیها و براندازی رژیمهای مستقل از این استبداد جهانی خواهد بود تا همة مخالفین "اباحیگری غربی"، به نام "آزادی"، سرکوب شوند. شعار "جهانیسازی" به مفهوم "غربیسازی" و یکدستسازی، خود، نوعی توتالیتریزم و مبشر یک استبداد جهانی و عمیقاً ضد آزادی است چنانچه شاهد سلب بسیاری از آزادیهای انسانی و ترویج آزادیهای حیوانی از سوی این فرهنگ هستیم و نیز حمایت آنان از استبدادیترین و ضدآزادیترین رژیمهای وابسته را در منطقه و دنیا میبینیم. آنان به مخالفان خود در سطح جهان، آزادی نمیدهند ولی از مخالفین خود، آزادی عمل برای براندازی همان مخالفین میخواهند!!
۶) شعار "دمکراسی" را برای نفی "عدالت، برابری و ارزشهای دینی" سر میدهند ولی نشان دادهاند که هر جا دمکراسیها علیه آنان و منافعشان نتیجه دهند، به سادگی نفی و حذف میشوند و با آن نیز برخورد ابزاری میکنند.
۷) استکبار غربی، هرگز به دنبال احترام متقابل(Mutual Respect) با سایر ملتها و فرهنگها نیست و بارها نشان داده که مظهر "عدم تحمل" بوده و گرایشهای افراطی در دنیا را خود به وجود آورده یا تحتالحمایه قرار داده است. "کمکهای بشردوستانه" نیز شعار ابزاری دیگری برای تجاوز و اشغالگری و استثمار ملتها خواهد بود.
۸) قراردادهای اسارتبار و گرفتن تضمینهای ذلتآور از ملتهای ضعیف، بخش دیگری از پروژه استکباری "غربیسازی" است که در ذیل بحث "جهانیشدن"، تعقیب میگردد.
۹) همچنین "اخلاق مدنی"، پوشش دیگری در این مسیر است که با صفت جهانی، تبلیغ میشود(Global Civil Ethic) و هدف از آن، تحمیل قواعد بازی استکباری "ارباب -- رعیتی" بر نخبگان ملتهای ضعیف با توجیهات روشنفکری است و همواره مقاومت ضداستعماری را "توحش و رفتار غیرمدنی" و تهدیدی برای امنیت جهانی مینامد.
۱۰) "حقوق بشر"، یکی دیگر از مستمسکهای استعمار نوین جهت دخالت در سرنوشت ملتهای دیگر است و مبنای نظری آن، تفکر "لیبرال - دمکراسی" غربی است که نهتنها مورد اجماع صاحبنظران و متفکران و حقوقدانان جهان نیست بلکه منتقدان و مخالفان بسیاری در عالم اندیشة غربی نیز دارد. هژمونی غرب و استعمار جدید، اولاً ادعا میکند که این نظام حقوق بشر از نوع غربی، مورد اجماع جهانی است و اگر نیست باید باشد!! و ثانیا ناظر و مجری و متولی اجرأ آن در سراسر جهان، همانا غرب است و آمریکاییها و انگلیسیها که خود بزرگترین نقضکنندگان حقوق بشر در جهاناند، جهت احقاق حقوق شهروندان از حکومتهای غیروابسته به خود، حق دارند در سراسر جهان، اقدام و دخالت کنند و نام این دخالتها را نیز "مسوولیتپذیری جهانی"(۷) مینهند.
ابتدا یک نظام حقوقی ساختگی را برای جامعه جهانی، تعریف میکنند و سپس خود را متولی جهانی آن مینامند و از آن استفاده ابزاری میکنند حال آنکه اولاً غرب در سرزمین خویش بسیاری از همان حقوق را رعایت نمیکند و ثانیاً آن حقوق را به ویژه در مورد ملتهای دیگر بارها نقض کرده و میکنند و ثالثاً رژیمهای دستنشانده آنان در سراسر جهان، غالباً جزء نقضکنندگان اصلی همین حقوقاند.
۱۱) "دمکراسی و مردمسالاری"، شعار ابزاری دیگری در خدمت "جهانیسازی سلطه غرب" شده است که علیرغم تمامیتخواهی آنان در گستره جهانی و استثمار و سرکوب ملتهای ضعیف و تشکیل رژیمهای استبدادی وابسته به خود و علیرغم استفاده غیردمکراتیک از قدرت نظامی و سیاسی و اقتصادی خود در جهان، شعار آن را صرفا علیه جوامع مستقل سر میدهند. اگر آزادترین و منصفانهترین انتخابات و صادقانهترین مردمسالاریها-- (Free And Fair Elections) نظیر آنچه ۲۴ سال است در جمهوری اسلامی ایران اتفاق میافتد -- برخلاف منافع آنان نتیجه دهد، باز هم در تبلیغات آنان، غیردمکراتیک و نقض دمکراسی بشمار میرود اما اگر استبدادیترین رژیمها به منافع آنان خدمت کند در نظر آنان، "خدمت به دمکراسی"!! تلقی میشود گرچه کمترین ظرفیت سیاسی را داشته باشد. هر رژیم دمکراتیک که به منافع آنان خدمت نکند، به رسمیت شناخته نمیشود و خود بارها گفتهاند که تنها انتخاباتی را به رسمیت میشناسند که زیر نظر آنان یا سازمان مللشان صورت گیرد و نیز نتیجه دلخواه آنان را بدهد. "جامعه مدنی جهانیِ"(۸) مورد نظر آنان همین است و بس.
این دمکراسی و با این نتایج است که باید بر کشورهای مستقل و غیروابسته، تحمیل شود و یکی از اصلیترین ابزار "جهانیسازی سلطه غرب"، همین مفهوم است و این تحمیل حتی با جنگ و ترور و کودتا امروز در سراسر جهان صورت میگیرد تا برای سلطه آنان "مشروعیت مردمسالارانه"!! به ارمغان آورد. هژمونی لیبرال -- سرمایهداری غرب، از همه ملتها و فرهنگها میخواهد که خود و ارزشهای خود را فراموش کرده و تغییر دهند و با منافع غرب و فرهنگ آن، هماهنگ شوند و همه بشریت دین و باورها و ارزشهای خود را بدین ترتیب، با "فرهنگ معیار"، تطبیق(Adapting) کنند، مسلمانان باید اسلام را تغییر داده با ایدئولوژی و منافع غرب، هماهنگ کنند. اسلام باید به نحوی بازخوانی و تفسیر شود که با لیبرالیزم سرمایهداری و دمکراسی غرب و با منافع استکبار غربی، همراه شده و توجیهگر آنها باشد.
۱۲) امپریالیزم غرب پس از سقوط کمونیزم، جهان را بیصاحب و بیرقیب میبیند و با هدف "غربیسازی جهان"، از "جهانیسازی"، سخن میگوید و نشان داده که در این سلطه جهانی، نه به اخلاق و نه بر قراردادهای بینالمللی و نه به دمکراسی پایبند نیست. هدف، "استثمار جهان"چه با شعار روشنفکری و تبلیغات و چه با میلیتاریزم و جنگ و خشونت است و نه ملتها و نه دولتهای دیگر، هیچیک استقلال و موضوعیت نخواهند داشت و حق تصمیمگیری مستقل(۹) کاملاً بلاموضوع و بیزمینه میشود، چیزی به نام "حاکمیت ملی" و "حق حاکمیت" بر سرنوشت خویش وجود نخواهد داشت و مساوات حقوقی دولتهای کوچک با دولتهای بزرگ، انکار میشود. وقتی سخن از سرنوشت مشترک جهانی و مسوولیت مشترک جهانی به میان میآورند بدینمعنی است که بگویند ما هم جزء سرنوشت شما ملتها هستیم بلکه سرنوشت شما به تصمیم ما منوط است و ما از این پس برای جهان تصمیم میگیریم. به عبارت دیگر این دهکدة جهانی، کدخدا میخواهد و کدخدای جهان، ما هستیم!! زیرا دورة اعتبار "دولت -- ملتها" بسر آمده و ما حق دخالت در امورات همه دولتها و ملتها را داریم ولی این معادله به عکس، صدق نمیکند یعنی بقیه ملتها و دولتها حق دخالت در امور داخلی امریکا و انگلیس و... را ندارند و به عبارت دیگر، دهکده جهانی، یکطرفه و از بالا و پایین است!!
بقیه ملتها، خودمختاری در تصمیمگیری ملی برای خود ندارند ولی ما حق دخالت در همه جا داریم.
۱۳) مستمسک تبلیغاتی دیگر برای کسب اقتدار مطلق بر جهان، شعار "خلع سلاحهای کشتار جمعی" و "کنترل تسلیحاتی" است. رژیمهایی این شعار را سر میدهند که بزرگترین تولیدکنندگان و صادرکنندگان و استفادهکنندگان سلاحهای کشتار جمعی در جهان میباشند و برخی از مخوفترین سلاحها را منحصراً خود در اختیار داشته و حتی مصرف کردهاند. سلاحهای هستهای، شیمیایی و میکربی را همان منادیان خلع سلاح جهانی و صلح جهانی تولید و مصرف کردهاند و در عین حال از امنیت پیشرفته(Promoting Security) سخن میگویند. آنان رژیمهای وابسته به خود را به انواع سلاحهای کشتار جمعی، تسلیح میکنند و در عین حال با شعار خلع سلاح جهانی و کنترل تسلیحات، به دنبال خلع سلاح رژیمهای غیرتسلیم هستند. امنیتی که آنان تعقیب میکنند امنیت خود و وابستگان است و صرفاً به خلع سلاح دیگران و مسلحتر شدن روزبهروز خود میاندیشند.
در نیم قرن اخیر، نزدیک به ۱۵۰ جنگ با حدود ۲۵ میلیون تلفات رخ داده است که در کلیه این جنگها، مستقیم یا غیرمستقیم، آمریکا و انگلیس و صهیونیزم و... حضور داشتهاند. سه میلیون کشته در جنگ کره و دو میلیون کشته در جنگ ویتنام، تنها یک نمونه از امنیت جهانی و صلحطلبی کدخدایان دهکدة جهانی است. آنان فقط ظرف ۳۰ سال اخیر، نزدیک به ۲۰۰ بیلیون دلار سلاح به رژیمهای وابسته به خود در خاورمیانه و ۷۰ بیلیون دلار به آفریقا، ۶۸ بیلیون دلار به خاور دور، ۶۰ بیلیون دلار به آسیای جنوبی و ۵۰ بیلیون دلار به امریکای لاتین، سلاح فروختهاند و جالب است که ۹۰% این سلاحها را همان ۵ عضو دائمی شورای امنیت سازمان ملل تولید و صادر کردهاند و نزدیک به نیمی از این صادرات اسلحه، به ویژه کار ایالات متحده آمریکا بوده است.
قدرتهای غربی، "واحد ملی" و "امنیت ملی" را هر گاه به نفع آنان باشد به رسمیت میشناسد ولی درخصوص مخالفان خود،همه این مفاهیم را انکار میکنند و در چنین موقعیتهائی، مسئلة "امنیت جهانی" را پیش میکشند و سپس از رسالت جهانی و بشردوستانه خود سخن میگویند!!
آنان شعار "غیرنظامیکردن جهان" را سر میدهند و در عین حال، همه شهرها و مناطق مسکونی مربوط به ملتهای یاغی!! را منطقة "نظامی"، اعلام میکنند و کثیفترین کشتارهای دستهجمعی را سازمان میدهند. اشغال افغانستان و عراق، آخرین نمونههای حی و حاضر از این ترفند است.
۱۴) همه این جنایتها عاقبت در خدمت سرمایهداری صهیونیسم جهانی قرار میگیرد. کمپانیهای چند ملیتی مدتهاست که به قلمروی فراملی و فرامنطقهای اندیشیده و دست یافتهاند و اینک به دنبال ایجاد رسمی "بازار جهانی تضمین شده و تحت اختیار"(۱۰) و تاثیرگذاری بر شبکههای تولید، توزیع و مصرف جهانی و کنترل کاملتر اقتصاد جهانیاند. تجارت جهانی(۱۱) در راستای بازاریابیهای جدید و نوعی توتالیتریزم اقتصادی، طرح و هدایت میشود.
رقابت در بازار جهانی، کاملاً ناسالم، نابرابر، شیبدار و در جهت منافع کشورهای سرمایهداری غرب و توسعه گسست فقر و غنا و حفظ فاصلههای طبقاتی بینالمللی است و همه نظریهپردازیهای آنان در حول "توسعه اقتصادی"، در واقع، در جهت توسعه منافع سرمایهداری غرب و هضم اقتصاد ملی در قدرت اقتصاد جهانی غرب، طرح و مصرف میشود، همانگونه که تئوریهای "توسعه سیاسی" در جهت گسترش سلطه سیاسی غرب و تئوری "توسعه فرهنگی" در جهت جهانیشدن فرهنگ مادی غرب، طرح و آموزش داده میشود.
۱۵) طرح مبحث "محیط زیست" نیز یکی دیگر از شوخیهای تبلیغاتی هژمونی سرمایهداری غرب است. زیرا هیچ فرایندی در تاریخ به اندازه استثمار بیرویه منابع طبیعی جهان توسط قدرتهای اقتصادی غرب و تکنولوژی آلوده کننده آنان و نیزتولید و کاربرد سلاحهای هستهای و شیمیایی و میکربی و زبالههای اتمی توسط آنان و مصرف بیرویه انرژی و صنایع، به محیط زیست و منابع طبیعی، صدمه نزده است و در عین حال، منابع اصلی آلودگی زمین، آبها و فضا، خود؛ منادی حمایت جهانی از محیط زیست شدهاند!!
۱۶) همه سازمانهای بینالمللی و در راس آنها سازمان ملل متحد، تحت نفوذ یا تحت امر سرکردگان مافیای "قدرت و ثروت و رسانه"های جهانند و همه اجزأ این شبکهها، قطعات پازل واحد "جهانی شدن" و وحدت در سایه ابرقدرتها به شمار میروند. بنابراین "قانونگرایی" در ذیل قوانین بینالملل، لطیفه دیگری است که در ذیل سیاستهای هژمونی قدرت و سرمایه و تبلیغات جهانی، مفهوم مییابد. این قوانین زیرنظر آنان و با حق و توی آنان وضع میشود و به عنوان ابزاری برای کنترل جهان به کار میرود و هرگاه احیانا برخی از این قوانین با منافع خود آنان سازگار نیفتد براحتی کل قوانین و نهادهای بینالمللی را دور زده و به تمسخر میگیرند. هیچ مشارکت جهانی حقیقی و دمکراتیک، نه در وضع قوانین بینالملل و نه در نظارت و اجرأ این قوانین وجود ندارد. امکان قضاوت و نظارت بر قدرتهای بزرگ مطلقا وجود ندارد و آنان حتی همین قوانین را که زیر نظر خودشان وضع میشود، در موارد بسیاری رعایت نمیکنند و معذلک ناظر و ناظم جهان نیز میباشند. اعضأ شورای امنیت جهان، در سازمان ملل که حق وتوی کلیه مصوبات سازمان ملل را دارند. در واقع همان برندگان خونینترین جنگهای جهان و مسلحترین قدرتها هستند. شورای عالی قضایی جهان که میخواهد جنایات بینالمللی را شناسایی و مجازات کند، خود زائدة همان قدرتهای اصلی است. عرف بینالمللی را نیز رسانههای مقتدر جهانی که در اختیار امپریالیستهاست، ساخته و بدان شکل و جهت میدهد.
"جهانیسازی" به مثابه یک پروژه سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و حتی نظامی در کلیه ابعاد پیشگفته، تعقیب و تئوریزه میگردد. با این احتساب باید گفت ما با ادبیات جدیدی در توجیه امپریالیزم قدیمی مواجهیم و مفهوم "جهانیگری"، در خدمت تئوریسازی استعماری قرار گرفته است.
این مفهوم، نزدیک به یک دهه است که وارد بورس مباحث روز شده و جدا از مبحث جامعهشناختی در باب "جهانیشدن" به عنوان فرایندی که در شرف وقوع دانسته شده میباشد. نمیخواهیم نظریات کارکردی یا نظریات مارکسیستی را در تبیین این پدیده به بحث بگذاریم ولی توجه داشته باشیم که اصطلاحاتی چون جهانیسازی یا جهانیشدن و... سابقه طرح کمتر از نیم قرن (سالهای ۱۹۶۰ به بعد) دارند و مدت کوتاهی (از دهه ۱۹۹۰ به بعد) است که جزء موضوعات روز شده، بهنحوی که تا حدود ده سال قبل (۱۹۹۴)، حداکثر ۳۴ جلد کتاب با عنوان گلوبالیزیشن(globalization) در کنگره - بزرگترین کتابخانه غرب - موجود بوده است ولی اینک برنامهریزیهای تجاری برای بازاریابی در سطح جهان و گسترش سلطه سیاسی و فرهنگی نظام سرمایهداری و تسلط میلیتاریستی بر جهان، همگی تحت عنوان "جهانیسازی" پوشش داده میشود.
آنان القأ میکنند که یک نیروی جهانی کننده غیرمشخص و خارج از کنترل یا قصد فرد یا گروه خاصی وجود دارد که به طرز اجتنابناپذیری عمل میکند و هرگونه مقاومتی در برابر این جبر تاریخی و نیروی مرموز، مذبوحانه و شکستآمیز است و جنبههای تعمدی و غیرتعمدیِ آنچه "جهانیشدن" میخوانند به وضوح، تبیین و مستدل نمیشود. آنان به جای جوامع مختلف و فرهنگهای جهانی، به یک "تک جامعه" و یک "تک فرهنگ" در سراسر جهان و به یک حکومت مرکزی برای کل جهان میاندیشند که رهبریاش در دست آنان باشد و این حادثه را قهری و اجتنابناپذیر و غیرقابل مقاومت نیز میخوانند زیرا گسترش فرهنگ غربی و جامعه سرمایهداری را محصول نیروهای مقاومتناپذیر میدانند که از کنترل انسان خارج است و بدینوسیله استعمار و تهاجم فرهنگی واستثمار اقتصادی همه ملل، مضمونی طبیعی و توجیهی روشنفکری مییابد و الگوی توسعه سرمایهداری، تبدیل به تنها الگوی ممکن و متصور میگردد. مسئله، چیزی کاملاً فراتر از سرزمینزدائی از نظامهای اجتماعی و سیاسی است، بهعبارت دیگر، مسئله، همانا شالودهشکنی سرمایهداری مهارگسیخته از همه ارزشهای مغایر و شالودهسازی مجدد براساس این ایدئولوژی است. جهانی شدن بدین معنی و در ابعاد ابتداییتر، همان توسعه امپراطوریهای قدیمی است که از طریق غارت و تاراج جهان و زیادهطلبیهای جهانخوارانه تجربه میشده است.
در نظریات کلاسیک، البته راجع به جهانی شدن به مفهوم قدیمیتر، نظریاتی طرح شده است.
سن سیمونsaint - simon) )، صنعتی شدن و تحول ابزار تولید را عامل ایجاد یک فرایند انترناسیونالیستی و حکومت "پان غربی" با هدف گسترشطلبی سرمایهداری میداند و در کتابی با عنوان "Globe" همین نظریه را تفصیل میدهد. "کنت"(cont) نیز چنین ایدهای را پرورش داد و سپس دورکهیم(Durkheim) بر آن افزود که تقویت روح سرمایهداری صنعتی، باعث تضعیف تعهدات ملی و اجتماعی و هویت ملی میشود.
ماکس وبرWeber) )، نیز راسیونالیسم سرمایهداری و عقل ابزاری را تیزاب "جهانی سازی" نامید و دنیاطلبی پروتستانیزم کالوَنی را ذاتاً توسعهطلبانه و سرنوشت محتوم همه جوامع خواند. عقلانیت سرمایهداری که مورد نظر او بود، از جمله به حذف همة ارزشها و کاهش تعهد نسبت به آنها و نسبت به وظیفهشناسی و در نتیجه، همسانسازی فرهنگها در جهت سودپرستی میانجامید.
تئوری دیگر، آن است که جهانی شدن را مرتبط با یافتن یک بازار جهانی برای صنایع جدید و طبقه جدید سوداگر اروپا میبیند، طبقهای که به همه جای دنیا سرک میکشد و ارتباط دوستانه یا دشمنانه برقرار میکند تا در یک روند فرهنگی -- سیاسی، نظامی، به اهداف اقتصادی خود در سراسر جهان دست یابد. در این صورت، قلمروی جهانی پدید می آید زیرا با ظهور صنایع جدید، دیگر صنایع ملی، مقام خود را از دست داده و با موادخام داخلی تغذیه نمیشوند بلکه به مناطق دوردست - چه از لحاظ منابع و مواد خام و چه از لحاظ بازاریابی - محتاج میشود و سپس انزوای ملی و مفاهیمی چون "خودکفایی"، تبدیل به "وابستگی به اقتصاد جهانی" و "هماهنگی با سرمایهداری جهانی"، تبدیل میشود. "ادبیات ملی"، در ادبیات جهانی و "اقتصاد ملی" در اقتصاد جهانی و "سیاست ملی" در سیاست جهانی، ادغام میشود و زمام پدیدههای جهانی نیز در اختیار قدرتهای سیاسی -- نظامی و فرهنگی جهان قرار دارد و همین طبقه سوداگر است که جهان و همه فرهنگها و دولتها و... را مطابق با اندیشه و منافع خود، شالودهشکنی و بازآفرینی میکند و تجارت جهانی، بازار جهانی و یکسانسازی شیوه تولید و شیوه تفکر و شیوه زندگی، همه تفاوتها را تحتالشعاع قرار میدهد.
اگر نه چون مارکس، لزوماً "اقتصاد" را اصل و "سیاست و فرهنگ" را فرع بدانیم و نه چون پارسونزparsons) )، فرهنگ را مستقل از سیاست و اقتصاد بدانیم، به نوعی تعادل در فهم نظریه تبلیغاتی "جهانیشدن" دست مییابیم. اگر در غرب نیز کسانی چون دانیل بلBell) )، این مفهوم را در هر سه عرصه اقتصاد، سیاست و فرهنگ، مرتبط با هم اما مستقل از هم، تعقیب کردند، شاید به دلیل توجه به همین نکته بوده است.
آنچه عاقبت باید نتیجه گرفت آن است که هژمونی سرمایهداری لیبرال در ذیل عنوان "جهانیشدن" به دنبال قبضه تجارت و سرمایه و بازار و منابع مواد خام و نیروی کار در عرصه جهانی و دخالت در تعریف مالکیت، دستمزد کار، هزینه خدمات و انباشت سرمایه در عرصه "اقتصاد" و به دنبال قبضه قدرت و نظارت و اطاعت جهانی و تعریف مجدد مفاهیمی چون مشروعیت، اقتدار و امنیت بینالمللی در عرصه "سیاست"، و به دنبال قبضه عرصه "فرهنگ" و تبلیغات و حاکم کردن تعریف دلخواه از آزادی، حقوق بشر، دمکراسی و... بر سراسر جهان است و همه این استیلاطلبیهای فرهنگی نیز در جهت استیلأ اقتصادی و سیاسی بر جهان صورت میگیرد و اشاعه بلکه تحمیل الگوهای فرهنگی بینالمللی برای ایجاد الگوی مصرف انبوه از طریق رسانهها نیز هدفی جز این ندارد. نظریاتی چون "نظریة تمایز" دورکهیم، "نظریة راسیونالیزم" ماکس وبر، "نظریة کالائی کردن" مارکسیستی و دیدگاههای دیگر، همه به دنبال تحلیل یک تک اصل تغییر دهنده و جهانی کننده به مثابه حلا ل قوی و تیزابی هستند که سایر فرهنگها و دولت -- ملتها را در هژمونی غالب جهانی، ادغام و حل میکند و میخواهند این چگونگی را دریابند. آیا این قدرت یکپارچه کننده، چنانچه کارکردگرایان امریکایی میگویند براساس یک مکانیزم محاسبهگرانه و پیشرفتطلب اجتماعی، پیش میرود یا چنانچه مارکسیستها معتقدند براساس نه یک گزینش عمدی و حسابشده بلکه به علت پدید آمدن شیوه تولید سرمایهداری و براساس یک تحول غیرعقلانی و غیرارادی، تحقق مییابد و اقتصادهای ضعیف به نحو ناخودآگاه، تبدیل به اقمار اقتصاد سرمایهداری میشوند و همه ارتباطات نیز در خدمت این پروسه در میآید؟!
اگر ساختارگرایان کارکردگرا، نظریه دورکیمی "تمایز" را در دهههای اخیر در جهت تاثیر آن در "جهانیسازی"، تعمیم دادند به همین تمایز میان "تولید سرمایهای" با "تولید محلی" و تفاوت سرمایهداری جهانی با اقتصاد بومی و ملی، توجه کردند و به اینکه این تمایز در الگوی اقتصادی و تولیدی، به تمایزات دیگری میان الگوهای زندگی اجتماعی و... منجر میشود و تحولات ارزشی در جهت جهانی شدن "فردگرایی لیبرال"، "دنیاپرستی و سکولاریزم" و "محاسبهگری" پدید میآید و همین تحولات است که "توسعه و مدرنیزاسیون" خوانده میشود و جوامع مقلد و ضعیف و فقیر، حتی بیآنکه صنعتی شده باشند از نهادها و نمادهای جوامع سرمایهداری غرب، اطاعت و تقلید میکنند و حتی خود همین عنوان "مدرن و سنتی" یا "توسعه یافته و در حال توسعه"، در جهت توجیه این تقلید و تبعیتها وضع و مصرف میشود.
و اما براساس تفسیر پارسونزی از سیر تحول اجتماعی و تاریخی، "جهانی شدن" چگونه تئوریزه میشود؟ بر این مبنا، منطق "سازگاری"، قابلیت و میل به "انطباق با محیط"، راز سلطه الگوی جهانی (جهانی شدن) خواهد بود و توسعه و نوگرایی به مفهوم گسترش همین توان سازگاری است. گرچه "تمایز"، خود موجب "ادغام" میشود و واحدهای اجتماعی متمایز، نیاز مبرم به ارتباط با یکدیگر و ادغام در یکدیگر جهت رفع کمبودها و مشارکت در منابع یکدیگر مییابند و بدین ترتیب این منابع، به تدریج خصوصیتزدایی و عمومی میشوند و مرزهای خصوصی در هم شکسته یا ضعیف میشوند و این پایه نخست برای تحقق "جهانی شدن" میتواند باشد. بر این نکته باید تحول تدریجی و ترکیبیتر شدن الگوهای ارزشی و فرهنگی در سطح جوامع را افزود که به سوی یک نظام ارزشی جهانیتر و عمومیتر تبدیل میگردد و نامش را "جهانیشدن" میگذارند حال آنکه در این پروسه در واقع، جوامع ضعیفتر تحت تاثیر الگوهای ارزشی و اقتصادی و سیاسی جوامع قویتر قرار گرفته و در آن هضم میشوند و رسانههای غربی، این تحولات را تحت عنوان "تئوری تکامل" و برای تشویق به "غربی شدن" با پوشش "جهانی شدن"، تعبیه میکنند و اگر دقیقتر سخن بگوییم باید این فرایند را در "خدمت غرب، قرار گرفتن وتبعیت از آن" نامید نه حتی "غربی شدن".
نویسنده:حسین مهربان
پینوشتها:
- New Vision.۱
- Global Decision - Making.۲
- Global Market.۳
- Insecurity Causes.۴
- Westernization.۵
- Multi Cultural Community.۶
- Global Responsibility.۷
- Global Civil Society.۸
- Self- determination.۹
-۰ Global Market.۱
-۱ GATT , WTO.۱
منابع:
. Brzin Whith, Richard Little and Michael Smith, "Issues in Word Politics,۱ .۲۰۰۱NewYork, Palgrave,
. Friedrich Von Gentz, Fragments Uponthe balance of Power in Europe (London,۲ (۱۸۹۸
(۱۹۹۸. Emanuel Adler and Michael Barnet, "Security Communities (cambridge, ۳
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست